چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۸:۴۷
او مسافری است غریب

نجف دریابندری، یا آن‌طور که دوستان و دوستدارانش صدایش می‌زدند: عمونجف، نیمه اردیبهشت‌ماه سال گذشته از میان ما رفت. در سوگ آن مترجم بزرگ، کسان زیادی نوشتند و از اهمیت او در ادبیات معاصر گفتند. یکی از این یادداشت‌ها را یک ادیب خوزستانی دیگر نوشت و در آن از رنج بیماری و سفر غریب دریابندری گفت. مردی که نیمه اردیبهشت امسال، خودش هم بعد از تحمل رنج بیماری به سفری غریبانه رفت. یادداشت سال پیش قاسم آهنین‌جان را (به نقل از ایسنا) بخوانید با یاد هر دو عزیز درگذشته. یاد این هردو بزرگ به خیر.

 به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) متن یادداشت زنده‌یاد آهنین‌جان بدین قرار است: 

«بخت آن داشتم که در سال ۱۳۶۶ راه به خانه‌ نجف دریابندری داشته باشم و مُسبب، دوست عزیزم، مرحوم کاوه گلستان بود. کاوه از کودکی و از آبادان نجف را می‌شناخت و عمو خطابش می‌کرد و من نیز به تبعیّت از کاوه ایشان را عمونجف می‌گفتم. هر وقت می‌رفتیم به دیدارشان، قطعا یک وعده نهار یا شام مهمان ایشان بودیم و سعادت طعام از سفره‌ بی‌نظیرشان را داشتیم و چقدر تشکر و سپاسگزاری از فهیمه‌خانم همسر ایشان داشتیم.

فهیمه راستکار همسر دوم نجف بود. هنرپیشه‌ برجسته‌ تئاتر بود و البته در چند فیلم سینمایی هم بازی کرده بود. روزی که بسیار تشکر کردیم بابت دست‌پخت فهیمه‌خانم، نجف گفت: «آقاجان! تمام این غذاها را خود من می‌پزم؛ اما تشکرش نصیب فهیمه می‌شود.» این حرف را جدی تلقی نکردیم تا کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز را دیدیم و دانستیم او چقدر تبحر و آشنایی با غذا و آشپزی دارد.

به وقت مرگ ۹۱ سال داشت. متولد آبادان بود. در ۲۰‌سالگی رسماً به عنوان مترجم پا به عرصه گذاشت. با ترجمه آثاری از ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی مانند یک گل سرخ برای امیلی و وداع با اسلحه خبر از استعدادی شگفت در عرصه‌ ترجمه بود. از بیست سالگی تا زمانی که دچار بیماری لعنتی آلزایمر شد، مدام کار کرد؛ ترجمه، مقاله، گفتگو و ... .

مارک تواین، ئی. ال. دکتروف و جبران خلیل جبران را به فارسی‌زبانان معرفی کرد. نام نجف دریابندری برای کتاب و ناشر اعتبار بود. خوانندگان ادبیات نام او را ضمانت کتاب می‌دانستند.
دریابندری بر بسیاری از اهل ادب و فرهنگ تاثیر داشت؛ خاصه بر اهل ادبیات و سینمای جنوب. مثلاً ناصر تقوایی و امیر نادری بسیار بهره بردند از ترجمه‌های نجف از همینگوی و فاکنر. کافی است به مجموعه داستان ناصر تقوایی و فیلم ناخدا خورشید نگاه کنیم یا به مجموعه داستان امیر نادری و فیلم دونده‌ او تا متوجه این تاثیر باشیم. اکثر نویسندگان جنوبی با نجف معاشر بودند و از نظریات و نثر و ترجمه‌ او بهره می‌بردند؛ از احمد محمود تا قاضی ربیحاوی و اصغر عبداللهی و محمد بهارلو.

چند مورد از دریابندری هست که هیچ‌‌وقت از یاد نمی‌برم. یکی آن دفاع جانانه که از کیمیایی و فیلم قیصر او داشت. زمانی که دکتر هوشنگ کاووسی علیه قیصر شورید، دریابندری و ابراهیم گلستان دفاع کردند و پشت کیمیایی ایستادند؛ و این حمایت باعث شد که روشنفکران با توجه بیشتری دیده شوند. دیگری گفتگوی جنجالی و پرهیاهویی بود که ۳۳ سال پیش در مجله‌ آدینه راه افتاد و از قول دریابندری نوشته شد که نیما شاعر نیست و ابراهیم گلستان نثر فارسی نمی‌داند و شاملو چه و چه و چه.

گفتگویی کاملا غیرحرفه‌ای و بر اساس هیجان و شور و احساس. به کاوه گلستان گفتم نظر تو چیست؟ گفت هیچ و می‌دانم پدرم هم هیچ جوابی نخواهد داد.

و بالاخره دریابندری که ورزش و کوهنوردی‌اش هرگز ترک نمی‌شد، بیمار شد. آلزایمر گرفت. همسرش فهیمه راستکار مُرد. پیرمرد تنهای تنها شد. دیگر خاطراتش مردند. دوستانش را به جا نمی‌آورد. در بستر و تنهایی بود و تنها صفدر تقی‌زاده مرتب به نجف سر می‌زد؛ با آگاهی از اینکه نجف او را دیگر به یاد نمی‌آورد. نجف همه را از یاد برد حتی فاکنر و همینگوی را.

حالا تنهایی او تمام شده و می‌رود تا در کنار همسر مهربانش فهیمه خانم راستکار ادامه دهد؛ نفس‌هایش و خاطرات جدیدش را.

او مسافری است غریب. بسیار غریبانه سفرِ خاک را طی می‌کند. خدا نگهدارش. من دعا می‌کنم برای عمونجف؛ برای نجف دریابندری در این سفر که انتهایش سوسوی فانوس دریایی و نخل و کشتی منتظر او هستند؛ منتظر عمونجف.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها