مهدی قدسی (1370 ـ 1279ش) با قلمی شیرین و شیوا، از انواع و اقسام بیماریهای مسری و بومی در کشورمان میگوید و از همکاری خود با مرحوم آقاشیخ هادی نجمآبادی، روحانی روشن ضمیر در بیمارستان وزیری تهران که از محل ثلث اموال مرحوم میرزا عیسی وزیر ساخته شده بود، روایت جالبی را به دست میدهد
یقین دارم، پس از پایان حیات منحوس ویروس کرونا، حیات رسانهای آن تا قرنها باقی میماند و اگر امروز اروپاییان از طاعون سیاه در اروپای قرون گذشته میگویند و مینویسند و ما ایرانیها، از حصبه و دیفتیری و وبا و آبله، در قرن گذشته و شهریور 1320 ـ پس از آمدن قوای متفقین و اشغال ایران و ورود زنان و کودکان و سالمندان لهستانی به کشورمان از مرز شوروی و شیوع انواع بیماریها ـ میگوییم و مینویسیم، از این بیماری و حسن تصادف که نه، شر آوار شدن، در واپسین سال قرن حاضر در کشورمان، آن هم در شرایط سخت تحریمهای اقتصادی ظالمانه، کتابها نوشته خواهد شد، فیلمها بر صفحه نقرهای سینما، نقش گرفته و داستانها نقل خواهد شد.
یک صد سال پیش، و پس از پایانگیری جنگ جهانی اول، شیوع بیماریهای مسری چنان بود که جمعیت ایران و بهخصوص تهران، به کمتر از یک سوم تقلیل پیدا کرد و امروز اگر خیابان فعلی انقلاب اسلامی تهران را تا عمق دهمتری بشکافیم، با اسکلت مردان و زنان و کودکانی مواجه میشویم که به علت ابتلا به وبا، طی سالهای 1295 و 1296 (وبای عام و مِشمِشه) دسته دسته در خندق شمالی آن روز تهران رها شدند، چراکه گورستانهای داخل شهر، ظرفیت دفن اموات را نداشتند و به علت ترس از شیوع بیشتر، بدون غسل و کفن، اموات را در داخل خندق میانداختند و همین امر، پس از فساد نعشی، باعث کشتار بیشتر مردم تهران شد و عبدالحسین میرزا فرمانفرما، شاهزاد پرنفوذ قجری را به فکر انداخت تا بخشی از اموال خود را وقف نموده و «انستیتو پاستور» ایران را برای جلوگیری از بیماریهای همهگیر، تهیه واکسن و سرم مورد نیاز مردم، و مبارزه با هاری، با کمک فرانسویها، راهاندازی کند و نام نیکی، در کنار خواهرش ملک تاج خانم نجم السلطنه (واقف بیمارستان نجمیه تهران) به یادگار گذارد. در آن روزگار هیات نمایندگی سیاسی ایران، برای دریافت کمکهای پزشکی و امور درمانی، به کنفرانس صلح پاریس رفته بودند. در این هیئت که به وسیله محمدعلی فروغی (ذکاء الملک) و شاهزاده فیروز میرزا نصرتالدوله فرزند ارشد عبدالحسین میرزا هدایت میشدند، و دکتر محمد حسین لقمان ادهم رییس اطبای سلطنتی و رییس مدرسه عالی طب ایران، دکتر میرزا محمد حسن خان حکیم الدوله پزشک مخصوص احمدشاه قاجار و دکتر محمودخان معتمد، طبیب مخصوص شاهزاده فرمانفرما، عضو و همراه بودند و در روز جمعه، دوازدهم دی ماه سال 1297 شمسی (23 اکتبر 1919) در انستیتو پاستور پاریس، با دکتر امیل رو، دانشمند و پزشک معروف فرانسوی دیدار کردند و اساس و پایه انستیتو پاستور ایران، طی گفتوگوهای طرفین، پایهگذاری شد و در تاریخ شنبه 12 دیماه سال 1298 پرفسور رنه لگرو، رییس دروس عالی انستیتو پاستور پاریس، که از طرف آن انستیتو مأمور رسیدگی به این کار شده بود، موافقت نامهای را به امضای شاهزاده فیروز میرزا نصرتالدوله وزیر امور خارجه ایران رسانید و بدین ترتیب بدون آن که هیچ یک از طرفین تعهدی قبول کرده باشند، صرفاً به اعتبار دوستی و مودت دیرین دو کشور، یک انستیتوی علمی و بهداشتی به نام انستیتو پاستور ایران، در کشورمان تأسیس شد و دکتر ژوزف منار ریاست آن را برعهده گرفت. او در شهریور 1299 وارد تهران شد و ابتدا در خانهای استیجاری سکنی گزید و چندی بعد، فرمانفرما، قسمتی از باغ خود موسوم به اطلس را که در آن روزگار در کنار خندق شهر(خیابان کارگر فعلی) واقع شده بود را وقف نمود و مبلغ دههزار تومان نیز به آن اضافه نمود و با اهدای مبلغ 15 هزار تومان از سوی هیات دولت وقت، انستیتو پاستور ایران، شروع به فعالیت کرد و در سال 1304 دکتر ابوالقاسم بهرامی، کفالت انستیتو پاستور ایران را پذیرفت و از آن پس، اطبا و پزشکان ایرانی، عهدهدار اداره این مرکز مهم پزشکی شدند. در وقفنامه انستیتو پاستور، چنین آمده است: «واقف شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما، تاریخ اجرای صیغه وقف، بیست و پنجم رمضان 1342ق (دهم اردیبهشت 1303ش)
هوالواقف علی الضمائر و الفیات و المطلع علی السرائر و الخفیات، بعد الحمد لولیه و الصلوة علی نبیه.
چون در این عصر اخیر که قرن چهاردهم هجری است، بعضی از امراض مسریه مزمنه در خطه ایران، خاصه تهران شیوع یافته که غالباً علاج آنها به وسیله تزریق و برای مواد تزریقه، محتاج به خارجه و شدت احتیاج به آن اهالی را دچار مشکلات کرده و بسا باشد که در بعضی اوقات دسترسی به آن نباشد، یا کمیاب و قلیل الوجود باشد که معالج به مضیقه و مریض به مخاطراتی افتد که صعب العلاج و بالاخره منجر به تلفات و هلاکت نفوس شود، حضرت والا شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما دامت شوکته محض رفع احتیاج اهالی این آب و خاک و تسهیل امر آنها در فراهم شدن وسایل علاجیه نخستین کسی بود که تصمیم فرمود و همت گماشت که طلباً لمرضات الله تا یک درجه اسباب آسایش عمومی و وسایل علاجیه آنان را در همین پایتخت فراهم نماید که به اقرب الوسایل معالجه شوند و این اثر خیر در صفحه روزگار از ایشان به یادگار بماند که ذخیره اخرویه ایشان گردد و مقدمتاً با هیات دولت در این موضوع مذاکره و مشاوره نموده، مورد تحسین و تصویب و نتیجه هم این شد که حضرت والای معظمله از اراضی ملکی خودشان یک محلی را برای مؤسسه پاستور تعیین نماید که ابنیه لازمه آن از محل و مسکن عملجات و اجزا و مستخدمین به قدر مقدور و خانه دکتر و رئیس مؤسسه در آن بنا و ساخته شود که مواد تزریقه و اسباب و لوازم تلقیحیه امراض متنوعه از قبیل: آبله و طاعون و وبا و دیفتری و گزیده سگ هار و سیفلیس و سوزاک و امثال آنها در آن محل تهیه و تدارک شود...»
قدسی، دکتر مهدی؛ خاطرات ایام تحصیل و سالهای خدمت در انستیو پاستور ایران (رئیس اسبق انستیتو پاستور ایران، پایهگذار واکسیناسیون ب.ث.ژ در ایران) به کوشش دکتر احسان مصطفوی، انتشارات گپ، 310 صفحه رقعی، چاپ اول، 1395، تهران. در این کتاب زنده یاد دکتر مهدی قدسی (1370 ـ 1279ش) با قلمی شیرین و شیوا، از انواع و اقسام بیماریهای مسری و بومی در کشورمان میگوید و از همکاری خود با مرحوم آقاشیخ هادی نجمآبادی، روحانی روشن ضمیر در بیمارستان وزیری تهران که از محل ثلث اموال مرحوم میرزا عیسی وزیر ساخته شده بود، روایت جالبی را به دست میدهد و از آنجا که خود از خانوادهای اصیل و روحانی، و از اهالی طالقان بود، از وضعیت حفظ الصحه در دوران قاجار و چگونگی شیوع بیماریهای عفونی مثل وبا و آبله، و واکسیناسیون آن اینگونه مینویسد: «قبل از تأسیس انستیتو پاستور ایران و آمدن دکتر منار به ایران از آبلهکوبی مدرن دنیای آن روز در ایران خبری نبود. فقط در بازار تهران یک نفر به نام استاد ربیع آبلهکوبی میکرد، آن هم با مایه آبله انسانی که خود میساخت.
این فرد شخصاً به خانه بیماران مبتلا به آبله میرفت و از بیمارانی که آبله آنها سبک بود، دانههای آبله را از دست و صورت آنها میکَند و در کهنه تیره رنگی محافظت مینمود تا آن که خشک شود. گویی به فراست دریافته بود که نور خورشید مایه آبله را بیاثر میکند. آنگاه دانههای خشک شده را در هاونی میسایید و به صورت گردی نگهداری مینمود.
در موقع کوبیدن آبله اطفال، ابتدا با سوزنی روی بازوی آنها چند خراش ایجاد میکرد و بعد اندکی گردمایه آبله بر آن خراشها میپاشید و روی آن را با پارچه میبست. پس از چند روز پارچه را میگشود و آن جراحت در مدت ده پانزده روز خشک میشد و اثر آن تا آخر عمر باقی بود. تقریباً هشتاد درصد اطفالی که با این قاعده آبلهکوبی میشدند، مادامالعمر از ابتلای به مرض آبله ایمن بودند، اما گاهی هم اتفاق میافتاد که کودک آبلهکوبی شده با طریقة استاد ربیع پس از چند روز آبله سرپایی در میآورد و کور و کر و زشت روی میگردید...»
مرحوم دکتر مهدی قدسی از چگونگی اپیدمی شدن آبله در آن روزگار چنان محسوس سخن میگوید که گویی، بعد از یکصد سال، این بار در قامت کرونا، قد برافراشته است.
منبورگ، ژان؛ ماجرا طاعون، بالتازار، زندگینامه پایهگذار انستیتو پاستور نوین در ایران، ترجمه منیژه یوسفی بهزادی، زیرنظر؛ دکتر احسان مصطفوی، انتشارات اندیشمند، 224 صفحه رقعی، چاپ اول، بهار 1394، تهران. همانگونه که خواندید، یکی از وظایف انستیتو پاستور تهیه داروی واکسن ذکر شده است و به یقین دانشمندان و اطبا و پزشکان شاغل در این مرکز حساس، دور نیست روزی که اعلام دارند، واکسن کرونا را کشف کردهاند. امروز کمپانی بیونتک آلمان، پی فایزر، امریکا، فوزان چین و دانشگاه آکسفورد بریتانیا، درصدد هستند، هرچه زودتر واکسن کرونا را ساخته و روانه بازار جهانی کنند و گفته میشود در چنین سینوفارم ووهان چین مراحل مختلف آزمایش این واکسن را طی کرده و در این کشور، تلقیح آن شروع شده است.
روسها، اسپوتینک پنج را واکسن کرونا اعلام کردهاند و شرکت داروسازی دیگری در چین به نام کانسینو، داروی سینورک را مناسب برای مقابله کرونا اعلام داشته و آسترازنکای آکسفورد بریتانیا، اقبال بیشتری را متوجه خود نموده و تا قبل از پایان سال میلادی جاری، واکسن ساخته این دانشگاه، به بازار جهانی راه خودهد یافت.
به امید این روز مینشینیم و میدانیم که مدافعان سلامت کشورمان، همانگونه که تا امروز جانفشانی کرده، در این جبهه و کشف واکسن نیز موفق عمل خواهند کرد و ما ضمن بوسهزدن بر دست تمامی کادر درمانی کشورمان و عرض خسته نباشید و تعظیم و تکریم در برابر آنها با استعانت از درگاه پروردگار متعال، آن روز را به جشن و شادی برخواهیم خاست. انشاالله.
نظر شما