یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۸:۱۹
انحلال مجلس هفدهم و عزم کودتاچیان

بسیاری از دوستداران نهضت ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق، انحلال مجلس و نحوه رأی‌گیری برای انحلال را از اشتباهات وی برشمرده و متذکر می‌شوند، که وی وجاهت خود را از مجلس گرفته بود و نمی‌باید به چنین امری اقدام می‌نمود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ نصرالله حدادی ـ حتماً شما هم این جمله معروف که به انگلیسی‌ها نسبت می‌دهند را بارها شنیده‌اید: تفرقه بینداز و حکومت کن! ده‌ها سال است که سرزمین هند، از قید استعمار انگلستان رها شده و بزرگمردانی چون مهاتما گاندی، لعل جواهر نهرو، لعل بهادر شاستری، و ... اسباب این آزادی را به دور از خشونت فراهم آوردند، اما به رغم گذشت این همه سال، هنوز هم آثار شوم این تفکر، که حاصل سال‌ها سلطه و ترویج تفرقه بود، به اشکال گوناگون در این سرزمین خود را نشان می‌دهد و جمع عظیمی از مردم هند تحت عنوان «نجس‌ها» از ابتدایی‌ترین حقوق در هندوستان برخوردار نیستند و این در حالی است که، گاندی، جمله‌ای معروف درباره هند، پس از آزادی از قید استعمار انگلیس را به عنوان سرلوحه همه حکومت‌های بعد از خود، به میراث گذشته است:
«هند را فقط می‌توان از طریق دمکراسی اداره کرد و بس» و بی‌دلیل نیست این کشور هفتاد و دو ملتِ، هزار مذهب و چندنژادی را مهد دمکراسی دانسته‌اند، اما در همین کشور دمکرات، میلیون‌ها انسان (حدود 200 میلیون) تحت عنوان «دالیت» حق زندگی ندارند و نژادپرستی، به صبغه‌ای دیگر خود را نشان می‌دهد. رنگی که فقط از استعمار گرفته است و بس.
 
نجس‌ها، وظیفه دارند کارگرِ روی زمین دیگران، یا سایر کارهایی که از نظر هندوها پست و دون شأن است را انجام دهند. آن‌ها اجازه ندارند در روستاها سکنی گزیده، وارد معابد هندوها شده، و حتی به منابع آب قابل شرب آن‌ها، نزدیک شده و برای رفع تشنگی آن را بیاشامند. آن‌ها اجازه ندارند با دیگر هندوها هم‌کاسه شده، و در یک ظرف با هم غذا بخورند.
 
نجس‌ها، همواره مورد اذیت و آزار دیگر هندوها قرار می‌گیرند و حتی اگر کفش پوشیده و یا سوار بر مرکبی شوند، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و کفش و مرکب‌شان، مصادره می‌شود. جامعه امروز هند، به‌رغم دمکراسی عمیق، و انسان‌ها بزرگی چون ایندیرا گاندی ـ دختر نهرو ـ و راجیو گاندی، که قربانی ترور و خشونت شدند، هنوز هم زخم ناسور این تبعیض را که به باور تبدیل شده و ناشی از استعمار انگلستان است را یقین دارد و به آن عمل می‌کند، و تو گویی ظاهر استعمار رفته و باطن آن مانده و چه بسیار دختران دم‌بخت که به علت نداشتن جهیزیه، دست به خودکشی می‌زنند و این امر نیز به جا مانده از فرهنگ منحط انگلیسی‌هاست که در خانواده‌های هندی، آن‌گونه جا انداختند که، اگر دختری صاحب جهیزیه نباشد، بهتر است، زنده نباشد!
 
این مقدمه را گفتم تا به بحث امروز، بپردازم. انتخابات و انحلال مجلس هفدهم، توسط دکتر مصدق در 12 و 19 مردادماه سال 1332 و پیامدهای آن، از فاصله‌گیری شدید میان او و مرحوم آیت‌الله کاشانی، همراه با سکوت مرجع عالیقدر تشیع، مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی حاج حسین آقا بروجردی، و سرانجام، کودتای 28 مرداد و پیامدهای آن در ایران و جهان.
 
بسیاری از دوستداران نهضت ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق، انحلال مجلس و نحوه رأی‌گیری برای انحلال را از اشتباهات وی برشمرده و متذکر می‌شوند، که وی وجاهت خود را از مجلس گرفته بود و نمی‌باید به چنین امری اقدام می‌نمود. استاد محمدعلی موحد، در:
خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران، دو جلد، 1080 صفحه وزیری، چاپ اول، انتشارات کارنامه، مرداد 1378، تهران.
 
درباره چرایی و چگونگی انحلال مجلس، می‌نویسد: «... دو چیز او را به انحلال مجلس واداشت. اول انتخاب مکی، به عضویت هیأت نظارت اندوخته اسکناس از سوی مجلس. مصدق در این مدت که از عواید نفت خبری نبود و مخارج دستگاه نفت هم سربار هزینه‌های دیگر دولت بود، امور کشور را به چاپ محرمانه سیصد و دوازده میلیون تومان اسکناس اضافی اداره کرده بود و از آن می‌ترسید که مکی بعد از حضور در جلسات هیأت نظارت و دسترسی به اسناد و مدارک، پرده از آن راز بردارد.
افشاگریِ مکی، البته به افزایش نرخ تورم در قیمت‌ها می‌انجامید و ناراحتی و نارضایتی حاصل از مضیقه اقتصادی را دامن می‌زد». (ص 753).
 
آیا مصدق، برای اداره کشور، آن‌گونه که محمدعلی موحد می‌گوید، دست به انتشار غیرقانونی اسکناس زده بود که واهمه داشت، مکی دست به افشاگری بزند و به تورم موجود در جامعه دامن بزند و تبعات آن، باعث سرنگونی دولتش بشود؟
مرحوم محمدعلی سفری، در کتاب:
قلم و سیاست، از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدق، چاپ اول، 960 صفحه وزیری، نشر نامک، بهار 1371،‌ تهران.
 
درباره اوج افتراق میان سران نهضت ملی، می‌نویسد: «جلسات هفتگی وکلای مخالف در منزل آیت‌الله کاشانی به صورت دیگری درآمد. مخالفین بار دیگر مجلس را مرکز فعالیت قرار دادند و محل تحصن سرلشکر زاهدی مرکز تجمع همه مخالفین شد و سنگر مصونیت در عمارت پارلمان با حضور مخالفان دولت از هر گروه، محل مناسبی برای صدور اعلامیه‌ها، مقالات تند مطبوعات درباری و توطئه‌های ضددولتی شد. البته ریاست دکتر معظمی و برکناری میراشرافی و بهادری از کارپردازی مجلس، امکانات زیادی را از مخالفین سلب کرده بود، ولی مع‌الوصف ما همه روزه شاهد رفت و آمد کسانی بودیم که از سردمداران گروه‌های ضدنهضت ملی بودند. در دستور کار مجلس، گزارش هیات هشت نفری و همچنین لایحه سلب مصونیت از دکتر بقایی، به اضافه استیضاح علی زهری قرار داشت. انتخاب حسین مکی به عضویت هیات اندوخته اسکناس نیز مشکل فراوانی برای دکتر مصدق از نظر انتشار مسائل مالی شد. دکتر مصدق خود در مورد این زمان و مشکلاتی که سد راه او شده بود، در صفحه 254 کتاب خاطرات و تألمات پس از آن که به تشریح شکست و دولت انگلیس از مراجع بین‌المللی در جهت سقوط دولت یاد می‌کند، اضافه می‌نماید: ... چون سیاست خارجی از مراجع بین‌المللی و توطئه داخلی نتیجه نگرفت، زمینه سقوط دولت را به دست مجلس فراهم کرد. به این معنی که عده‌ای از نمایندگان موافق با دولت حاضر شدند برعلیه دولت رأی بدهند و دولت را در مضیقه بگذارند که خود استعفا دهد و اگر نداد استیضاح و آن را واسطه نداشتن رأی کافی ساقط نمایند...
 
دکتر مصدق سپس از انتخاب دو عضو مجلس در هیأت نظارت اندوخته اسکناس یاد می‌کند و با توجه به انتخاب حسین مکی، که در این زمان از مخالفین سرسخت دکتر مصدق و در جرگه وکلای درباری در‌آمده بود، می‌نویسد:
«... یکی از نمایندگان تهران و مخالف دولت، به عضویت هیات مزبور انتخاب گردید و کافی بود یک جلسه در هیات اندوخته اسکناس حاضر شود و بعد گزارش راجع به انتشار 312 میلیون تومان اسکناس که جزو همین 553 میلیون تومان بود به مجلس تقدیم کند و گرانی زندگی سبب شود که دولت دست از کار بکشد. طرز دیگر سقوط دولت این بود که دولت را استیضاح کنند و رأی منفی بدهند و آن را ساقط نمایند. استیضاح را هم یکی از نمایندگان دیگر تهران [علی زُهری] در موضوع غیرمهمی به مجلس تقدیم کرده بود و با چنین پیش‌آمدها، نه دولت می‌توانست آن نماینده تهران را برای حضور در هیات نظارت اندوخته اسکناس دعوت نکند و نه بیش از یک ماه که نظامنامه مجلس شورای ملی برای استیضاح تعیین وقت نموده است‌، از حضور در مجلس خودداری نماید. سقوط دولت به هر یک از دو طریق سبب می‌شد که نهضت ملی ایران به خودی خود خاموش شود و هدف ملت ایران به دست دولتی که حتماً رهبر نهضت ملی نبود، از بین برود و دیگر هیچ وقت کسی دم از آزادی و استقلال نزند و ملت ایران برای همیشه زیربار استعمار بماند. این بود که تصمیم گرفتم کاسه از آش گرم‌تر نشود و سرنوشت مملکت را به دست مردم بسپارم. اگر با بقای دولت موافقند رأی به انحلال مجلس بدهند تا دولت بماند و کار خود را تمام کند، و اِلا دولت برکنار شود و دولت دیگری روی کار بیاید که هرطور صلاح مملکت باشد بدان عمل نماید...»
 
نتیجه کار، استعفای اعضای فراکسیون نهضت ملی بود و 26 تن از نمایندگان با اعلام استعفای خود، مجلس را از اکثریت انداختند و در تعقیب آن‌ها، محمدحسین قشقایی، که در سوییس به سر می‌برد نیز استعفای خود را اعلام داشت و بهاالدین کهبد، ابوالفضل تولیت، محمد و ناصر ذوالفقاری، شهاب خسروانی و فتحعلی افشار نیز به اعضای مستعفی مجلس پیوستند و عملاً مجلس منحل شد و مصدق درصدد برآمد که این انحلال را با رأی مردم، رسمیت بخشیده و آغاز انتخابات مجلس هجدهم را اعلام دارد.
 
در همین اوان، سالگشت بزرگداشت روز سی‌ام تیر و شهدای این روز فرا رسیده و دومین اشتباه را در روز سی‌ام تیرماه سال 1332 به گفته دکتر غلامحسین صدیقی، وزیر کشور دولت مصدق، دکتر محمد مصدق و دولتش مرتکب شدند. در این روز، صبح‌گاه طرفداران دکتر محمد مصدق و بعدازظهر توده‌ای‌ها، به تظاهرات برخاسته و بر انحلال مجلس صحه گذاردند. و از آنجا که تعداد توده‌ای‌ها، که در ساعات بهتری از روز توانسته بودند، تجمع کرده و تظاهرات نمایند، بیشتر از هواداران مصدق بود، این هراس به دل بسیاری از علما انداخته شد که عنقریب توده‌ای‌ها کشور را تصاحب خواهند کرد و این تجمع بهترین دلیل و مستمسکی شد برای دامن زدن به این شایعه از سوی عوامل دربار و سفارتین انگلیسی و امریکا در تهران.
از سوی دیگر، آیت‌الله کاشانی ضمن تحریم رفراندوم و انحلال مجلس، طی اعلامیه‌ای، مواضع خود را در قبال این عمل و دیگر اعمال دکتر مصدق علنی کرد.
او نوشت: «... به ادعای او عامل اجنبی هرکسی است که از او مؤاخذه کند یا بپرسد که آن مواعید که شما در این مدت داده‌اید کجاست؟ چرا یک قدم اصلاحی برنمی‌دارید، یا چرا اعمالی را که به دیگران ایراد می‌گرفتید، خودتان مرتکب می‌شوی؟ با این ترتیب یعنی باهو و جنجال و ادعا و تهمت و افترا تمام قوه‌های موجوده در مملکت از بین برود و ساعت به ساعت راه را برای تحکیم به دیکتاتوری و حکومت فردی و خودسری هموار ساخت تا به تمام قوای مملکت مسلط گردید و اکنون به اتکای چند تانک و ارابه جنگی و افواج نظامی و پلیس و ژاندارمری که در دست دارد می‌خواهد با رفراندوم مجلس را منحل کند. آقای دکتر مصدق، مجلسی را که خودش انتخاب کرده و بیش از صد بار گفته که صدی هشتاد آن ملی است، قبول ندارد و برای فرار از استیضاح و راه ندادن به ناظر بانک [حسین مکی] که از طرف مجلس انتخاب شده تا به حال اسکناس‌های زیادی که منتشر ساخته و ظاهراً در حدود چهارصد و پنجاه میلیون تومان است، مجلس را با وادار ساختن نوکران خود به استغفار، تعطیل و برای انحلال آن رفراندوم می‌کند. این مجلس وقتی به دکتر مصدق اختیارات غیرقانونی می‌دهد، ملی و وقتی او را استیضاح می‌کند، عامل اجنبی است...»
 
رفراندوم در تهران در روز دوشنبه 12 مرداد در تهران انجام شد و در حالی که چادرهای اخذ رأی موافقان و مخالفان جدا بود، یک میلیون و پانصد و چهل و سه هزار و پانصد و چهل نفر موافق انحلال و تنها 68 نفر مخالف آن بودند و یک هفته بعد، در روز دوشنبه نوزدهم مرداد در شهرستان‌ها، رأی‌گیری شد و 2.403.389 نفر موافق و 1207 مخالف انحلال اعلام شدند و به این طریق، صف مخالفان و موافقان بودن و یا رفتن دولت مصدق، کاملاً مشخص شد و مصدق از شاه خواست تا با توجه به رأی ملت، ضمن اعلام انحلال مجلس هفدهم، آغاز انتخابات مجلس هجدهم را اعلام دارد، که البته پهلوی دوم، از آن سر باز زد و مقدمات کودتای یکشنبه 25 مرداد فراهم آمد و با شکست آن، شاه فراری شد و امریکا، انگلیس و ایادی داخلی آنان، بسیار ارزان، در روز چهارشنبه 28 مرداد، دولت ملی و مردمی مصدق را برانداختند و این امر، سرآغازی شد بر ترکتازی امریکا در جهان شد و اگر روزی پاتریس لومومبا، به دست ایادی استعمار بلژیک‌ ـ موسی چومبه ـ از اریکه قدرت به زیر کشیده و به بدترین شکل ممکن، کشته شد، از آن پس فقط آمریکا بود که برجهان حکم می‌رانْد و می‌رانَد و دولت‌های انگلیسی و امثالهم، فقط نقش نوکر را ایفا می‌کنند و پس و دیگر خبری از استعمار بلژیک و هلند و پرتقال و دیگر دوّل اروپایی نیست و دنیا عرصه ترکتازی و زیاده‌خواهی ‌یانکی‌ها شده است.
 
کودتای 28 مرداد، باعث شد تا مصدق به زندان و تبعید رَوَد، دکتر فاطمی تیرباران شد، یاران مصدق تا سال‌های سال به حبس و بند رفتند و وقتی تاریخ مصرف حسین مکی و حائری‌زاده و شمس قنات‌آبادی، سرآمد، آن‌ها نیز رانده شدند و بعد از مدتی «فضل‌الله زاهدی» نیز می‌باید می‌رفت و رفت و تا آخر به حالت تبعید محترمانه در اروپا بود و تقریبا تمامی عوامل داخلی کودتا، سرسالم به گور نبردند و یا روزگار از آن‌ها، به خاطر خیانت به مُلک و ملت، انتقام گرفت و یا دست انتقام ملت گریبان آن‌ها را گرفت و بعد که آب‌ها از آسیاب افتاد و کنسرسیوم نفت برگشت و دوباره انگلیسی‌ها، و ارباب جدید دنیا، امریکا‌یی‌ها، شروع به غارت نفت ما و دیگر منابع سرشار این کشور کردند و آیت‌الله کاشانی به اعتراض برخاست، دولت وقت او را «سیدکاشی» نامید و این پایانی بود بر مبارزه ملتی که الگوی ملل دیگر، از جمله مصر شد، که توانستند با غلبه بر انگلیسی‌ها، کانال سوئز را ملّی کنند.
 
درباره آغاز و انجام حکومت دکتر مصدق، فراوان گفته و نوشته‌اند و مسعود حجازی در:
رویدادها و داوری (1339 ـ 1329) هشتصد صفحه وزیری، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان 1375، تهران.

به برخی از ابهام‌ها پاسخ داده و از علل کودتا و عواقب و عوارض آن گفته است. و امروز ما، در شرایطی که تحت ظالمانه‌ترین تحریم‌ها قرار داریم و دندان تیز طماعان عالم را به عینه شاهدیم، تاریخ بخوانیم، تا دریابیم از هرگونه رخنه، تشتت، تفرقه، دو به هم‌زنی، و اعمالی از این دست، چگونه دشمنان این آب و خاک حسن استفاده را کرده و مطامع خود را استمرار می‌بخشند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها