شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۰۸:۴۹
غفلت روشنفکری دینی ما از فقه آنها را در تله ادبیات بدعت انداخته است

داوود فیرحی می‌گوید: غفلت روشنفکری دینی ما از فقه باعث شده، روشنفکران دینی همیشه در تله ادبیات بدعت بیفتند و مخالفانشان آنها را به چیزهایی متهم کنند که نیستند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) انجمن اندیشه و قلم با همکاری بنیاد اندیشه و احسان توحید سلسه بحث‌های شب‌های ماه مبارک رمضان را به صورت پخش زنده از طریق لایو اینستاگرام برگزار می‌کند.

در نشستی که شب گذشته برگزار شد، حجت‌الاسلام داوود فیرحی با موضوع «فقه و روشنفکری دینی، ضرورت پل‌سازی» سخن گفت.

او در ابتدای سخنانش با بیان اینکه علی رغم گسست جدی‌ای که بین جریان روشنفکری و دیدگاه‌های حوزوی وجود دارد و گاه این گسست به تضاد نزدیک می‌شود، دستگاه فقه و روشنفکری به شدت به هم نیاز دارند و می‌توانند مکمل هم باشند افزود: از این منظر، ضرورت یک تفکر پل‌ساز بین دستگاه فقه و روشنفکری احساس می‌شود. دانش فقه یک دانش ۱۴۰ ساله است که چهره‌های سرشناس بسیاری دارد. 

او ادامه داد: جریان روشنفکری دینی نیز به عنوان یک تلاش فکری برای نگاه نقادانه به مثلت «دین، سنت و تجدد»، هم دارای ریشه حدودا ۲۰۰ ساله است و هم یک جریان ضروری است. اساسا جهان اسلام و بخصوص جامعه ایران درشرایط کنونی، بدون روشنفکری دینی دچار یک نقصان اساسی است. روشنفکری دینی مقصدی است که می‌تواند هم رادیکالیسم مذهبی و هم سکولاریسم ستیزنده را تا حد زیادی تعدیل کند.

فیرحی با اشاره به اینکه جریان روشنفکری دینی در کشور ما، یک جریان بزرگ است گفت: امروز تیپ‌هایی مانند استاد مجتهدشبستری و استاد عبدالکریم سروش یا مصطفی ملکیان نماینده‌ این جریان هستند؛ کسانی که هم روشنفکر دینی هستند و هم در ادبیات آنها نوعی نگاه سلبی به دانش فقه وجود دارد.

این استاد دانشگاه در ادامه چند مزیت مهم روشنفکری دینی را برشمرد و توضیح داد: روشنفکری دینی تحول‌آفرین در دانش‌های حوزوی است. اگر هر دانشی با یک نقد جدی مواجه نباشد، به تدریج فسیل شده و در لاک خود فرو رفته و دچار تصلب می‌شود. دانش‌های دینی و حوزوی عمدتا به زاویه‌گزینی و خانقاهی شدن میل دارند و اگر به حال خود رها شوند، مسجد تبدیل به خانقاه شده و دین مسئولیت‌های طبیعی خود را در مخاطرات اجتماعی سیاسی از دست می‌دهد. روشنفکری دینی، هوشیاری و نقد را به دانش حوزوی وارد کرده و این تذکر را می‌دهد که وظیفه دین، توجه به امر اجتماعی به معنای عام آن است.

به گفته او، هر حوزه تخصصی یک مشکل به نام خودشیفتگی و تقدس‌سازی و تقدس‌مآبی دارد و هاله‌ای را دور خود درست می‌کند که بین خواص آن دانش تخصصی و جامعه فاصله می‌اندازد. روشنفکری دینی می‌کوشد این هاله را تکان داده تا در حوزه دینی، مسابقه تقدس‌مآبی شکل نگیرد.

فیرحی با اشاره به دیگر مزیت روشنفکری دینی گفت: دین به دلیل فراگیری، می‌تواند به سرعت با سنت‌ها مخلوط شود و نهادهای دینی نسبت به خرافات، آسیب‌پذیر هستند. غربال گزاره‌های دینی کار بسیار مهمی است که روشنفکری دینی انجام می‌دهد.

او با تاکید بر اینکه خلق تعبیر «استبداد دینی» بعنوان قرینه «استبداد سیاسی» اولین بار از سوی روشنفکران دینی صورت گرفت یادآور شد: در واقع روشنفکران دینی عنوان کردند که اگر حکومت در جامعه‌ای اصلاح نمی‌شود، این موضوع در فرهنگ آن جامعه ریشه دارد که ریشه آن نیز در مذهب آن جامعه است. 
 
فیرحی با بیان اینکه روشنفکری دینی، نقد دوسویه سنت و تجدد است و نه شیفتگی به سنت دارد و نه شیفتگی به تجدد؛ و غلتیدن به تمام معنا در هر یک از این دو محور را اشتباه می‌داند اظهار کرد: روشنفکری دینی، یک تلاش پل‌ساز بین سنت و تجدد، دین و دنیای معاصر و دین و عقیده و علم است؛ یک تلاش پل‌ساز که بعضی از آن به عنوان راه سوم یاد می‌کنند؛ راهی که نه سنتی است و نه مدرن، نه شرقی است و نه غربی، راهی که دینی است و در عین حال، تجدد و حتی اصول تجدد را هم می‌پذیرد.

این استاد دانشگاه تهران در بخش دیگری از سخنانش روشنفکری دینی از نظر تاریخی مورد بررسی قرار داد و گفت: نشانه‌های روشنفکری دینی، در ایران از زمان فتحعلی شاه قاجار شروع شد و درزمان قائم‌مقام فراهانی و امیرکبیر، رهبران مذهبی هم تلاش‌هایی را شروع کردند. کم‌کم با سید جمال و تیم او در ایران در دوره ناصری، نطفه روشنفکری دینی شکل گرفت و تا امروز هم پرونده آن باز است.

به گفته او، اما همین روشنفکری دینی، امروز با مشکلاتی مواجه شده که آن را نیازمند یک کوشش پل‌ساز با دین کرده است: اولا، روشنفکری دینی از ابتدا، تحت تأثیر جریان‌های چپ، دین را به یک ایدئولوژی تبدیل کرد. منطق دین بیشتر شبیه علم است تا ایدئولوژی؛ حال آنکه با مساوی شدن دین با ایدئولوژی، به دلیل تضاد ایدئولوژی و علم، این ایده شکل گرفت که دین با علم در تضاد است.

فیرحی با اشاره به اینکه روشنفکری دینی به حوزه نظر توجه بسیار دارد و از الهیات عملی غافل است، حتی، الهیات نظری و عملی را از هم جدا می‌کند عنوان کرد: روشنفکران دینی ما بشدت روی کلام و فلسفه فشار آورده و از ارزش فقه غافلند حال آنکه زندگی عملی را فقه اداره می‌کند. این خطرناک‌ترین رویکردی است که به آن دچار هستند؛ گویی یک چرخ دوچرخه را نوسازی کرده و چرخ دیگر را کهنه باقی بگذارید. این رویکرد، نوعی عدم توازن در دینداری ایجاد می‌کند.
 
او یادآور شد: این یک خطای عجیب گفتمانی است که برخی تصور می‌کنند نظر اولویت دارد و اگر نظر اصلاح شود، عمل هم اصلاح می‌شود. حال آنکه تجربه تاریخی برعکس این را می‌گوید. متفکران مشروطه از عمل شروع کردند؛ آخوند خراسانی، نائینی، محلاتی و حقوقدانانی مثل فروغی، عدل و حتی مدرس، به بحث‌های کلامی پیله نکردند و وارد دستگاه فقهی شدند و جهتی را برای نوگرایی درست کردند که مشروطه را شکل داد.

فیرحی با بیان اینکه غفلت روشنفکری دینی ما از فقه باعث شده، روشنفکران دینی همیشه در تله ادبیات بدعت بیفتند و مخالفانشان آنها را به چیزهایی متهم کنند که نیستند؛ همان اتفاقی که چند سال پیش درباره استاد هاشم آقاجری افتاد گفت: آقای سروش هم در بحث‌هایی که اخیرا در اردیبهشت 99 مطرح کردند، می‌گویند یکی از روحانیان به ایشان نسبت دئیسم داده است. ادبیات استاد مجتهدشبستری هم دارد چنین گیرهایی پیدا می‌کند.  

این استاد دانشگاه مشکل سوم روشنفکری دینی را، دوگانه‌سازی فقه و اخلاق و همینطور دوگانه‌سازی حق و تکلیف دانست و افزود: تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار می‌اندازد؛ وقتی شما فقه را با شمشیر اخلاق می‌زنید، قسمت‌ مولد فقه را که پایه‌هایی برای قواعد مدنی است شل می‌کنید. با اخلاق نمی‌توان، هیچ جامعه‌ای را اداره کرد چون اخلاق ضمانت اجرایی ندارد.

به گفته او، روشنفکری دینی ما، دوگانه‌ دیگری هم ساخته که فقه را مساوی با تکلیف و اخلاق را مساوی با حق می‌داند و این از عجایب تاریخ روشنفکری دینی است؛ حال آنکه دستگاه فقهی ما پر از حقوق است و اساسا ابتدای فقه، از حق شروع می‌شود و تکالیف، گاردریل‌های جاده حقوق هستند. وقتی روشنفکری دینی این دوگانه را القا می‌کند، در واقع هر دو را با مشکل مواجه می‌سازد چون اخلاق بشدت از تکالیف اخلاقی صحبت می‌کند و حتی مدرن‌ترین متفکران مانند کانت نیز از تکالیف اخلاقی سخن می‌گویند. از طرف دیگر، این القا، 80 درصد فقه را نیز فاکتور می‌گیرد. مشکل چهارم دستگاه روشنفکری دینی ما، خلط بین فقه و سنت فقاهی است. مثل اینکه افرادی مثل پوپر، در نقد سنت‌های بسته تفلسف، اصل فلسفه را رد کنند.

او گفت: فقه به عنوان یک دانش، امکانات بسیاری دارد که سنت آن سال‌ها اقتدارگرا شکل گرفته است؛ حال اگر برای اصلاح مشکلات این سنت فقاهتی، به اصل فقه هجوم بیاوریم دچار خطا شده‌ایم. «تفقه» چه سنتی چه بازاندیشانه، کارویژه‌ای دارد به نام پیوند نص و زندگی. مسلمان نمی‌تواند از فقه جدا شود.

فیرحی با بیان اینکه فقه می‌تواند عرف را وارد اداره زندگی کند و بنیادی برای حقوق مدرن باشد افزود: فقه، توان نقد سنت و دفاع از تجدد را دارد. اگر فقه را از دین‌شناسی‌مان حذف کنیم، انگار هواپیمایی داریم که فرودگاهی ندارد. فقه تنها دانش عملی ماست که می‌تواند تکنیک‌های زندگی را یا مستقیما تولید کند یعنی «قواعد مدنی» یا مقدماتش را فراهم کند یعنی پایه‌ای برای حقوق اساسی، مدنی و شهروندی باشد. 

او یادآور شد: اگر قسمت‌های دیگر دین را نقد و اصلاح کنید ولی به حوزه فقه توجهی نکنید، همه نوگرایی‌ها متوقف می‌شود. طبق تجربه تاریخی، اگر جنگی بین مورخ، فیلسوف، مفسر و فقیهان صورت گیرد، قدرت گفتمان یا سامانه فقهی است که بقیه را به حاشیه می‌راند. 

این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه نه تنها روشنفکری دینی که حتی روشنفکران سکولار نیز وظیفه دارند در راه اصلاح دستگاه فقهی به جای طرد آن گام بردارند چراکه فقه طردشدنی نیست اظهار کرد: افرادی مثل علی‌اکبر داور، فروغی، مصطفی عدل و تقی‌زاده، در دوره مشروطه، بیشترین توجه‌شان به ادبیات فقهی بود تا بتوانند وضع جدید را پشتیبانی کنند. 

فیرحی در پایان گفت: امروز، توجه به اصلاح دستگاه فقهی موضوع غایب روشنفکری دینی ماست و بر این اساس می‌شود یک علامت سؤال بزرگ گذاشت که «چرا روشنفکری دینی در توصیف وضعیت فقه در جهان اسلام، به یک توصیف متقن و قریب به واقعیت نرسیده است؟». امروز ما به نگارش کتابی شبیه کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» (نوشته پوپر) در حوزه تجربه فقهی نیاز داریم.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها