جمعه ۷ تیر ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۳
چهره‌های ادبی کشور از چه تجربیاتی برای مخاطبان گفتند؟

سومین دوره گفت‌وگوهای انتقال تجربه عصر پنج شنبه با حضور بهترین‌های حوزه ادبیات کشور در مشهد برگزار شد. ادبیات دوستان مشهدی از این مراسم استقبال کم‌نظیری کردند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) از خراسان رضوی، سومین دوره گفت‌و‌گوهای انتقال تجربه عصر پنج شنبه با حضور بهترین‌های حوزه ادبیات کشور در تالار شهر مشهد برگزار شد. این رویداد که با هدف انتقال تجربه‌های حوزه ادبیات شکل گرفته، با استقبال کم نظیر ادبیات دوستان مشهدی روبه‌رو شد. در این دوره از گفت‌و‌گوها بزرگان عرصه ادبیات نظیر شمس لنگرودی، پیمان خاکسار، مهدی فیروزان، هوشنگ مرادی کرمانی، رستاک حلاج و شکوه قاسم نیا حضور پیدا کردند و هر یک به نحوی به انتقال تجارب خود پرداختند.
 
برنامه‌ریزی برای آینده یا تلاش مستمر؟ 
ابتدا پیمان خاکسار، مترجم نام آشنا این روزها، به انتقال تجربیات خود پرداخت و گفت: نکته‌ای که مدتی ذهنم را مشغول کرده این است که ما همیشه می‌شنویم برای اینکه بدانیم به کجا می‌خواهیم برسیم باید برنامه‌ریزی مشخص داشته باشیم، اما من برای جایی که اکنون هستم برنامه‌ریزی نکرده‌ام و خیلی از آنها حاصل اتفاق بوده است.

وی افزود: من از سال‌ها ابتدایی که توانستم بخوانم شیفتگی شدیدی به خواندن داشتم و تصوری که از آینده خودم داشتم کسی بود که قلم به دست می‌گرفت با این وجود در دبیرستان رشته ریاضی را با اصرار پدر و مادرم خواندم، علاقه دیگری داشتم و آن سینما بود. دوست داشتم در دانشگاه سینما بخوانم که با مخالفت خانواده روبه‌رو شد اما بالاخره قانعشان کردم. 

خاکسار ادامه داد: آخرین سال دبیرستان که برای کنکور درس می‌خواندم، کتاب‌های هنر را هم خواندم و رتبه 19 کنکور هنر را کسب کردم.
 
مترجم کتاب «جز از کل»، با اشاره به علایق خود در حوزه سینما، گفت: در دانشگاه دستیاری کارگردانی و فیلمبرداری کردم اما این‌ها با روحیه من سازگار نبودند و تدوین را ترجیح دادم چون می‌توانستم تنها باشم، این رشته را ادامه دادم و کارهای زیادی انجام دادم اما این چیزی نبود که مرا راضی کند.
 
وی با بیان اینکه از کتاب‌هایی که ابتدا ترجمه کرده استقبال شده و او هنوز نمی‌داند به چه دلیل این اتفاق رخ داد، ادامه داد: من در ترجمه‌هایم خواستم کاری انجام دهم که شخص دیگری انجام نداده و آن این بود که یک ترجمه زنده و امروزی ارائه دهم و دیالوگ‌ها را شکسته ترجمه کنم و شاید یکی از دلایل موفقیت کتاب‌ها زبان آن بود که تلاش کردم خواننده را راحت کنم و از تکلف دورش کنم. 

دیالوگ‌ها برایم شکل یک جریان را دارند
خاکسار گفت: من به دیالوگ‌ها به شکل یک جریان نگاه و تلاش می‌کنم که سیال بودن آن در زبان فارسی شکل بگیرد، من کار تدوین و ترجمه را توامان ادامه می‌دادم تا زمانی که احساس کردم باید به یک کار بپردازم. 

او با بیان اینکه ترجمه کاری است که عاشقانه آن را انجام می‌دهد، گفت: خوشحالم که امروز دارم در شرایطی زندگی می‌کنم که تصور کودکی من بود. اکنون احساس می‌کنم که کتاب‌هایی را ترجمه می‌کنم که مخاطب را جذب می‌کند و رسالتی بالاتر از این برای خودم نمی‌دانم که باعث شوم افرادی دوباره کتاب خوان شوند و هیچ چیز اندازه کتاب، انسان فرهیخته به جامعه معرفی نمی‌کند و اگر من بتوانم در این کار سهمی داشته باشم هیج ارزو دیگری ندارم.

برای ثروت و شهرت سراغ ادبیات نروید
در ادامه شکوه قاسم نیا، شاعر نام آشنایی که کودکی بسیاری از ما با شعرهای ناب او شکل گرفته است به روی صحنه آمد و به انتقال تجربیاتش به حاضران در سالن پرداخت و گفت: من به غول چراغ جادو اعتماد دارم چون در کودکی همه آرزوهایم را برآورده می‌کرد و فکر نمی‌کنم هیچ کدام از شماها اندازه من در کودکی بهش خوش گذشته باشد، چون در خانواده‌ای به دنیا آمدم که قبل از من هفت تا پسر ردیف شده بود و از اومدن من همگی خوشحال شدند.  

وی ادامه داد: کودکی من مملو از دریافت محبت و عاطفه بود در کنار آن محبت بسیار زیادی را از دایه‌ای به نام تته دریافت می‌کردم، جای من همیشه روی زانو او بود و او مملو از قصه‌ها و داستان‌ها بود و همین قصه‌ها 40 سال قبل مرا به ادبیات کودک کشاند و من کودک خوشبخت و تنهایی بودم پس پناهگاهی برای خودم پیدا کردم که خانه عمویم در کنار دختر عمویم بود و اولین قصه‌ام را آنجا نوشتم. 

قاسم نیا خطاب به افرادی که فکر می‌کنند ورود به ادبیات کودک خیلی ساده است، گفت: اگر دنبال شغلی برای کسب ثروت هستید دنبال ادبیات کودک نروید، اگر به دنبال شهرت هستید به سمت ادبیات کودک نروید واگر دنبال این می‌گردید که به دنبال ادبیات کودک برویم تا جوان بمانیم نباید به دنبال ادبیات کودک بروید. اما اگر دنبال صفا و شادی کودکی، رستگاری، شیرینی و ظرافت و حس خوش نگاه کودکانه هستید، ادبیات کودک بهترین ملجا برای ارضا آن است. 

ایجاز، مهمترین نکته در ادبیات کودک
شاعر نام آشنای کودک و نوجوان افزود: ما چیزی را که خیلی باید رعایت کنیم ایجاز است، بچه ها نه حوصله زیاد خواندن دارند نه توان آن را. 

وی همچنین به مراحلی از زندگی‌اش که او را به ادبیات کودک متصل کرده اشاره کرد و گفت: در دبیرستان به این دلیل که مدرسه‌ام  رشته ادبی نداشت، به رشته ریاضی رفتم. سال دوم معلم ریاضی داشتم به اسم پرویز شهریاری که مهم ترین تاثیرات زندگی‌ام را مدیون هستم. سپس در رشته علوم سیاسی درس خواندم و  مهد کودک «عمه جون» را هم راه‌اندازی کردم که در آن جا برای سرگرم کردن بچه‌ها شعر‌هایی می‌گفتم و همین موضوع آغازی بر شعرهای من بود. اما آنچه که در پایان می‌خواهم بگویم این است که تقدیر همان دل آدم‌ها است و همانی است که درون ما می‌خواهد.

دلایل و مفاهیم مشترک باید دوباره تعریف شوند
مهدی فیروزان، مدیر عامل موسسه شهر کتاب و داماد امام موسی صدر نیز به انتقال تجربیات خود در زمینه گسترش کتاب و کتاب‌خوانی پرداخت و گفت: شیطنت دوران مدرسه من امروز تبدیل شده است به کارهای مختلف از سرود ملی ساختن تا احداث نیروگاه در افریقا.

وی ادامه داد: به برکت فیدیبو من با نسلی از ایرانی‌ها آشنا شدم که جوان‌هایی بودند که به فضای دانشگاهی محدود نشده بودند. اگر ما نرم افزار فیدیبو را ایجاد نمی کردیم، امروز آمازون ارائه دهنده کتاب فارسی دیجیتال بود، اما فیدیبو باعث شد با این نسل آشنا بشوم در حالیکه داشتم به خاطر فرار مغزها امیدم را از دست می‌دادم. 

فیروزان به خانواده خود اشاره کرده و گفت: شبکه انسانی خانواده ما، شبکه‌ای است که به شغل ما مربوط نبوده و همواره با همه یکسان برخورد می‌کردیم. اما آنچه که در موفقیت‌های من تاثیر داشت این بود که من خوشبین هستم و همین خوشبینی باعث موفقیت من شده است. خوشبینی به همه چیز انسان را موفق می‌کند و انسان‌های بد بین نمی‌توانند موفق شوند. 

وی گفت: نگرانی امروز من از ایران این است که روز به روز اهداف مشترک در میان ما کمتر می‌شود و واگرایی در حال افزایش است. سعی کنیم دلایل و مفاهیم و اهداف مشترک تعریف کنیم تا موفق شویم.

چرا کرمانی از دنیا نویسندگی خداحافظی کرد؟
در ادامه هوشنگ مرادی کرمانی طی سخنانی گفت: یک نکته باعث شد که من در کارم موفق شوم و آن قیچی بود و هرچه بر سر راه نوشتن سبز شد را قیچی کردم. 

وی در مورد حضورش در مشهد به وجود بزرگان ادبیات در مشهد اشاره کرد و گفت: فکر می‌کنم بعد از تبریز، مشهد بیشترین حضور را در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی داشته باشد. 

برنده جایزه هانس کریستین آندرسون گفت: زمانه ما زمانه بسیار بدی برای زبان و ادبیات، سینما و موسیقی شده است. جوانان به سودای شهرت می‌آیند اما به سرعت فراموش می‌شوند. خواننده‌ای مدتی معروف می‌شود امابه سرعت فراموش می‌شود. 

وی ادامه داد: من نمی‌خواهم تا وقتی که مخاطب دارم کتاب بنویسم و  سعی کردم هیچ وقت کارم افت نکند. من خواستم در این دوره که همه چیز دارد کم جان و کم عمق می‌شود دیگر چیزی ننویسم.

وسواس در جمع آوری مخاطب
در این جلسه رستاک حلاج هم با اشاره به اینکه شاید سخنران خوبی نباشد، زندگی و تجربیات خود را برای حاضران روایت کرد و گفت: رستاک حلاج از یک خانواده بسیار متوسط اقتصادی اما غنی از موسیقی است، در خانواده‌ای بزرگ شده است  که از جایی که شنیدن اموخته، صداهای درست می شنیده است. 

وی ادامه داد: پدر من از آن جایی که بسیار اهل ادبیات و هنر بود اصلا دلش نمی‌خواست که پسرش دنبال هنر و موسیقی برود تا اینکه مادرم به خاطر اصرارهای من به صورت پنهانی برایم گیتار خرید و علاقه من به گیتار از جایی آغاز شد که صدای فرامرز اصلانی را شنیدم و تصمیم گرفتم که خواننده شوم  و به عشق خوانندگی بود که آهنگ ساز و ترانه ساز شدم. 

حلاج گفت: در جلسات ترانه مرحوم افشین یداللهی شرکت می‌کردم و رفته رفته ترانه‌هایم با استقبال رو به رو شد. یکی از اتفاقات مهم زندگی من آشنایی با علیرضا عصار در سن 18 سالگی بود و او تنها خواننده داخلی بود که ایده ال من بود. دیدار با علیرضا عصار یکی از عجیب ترین اتفاقات زندگی من بود و قرار شد علیرضا عصار ترانه من را در آلبومش بخواند اما به دلیل به هم ریختن رابطه او با فواد عصار، ترانه من در البوم نبود و این یه شکست عاطفی بسیار بزرگ برای من بود اما تبدیل به مهم ترین انگیزه من برای خوانندگی شد. 

وی گفت: مخاطب هر کاری که انجام دهیم باز از ما توقع دیگری دارد و من این را یاد گرفتم که کار خودم را انجام دهم. من آنقدر برای ادبیات و ترانه احترام قائل بودم که سعی کردم کار جدی انجام دهم و همان مخاطب خاصی که دارم برایم کافی است مسلما به افزایش آن فکر می‌کنم اما جدیت مخاطب برایم اهمیت بیشتری دارد و یاد گرفتم که به کاری که ایمان دارم ادامه بدم.

برای اهدافمان برنامه ریزی کنیم
محمد شمس لنگرودی هم مجموعی از همه آنچه که او را سرپا نگه داشته است را بیان کرد و گفت:  
درچند جمله زندگی و افکار من خلاصه می‌شود، در دوره دانشجویی جمله‌ای از گاندی خواندم که گفته بود خوشبختی یعنی آرامش خاطر، پیش خودم گفتم چگونه آرامش را به دست بیاورم و مفهوم این جمله ساده را تا سال‌ها نفهمیدم. اما بعد از سال‌ها دیدم فردی ممکن است هیچ چیز نداشته باشد اما آرامش خاطر داشته باشد و آنجا متوجه شدم که آرامش خاطر علاوه بر اینکه امری بیرونی است، امری ذهنی نیز هست و زمانی که این را متوجه شدم خیلی چیزها برایم باز شد. 

وی ادامه داد: بعد جمله‌ای از ژان پل سالتر خواندم که گفته بود «آن‌طوری زندگی خواهی کرد که فکر می‌کنی» پس اگر برای چیزی که می‌خواهیم برنامه ریزی کنیم آن را می‌توانیم انجام دهیم. این دو جمله برای من شروع یک جریان بود اما چیزی که خیلی روی من تاثیر داشت و نگاهم را عوض کرد جمله‌ای از آندره مالرو بود که می‌گوید زندگی هیچ ارزشی ندارد اما هیچ چیز ارزشمند تر از زندگی نیست. 

این شاعر کشورمان گفت: طوری باید برنامه ریزی کرد انگار 100سال زنده‌ای اما طوری باید زندگی کرد که انگار همین الان قرار است بمیری. بعدها دیدم که همه این‌ها در شعر حافظ وجود دارد. به نظر من مرگ همه چیز را بی ارزش می‌کند به جز زندگی را. این‌ها به این معنی نیست که واقعیت بیرونی تاثیر ندارد اما واقعیت ذهنی ما هم اهمیت دارد. 

نمی خواستم عادی باشم 
نرگس آبیار نیز در این نشست با اشاره به مفهوم رنج و لذت آن، گفت: زمانی مفهوم رنج را نمی‌فهمیدم اما وقتی دستاوردهای آن را دیدیم نظرم راجع به آن تغییر کرد. من از کودکی بچه عاصی و سر به هوایی بودم و تمام ولع خود را با خواندن کاغذ پاره‌های خیابان پر می‌کردم و اگر کتابی برای خواندن پیدا می‌کردم به منزله یک گنجینه برایمان محسوب می‌شد. آنقدر در دنیا کتاب‌ها غرق می‌شدم که خانواده‌ام آن را برایم ممنوع کرده بودند.

وی گفت: من همیشه فکر می‌کردم باید نویسنده‌ای بزرگ شوم و نباید یک آدم معمولی باقی بمانم. اما زمانی که بزرگتر شدم درگیر معیشت شدم و تا مدت‌ها نتوانستم کاری انجام دهم و شروع به نوشتن داستان کردم و هر کاری انجام می‌دادم تا زندگی معمولی نداشته باشم و بتوانم نگاهم را نسبت به دنیا اطرافم بهتر کنم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها