دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۳:۳۸
آنها با کلتی در جیب و سیانوری در زیر زبان به مباحث فلسفی می‌اندیشیدند

محمدی می‌گوید: کادرهای ایدئولوژیک سازمان مجاهدین زمان چندانی برای اندیشیدن به مبانی اندیشه‌ای سازمان نداشتند. آنها با کلتی در جیب و سیانوری در زیر زبان به مباحث فلسفی می‌اندیشیدند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) کتاب «خاطرات و تاملات در زندان شاه» نوشته محمد محمدی گرگانی، با حضور بهمن بازرگانی و نویسنده کتاب، یکشنبه 28 بهمن 1397 در سالن همایش نشر نی برگزار شد.
 
در ابتدای این نشست، بهمن بازرگانی از مبارزان پیش از انقلاب و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر نظرات انتقادی خود نسبت به «خاطرات و تاملات» را ارائه داد. به گفته بازرگانی «کتاب خاطرات و تاملات را فردی دقیق و مسئول نوشته است که نگاهی منصفانه به فعالیت‌های چریکی پیش از انقلاب داشته ولی در عین حال کار او خالی از کژی و کاستی هم نیست.»
 
بازرگانی یکی از نمونه‌های این کژی و کاستی در کار محمدی گرگانی را کم دقتی در ضبط اسامی افرادی که نامشان در کتاب آمده و نیز کم‌دقتی در ثبت و ضبط وقایع دانست و گفت: «در بخش مربوط به مارکسیسم در کتاب، از فردی به نام حسن راعی نام برده شده که در واقع نام درست او حسن راهی است. یا اینکه در ماجرای ربودن چند آمریکایی به وسیله مجاهدین نویسنده گفته است محمد حنیف‌نژاد هم در این ربایش نقش داشته است. در صورتی که اصل ماجرا این‌گونه بوده که بازجوهای حنیف‌نژاد سرنخی از حضور فردی با نام محمد در آن عملیات پیدا کرده بودند و وقتی برای پیدا کردن آن فرد، این موضوع را با حنیف‌نژاد مطرح کردند، وی گفت به دنبال کس دیگری نگردید، آن فرد من بوده‌ام. در واقع او این ماجرا را برعهده گرفت تا یکی از همرزمانش را نجات بدهد.»

به گفته این پژوهشگر «در کتاب سه جریان عمده فکری در آن روزگار ترسیم شده است. یکی از این جریان‌ها روشنفکران محدودی که گرایش به سوسیالیسم و مارکسیسم داشتند معرفی شده و گفته شده است که کل مارکسیست‌ها به چند صد نفر نمی‌رسیدند. من که از نزدیک آن دوران را تجربه کرده‌ام پرسشم از آقای محمدی این است که آیا به واقع این‌گونه بود؟ همچنین در کتاب کاراکتر مسعود رجوی ایدئولوژیک نشان داده شده است و این‌گونه بیان شده است که ته‌رنگ مارکسیستی سخنان او برآمده از رویکردی اعتقادی است. ولی رجوی بیش از هر چیز قدرت‌طلب بود و معتقد بود در آینده ایران مارکسیست‌ها قدرت می‌گیرند و دلیل اینکه تلاش می‌کرد رابطه خود را با آنان حفظ کند همین بود که در آینده با آنان دچار مشکل نشود.»
 
این پژوهشگر با تاکید بر نیاز به صراحت بیشتر در بیان خاطرات پس از گذشت پنجاه سال از واقعه گفت: «در جاهایی از کتاب وقایعی بیان شده‌اند و نویسنده گفته است از بردن اسم افرادی که در این واقعه نقش داشته‌اند معذور هستم. این میزان احتیاط در بیان خاطرات آن هم پس از گذشت پنجاه سال چندان لازم به نظر نمی‌آید.»
 
بازرگانی با اشاره به خاطره‌ای که محمدی از همنشینی‌اش با بیژن جزنی تعریف کرده است گفت: «نویسنده می‌گوید در جهت اثبات اینکه اسلام با تئوری تکامل سنخیت دارد بیت «از جمادی مردم و نامی شدم» را برای جزنی خوانده است. ممکن است که جزنی در برابر شنیدن این حرف سکوت کرده باشد. اگر این کار را کرده باشد از سر احترام بوده است. ولی پیش‌تر جزنی در آثارش درباره همین بیت به طور مفصل حرف‌هایی زده بوده و ارتباط آن با مقوله تکامل را رد کرده بوده است.»
 
بازرگانی که خود در «زمان بازیافته» مجموعه خاطراتش از سال‌های مبارزه با رژیم شاه را گردآوری کرده است با اشاره به جنبه‌های مثبت کتاب گفت: «در این کتاب نظرات سازمان مجاهدین به خوبی فرموله شده است و مباحثی که میان نویسنده و مسعود رجوی در زندان به خوبی ارائه شده است و این نکته مهمی است که این کتاب را ارزشمند می‌سازد. ولی از این هم نمی‌شود گذشت که بسیاری از مباحث در کتاب تکرار می‌شوند و شاید حدود دویست صفحه از مطالب  تکراری باشد.»


بهمن بازرگانی
 
وی همچنین با اشاره به رویکرد کتاب نسبت به محمد حنیف‌نژاد از بنیان‌گذاران سازمان مجاهدین خلق گفت:‌ «رویکرد کتاب نسبت به حنیف‌نژاد متناقض است. از سویی او را به عنوان یک اسوه و فردی ایده‌آل ارائه می‌دهد و از سوی دیگر به نقد تفاسیر سازمان مجاهدین از مباحث می‌پردازد و آنها را رد می‌کند. در صورتی که پیش از رجوی، حنیف‌نژاد بانی تفاسیر سازمان مجاهدین بود و اگر نقدی به این تفاسیر وارد باشد، این نقد به حنیف‌نژاد هم وارد است. اگر مرکزگرایی در سازمان مجاهدین قابل نقد و ریشه انحراف است، بنیان این مرکزگرایی را حنیف‌نژاد گذاشته است.»
 
پس از بیان انتقادات از سوی بازرگانی، نوبت به محمد محمدی گرگانی نویسنده کتاب رسید تا ضمن تشکر از نقد دقیق و پرجزئیات بازرگانی به بخش‌هایی از این انتقادات پاسخ دهد. وی گفت: «من مدعی نیستم مشکل تشکیلات مجاهدین مربوط به رجوی است در کتاب هم آورده‌ام که مشکل از تئوری تشکیلات و برآمده از اندیشه حنیف‌نژاد بوده ولی مدعی هستم اگر حنیف زنده مانده بود در تئوری‌های تشکیلاتی سازمان تجدیدنظر می‌کرد.»
 
وی در ادامه گفت: «باید این را در نظر داشته باشیم که کادرهای ایدئولوژیک سازمان مجاهدین زمان چندانی برای اندیشیدن به مبانی اندیشه‌ای سازمان نداشتند. آنها با کلتی در جیب و سیانوری در زیر زبان به مباحث فلسفی می‌اندیشیدند و همین موضوع تا حد زیادی نتیجه کار آنها را عجولانه کرده است. کار آنها تطبیق خام اسلام با مارکسیسم بود.»
 
محمدی افزود: «حنیف‌نژاد دیدنی بود. وقتی یاد حنیف‌نژاد، علی باکری و رضایی می‌افتم حس می‌کنم آنها آدم‌های ویژه‌ای بودند ولی این با نقد منافات ندارد. کادر ایدئولوژیک به ما می‌گفت سازمان سه محور دارد. وحدت مبانی اعتقادی، وحدت استراتژیک و وحدت تشکیلاتی. از منظر سازمان و حنیف‌نژاد وحدت مبانی اعتقادی ملات استراتژی تشکیلاتی بود. خط‌مشی استراتژیک سازمان هم مبارزه مسلحانه پیشتاز بود و مرکزگرایی و اصالت سازمان مبنای وحدت تشکیلاتی محسوب می‌شد. به گمان من نقطه‌ای که تشکیلات را به بن‌بست رساند ناتوانی در ایجاد وحدت اعتقادی بود. سازمان امکان پذیرش تنوع اعتقادی را نداشت و ایجاد وحدت اعتقادی هم ناممکن است.»

این استاد دانشگاه همچنین گفت: «خاطراتی که من نوشته‌ام با یک پیش‌فرض شکل گرفته است. آن پیش‌فرض سقوط تئوریک و اعتقادی سازمان است و ادعای من این است شکست جنبش مسلحانه در ایران آخرین نمونه شکست تئوری مسلحانه پیشتاز لنین بود.»
 
محمدی درباره نقد بازرگانی به رویکرد کتاب درباره مسعود رجوی گفت: «مشکل من با رجوی این بود که سواد رجوی مارکسیستی بود و به آن اصرار می‌کرد. معتقد بود اگر سازمان به بن بست برسد مبازان مجاهد را باید به سازمان فدائیان منتقل کرد. من از این منظر به نقد رجوی پرداختم.»
 
او در ادامه به تفاوت میان عملکرد و اعتقادات محمد حنیف‌نژاد پرداخت و گفت: «آنچه حنیف می‌کرد حاصل تئوری‌اش نبود. او پیش‌تر جای دیگری شکل گرفته بود. از تئوری تشکیلات نماز در نمی‌آید. اصالت تشکیلات در می‌آید. این تضاد میان رفتار شخصی و مبانی تئوریک در مورد کسان دیگری هم صادق است. افرادی داریم که خودشان عارف هستند ولی از تئوریشان چیزهای دیگری بیرون می‌آید. ما با شخصیتمان عمل می‌کنیم نه با اطلاعاتمان.»
 
محمدی همچنین درباره شخصیت محمد حنیف‌نژاد گفت: «پس از اعدام حنیف، آیت‌الله طالقانی به سختی متاثر شده بود و به من گفت ای کاش پانزده نفر از اعضای سازمان شما اعدام شده بودند ولی حنیف زنده مانده بود. من همواره قدرشناس حنیف‌نژاد هستم و اگر انتقاداتی به او وارد کرده‌ام به معنای نفی اهمیت او نیست.»


محمد محمدی گرگانی
 
او با ذکر خاطره‌ای نمونه‌ای از تفاوت عملکرد حنیف با مبانی‌ای که تدوین کرده بود را بیان کرد: «یکی از اعضای سازمان به شدت بریده بود و دو نفر از اعضا که به دیدن او رفته بودند ارزیابی کرده بودند که در صورت گیر افتادن به چنگ ساواک ممکن است همه چیز را لو بدهد. یکی از اعضا داوطلب ترور او شد ولی وقتی این موضوع به گوش حنیف‌نژاد رسید او گفت مگر در بین ما کسی هم هست که بتواند برادر خودش را بکشد؟ اگر حنیف مبنا را بر اصالت تشکیلات قرار داده بود باید در این مورد به شیوه دیگری عمل می‌کرد. ولی مبنای عمل او چیز دیگری بود. چرا سازمان به جایی رسید که شریف را ترور کرد؟ ادعای من این است که به علت اصالت یافتن سازمان به عنوان تنها عامل رهایی خلق بود که این اتفاق افتاد.»
 
وی درباره انتقاد بازرگانی نسبت به خاطره مربوط به بیژن جزنی هم گفت: «بحث‌های با مارکسیست‌ها فقط به عنوان هم‌اتاقی بود و این‌گونه نبود که مباحثه نظام‌یافته‌ای داشته باشیم. جزنی بسیار پرجذبه بود به شکلی که زندانبان‌ها جرئت نگاه انداختن در اتاقش را نداشتند. ولی در مورد آن بیت او همان زمان هم مخالفت خود را اعلام کرد و گفت از این بیت این برداشت را نمی‌شود داشت.»
 
در پایان برنامه یکی از حاضران سوالی درباره تعریف سازمان مجاهدین از منافع ملی پرسید. وی گفت: «سازمان قبل از انقلاب هم در حالی که عراق با ایران در تضاد بود با عراق همکاری می‌کرد و آن گونه که در کتاب آمده است برخی از اطلاعات زندان‌ها از رادیو عراق اعلام می‌شد. آیا ریشه همکاری سازمان با عراق در زمان جنگ را نمی‌توان در همین همکاری‌های پیش از انقلاب جست؟»
 
در پاسخ به این سوال بهمن بازرگانی گفت: «همکاری سازمان با عراق پیش از انقلاب را نمی‌توان با کاری که مجاهدین پس از  انقلاب انجام دادند مقایسه کرد. ما در آن زمان با عراق در حال جنگ نبودیم.»
 
محمدی هم گفت: «مجاهدین اطلاعات امنیتی خاصی نداشتند که به عراق بدهند ولی اصل قضیه سوالی جدی است و باید در آن اندیشید.»
 
محمدی در پاسخ به این سوال که چرا خاطراتتان را زودتر ننوشتید هم گفت: «من سال 1360 زمانی که نماینده مجلس بودم اعلام کردم سازمان از زمانی که اعلام جنگ مسلحانه کرده، به کشور خیانت کرده است و در همان زمان در روزنامه‌ها و رسانه‌ها به نقد سازمان می‌پرداختم. به‌گونه‌ای که محسن رضایی از اعضای سازمان در گفت‌وگوی تلفنی با همسر من گفت اگر یک تیر چراغ برق در تهران مانده باشد محمدی را از آن آویزان می‌کنیم.»
 
وی همچنین افزود:‌ «اگر فرصت داشته باشم خاطرات مجلس اول را هم می‌نویسم. آن خاطرات هم بسیار عبرت‌‎آموز خواهد بود.»
 
محمدی در پایان سخنان خود گفت: «ما چهل سال است در انزوائیم و در میدان عمومی نبوده‌ایم و نیستیم. در این مدت یک چیز را همواره با خود مرور کرده‌ام. افراد را زود قضاوت نکنیم. جامعه ما جامعه‌ای منازعاتی شده است. این نوع ادبیات که متفکران ما با هم با تندی حرف می‌زنند و اینکه تهران سومین شهر از نظر منازعات است فاجعه‌آمیز است. من معتقدم وحدت تنها در یک هنگام ممکن است. اینکه در عین متفاوت بودن بتوانیم در  کنار یکدیگر باشیم.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها