چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۲۶
ناهید طباطبایی: کارهای گلی ترقی، به نحوی غریزی از وجودش نشات می‌گیرد

ناهید طباطبایی می‌گوید: وقتی گلی ترقی از بچگی می‌نویسد، زبان به سمت بچه‌ای برمی‌گردد که انگار برای اولین بار خیلی چیزها را می‌بیند. خاصیت گلی ترقی این است که وقتی چیزهای تازه و بدیع را تعریف می‌کند، خودش هم تعجب می‌کند. یعنی یک نگاه خیلی خالص و ناب دارد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) امروز 17مهر زادروز گلی ترقی نویسنده ایرانی است که سال‌هاست در خارج از ایران زندگی می‌کند، او اکنون ساکن فرانسه است و در آثارش رنگ‌وبوی ادبیات مهاجرت و درگیری‌های ذهنی مردمانی که کشور خود را ترک  کرده‌اند پررنگ است. او متول سال 1318 است. گلی ترقی در شمیران به مدرسه و سپس دبیرستان انوشیروان دادگر رفت. از این رو همین محله شمیران و خیابان‌های تهران در آثار او جایگاه ویژه‌ای دارد. پس از به پایان رساندن سیکل اول دبیرستان به آمریکا رفت، ۶ سال در آمریکا زندگی کرد و در رشته فلسفه فارغ‌التحصیل شد. سپس به ایران بازگشت داستان‌نویسی را شروع کرد و به مدت 9 سال در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تدریس در رشته شناخت اساطیر و نماد‌های آغازین پرداخت و سپس به فرانسه رفت و نویسندگی را در آنجا پی گرفت.

ترقی درباره اولین تجربه‌های نوشتنش گفته است: «پدرم که از خانه می‌رفت بیرون، من انگشتم را می‌کردم در دوات و می‎زدم روی کاغذ، روی پیراهنم و می‎خواستم قصه بنویسم. با انگشتم آنچه را در مغزم بود به عنوان قصه می‎نوشتم. یک دفعه صدایی را می‌شنیدم و مادرم به من نهیب می‎زد که ببین دختر کثیف با خودت چی کار کردی؟ و مادرم یقه مرا از پشت گرفت و مرا برد حمام و پیراهنم را درآورد و این دوش را که باز کرد، من دیدم ای وای این قصه‎ای را که من نوشته بودم آب برد. و برای من این اولین تجربه سانسور بود. و هنوز هم فکرم به دنبال آن اولین و احتمالاً بهترین قصه‎ای است که نوشتم. و فکر می‎کنم هر چی می‎نویسم برای پیدا کردن آن اولین و بهترین و کامل‎ترین قصه است.»


         


ناهید طباطبایی نویسنده در گفت‌وگو با ایبنا، مهم‌ترین شاخصه آثار گلی ترقی را در سرزندگی، نشاط و طنزی می‌داند که در بیشتر آثارش از خاطرات او سرچشمه می‌گیرد.

طباطبایی در توضیح اینکه این سرزندگی از زبان این نویسنده نشات می‌گیرد یا نگاهی که به جهان دارد، می‌گوید: «من فکر می‌کنم تمام کارهای خانم ترقی، به نحوی غریزی از وجود خودش نشات می‌گیرد. چون گلی ترقی، نویسنده‌ای نیست که  نویسندگی را یاد گرفته باشد. نویسندگی گلی ترقی حاصل دغدغه اوست. او نمی‌تواند ننویسد. بنابراین یک جور روح و خون خاص خودش را دارد که این سرزندگی را هم به دنبال خودش می‌آورد. نکته جالب این که زبان گلی ترقی، سرراست‌ترین و مستقیم‌ترین زبانی است که می‌توان برای داستان به کار برد. زبانی که اصلا تزئینات ندارد.  مثل یک موجود زنده است. انگار فقط برای این خلق شده که ذهن نویسنده را به ذهن مخاطبش وصل کند. نه فخرفروشی دارد و نه حتی به نظر من جنسیت دارد.  اما سن دارد.»
 
 نویسنده «چهل سالگی» در توضیح بیشتر ویژگی‌های زبان در داستان‌های گلی ترقی می‌افزاید: «همین الان هم وقتی از بچگی می‌نویسد، زبان به سمت بچه‌ای برمی‌گردد که انگار برای اولین بار خیلی چیزها را می‌بیند. فکر می‌کنم اریک فروم گفته؛ «خاصیت بزرگ‌سال‌ها این است که دیگر تعجب نمی‌کنند.» ولی من فکر می‌کنم خاصیت گلی ترقی این است که وقتی چیزهای تازه و بدیع را تعریف می‌کند، خودش هم تعجب می‌کند. من این ویژگی را در آثارش، خیلی دوست دارم. یعنی یک نگاه خیلی خالص و ناب دارد. البته در زبان، ویژگی‌های دیگری هم دارد. از آنجا که گلی ترقی از پایگاه اجتماعی و اقتصادی بالایی می‌آید، آن قدرت و نفوذ را در کلامش هم دارد. یک جور اعتماد به نفس خاص در نوشته‌هایش هست که حکایت از گذراندن یک دوره کودکی خاص در طبقات بالای بافرهنگ دارد. یک جور قدرتی دارد که هم حاکی فرهنگ است و هم حاکی وضعیت طبقاتی او. این هم بسیار جالب است و موقعی که آدم آن را می‌خواند، خودش هم احساس سبکی و قدرت می‌کند.»

ترقی درباره نگاهش به زبان و اینکه چرا به زبان فارسی می‌نویسد، گفته است: با وجود این که من تا شانزده سالگی آمریکا بودم و بعد هم که در فرانسه بودم، ولی رابطه‎ای ذاتی دارم با زبان فارسی. با این زبان عجینم. وقتی به زبان فارسی می‎رسم، زبان فارسی توی من است. از بیرون به آن نگاه نمی‏‌کنم، انتخاب نمی‏‌کنم. زبان فارسی توی دل و روده‌‏ام است. اصلا خود به خود با من یکی است و این رابطۀ زبانی خیلی مهم است، برای هر آدمی حتی اگر نویسنده نباشد. ولی برای من که نویسنده‏‎ام، وقتی به ایران می‎آیم، همان لحظه‎ای که وارد ایران می‎شوم، مثل اینکه وارد اقیانوسی از کلمات، از زبان شده‎ام که با من الفتی قدیمی دارند. صداهایی که می‎شنوم، بوهایی که به مشامم می‏‌خورد، همه اینها با من یک الفت خیلی خیلی قدیمی دارند. وقتی وارد ایران می‏‎شوم، صداهایی که می‏‎شنوم صداهایی است که خیلی بومی است، که متعلق به ایل و تبار و طایفۀ خودم است. حتی صدای آه. می‏‎دانید آهی که ایرانی‏‌ها می‎کشند، فرق می‌‏کند با آهی که فرنگی‎ها می‎کشند. فرنگی دلیل دارد، الکی آه نمی‌‏کشد. مگر اینکه یک ناراحتی منطقی داشته باشد. ولی آه ایرانی‎ها آهی است قدیمی. آه عرفانی است، خدا می‎داند از کجا می‎آید.


طباطبایی در مورد حضور گذشته و خاطره در آثار گلی ترقی و نگاهی که به مناطقی از تهران از جمله شمیرانات دارد، می‌گوید: «هر نویسنده‌ای یک سری دغدغه‌های وجودی دارد. بخش‌هایی از زندگی‌اش یا موضوعاتی برای او به صورت دغدغه در می‌آید. برای خانم ترقی، دوران کودکی دغدغه‌ است. شاید به عنوان تنها دوران خوش و بی‌خیالی که توانسته بگذراند. چون او هم بعد از سال 1357 گرفتاری‌هایی داشته، مجبور می‌شود از ایران برود. و به هر حال با مسائل مردم دیگر مواجه می‌شود. طبیعی است که او هم از دغدغه‌هایش می‌نویسد و از جاهایی می‌نویسد که زندگی کرده است. منتها کسی در خیابان ژاله به دنیا می‌آید، یکی در میدان خراسان به دنیا می‌آید و دیگری هم در دزاشیب. و این عشقی که به این منطقه داشته، به اضافه سرخوشی کودکی  و به اضافه یک عامل بیرونی که تغییر بی‌در‌و پیکر تهران است، باعث می‌شود این موتیف در کارهای ترقی برای ما جالب شود. یعنی هم عوامل درونی و هم بیرونی، باعث می‌شود که الان چیزهایی که او از آن منطقه می‌گوید برای ما خیلی دلچسب باشد.»


گلی ترقی درباره اینکه بیشتر داستان‌‌هایش را در کجا نوشته و اصلا ایده اولیه داستان چگونه به ذهنش می‌رسد، گفته است: من بیشتر سوژه‎‏هایم را در ایران پیدا کردم. بیشتر قصه‌‏هایم در ارتباط با اینجا بوده است. ایران آنقدر سوررئال است که انگار قصه ریخته است. این قدر اتفاقات عجیب است، شاید شما به آنها عادت کرده باشید، از کنارش گذشته باشید. ولی برای من اینطوری نیست، برای من هم خیلی خاطره‎انگیز است و این خاطره‌‏انگیزی در فرنگ برای من نیست. 

            

طباطبایی درباره تفاوت معدود نویسندگان زن شاخص نسل گلی ترقی با انبوه نویسندگان زن امروز معتقد است: «نویسندگان زن ما، شاید در آن زمان، 4- 5 نفر بیشتر نبودند. خانم امیرشاهی بود. دانشور بوده و... این‌ها همه در خانواده ثروتمند با فرهنگ به دنیا آمده‌اند که رئیس خانواده فکر می‌کند که این‌ها هم، همپای پسران خانه حق تحصیل دارند. بنابراین این‌ها را به خارج از کشور می‌فرستند. همه‌شان تحصیلات خارج از کشور دارند. زبان یاد می‌گیرند. به نظر من آموختن زبان در آن دوره خیلی نکته مهمی است. به خاطر اینکه این‌ها را با یک جهان دیگر آشنا می‌کند و با داستان و رمان به فرم امروزی آشنا می‌شوند. اغلب‌شان در خانواده‌شان سبقه فرهنگی و نویسندگی دارند. از جمله خانم ترقی. اما بعد از انقلاب پایگاه فرهنگی نویسندگان ما، نویسنده متوسط است. بنابراین زبان مشترک بسیاری دارند.  شباهت نویسندگان نسل ما به همدیگر، شاید به این دلیل باشد که خیلی‌ها کارشان را کنار می‌گذارند. چون چیز جدیدی ندارند بگویند. زندگی خاصی که متفاوت از بقیه باشد، نگذرانده‌اند. یادم می‌آید که اوایل انقلاب می‌گفتند؛ چهارصد نویسنده زن داریم. اما از آن تعداد 10- 12 تا بیشتر باقی نماندند. شاید آن تعداد زیاد، بیشتر هم به خاطر ماجرای در جست‌و‌جوی هویت و .... بود که یک سری از جوان‌ها به هنرها روی آوردند. شاید به این ترتیب می‌خواستند ببینند کجای دنیا ایستاده‌اند. به همین خاطر هم به تدریج آنهایی که دغدغه نوشتن داشتند جدا شدند و آنهایی هم که نداشتند پی کار خودشان رفتند.»
 
طباطبایی در پاسخ به این سوال که سیر و روند آثار «گلی ترقی» را چطور ارزیابی می‌کنید؟ برخی معتقدند در «بازگشت» به قوت کارهای قبلی‌اش ظاهر نشده، می‌گوید: «به نظر من گلی ترقی «بازگشت»، متفاوت از گلی ترقی «خاطرات پراکنده» است. این رمان، خصوصیات دیگری دارد. منتها ما به گلی‌ترقی‌ای عادت داریم که از خاطرات گذشته می‌گوید. بنابراین وقتی حرف تازه‌ای می‌زند یا از امروزش حرف می‌زند، برای مخاطب متفاوت است. گلی ترقی در برخوردش با آدم‌های دیگر هم، همان گلی ترقی سرحال و پر از طنز است و حضور دلچسبی دارد. او شخصیت بسیار جالبی دارد.»
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها