پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۵
شهرام شفیعی: تمرکز یک خرافه هنری است

شهرام شفیعی کار را مرحله متعالی هنر می‌داند و اعتقاد دارد کار به تمرکز و شرایط مناسب نیاز ندارد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) در همدان، پنجمین فصل از برنامه اینستاگرامی «زندگی با داستان» از یکشنبه 8 تیر آغاز شده است. این برنامه گفت‌وگوی زنده «تیمور آقامحمدی»، نویسنده و معاون حوزه هنری استان همدان با نویسندگان مطرح کشور است. در این فصل درباره رمان نوجوان صحبت می‌شود. شب گذشته 11 تیرماه برنامه «زندگی با داستان» میزبان «شهرام شفیعی» و محور گفت‌وگو نیز «عادات نویسندگی» بود.

در ادامه گزارش ایبنا را از این گپ‌وگفت زنده می‌خوانید:

آقامحمدی: عادت نویسندگی یعنی چه؟ کسی که می‌خواهد نویسنده شود باید عادت‌هایی را برای خود درنظر بگیرد تا نویسنده محسوب شود؟ این عادت‌ها که همه درباره آن صحبت می‌کنند چیست؟

شفیعی: عادت‌های نویسندگی اجباری نیستند. ما در برابر عادت منفعل هستیم. اگر منفعل نبودیم عادت ایجاد نمی‌شد و آن را نمی‌پذیرفتیم، ولی طبق مطالبی که درباره زندگی نویسندگان خوانده‌ام یا با آن‌ها بوده‌ام و تجربه زندگی خودم را هم که درنظر می‌گیرم، می‌بینم که در طول زمان، شما به‌طور ناخودآگاه می‌خواهید راه‌هایی را پیدا کنید که در کار نویسندگی راحت‌تر باشید. راحت‌تر نفس بکشید و راحت‌تر زندگی کنید و در عین حال نویسندگی‌تان را هم انجام دهید؛ در عین حال کم‌تر مزاحم بقیه باشید.

نویسندگی در متن زندگی خانوادگی، در متن جامعه انجام می‌شود. یعنی در هرصورت کنار یک شهروند دیگر هستید. این‌ها مجموعا این عادت‌ها را شکل می‌دهند. 

آقامحمدی: یعنی اگر بخواهیم نویسنده شویم، بهترین راه نوشتن برای خودمان را پیدا کنیم و ببینیم چه وقتی از روز، چه وقتی از سال، چه تعداد کلمه، برایم راحت‌تر است و بهترین نتیجه را از آن می‌گیریم. اگر از آن‌ها به نسخه شخصی خودمان برسیم، می‌شود «عادت». به نظر شما درست است؟

شفیعی: درست است. این را اضافه کنم که نمی‌تواند خیلی خودآگاه باشد؛ اگر خودآگاه باشد و بخواهیم با زرنگی شرایطی را ایجاد کنیم که بازدهی بیشتری بگیریم، مقداری از روح هنر دور می‌شود. به هر حال در نویسندگی به قول شاعر «آن‌جا همه کاهش است، افزایش نیست / در کشور عشق هیچ آسایش نیست» یعنی خیلی ما نمی‌توانیم آگاهانه شرایط را برای خودمان فراهم کنیم که بیشترین راندمان و کم‌ترین آسیب را داشته باشیم. من چنین چیزی را خیلی نمی‌فهمم ولی با گذشت زمان، با دقت و با تکرار، راه‌هایی پیدا می‌شود برای خیلی‌ها که در آن راه‌ها، بازدهی بیشتری دارند. تاکید ما بر این است که آگاهانه دنبالش نگردیم. اگر آگاهانه دنبالش بگردیم ممکن است حالتی که برای ما مقدر بوده است را هیچوقت پیدا نکنیم. 

آقامحمدی: به تجربه شخصی شما برسیم؛ اگر در حوزه زمان و مکان صحبت کنیم، شما در چه زمان‌هایی می‌نویسید و چه ‌زمان‌هایی را پشت‌سر گذراندید، قبلا چطور می‌نوشتید؟ الان چطور می‌نویسید؟ در این روند نویسندگی خودتان به چه زمان‌هایی رسیدید و الان کجا قرار دارید؟

شفیعی: گفته‌اند که «دانه ما دانه بی‌دانگی است»، راستش را بخواهید من به بی‌عادتی عادت دارم و کاملا می‌توانیم اسم آن را عادت بگذاریم. من همیشه و در همه‌جا نوشت‌افزار همراه دارم و گاهی وقت‌ها تا زمانی که به‌زور چشم‌هایم را باز می‌گذارم، هنوز در حال نوشتن یادداشت هستم. فرقی نمی‌کند در کوچه، خیابان، شهر، پارک، مترو، تاکسی، در تمامی مکان‌ها می‌توانم بنویسم؛ حتی در شلوغی مهمانی‌ها. به تمرکز احتیاج ندارم و فکر می‌کنم تمرکز یک خرافه هنری است. 

هرکجا که ابزار نوشتن همراهم باشد (که معمولا هست) می‌نویسم. اصلا جذاب‌ترین بخش دنیای نویسندگی برای من همان ابزار نوشتن است.

آقامحمدی: چگونه می‌نویسید؟ تایپ می‌کنید یا با کاغذ و قلم؟

شفیعی: کاغذ و قلم. با دست می‌نویسم و بعدا تایپ می‌کنم؛ اما نوشتن واقعی و جایی که برای خودم می‌نویسم، با کاغذ و قلم است و جذابیت داشتن یک دفتر و قلم به همراهم و استفاده از این متریال فیزیکی و لمس کردن آن، جذابیت پایان‌ناپذیر نویسندگی است. این‌ها برای من همان نقشی را دارند که دفترچه کسانی مثل نجارها و دوزنده‌ها که اندازه و مشخصات کار را در آن ثبت می‌کند، دارد. به نظر من این دفاتر پر از زندگی است که همراه این افراد در اصناف مختلف است. در واقع پر از زندگی، پر از تصمیم، پر از آینده، پر از تصحیح، پر از فکر و ایده و پر از مراقبت است و بعد همه این‌ها، شبیه دفتر من می‌شود که همراهم است و یادداشت‌ها را در آن می‌نویسم. 

باور کنید بخش جذاب نویسندگی برای من کتاب‌هایم نیست. با دیدن کتاب‌هایم آن‌قدر خوشحال نمی‌شوم که از داشتن آن دفتر و نوشتن در آن لذت می‌برم. حدود دو-سه سال پیش سفری به جنوب داشتم و حدود 11 شهر از آبادان و خرمشهر تا بندر ماهشر و سایر شهرها را گشتم و در تمام طول مسیر رفت‌وبرگشت، مشغول نوشتن بودم. البته کارهایی بود که در یک زمان مشخصی باید انجام می‌شد.

چقدر نعمت بزرگی است که نویسنده همیشه به ناشر بدهکار باشد. البته منظورم از نظر مالی نیست؛ منظورم قولی است که برای رساندن کتاب می‌دهد. این بهترین حالت برای افراد تنبلی مثل من است. موضوعاتی که گفتم، مقدمه‌ای است برای نیازنداشتن به تمرکز که اگر نیاز باشد، درباره‌اش صحبت می‌کنیم.

آقامحمدی: بعضی‌ها واقعا می‌خواهند و می‌گویند که باید وقت مشخصی خالی کنم و باید در مکان مشخصی بنویسم. من احساس می‌کنم این‌ها خیلی خودشان را نشناخته‌اند. مثلا اُتس که از نویسندگان مشهور آمریکا است، با وجود اینکه استاد تمام وقت دانشگاه بود، وظایف مادری و خانه‌داری را هم انجام می‌داد، می‌گوید: یک ربع تا بیست دقیقه قبل از شروع کلاس را به نوشتن اختصاص می‌دادم؛ همچنین در زمان قبل از نهار می‌نوشتم. خانم پیرزاد داستانی دارد که می‌گوید خانمی منتظر بود که شرایط مهیا شود و به زندگی خود و فرزندانش سر و سامان بدهد و فرزندان را به خانه بخت بفرستد، سپس داستان بنویسد اما زمانی که شرایط مهیا می‌شود، هر چه تلاش می‌کند، نمی‌تواند بنویسد. اگر سعی کنیم به پیش‌شرط‌هایی که فکر می‌کنیم برای نویسنده‌شدن نیاز است، برسیم، حتی اگر به آن پیش‌شرط‌ها برسیم هم باز کاری از پیش نمی‌بریم. اگر بخواهم کاری بکنم، همین الان باید انجام بدهم.

شفیعی: بله، وقتش همین الان است.

آقامحمدی: شما در مسافرت هم یادداشت‌هایتان را نوشتید، به نظرم این نکته خیلی مهمی است. می‌شود مثال هم بزنید که برای فلان کتابتان چه سرنوشتی رقم خورد؟

شفیعی: بله. کتابی است که انتشارات سوره مهر در 18 جلد چاپ می‌کند. کار طنزی برای بچه‌ها است که البته بزرگترها هم می‌توانند بخوانند؛ با نام «خانواده آبنبات‌ها». چهار جلد این مجموعه را در حین سفر و در حال حرکت نوشتم.

اینجا می‌خواهم بحثی را مطرح کنم. همان‌طور که می‌دانید من به رشته‌های دیگر هنری بسیار علاقه دارم؛ مثل موسیقی، تئاتر، نقاشی، عکس و مخاطب بسیار جدی این هنرها هستم. فکر می‌کنم که کار هنری یک درجه بالاتر از خودش هم دارد و ما بعد از هنر یک درجه تعالی دیگر داریم که اسمش را کار می‌گذارم. اگر در انجام دادن هنر خیلی روان شوی، تبدیل به کار می‌شود و دیگر شما به روی خودتان و مخاطب نمی‌آورید و تاکید نمی‌کنید و تظاهر نمی‌کنید که دارید کار هنری انجام می‌دهید. این در شکل و محتوای کار تاثیر می‌گذارد. مثال می‌زنم؛ فعالیت استاد فاتحعلی‌خان موسیقی‌دان بزرگ پاکستان در حالت‌های مختلف برای افراد مختلف در شرایط مختلف در زمان مختلف و بعضی از اوقات شرایط بسیار ناهموار بوده اما این استاد یکی از کسانی بودند که از مرتبه هنر به مرتبه کار رسیدند. بعض از اوقات می‌دیدید حتی لباس‌های مناسبی تنشان نیست، شرایط هوا و موسیقی مناسب نیست و حتی شنونده خوبی ندارند اما ایشان کارشان را به بهترین شکل ممکن در هر شرایطی انجام می‌دادند و این باعث می‌شود مقداری از حال و هوایی که بر هنر حاکم است دور شود. حتی ما می‌توانیم قصه‌هایی بنویسیم.

آقامحمدی: منظورتان از کار همان شغل است؟ یعنی مثلا من نویسندگی را شغل بدانم؟

شفيعی: منظورم اين است كه در اتمسفر حاكم بر اثر هنری كه پيش‌شرط براي انجام كار هنري است و منزه‌طلبی وجود دارد، به نوعی ازجماعت جدا هستيد؛ در داستان‌نويسی هم گاهی اين‌طور می‌شود. بنده نيز در آثارم به آن تمايل دارم، داستان‌هايی می‌نويسم كه وقتی آن را می‌خوانيد، متوجه می‌شوید كه در آن خيلی تظاهر به داستان بودن وجود ندارد. انگار از فرم داستان و از تمدن داستاني به دور است و انگار كه زندگي است. به عبارت ديگر اتفاقی در متن زندگی در حال وقوع است. اين موضوع همانند داستان‌های چخوف است كه شما داستان‌ها را می‌بينيد و اتفاقات را، و كم‌كم يادتان می‌رود كه در حال خواندن داستان هستيد. از آن‌طرف درباره قطب مخالف می‌گويم؛ نه اينكه بخواهم ارزش‌گذاری كنم، بلكه مقايسه می‌كنم. تبديل هنر به كار، اين نيرو را به من و شما می‌دهد كه در هر شرايطی كار كنيم و عادتِمان براي كار كردن بی‌عادتی باشد.

آقامحمدی: آيا شما می‌گویيد؛ به عنوان هنرمند فکر نمی‌کنید كار خاص و نادري را انجام داده‌اید و اين كار بايد جز طبيعت زندگي شما شود و انگار بايد اين كار را انجام دهید؟ داستان‌های چخوف جزئی از چخوف بوده است و نمی‌توانيد آن را جدا كنيد. او نمي‌گوید من چخوف هستم و چيز خاصي را خلق كرده‌ام؛ بلكه چخوف خود را پيش‌ِ روی خواننده می‌گذارد.

شفيعی: آفرين. شما بهتر از من توضيح داديد. جالب است يک نفر از هم دوره‌اي‌های چخوف اين تعبير را در مورد او به‌كار برده است و می‌گويد «همان‌طور كه بلبل‌ها چه‌چه می‌زدند او نيز به  همان راحتی داستان می‌نوشت» به همان راحتی و به همان سير طبيعي خودش.

آقامحمدي: فرقي برای شما ندارد. احساس می‌كنم اکنون در اتاق كار خودتان هستيد، اتوبوس، هتل، مترو و خانه دوست و... آيا براي كار خود مكان خاصي را در نظر گرفته‌ايد؟ بخشي از خانه خودتان را جدا كرده‌ايد و براي اين موضوع گذاشته‌ايد؟ برخي که در مكانی كار نويسندگي را انجام داده‌اند و موفق بوده‌اند آن مکان را برای ديگران توصيه می‌كنند و زمانی كه از عادات خود حرف می‌زنند آن را براي ديگران نيز درنظر می‌گيرند. اينكه شما جايي را براي نويسندگي درنظربگيريد، ولو اينكه يک ميز در گوشه پذيرايي باشد، در آن مکان، جريان و مكانيسم بدني شما شروع به فعاليت می‌كند.

شفیعی: درست است. چنین جایی لازم است.

آقامحمدی: اكنون اتاق شما اين حكم را دارد؟ اگر راندمان شما در اتاق كارتان بالا است چرا تمام كارهاي خود را در اتاق انجام نمي دهيد؟

شفيعي: ببينيد؛ من می‌توانم در اتاقم كار نكنم و هر جايي ديگری كار كنم، اما به اتاقم احتياج دارم؛ به خاطر اينكه تمركز انتزاعي به من می‌دهد. حتي زمانی‌كه در پارک نشسته‌ام و مشغول نوشتن هستم، می‌دانم اتاقی وجود دارد كه به آن بازمی‌گردم و كاغذهایم و به اصلاح خودم كاغذ پاره‌هايم (كاغذ پاره حس بهتری برایم دارد تا کاغذ یک‌دست و منظم) را روی میزم می‌گذارم.

اتاق می‌تواند باشد. اتاق من را نيز كه می‌بينيد ساده است و من هر جايي باشم به آن بازمی‌گردم؛ اما ساعت‌هاي زيادي نيز هست كه فكر مي‌كنم و نمی‌نويسم و فكر كردن در آنجا اتفاق می‌افتد.

مطلب مهم ديگري را نيز بگويم كه نوشتن ابتدا در ذهن اتفاق می‌افتد و ما هر مطلبي را كه می‌نویسیم، ابتدا در ذهنمان می‌نویسیم، سپس بر روي كاغذ می‌آوريم؛ حتی اگر یک جمله باشد و آن را با عمل فيزيكي نوشتن ثبت می‌كنيم. اگر برداشت ما از نوشتن اين باشد كه كاغذ را جلوي خود بگذاريم و به صورت بداهه شروع به نوشتن كنيم؛ كه البته در محافلي كه در ادبيات كودك و نوجوان نيز شكل می‌گيرد، اينگونه كار می‌كنند و كتاب‌های بازاری نيز منتشر می‌شود كه نوشتن را اين‌گونه توصيه می‌كنند و شما نيز می‌دانيد در مورد آن زياد صحبت شده است.

 آقامحمدی: نام اين نوع نوشتن را نويسندگی خلاق نيز می‌گذارند.

شفيعی: بله. اين رويكرد بازاري است. آن كلمه خلاقيت اكنون در هر سطحي در حال خرج شدن است و منظورشان از آن مشخص نیست. می‌گويند عصاره نوشتن این است که كاغذی جلوی خود بگذاريد و بنويسيد؛ مثلا من صبحانه نخورده‌ام، معده‌ام درد می‌كند، بنويسيد من الان دارم می‌نويسم. به نظرم اين‌ها بازار است و بايد از آن دور شد. نويسندگی در ذهن اتفاق می‌افتد و كشف است و اينكه شما در برابر چيزی مسحور می‌شويد؛ هر چند كوچک و هر چند بزرگ، سِحری اتفاق می‌افتد و جذبه‌ای اتفاق می‌افتد و می‌تواند مانند اثر من باشد كاری ساده و خنده‌دار باشد برای بچه‌های پنجم ابتدايی يا مانند كار شما عميق و جدی باشد و اما در همه اين‌ها سِحر مشترک است و شما مسحور چيزي می‌شويد كه احساس می‌كنيد و تفاوت عمده‌ای با فضای بيرون و ذهن شما دارد كه شما آن را از طريق نوشتن ثبت می‌كنيد.

در ادامه از طريق نوشتن و فكركردن گسترش‌اش می‌دهيد و بعد به مرحله جذاب نوشتن كه گسترش دادن است. مرحله بعد ثبت ايده است که برای من در هر جايی امكان‌پذير است و مرحله دوم نيز به همين راحتی است و در مرحله دوم مانند ماهی است كه صيد كرده‌ايد و می‌خواهيد تصمیم بگیرید چگونه طبخ كنيد که کار سختی نیست و مفرح است.

سختی نویسندگی به نظر من زمان‌هايی است كه روحتان قفل می‌كند و يعني روح معمولی می‌شود، روزمرگی خیلی فشار می‌آورد، کشف و سِحر اتفاق نمی‌افتد و شبيه آدم‌هایی كه زندگی روزمره‌ای را دارند و قرار نيست چيزی بنویسند و توليد كنند گرچه هر توليدكننده‌ای ابتكاری در كارش وجود دارد و نمی‌خواهم خيلی كار نويسندگی را جدا كنم. سختي نويسندگي زماني است كه شما نمی‌نويسيد و زمانی كه می‌نويسيد نويسندگی كار سختي نيست.

آقامحمدي: شما كجاها و در چه زمانی برای نوشتن راحت هستيد و نوشتن براي شما دلچسب‌تر است؟

شفيعي: صادقانه بايد حرف بزنم و نبايد چيزي را جعل كنم. مهم اين است كه كاغذهايم و مداد و خودكارم همراهم باشد و افكارم نيز همراهم باشند و ايده قابل گسترش، كشف و چيزي تازه و شخصيتي كه مي توان به آن پرداخت به ذهنم رسيده باشد يا حتي يك ارزش كه با آن داستان بتوانی آن ارزش را واكاوي كنی و زماني كه اين‌ها باشد متوجه نخواهي شد ساعت چند است.

چراغ‌قوه‌اي داشتم كه خوشگل و شكيل بود و آن خراب شد و هول هولكي چراغ قوه‌ای تهيه كردم، زماني كه نيمه هاي شب از خواب بيدار مي شوم و مي خواهم دوباره بنويسم كه دفترم نيز كنار بالينم است چراغ قوه را روشن مي كنم. غرض اين بود كه چراغ‌قوه مدركي است كه ثابت می‌كند كه وابسته به ساعت خاصي نيستم و دفترم جهان من است  و از قدم زدن در ان لذت مي‌برم.

شفيعي: بله، از عادات نويسندگي صحبت كرديد، مي گويم كه عادت پياده روي مهم است، پياده‌روي خيلي سرشارم می‌كند؛ منظورم پیاده‌روی در کوه و خارج از شهر نیست، خیلی علاقمند به شهر هستم. پياده روي در خيابان‌ها، پياده‌روها، بازار، خريد، سينما و قدم زدن و .. در هنگام قدم زدن شما اين حق را داريد تماشا كنيد و تماشا نشويد و خيلي آرامش داريد و عجله اي هم ندارم و دنيا را سير مي كنيد. مي نشينم. ويترين مغازه ها را تماشا مي كنم.

 يكي از عاداتم اين است كه به تنه درختان و برگ‌هاي آن‌ها دست مي‌زنم و لمس مي‌كنم، از پارك وي تا يوسف آباد يكي از جاهايي است كه زياد قدم مي زنم خيلي از درخت ها را مي شناسم و اگر اتفاقي براي درخت ها بيفتد متوجه مي شوم. پياده روي من را خيلي آماده مي كند.

در ايام كرونا كه نمي‌توانستم بيرون بروم چيزي به ذهنم نمي‌آمد و دل‌مردگي ايجاد شده بود و براي اولين بار در ايام كرونا رفتم بيرون و مفصل پياده‌روي كردم و به كتابفروشي سر زدم و كتاب‌ها را ورق زدم و خيلي سريع كاري را كه روي آن مشغول بودم توانستم سريع به سرانجام برسانم.

آقامحمدی: كتابی را به نام عادات روزانه كه نشر ماهي منتشر كرده است كه عادات نويسنده‌های مختلف را منتشر كرده است به عنوان مثال: مارسل پروست ديروقت از خواب برمی‌خواست، در بستر می‌نوشت، دراز می‌كشيد و دو بالش زيرسرش می‌گذاشت برای اينكه دفترچه چرک‌نويسی را كه روی زانويش بود بردارد به دشواری به آرنجش تكيه می‌زد، تنها منبع نور اتاق چراغ خواب كم سويی بود با حباب سبز و از اين‌رو بعد از چند ساعت كار سنگين مچ درد و چشم‌درد می‌گرفت و جايی می‌گويد زمانی كه 10 صفحه می‌نويسم درب و داغان می‌شوم  يا تولستوي مي‌گويد بايد هر روز بنويسم و هيچ روزي را از دست ندهم و اين كمكم مي‌كند كه مهار برنامه روزانه‌ام از دست نرود. هر نويسنده اي عادات خود را دارد و به نظر كتاب خوبي است

شفيعي: اين كتاب‌ها، كتاب‌هاي شيريني است اما كمي اغراق مي‌شود. كار ژورناليستي است و فن ژورنالیسم است. چه کسی مي‌داند كه پروست هميشه در رختخواب مي‌نويسد يا بالزاک ايستاده مي‌نوشته است اما اين ها قشنگ است و قصه‌هاي نويسندگي است ولذت مي‌بخشد ورود به آن ها. در زندگي خودم در هر شرايطي سعي مي‌كنم خود را تطبيق دهم وبنویسم. زندگي نويسنده‌هايي كه در اواخر قرن قبل و اوايل قرن ماقبل‌تر خيلي فرق دارد. از عادت‌هاي نويسنده‌هاي امروز هم كتاب وجود دارد و زماني كه از آن مي‌گویيم اين‌ها را به نوعي نظم مي‌آورد.


 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها