از دوست هرچه رسد، نیکوست و امیدواریم طرحهای تابستانه و پاییزه در زمستان نیز ادامه یافته و خود تشویقی باشد بر ادامه این کار نیکو.
فروشنده غذای روح، با پنجاه مشتری، در طول 12 ساعت، میانگین ساعتی چهار مشتری، و به عبارت بهتر هر 15 دقیقه یک مشتری ـ باید تعطیل کند، اما فروشنده کباب استانبولی، با پنج شش ساعت کار و صدها مشتری، چون غذای جسم را تأمین میکند، چهار طاق باز و فارغالبال از هرگونه سؤال و جواب، چرا؟ جواب روشن است، آن کتاب است و این کباب و کیست که نقد را بگذارد و نسیه را بگیرد و شکم را رها سازد و سراغی از علم و دانش بگیرد؟
طرح پاییزه کتاب است و از مدیر خانه کتاب مفید ـ که حسابی از ساعت تعطیلی شکار است ـ میپرسم، آیا در این طرح مشارکت کرده است، و او میگوید: نه، این طرح مشارکتی است و ده درصد خانه کتاب و ده درصد هم ما باید تخفیف بدهیم، و ما داوطلبانه، پانزده درصد، کلیه کتابهایمان را تخفیف میدهیم تا علیرغم عدم شرکت با این طرح همراهی کرده و خوانندگان واقعی کتاب، بیبهره باقی نمانند.
بابک مفیدپور، در ادامه میگوید: ساعت شش به بعد، ساعات حضور اهل کتاب است و نمیدانم چرا باید تعطیل کنیم و از آنجا که تمکین به قانون را، شرط عقل میدانم و حتماً آن را مرعی میدارم، نمیدانم منِ کتابفروش، که میتوانم ساعات خانهنشینی مردم را لذتبخش کرده و قابل تحملتر سازم، باید تعطیل کنم، اما دهها مغازه «شکمیّات» باز باشند و در اشاعه کرونا بکوشند و انگار نه انگار! میبینم خیلی عصبانی است و با آرزوی روزها بهتر، از او جدا میشوم.
گویا در طرح پاییزه، میزان بودجه، شش هفت میلیون تومان در وهله اول برای هر کتابفروشی بوده و در کمتر از یک تا دو روز «سقف تعیین شده» پُر شده است و برای دریافت وجوه اختصاصداده شده باید مدتی صبر کنند، همانند طرح تابستانه که مدتی طول کشید تا حسابها تسویه شود. و این بار، فقط ده درصد را خانه کتاب تقبل نموده و ده درصد بقیه را نیز باید کتابفروش پذیرا باشد و به عبارت بهتر، هر کتابفروش باید از میزان سودش بکاهد، تا این طرح ناکام و عقیم باقی نماند، و بسیاری از کتابفروشها، به همین هم راضیاند، اما با مخارج رو به افزون چه باید بکنند؟
یکی از «تحمیلات» اجباری، بالارفتن میزان حق بیمه است و با افزایش حق مسکن کارگران و کارمندان، سازمان تأمین اجتماعی، از این موضوع بهرهمند شده و طبیعی است که براساس دریافتی این قشر از کارکنان، حق بیمه دریافت میدارد و بعضا تا 30 درصد این میزان بالارفته است و یکی از دوستان ناشرِ روبهروی دانشگاه میگفت: علیرغم معافیت تا پنج کارمند، میزان حق بیمه کارمندانم طی یک ماه گذشته از پنج و خردهای میلیون، به بالای هفت میلیون افزایش یافته و با تقلیل فروش و کاستن از زمان فروش، «قوز، بالای قوز آمده» و چون با خود عهد کردهام که به هیچ وجه میدان را خالی نکنم، از هر محلی که بتوانم، مخارج را میکاهم و این محل را «سرپا» نگاه دارم، تا خدا چه خواهد و انشاالله این بحران را پشت سر بگذاریم و میترسم این بحران، ما را با خود ببرد، و اگر بُرد، باور کن که تمام تلاشم را به کار گرفتهام، و این امر میسر نشده است و مخارج کمرشکن، باعث این امر شده است.
از او بابت تعطیلی دو هفتهای میپرسم، میگوید: اگر بگویم، ما کتابفروشها باید به ادامه کار خود بپردازیم، حتماً دیگر صنوف خواهند گفت: «نکند آنها تخم دو زرده میگذارند» و ما نمیگذاریم؟ آنها باز باشند و ما ببندیم و تعطیل کنیم؟
اما من میگویم: اگر قرار است خانهنشین باشیم، و جایی نرویم، چه چیزی بهتر از کتاب که این ساعات طولانی فراغت را پر میسازند؟ و از کجا معلوم، همانند فروردین، که بیماری کرونا این همه اوج نگرفته بود، با یک ماه تعطیلی مواجه شدیم و پس از این دو هفته، اگر خدای ناکرده، به آنچه که خواستیم، نرسیدیم و این تعطیلیها ادامه پیدا کرد، آن وقت من از کجا باید حقوق کارکنانم را بپردازم؟
اگر فروردین تعطیل شد، ما پشتوانه مالی داشتیم، اما طی هفت ماه گذشته، مخارج اضافه و دخل رو به کاهش گذاشته و ذخیرهها نیز پایان یافتهاند و در شرایطی قرار داریم که اگر به فعالیتمان ادامه ندهیم، بعید است بتوانیم ماههای پایانی سال را آبرومندانه طی کنیم و مخارج شب عید و پرداختیها و عیدی نیز مزید بر علت میشوند و کار سخت و صعب میشود و ادامه آن، سختتر، و باید مسئولین، فکری بکنند.
با خود میاندیشم: هر چه سنگ است، برای پای لنگ است و ما قشر ناشر و کتابفروش، نمیتوانیم همپای صنوف دیگر، هر روز کالایمان را گران کنیم و تنها کالایی هستیم که شامل تخفیف نیز میشویم و عجب حکایتی است این عشق و علاقه به فرهنگ و کشیدن بار عشق و مفلسی! هرچند که خدا رو شکر طرح پاییزه با شارژ مجدد مواجه شد و تا سقف پانزده میلیون تومان ـ کم و بیش ـ باری از دوش کتابفروشان قدری برداشته و کاسته شد.
شرایط خاصی بر دنیا و کشورمان حاکم است و به ضرس قاطع میگویم، حتی از دوران جنگ تحمیلی نیز شرایطمان سختتر است، مردم ایران، هنوز نفس تازه نکرده و پس از شش ماه اعتصاب و اعتراض، انقلاب را به پیروزی رساندند و با آغاز جنگ تحمیلی، هشت سال با جیرهبندی و کوپن کنار آمدند، اما با بازگشت شرایط عادی به کشور، آن که «ناز پرورد تنعم است» کمتر تحمل سختی را دارد و این شرایط برای نسل حاضر، کمتر قابل پذیرش و عادت به مصرف، سخت از سر آنها میافتد و همانند نسل ما نیست که با کمبودها، طی یک دهه ساختند، تا کشور سر پا بماند و هرازچندگاه که حرف از بازگشت کوپن و جیرهبندی میشود، از داخل مجلس گرفته، تا صحنه اجتماع، بسیاری ابرو در هم کشیده و آن را نمیپسندند و آثار روانی این کار را زیانبارتر از اجرای آن میدانند و تجربه جیرهبندی و افزایش قیمت بنزین در آبانماه سال 98 را بهترین تجربه برمیشمرند، هرچند که افزایش زیرپوستی و خزنده و هر روزه قیمت کالاهای ضروری، کاملاً ملموس در زندگی روزانه قد علم میکند، اما کتاب نه، کاری ضد فرهنگی است و نباید چنین کرد!
نیاز به همدلی داریم و باید در کنار هم این همه فشار را تحمل کنیم. از تحریمهای ظالمانه که به اذعان رییس جمهور جاهطلب و زبان نفهم امریکا، حداکثری است، تا سودجویان داخلی، که چون قطاعان طریق، در سر گردنه، مشغول غارت مردم هستند و با احتکار کالاها، به امید اندوختن مال بیشتر میباشند، تا برخی از کمبودها که طبیعی است و حرص مصرف و اندوختن بیش از حد. هرچند که نمیتوان به قشر حقوق بگیر، ایراد چندانی گرفت، چرا که دخلش ده است و خرجش صد و این دو با هم، همخوانی ندارند، اما باید تحمل کرد و از دولتمردان باید انتظار داشت با قاطعیت هرچه تمامتر بکوشند، در چارچوب قانون، با این بیقانونیها، به شدت برخورد کنند و اجازه ندهند قشر حقوق بگیر، و رو به پایین آن، سپر بلای غارتگرانی شوند که از بازار آشفته، سود فراوانی میبرند و کاسبان تحریم هستند و از خدا میخواهند این وضع ادامه یابد، تا بتوانند از آبِ گلآلود، ماهی چاق و چلهتری را بگیرند.
این اجازه را به آنها ندهیم و یقین کنیم، ملتی که توانسته است جنگ تحمیلی را سرفرازانه به پایان رساند، به هرج و مرج و ترورهای کور سالهای 1363 ـ 1360 پایان دهد، بمباران و موشکباران صدها شهر را شاهد باشد و در کنار تقدیم هزاران شهید، رو سفید از این امتحان به در آید، به یقین میتواند بحران کرونا، تحریمهای ظالمانه، و امثالهم ـ همانند سومدیریتها و فرصتطلبیها ـ را پشت سر بگذارد و به فلاح و صلاح برسد و با تمام این موانع، در همین شرایط شاهدیم که کتابفروشیهای جدیدی از راه رسیدهاند و آینده بهتری را نوید میدهند و باید نگاه به صبح داشت، چرا که شب هر چقدر که بلند باشد، پایانش سپیدی خواهد بود. به امید سپیدی در تمام ابعاد مینشینیم و امیدواریم مسؤولان امور، مجدانهتر، در کنار مردمی که برای آنها اصلاً کم نمیگذارند، پا در رکاب کرده و این نقایص را برطرف نمایند.
شک نداریم که در بسیاری از زمینهها، نه تنها تولید تقلیل نیافته، بلکه، با افزایش هم مواجهایم ـ همانند تولید محصولات فولادی ـ اما با ایجاد بحران و کمبود مصنوعی ـ به بهانه بالارفتن قیمت دلار ـ مردم را در تنگنا گذارده و این شرایط غیرقابل تحمل را رقم میزنند.
همدل و همراه، و به امید روزهای بهتر، در کنار هم باشیم، تا سیه روی شود، هرکه در او غش باشد.
در پایان باید گفت از دوست هرچه رسد، نیکوست و امیدواریم طرحهای تابستانه و پاییزه در زمستان نیز ادامه یافته و خود تشویقی باشد بر ادامه این کار نیکو.
نظر شما