یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۹ - ۰۹:۲۴
هوش سیستمی، معجزه‌ای برای زندگی بهتر/شاخصی برای توسعه‌یافتگی

هوش سیستمی، انسان را به‌عنوان یک عامل فعال می‌نگرد و یک معجزه در زندگی و همان مفهوم «زندگی بهتر با تفکر بهتر» است. به بیان دیگر هوش سیستمی، مهارت رشد در جهت موفقیت بیشتر است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، هوش سیستمی ما، با توجه به توانایی‌هایمان در رابطه با جهان سیستمی، توسعه می‌یابد. هوش سیستمی در سطح مهارتی بالاتری از هوش هیجانی و اجتماعی قرار دارد. هوش سیستمی بیانگر آن است که شکل دادن به ساختار سازمانی و سیستمی رفتار، به‌طور همزمان منجر به ایجاد قدرت نفوذ و فرصت عمل می‌شود. ما همواره بخشی از سیستم‌های مختلف هستیم و می‌توانیم به‌طور هوشمندانه درون سیستم‌ها فعالیت کنیم. موضوع هوش سیستمی در سال 2004 توسط پروفسور رایمو. پی. هامالاینن و اسا سارینن از دانشگاه آلتو هلسینکی معرفی شد.
 
هوش سیستمی، انسان را به‌عنوان یک عامل فعال می‌نگرد، موجب بهبود زندگی می‌شود و به رفتار هوشمندانه انسان در محیط و زمینه‌های تعاملی، هم‌‌آفرینی جمعی و بازخورد تعاملات چندوجهی می‌پرازد. یک فرد فعال با بهره‌مندی از هوش سیستمی، جنبه‌های گوناگون سیستمیک را به‌گونه‌ای موفقیت‌آمیز و سازنده‌ای در زندگی خود به‌کار می‌گیرد. از بسیاری جهات می‌توان گفت هوش سیستمی، یک معجزه در زندگی و همان مفهوم «زندگی بهتر با تفکر بهتر» است. به بیان دیگر هوش سیستمی، مهارت رشد در جهت موفقیت بیشتر است.
 

کتاب «زندگی بهتر با هوش سیستمی» نوشته مشترک رایمو. پی. هامالاینن، راشل جونز و اسا سارینن، درباره بهبود یک توانایی ذاتی در انسان و آگاه‌سازی بیشتر خواننده نسبت به مهارت شگفت‌انگیز هوش سیستمی است تا بتواند از این مهارت طبیعی در موقعیت و وضعیت‌هایی که در زندگی روزمره با آن‌ها روبه‌رو می‌شود، استفاده کند.
 
در این کتاب آمده که براساس مطالعات صورت گرفته در آزمایشگاه هوش سیستمی دانشگاه آلتو هلسینکی در فنلاند، افزایش هوش سیستمی (توانایی هشت بُعدِ درک سیستم، هماهنگی، تعامل مثبت، روحیه اکتشافی، تفکر، کنش خردمندانه، پاسخگویی موثر و نگرش مثبت) در سطح فردی با موفقیت افراد در بخش‌های مختلف و در سطح جامعه، با احساس رضایت و شادی اجتماعی رابطه‌ای مستقیم دارد. بسیاری از اندیشمندان و پژوهشگران تلاش دارند تا فرضیه‌ای بزرگ را به اثبات برسانند: تفاوت میان کشورهای توسعه‌یافته و کشورهای در حال توسعه، در میزان توانایی استفاده از هوش سیستمی توسط افراد آن جوامع است.


اضافه کردن احساس به دیدن
چند دهه پیش، پژوهشگری به نام گریگوری بِیتسون نشان داد که بیشتر مشکلات در دنیا، ناشی از ناسازگاری بین تفکر در مورد چگونگی انجام یک کار در جهان و واقعیت انجام آن کار است. بیتسون احساس کرد که تفکر ما نیازمند یک دگرگونی از یک انباشت قطعه قطعه اطلاعات و دانش (ذهن سیلویی) به چشم‌انداز سیستمی است تا بتوانیم کنش خود را براساس تصویر بزرگ‌تر بسازیم. راشل کارسون نیز با توجه به چنین رویکردی، بر این موضوع تأکید می‌کند که مردم به دیدن و درک سیستم‌های اطراف خود نیاز دارند. در تبیین این مسأله در کتاب آمده است: «همانند سیستم‌های جهان طبیعی، سیستم‌هایی که در آن زندگی می‌کنیم، پر از ارتباطات تعاملی و پویایی اجتناب‌‌ناپذیر هستند. آن‌ها به‌طور دائمی تغییر می‌کنند. گاهی ناشناخته‌اند و گاهی چشم‌گیرند. علاوه بر این، ما نیز تغییر می‌کنیم. بنابراین روش نگریستن به یک سیستم نیز تغییر می‌کند.
 
سیستم‌ها شکل می‌گیرند و اصلاح می‌شوند. ما در آن‌ها دخالت می‌کنیم و آن‌ها را به‌وجود می‌آوریم. برخی سیستم‌ها و ارتباطی که با آن‌ها داریم گذرا هستند و برخی دیگر روابط بلندمدتی را دربرمی‌گیرند. برخی از آن‌ها آشکار هستند و برخی دیگر برای ما قابل مشاهده نیستند. آن‌ها می‌توانند رفتار غیرقابل پیش‌بینی تولید کنند. اما هنگامی که وجود سیستم را در اطراف خود درک می‌کنیم، می‌توانیم شروع کنیم به فکر کردن درباره اینکه چگونه می‌توانیم به بهترین شکل با آن‌ها زندگی کنیم. در هر سیستم چه کوچک و چه بزرگ، جدید یا قدیمی، امکان بهبودی وجود دارد. با تجهیز به یک بینش مناسب می‌توانیم نسبت به سیستم‌های اطراف خود رفتار هوشمندانه داشته و اقداماتی برای بهبود آن‌ها انجام دهیم. این رفتار نه تنها چشم ما را بازتر می‌کند، بلکه به ما می‌آموزد تا با دیگر کانال‌هایی که حس می‌کنیم به سیستم متصل شده و ارتباط داشته باشیم.»

 
چالش با مدل‌های ذهنی؛ از گالیله تا مارتین لوتر کینگ
«سال‌ها دانشمندان آزمایش‌هایی را انجام می‌دادند که نتایج آن با باورهای گسترده قوانین فیزیک در تناقض بود. با این وجود ازآنجایی که آن‌ها به روش خاصی از تفکر پایبند بودند و به همان روش رفتار مشخصی را از جهان اطراف انتظار داشتند، اطلاعاتی را که در نهایت منجر به نظریه انقلاب کوانتومی و نسبیت شد را نادیده می‌گرفتند. به همین ترتیب دانشمندان چندین سال برای کشف ساختار DNA براساس یک باور اشتباهی تلاش می‌کردند که آن‌را یک پروتئین می‌دانست (اسید نوکلئیکی است که به پروتئین‌ها متصل شده است). تا زمانی که خطا شناسایی نشد، منابع و زمان زیادی صرف شد تا این پیشرفت صورت گیرد. اگر معتقد باشیم که جهان مشخص و معلوم است، هیچ راهی برای یافتن آن درست نمی‌کنیم، پس به همین دلیل تفکر بر باورها و عقیده‌ها، می‌تواند گام آغازین بر رفتار هوشمندانه سیستمی باشد.
 
مدل‌های ذهنی ما در دیکته کردن اینکه چه چیزی را ببینیم و چه چیز را نبینیم و یا اینکه چه چیز را باور کنیم یا باور نکنیم، بسیار قوی هستند. چالش با مدل‌های ذهنی می‌تواند دشوار باشد. مشکلات تغییر باور مردم در مورد نگرش نسبت به جهان، در سراسر تاریخ بشر گسترده شده است. گالیله با نشان دادن اینکه زمین در اطراف خورشید می‌چرخد، طرد و محکوم شد. داروین هنگام ارائه نظریه انتخاب طبیعی، به چوب مجازات بسته شد. داروین هنگام ارائه نظریه انتخاب طبیعی، به چوب مجازات بسته شد... تردید و شاید تغییر مدل‌های ذهنی، نیازمند ارزیابی دوباره متفاوت آگاهانه و احتمال رد ایده‌ها،‌ ارزش‌ها و تلاش برای پذیرش حقیقت است.»
 
نخستین چاپ کتاب «زندگی بهتر با هوش سیستمی» با ترجمه شهریار آیرملو تبریزی در 444 صفحه با شمارگان 500 نسخه به بهای 65 هزار تومان از سوی انتشارات هزاره اندیشه سوم به بازار نشر عرضه شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها