پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۹:۱۵
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مراسم شب هفت سوسن طاقدیس، نویسنده پیشکسوت ادبیات کودک و نوجوان با حضور اعضای خانواده، دوستان و نویسندگان ادبیان کودک، عصر پنجشنبه (11 اردیبهشت) به صورت مجازی برگزار شد.

مصطفی رحماندوست، در این مراسم گفت: باورش خیلی سخت است که سوسن طاقدیس نیست تا بخندد و شوخی کند و فضا را شاد کند. هروقت او را می‌دیدم، می‌گفتم سوسن مصداق این شعر است: «با دل خونین لب خندان بیاور هموچو جام / نی گرد زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش»

وی در ادامه بیان کرد: می‌دانستم سوسن مسائل و مشکلات و بیماری‌های گوناگون دارد اما وقتی از غم و ناراحتی‌اش حرف می‌زد، باپرپذیر نبود که بیمار است و ناراحتی دارد و الگوی خوبی بود. 

سوسن رفته تا به گل‌های بهشت رسیدگی کند
رحماندوست با اشاره به اینکه کاش می‌شد از نزدیک تسلی‌بخش یکدیگر و خانواده‌اش باشیم گفت: سوسن رفته اما نرفته و ما در شب هفت‌اش به یاد او و به دلیل علاقه‌ای که به گل و گیاه داشت ۷ درخت کاشتیم.

خالق «صد دانه یاقوت» همچنین به خاطره‌اش از سوسن طاقدیس اشاره کرد و گفت: در خانه من گلدانی است که هفت هشت ساله هست. و این گلدان سابقه‌ای دارد. با سوسن در جلسه‌ای بودیم آخر جلسه مثل بچه‌هایی که می‌خواهند کار خلاف بکنند به من گفت سر میزبان جلسه را گرم کنم و خودش رفت و دو شاخه از آن گلدان چید. یکی‌اش را داد به من و گفت گلدان خوبی می‌شود. یک شاخه را هم خودش برد. هنوز این گلدان هست و شیرینی لحظه کار کودکانه سوسن در ذهنم. اما خودش... رفته که به گل‌های بهشت رسیدگی کند.

یاد سوسن طاقدیس را با سرو شیراز سبز نگه داشتیم
طاهره ایبد، نیز در این مراسم بیان کرد: جهان درگیر پدیده‌ تلخی بود که نگرانی پشت نگرانی و درد و بیماری پشت هم به ارمغان آورد و به ناگزیر انسان عصر امروز از همنوعش فاصله‌ گرفت. و در این روزهای تلخِ فاصله‌ها، ما پژمردن گلی از باغ ادبیات کودک و دوستی عزیز را به سوگ نشستیم.

ما سوسن طاقدیس را از دست دادیم و شاهد پرواز غریبانه‌اش بودیم و دستمان حتی برای برگزاری یک مجلس ختم، بسته. از این رو بر آن شدیم تا یاد سوسن طاقدیس را که همیشه با قصه‌هایش سبز خواهد بود، «سرو» نگه داریم. این بود که به یاد او و به نام او، از سوی دوستانش، سفارش کاشت هفت سرو شیراز که نماد جاودانگی است، داده شد. این سروها در منطقه لواسان به یاد سوسن، به زمین حیات سبز هدیه کردند.

 

سوسن طاقدیس مادر تمام کودکانی است که با قصه‌هایش خوابیدند و بیدار شدند
علی باباجانی، نیز در این مراسم خطاب به شکیب، فرزند سوسن طاقدیس، گفت: من هم مادرم را در یک روز بهاری از دست دادم. مادری که مثل مادرت لبریز از مهربانی و محبت بود. مدت‌ها بی‌قرار بودم و واژهایم را از دست داده بودم. نمی‌دانستم چه بگویم و چه کار کنم. نمی‌دانستم کجا سراغش را بگیرم. خانه پر از بوی مادر بود و جای خالی‌اش را به شدت حس می‌کردم. انگار جزئی از وجودم را از دست داده بودم. یک روز پدرم در خواب دید که مادرم در بهشت دارد به برادران و خواهرانی که از دست داده‌ام، آب می‌دهد. آن‌ها دور مادرم حلقه زده بودند و با مادرم بگو بخند داشتند. با این خواب آرام شدم و فهمیدم که در آن‌سوی زمین کسانی هم هستند که سال‌ها منتظر مادر بودند.

وی افزود: حالا مادر عزیز تو مادر تمام کودکانی است که با قصه‌هایش خوابیدند و بیدار شدند. مادر همه کسانی است که با قصه‌های شیرینش بزرگ شدند و به آرامش و لبخند رسیدند. مطمئن باش که مادر عزیزتر از جانت نمی‌خواهد غم بر دلت بنشیند. دوست دارد که آرام باشی. مطمئن باش که آن عزیز در بین ما زنده است و یادگاری‌های شیرینش نمی‌گذارد که فراموش شود. بچه‌های امروز و فردا با قصه‌هایش جان می‌گیرند و شاد می‌شوند. مادر عزیزت، مادر تمام بچه‌های سرزمین است. چه توفیقی از این بهتر که نام و یاد کسی مانا باشد. شکیب عزیز بلند شو و گرد و خاک دنیا را از تنت بتکان. مادر در همین نزدیکی‌هاست. حالا دارد در بهشت برای بچه‌هایی که از مهربانی و محبت محروم مانده‌اند، قصه می‌نویسد و می‌خواند. 

تمام وجود سوسن طاقدیس عشق و صلح و قصه بود
فرهاد حسن‌زاده نیز در این مراسم بیان کرد: روز عجیبی است. درحای‌که باران می‌بارد داریم از زنی حرف می‌زنیم که بین ما نیست. شاید این حرف‌ها و این بغض‌های نادیده، این مجلس یادبود در فضای مجازی برای زنی که تمام وجودش عشق و صلح و قصه بود در تاریخ ادبیات کودک ایران ماندگار شود. 

 

انگار صدای سوسن را گم کرده‌ام
فریبا نباتی، هم در این یادبود مجازی گفت: شب اول رفتن سوسن، همان شبی که با دیدن عکس سوسن در اینستاگرام شوکه شده بودم، همان شبی که خوابم نمی‌برد تا صبح، همان شبی که بین دنیای خواب و بیداری در سفر بودم، صدای سوسن را شنیدم. خودش بود. نمی‌دانم گفت سلام یا خداحافظ. چیزی گفت، شنیدم. چیزی گفت و رفت. دیگر صدایش را نشنیدم. حالا هم گرچه چهره‌اش، اندامش، لبخندش را کامل می‌بینم، اما صدایش را نمی‌شنوم. هیچ تصوری از صدایش ندارم. صدایش را انگار گم کرده‌ام.

وقتی از سوسن طاقدیس یاد می‌کنم سلول‌های مغزم لبخند می‌زنند
شهریار الوندی هم در این مراسم با بیان اینکه اگر مرگ بلند شدن از روی یک صندلی و نشستن بر صندلیِ اتاقی دیگر است، پس این همه دل‌تنگی برای چیست، افزود: اگر پاداش گذشتن از گذرگاهِ دشخوارِ زیستن و نزیستن، شنیدنِ نغمه‌ خداوند است، پس این‌همه زاری برای چیست؟ نمی‌دانم من پاسخی برای این پرسش‌ها ندارم. من فقط یک سطر از فردوسی را به زبان امروز نوشتم که گفت: اگر مرگ داد است بیداد چیست؟ ز داد این‌همه بانگ و فریاد چیست؟

این نویسنده در ادامه گفت: نمی‌دانم فراموشیِ ما به وقتِ خاموشی رخ می‌دهد یا زیستنمان در سطر سطر نوشته‌هایمان ادامه می‌یابد. نمی‌دانم اگر مهربان باشیم، مهربان بزرگ برما کم‌تر سخت می‌گیرد یا مرگ پایان مهربانی‌هاست.در کوچه‌های پیچ‌درپیچ مغزِ من اما بی‌نهایت نقش هست. وقتی به نقش‌های زیبا می‌اندیشم، حالم خوش می‌شود، اما نقش‌های بد وادارم  می‌کند  حواس سلول‌ها را پرت کنم. اما این زن که دست بر شانه‌ آن دیگری نهاده از آن‌هاست که وقتی از او یاد می‌کنم، سلول‌های مغزم لبخند می‌زنند و دلشان نمی‌خواهد حواسشان پرت شود.

 

خودتان را با برآورده کردن آرزوهای کوچکتان شاد کنید
افسانه شعبان‌نژاد، نیز دراین مراسم با قرائت شعری در فراق سوسن طاقدیس، به روایت خاطره‌ای پرداخت: یک روز با سوسن طاقدیس در خیابان فردوسی قدم می‌زدیم. یک لحظه روبه‌روی  مغازه‌ای ایستاد. داخل مغازه رفت و با چند تا آدامس رنگی به قول خودش خارجی برگشت و گفت «یادت باشه وقتی رسیدن به آرزوهای بزرگ سخته، خودت رو با بر آورده کردن آرزوهای کوچکت خوشحال کن. مثل خریدن آدامسی که دوست داری.» و من همیشه نصحیت او را گوش کردم و هر جا که رفتم و در هر جمعی که صحبت کردم این خاطره را تعریف کردم. حالا هم به شما می‌گویم به قول سوسن طاقدیس خودتان را با برآورده کردن آرزوهای کوچکتان شاد کنید تا انشالله به آرزوهای بزرگ هم برسید.

سوسن طاقدیس قلب مهربان و بزرگی داشت
فرمهر منحزی، نیز در این مراسم گفت: سوسن طاقدیس قلب مهربان و بزرگی داشت. آغوشی گرم برای پذیرفتن دوستان. لبخندی زیبا برای آرامش دادن‌. چقدر خوب بود آن سال‌هایی که تقریبا هر هفته در انجمن می‌دیدمش و از رفتار و مهربانی‌اش می‌آموختم. نازنین انسانی بود که نمی‌توان رفتنش را باور کرد. یادش و چهره خندانش همواره با ماست. به فرزند عزیزشان و همه خانواده ادبیات کودک تسلیت می‌گویم.

کاش قبل از اینکه امثال سوسن‌ها بروند قدرشان را بدانیم
حسین فتاحی هم در این مراسم با تسلیت به دوستان و خانواده سوسن طاقدیس و بچه‌هایی که قصه‌گویشان را از دست داده‌اند، گفت: از رفتن هیچکس تا این حد شوکه نشده بودم. سوسن رفت و غریبانه هم رفت. این جای تاسف دارد. اما می‌دانیم که تا قصه هست و بچه‌ها هستند و قصه‌ای خوانده می‌شود سوسن طاقدیس هم هست و این مایه دلگرمی ماست. کاش قبل از اینکه امثال سوسن‌ها بروند قدرشان را بدانیم.

لاله جعفری نیز در این مراسم از احساساتش نسبت به سوسن طاقدیس گفت: «سوسن جان بی‌شک چهارشنبه‌ها بیش از هر روز دیگری دلم برایت تنگ می‌شود. کم که نبود، چهار سال چهارشنبه بعد از ظهرها پنج شش ساعتی، جلسه‌های داستان رشد دورهم بودیم و کودکی کردیم و برای کودکان نوشتیم. صحنه‌ای را که با نان بربری‌ها و پنیر و سبزی وارد جلسه شدی و عصرانه برایمان ساختی، به نظرت فراموش شدنی‌ست؟ گپ‌های طولانی تلفنی و روحیه دادن‌هایت و... خنده‌هات... زین پس هر جا که لبخندی باشد، اول از همه به یادت تو می‌افتیم.»

در ادامه مراسم تعداد دیگری از نویسندگان ادبیات کودک و اعضای خانواده سوسن طاقدیس به بیان سخنان و خاطراتشان پرداختند.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها