جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۳:۱۲
کرونا؛ برخورد نزدیک با اندیشه‌های دور

فریدالدین فریدعصر، پژوهشگر حوزه دین و فلسفه در یادداشتی با واکاوی اندیشه‌های مدرن و سنتی در رابطه با درمان بیماری‌ها و نوع نگاه هر کدام از این دو نحله به مسئله پزشکی به موضوعی می‌رسد که محصول انسان پسامدرن است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم - فریدالدین فریدعصر: از پیامدهای شیوع ویروس کرونا در سرزمین ما، یکی هم داغ شدن نزاع طب اسلامی و پزشکی جدید است. در روزها و هفته‌های گذشته به اندازه کافی اخباری از این نزاع منتشر شده است. بسیاری از مردم و حتی برخی از طرفین دعوا بیشتر به خروجی‌های رسانه‌ای این ماجرا توجه می‌کنند که معمولا به شکل مچ‌گیری و حاشیه‌های پررنگ‌تر از متن بروز می‌کند. اما عده کم‌تری که با مباحث فلسفه علم آشنا هستند، به فراست دریافته‌اند که ورود این نزاع از سطح مباحثه نظری به کارزار عملی در همین یکی دو ماه اخیر، چه تجدیدنظرهایی را در باب علم اسلامی موجب خواهد شد.
 
برای درک اهمیت موضوع مطالعه کتاب «تولد کلینیک (1963)» اثر میشل فوکو را پیشنهاد می‌کنم. او در این کتاب به خوبی نشان داده که پزشکی بالینی بنیاد علوم انسانی مدرن را گذاشته است. اگر مدعای فوکو برای ما قابل درک باشد خواهیم دانست که طوفان‌هایی مانند کرونا، چه اندازه بر پژوهشگران فلسفه علم تاثیرگذار است.
 
برای شروع لازم است به قول اهل علم، تحریر محل نزاع کنیم. یعنی بدانیم که دعوای این دو گروه دقیقا بر سر چیست و بر سر چه چیزی نیست؟ برخلاف لودگی‌های رسانه‌ها اصلا نزاع بر سر این نیست که مثلا استعمال روغن بنفشه کار مفید و معقول یا مضر و مسخره‌ای است؛ که در پزشکی جدید هم انواع شیاف تجویز می‌شود و می‌دانیم که امروز در داروخانه‌ها داروهایی با استفاده از ترکیبات گل بنفشه تولید شده و به فروش می‌رسد.
 
همچنین مساله این نیست که آیا همه تجویزهای طب اسلامی بدون خطا بیماران را درمان می‌کند؛ که هیچ پزشکی نیز مدعی کارآمدی صددرصدی شیوه‌های درمان نوین نخواهد بود و اصلا همه فنون از جمله پزشکی به محدودیت‌های طبیعی خود واقفند.
 
دعوا حتی بر سر این هم نیست که مثلا داروی امام‌ کاظم (ع) یا دیگر نسخه‌های طب اسلامی، مستند به روایت صحیح از معصوم علیه‌السلام است یا نه. چون این دعوا باز به قول اهل منطق نزاعی صغروی است.
 
واقعیت این است که اصل این اختلاف یکی بر سر «منشاء» پيدايش علوم و فنون است؛ و دیگر، اختلاف درباره «روشی» است که منجر به علمی بودن یک دانش می‌شود و بحثی که تحت عنوان «ملاک اثبات‌پذیری گزاره‌های علمی» در جریان است. تلاش می‌کنم بسیار خلاصه موضع طرفین نزاع را در این دو ساحت توضیح دهم.
 
سال‌هاست در حوزه‌های علمیه و به تبع در دانشگاه‌ها بحثی وجود دارد که می‌گوید: تنها علوم و فنونی شایسته توجه و پیروی هستند که «منشاء وحیانی و الاهی» داشته باشند. البته گمان نشود که این تفکر زاییده دهه‌های اخیر و صرفا واکنشی در برابر سوبژکتیویته و انسان‌گرایی علوم غربی است. پشتوانه‌های این اندیشه را هم در متون اساطیری و حماسی ایران باستان مانند متون اوستایی و شاهنامه می‌توان یافت و هم می‌شود مویداتی از منابع اسلامی برایش ردیف کرد.
 
ایرانی‌ها و به تعبیر کلی‌هایدگر «اهالی شرقِ اندیشه»  معتقد بودند که فنون و دانش‌های مورد نیاز بشر به مدد پروردگار و از طریق پیامبرـ پادشاهان نخستین شناخته و در اختیار مردم قرار داده شده است. اگر تاریخ پیشدادیان در شاهنامه را ببینید با جزئیات این باور اسطوره‌ای آشنا خواهید شد. همچنین در قرآن و برخی روایات، تبیینی اینچنین از منشاء وحیانی فنون قابل مشاهده است.
 
تعابیری نظیر «النّا له الحدید[1]» و «علّمناه صنعه لبوس[2]» که به تعلیم صنعت ذوب آهن و زره سازی از سوی خدا به حضرت داوود اشاره دارد؛ یا تعابیر کلی‌تری مانند «علّم الانسان ما لم یعلم[3]» برای اثبات منشاء الاهی علوم، اکتشافات و اختراعات بشری محل رجوع است.
 
از سویی روایاتی با این معنا که« هر علمی که جز از خانه ما اهل بیت صادر شده باشد باطل است[4]» به خوبی برای نفی علوم غیر وحیانی کافی است. تلفیق دو سنت اسطوره‌ای و اسلامی در شکل‌گیری باورهای اهل فتوت و صاحبان اصناف روشن است.
 
نگاهی به فتوت‌نامه‌ها که در حکم منشور اخلاقی اصناف گذشته است، این مساله را که هر صنف و شغلی خود را متصل به یکی از انبیا و اولیای الاهی کرده آشکار می‌سازد. پس در ضمیر مومنانه ایرانیان مسلمان به طور عام و در ذهن عالمان شیعه به طور خاص، این اعتقاد وجود دارد که علوم و فنون در عالم یا تحت ولایت الاهیه پدید آمده یا تحت ولایت طاغوت.
 
روشن است که اگر کسی ادعای ایمان داشته باشد نباید از علوم برساخته نظام طاغوت پیروی کند یا برای ترویج و تقویت آن بکوشد؛ چراکه از شیطان انتظار هیچ خیری نباید داشت. در این تفکر که در اثر تبیین‌های پررنگ و مفصل دهه‌های اخیر، پیروان بسیاری نیز فراهم آورده، همه پیشرفت‌هایی که بشریت به آن محتاج است از طریق انبیاء و اولیای الاهی به مردم منتقل شده است و دانشمندان باید در ادامه این مسیر گام بردارند.
 
ماهیت علم در نگاه مومنانه « نور» است که خداوند بر قلب بندگان دوست داشتنی‌اش می‌تاباند[5]. هرچه علوم الاهی سعادت دنیا و آخرت بشر را تضمین کرده است، علوم شیطانی تنها دنیای پیروان طاغوت را آباد می‌کند و عاقبتی جز خسران ابدی ندارد.
 
در این نگاه، علوم با منشاء جغرافیایی غرب مدرن (غربِ اندیشه)، بشریت را به قهقرا برده و به نابودی می‌کشاند. تمام سازمان‌های جهانی که ریشه در تفکر و دانش غربی دارند نیز عمله طاغوتند. سازمان بهداشت جهانی، یونیسف، یونسکو، سازمان ملل متحد و... همه از این جهت بی اعتبارند.
 
کلیت رفتار سیاسی جمهوری اسلامی در مواجهه با غرب نیز در همین راستا قابل توجیه است. تعابیر بنیانگذار انقلاب اسلامی مبنی بر مخالفت کامل با غرب و تبیین‌های رهبر انقلاب اسلامی در نفی تمدن و فرهنگ غربی در این سپهر فهمیده و اجرا می‌شود.
 
نسخه جایگزین علوم غربی، بازگشت به وحی و سنت الهی است. طب اسلامی نیز زاییده همین تفکر است و از این منظر نه تنها با پزشکی مدرن در ستیز است بلکه به همین دلیل با طب سنتی بوعلی سینا هم میانه‌ای ندارد چون منشاء این طب را در حکمت یونانی می‌داند.
 
در آن سو و در دانشگاه‌های غربی، سال‌هاست دانشمندان چشم از آسمان برداشته‌اند و رابطه علم با وحی الاهی را بی معنا دانسته‌اند. هرچند ریشه این تفکر را در نزاع ارسطو با نگاه اشراقی استادش افلاطون باید جستجو کرد، اما رنسانس دینی و علمی که به عصر روشنگری در اروپا منجر شد توانست کاملا دانش را از مفهوم دینی و الاهی آن رها کند.
 
علم مدرن سه سده اخیر، انسان و قدرت شناسایی او را کاملا به جای خدا نشانده است و به نام دنیای مدرن و با چوب «ملاک علمی بودن»، هرگونه دانش سنتی را به جرم کهنه بودن و هرگونه اتکا به غیر از شیوه‌های تجربی را  به سختی طرد می‌کند.
 
همان‌قدر که علم اسلامی در نفی علم طاغوتی می‌کوشد، علم مدرن غربی نیز حیات خود را در مرگ علوم و فرهنگ سنتی می‌بیند. برای همین، رسانه‌های دنیای مدرن از همه شیوه‌های هدایت افکار عمومی برای به حاشیه راندن تفکر سنتی و علوم مرتبط با دین استفاده می‌کنند.
 
روشن است که چنین دوگانه‌ای در مشرب و مبدا، لابد اختلاف در شیوه و روش علمی بودن را هم در پی دارد. طب سنتی و پزشکی مدرن هر دو از روش تجربی بهره می‌برند. یعنی نمونه‌های مشخصی را بررسی و تجربه می‌کنند و بعد با توجه به نتایج بدست آمده، نسخه‌ای را برای عموم تجویز می‌کنند. به این شیوه در علم منطق حرکت از جزئی به کلی یا استقرا ناقص گفته می‌شود.
 
این شیوه مرسوم در علوم طبیعی در عصر روشنگری به عنوان روش مطلوب برای سایر علوم انسانی معرفی شد. پوزیتیویسم یا اثبات گرایی بر این مساله تاکید و تصریح می‌کند که الگوی مطالعات علوم انسانی باید شیوه ‌های بکار رفته در مطالعات تجربی باشد.
 
این نکته بسیار جالب توجه است که پزشکی مدرن خود الهام بخش تحول در علوم انسانی غربی شده است و از این جهت نقش متهم ردیف اول را دارد. اما طب اسلامی برای درمان بیماری‌ها، از احادیث و روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام استفاده می‌کند.
 
طبیب اسلامی با همین ادعا خود را مجتهد و محدّث نیز می‌داند. یعنی توان مراجعه به آیات و روایات و استنباط از احادیث طبی را دارد و از مجموعه دستورهای بهداشتی معصومان، به نسخه‌های قابل تجویز برای مردم می‌رسد.
 
حال اینکه چقدر روایات این حوزه از حیث سند یا دلالت قابل اتکا هستند یک بحث روشی است. پس اگر یک مرجع تقلید بگوید ما طب اسلامی نداریم احتمالا منظورش این است که در سند یا دلالت عمده روایات طبی و بهداشتی منسوب به معصومان، تشکیک کرده است.
 
فقهای متقدم نیز پیش‌تر گفته‌اند که بسیاری از این دسته روایات یا اساسا قابل استناد نیستند یا بر موارد خاص دلالت می‌کنند. پس نفی طب اسلامی از سوی فقها احتمالا به معنای نفی مفهوم علم اسلامی نیست. گو اینکه همین علما، معتقدند که علوم تجربی توان هماوردی با علوم وحیانی را ندارند.
 
به هر حال نزد صاحبان هر دو تفکر نوعی دیکتاتوری و جزم اندیشی وجود دارد که مانع از گفتگو و همزیستی می‌شود. گویا مردم ناچارند در این دوگانه نظری تنها یکی را برگزینند. حال اگر عالمان اسلامی در مقام عمل، خود به پیش‌فرض‌های نظری‌شان چندان پایبند نیستند حکمت دیگری دارد.
 
 راست است که انسان امروز، انسان پسا مدرن است و هرچند عمیقا به سنت باور ندارد و عملا علم اسلامی را نمی‌تواند جدی بگیرد اما از سویی اعتمادش به علوم مدرن هم به شدت مخدوش شده است. اگر پزشکان مدرن امروز بالاخره با میراث طب سنتی – و نه طب اسلامی- کنار آمده‌اند و در کنار شيوه‌های جدید برخی درمان‌های سنتی را هم تجویز می‌کنند، نتیجه نفوذ فرهنگ پسامدرن است که از قطعیت هر اندیشه‌ای حتی اندیشه مدرن دوری می‌کند.
 
 اگر انسان پسامدرن به وقت بیماری همزمان داروی شیمیایی را با جوشانده گیاهی مصرف می‌کند و هم به ضریحی دخیل می‌بندد جای هیچ شگفتی نیست؛ چون این فرهنگ پسامدرن است که همه راه‌ها را برای انسان، پیمودنی می‌داند.
 
همچنین اگر امروز می‌بینید که مراجع تقلید سنتی یا مسوولان انقلابی و حزب اللهی که دلبسته علوم اسلامی و دشمن نظام غربی هستند، گاه برای مقابله با بیماری‌هایی نظیر کووید19 عملا پزشکی مدرن را به رسمیت می‌شناسند، با این توجه قابل درک است که همه ما از عوام تا خواص، دیندار یا بی دین، غربی یا شرقی، در جهان پسامدرن نفس می‌کشیم. و عجیب نیست که حرف انسان پسامدرن با عملش جور نیاید و رفتارهای پارادوکسیکال از خود نشان دهد.
 
[1] . سبا34: آیه 10
[2] . انبیا 21: آیه 80
[3] . علق96: آیه 5
[4] . حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ كُلَّمَا لَمْ يَخْرُجْ مِنْ هَذَا الْبَيْتِ‏ فَهُوَ بَاطِلٌ‏. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ؛ ج‏1 ؛ ص511
[5] . العلم نور بقذفه الله فی قلب من یشاء .

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها