دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۹:۴۲
ماجراهای مدرسه رفاه به روایت رجال تاثیرگذار انقلاب اسلامی

وقایع اتفاق افتاده در مدرسه رفاه به عنوان نخستین اقامتگاه امام خمینی(ره) پس از سخنرانی در بهشت زهرا، بخشی از خاطرات بسیاری از شخصیت‌ها و رجالی است که در طول این سال‌ها به عنوان چهره‌های تاثیرگذار این انقلاب شناخته می‌شوند. در این گزارش بخش‌هایی از کتاب‌های خاطرات برخی انقلابیون و سیاسیون را در این زمینه ورق می‌زنیم.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مدرسه رفاه، به عنوان یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های اصلی روحانیون در تاریخ ایران ثبت شده است و امام خمینی (ره) پس از سال‌ها تبعید در خارج از کشور برای مدت کوتاهی در مدرسه رفاه مستقر شدند. با آن‌که استقرار امام در این مدرسه چندان طول نکشید و  مدرسه علوی جایگزین آن شد، این مدرسه به شکل هیجان‌انگیزی پر از جزئیاتی است که در خاطرات بسیاری از شخصیت‌ها و رجال تاثیرگذار جمهوری اسلامی به نحو بارزی پررنگ و مشهود است.

کتاب «خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر ناطق نوری»

حکم مهندس بازرگان در مدرسه رفاه خوانده شد

ناطق نوری درباره مدرسه رفاه در خاطراتش این چنین می‌نویسد: «تشکیل دولت موقت به فرمان حضرت امام و انتخاب بازرگان به عنوان نخست‌وزیر از مسایل مهمی بود که در روز 16 بهمن اتفاق افتاد. جلسه‌ای در آمفی‌تئاتر مدرسه رفاه تشکیل شد و حکم مهندس بازرگان را آقای هاشمی رفسنجانی در جمع حضار قرائت کرد. وقتی این خبر به بیرون رسید، مردم شعار می‌دادند بازرگان نخست‌وزیر ایران، امام در آن مراسم هم صحبتی کردند... خلاصه دولت موقت با تشکیلاتش شکل گرفت. در حالی‌که بختیار هنوز در صحنه بود. در این موقع به همت بچه‌های حزب‌الهی صدا و سیما و شخصی به نام مهندس حیدری، تلویزیون انقلاب هم راه افتاد و مراسم معرفی دولت موقت را در همان داخل مدرسه رفاه نشان می‌داد.»صفحه 184 (خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین علی‌اکبر ناطق نوری، مرتضی میردار، 1392، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

کتاب «خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی»

برای ورود به مدرسه رفاه، داشتن کارت الزامی بود

آیت‌الله مهدوی‌کنی که دبیر کلی جامعه روحانیت مبارز (مهم‌ترین حزب اصول‌گرای ایران) و فردی که از سوی امام خمینی (ره) مامور به تشکیل کمیته‌های انقلاب و ساماندهی آنها شد، خاطرات خود را درباره بعد از رفتن امام از رفاه به علوی این‌گونه می‌گوید: «یادم است که در یکی از روزها که درِ مدرسه رفاه گاه باز و بسته می‌شد و رفت‌و‌آمد محدود بود و همه را راه نمی‌دادند، (چون تعدادی از سران رژیم در آنجا بازداشت بودند) من خواستم وارد مدرسه شوم. آقای جواد رفیق‌دوست که از عضویت من در شورای انقلاب اطلاع نداشت من را راه نداد. گفت: کارت دارید؟ گفتم: کارت ندارم. تا اینکه بعضی از دوستان دیگر برای من کارت گرفتند و با آن کارت فقط حق ورود به مدرسه رفاه را داشتیم.»صفحه197 (خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی، غلامرضا خواجه‌سروی، م‍رک‍ز اس‍ن‍اد ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ی)

«نکته دیگری که یادم است - نمی‌دانم روز 22 یا 23 بهمن بود- یک جیپ نزدیک در مدرسه رفاه متوقف شد. بچه‌ها سروصدا کردند. افرادی که در ماشین بودند، فردی را از ماشین پیاده کردند که روی سرش یک کیسه کشیده بودند. آنهایی که همراهش بودند می‌گفتند مرغ طوفان آمد. مرغ طوفان را آوردیم. بعد همان‌طور که سرش در کیسه بود دست‌اش را گرفتند و به داخل مدرسه بردند. آنجا صحبت بر سر این بود که بختیار را گرفتند و آوردند، ولی شب گفتند که بختیار نیست. در اینجا بعضی‌ها حدس می‌زدند که نهضتی‌ها او را فراری داده‌اند. والله اعلم. البته آنها معتقد بودند که بختیار هرچند ناخواسته، به انقلاب خدمت کرده است؛ زیرا او بود که ساواک را منحل کرد، او بود که شاه را به خروج از ایران وادار کرد و قهرا زمینه حرکت عمومی انقلاب را فراهم نمود.» (همان)

کتاب «خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین دری نجف‌آبادی»

در مدرسه رفاه کار روابط عمومی را انجام می‌دادم

خاطرات قربانعلی دری نجف‌آبادی، نماینده ولی فقیه در استان مرکزی و امام جمعه اراک، یادآور نقش‌ها و مسئولیت‌هایی است که در روزهای آغازین پیروزی انفلاب در مدرسه رفاه داشت. وی چنین می‌گوید: «هنگامی‌که امام خمینی پس از ورود به ایران در مدرسه رفاه مستقر شدند، کارها در این محل به نوعی تقسیم شده بود و بنده کار روابط عمومی را انجام می‌دادم و کسانی‌که آدرس و نشانی جایی را می‌خواستند راهنمایی می‌کردم. امام(ره) در این تاریخ، شب‌ها در همین مدرسه، ساعاتی را برای ملاقات تخصیص داده بود که یادم است بنده یکی دو شب به زیارتشان شرف‌یاب شدم و علما و بزرگان و بسیاری از شخصیت‌های سیاسی نیز در این ایام به ملاقات امام (ره)  آمدند.» صفحه 211 (خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین دری نجف‌آبادی، حیدر نظری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390)



کتاب «خاطرات ابوالفضل توکلی بینا»

انگیزه ادامه کار سیاسی، باعث تشکیل مدرسه رفاه شد

ابوالفضل توکلي بينا، عضو هيات‌هاي موتلفه و از کادرهاي مذهبي - سياسي فعال طي پنج دهه گذشته است. وي که از روزهاي نخست شروع نهضت امام در کنار دوستان ديگر خود که مشهورترين و شجاع ترين آنها شهيد عراقي و فعالاني مانند آقاي عسکر اولادي بود، فعالانه در صحنه‌های مبارزه حضور داشت و اکنون که خاطرات آن روزها را انتشار داده طبيعي است که مشتمل بر نکات تازه‌اي باشد.

وی درباره چگونگی تاسیس مدرسه رفاه و فعالیت‌هایشان در کتاب «خاطرات ابوالفضل توکلی بینا» می‌نویسد: «سرانجام دوران محکومیت به پایان رسید و در دوم اسفند 1345 از زندان آزاد شدم. در شش ماه آخر زندان، بسیار اوقات در این فکر بودم که پس از آزادی چه راهی را در پیش بگیرم.... پس از تاملات و بحث‌های فراوان به این نتیجه رسیدیم که بهتر است فعالیت خود را در یک کار اجتماعی عام‌المنفعه متمرکز کنیم و... کار سیاسی خود را همچنین ادامه دهیم. اندیشه این کار روز به روز پخته‌تر شد و در نهایت تصمیم گرفتیم بنیاد رفاه را تاسیس کنیم. این کار، پس از آزادی از زندان به انجام رسید و بنیاد رفاه بنیان‌گذاری شد.

امید ما بر آن بود که بتوانیم از طریق بنیاد رفاه، به اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود برسیم. در راستای همین اهداف، بنده و دوستانم، یعنی آقایان شفیق، لاجوردی و اسلامی در بررسی‌های خود به این نتیجه رسیدیم که یکی از کمبودهای بارز جامعه مذهبی ما نبودن مدارس دخترانه اسلامی است. از این‌رو مصمم شدیم که مدرسه دخترانه رفاه را تاسیس کنیم.» صفحه 137 و 138 (خاطرات ابوالفضل توکلی بینا، محمود طاهراحمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383)

توکلی بینا همچنین درباره سیاست‌گذاری‌های این بنیاد توضیح می‌دهد: «تعیین خط‌مشی و سیاست‌گذاری موسسه فرهنگی رفاه را یک هیات امنای دوازده نفری به عهده داشت. اعضای این هیات عبارت بودند از شهید دکتر بهشتی، شهید دکتر محمدجواد باهنر، شهید محمدعلی رجایی، آقای هاشمی رفسنجانی، حاج حسین اخوان فرشچی، آقای عباس آسیم، حاج آقا علاء میرمحمد صادقی، حبیب‌الله شفیق، ابوالفضل توکلی‌بینا، محمدجواد رفیق‌دوست و مهدی غیوران. از میان اعضای هیات امنا، شهید باهنر و شهید رجایی بیش از هرکس دیگر وقت صرف می‌کردند و بیش‌تر معلمان شاغل در موسسه را این دو شهید گزینش می‌نمودند... موسسه فرهنگی رفاه همچنان به فعالیت خود ادامه می‌داد تا این‌که دستگاه امنیتی رژیم شاه به ماهیت و خط مشی آن پی برد و چند نفر از بانوان شاغل در مدرسه و حتی تعدادی از دانش‌آموزان را بازداشت و مدرسه راهنمایی و دبیرستان را تعطیل کرد و فقط دبستان رفاه به کار خود ادامه داد.» (همان، صفحه 140 و 141)

روایت عبدالله جاسبی در کتاب «از غبار تا باران»

جنب و جوشی عجیب در اطراف مدرسه رفاه 

جاسبی از دیگر شخصیت‌های کلیدی دوران انقلاب است که خاطراتی از مدرسه رفاه نقل می‌کند. وی در دوره متوسطه به تشکیل گروهی مذهبی-انقلابی از همکلاسی‌های خود همت گماشت و با مسافرت به قم برای دیدار امام خمینی -که با روز هجوم رژیم به حوزه علمیه قم همراه بود- فعالیت‌های انقلابی خود را آغاز و پس از آن اقدام به گشایش تشکیلات زیرزمینی برای مبارزه با پهلوی کرد.

وی درباره حال‌ و هوای مدرسه رفاه در نخستین روزهای انقلاب چنین می‌نویسد: «مردم جنب و جوشی عجیب در خیابان‌های شهر داشتند، به ویژه اطراف مدرسه رفاه که امام در آن ماوا گزیده بود، رفت‌وآمد زیادی به چشم می‌خورد. مدرسه رفاه به صورت مقر فرماندهی درآمده و مملو از جمعیت بود. جوانان شانزده، هفده ساله با اسلحه‌های سنگین و سبک در حال گشت‌زنی بودند. شهر، لحظه به لحظه رنگ‌وبوی تازه‌ای می‌گرفت. ارتش از هم پاشیده و سلاح‌های پادگان‌ها به دست مردم افتاده بود. مردم تمام غنایم جنگی را اعم از قمقمه، سرنیزه.. تحویل مدرسه رفاه می‌دادند... شایعه شد که عده‌ای سودجو و فرصت‌طلب اسلحه‌ها را مخفی می‌کنند و حتی کامیون‌های اسلحه‌ای که از مدرسه رفاه خارج شد، معلوم نبود به دستور چه اشخاصی و به کجا برده می‌شود.» (از غبارتا باران، عبدالله جاسبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، صفحه 186-187)



وی ادامه می‌دهد: «دیدن چهره‌های جنایت‌کارانی که خود را سرافکنده و سرخورده و پشیمان نشان می‌دادند برای مردم بسیار دیدنی بودند؛ مخصوصا خائنینی چون هویدا و نصیری که به دست مردم دستگیر شدند. هر از گاهی اتومبیلی مقابل مدرسه رفاه می‌ایستاد و مجرمی با چشمان بسته از آن پیاده می‌شد. مردم از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدند. تعداد اسرا بسیار زیاد بود... جنایتکاران دست اول یکی پس از دیگری به دادگاه‌های انقلاب سپرده شدند و حجت‌الاسلام صادق خلخالی مامور تشکیل این دادگاه‌ها شد. محل دادگلاه‌های انقلاب که به دستور امام خمینی تشکیل گردید در مدرسه رفاه –اقامتگاه امام- بود.» (همان، صفحه 188-187)

روایت آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی در کتاب «تاریخ شفاهی کمیته استقبال از امام خمینی»

حاکم‌بودن فضای امنیتی شدید بر مدرسه رفاه

آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی در این باره نقل می‌کند: «... وقتی به مدرسه رفاه رسیدیم، افراد مستقر در آنجا منتظر ورود امام بودند. جمعیت زیادی مقابل در مدرسه اجتماع کرده، منتظر دیدار با امام بودند. نزدیکی مدرسه رفاه و پشت بیمارستان شفا یحیاییان محوطه بازی بود که کمیته استقبال تصمیم گرفت هلیکوپتر امام را در آن محوطه فرود آورد... هنگام عصر بود که از طرف کمیته استقبال آمدند و گفتند که دو، سه تن از روحانیون بیایند و در محوطه بایستند تا وقتی امام خواستند پیاده شوند از ساختمان‌ها و اماکن اطراف خطری متوجه ایشان نشود.» صفحه 155-156 (تاریخ شفاهی کمیته استقبال از امام خمینی، اکبر قاسملو و معصومه آقاجان‌پور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1393)

همچنین در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «یکی دیگر از مکان‌هایی که کمیته حفاظت آن را عهده‌دار شده بود، حفاظت  از مدرسه رفاه به عنوان محل استقرار کمیته استقبال و امام بود. واحد حفاظت برای این منظور، تمهیدات خاصی اندیشیده بود و به گفته مهدی چمران به خاطر خطراتی که تهدید می‌کرد پیش‌بینی شده بود نگهبانان خاصی شب ‌و روز همیشه به صورت مخفی در بین مردم باشند تا خدای نکرده حرکت‌هایی، توطئه‌هایی به وقوع نپیوندند.» (همان، صفحه 155)
 
روایت جواد مقصودی در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی

نگران حراست از مدرسه رفاه بودیم

جواد مقصودی، (از یاران امام خمینی) نیز یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های کمیته حفاظت را حراست از مدرسه رفاه عنوان کرده و می‌گوید: «جریان همین‌طور ادامه داشت و رفت و آمد هم در کمیته زیاد شده بود و ما نگران حراست آنجا بودیم که الحمدالله نیرهایی آمدند از جمله یک مقداری نیرو زیادی را آقای محسن رفیقدوست آورد و آنها مسلح به اسلحه گرم و سر بودند.» (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با جواد مقصودی، جلسه یازدهم، شماره بازیابی 2317، ص 4)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها