چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۸
نمی‌شود امیرخان را دوست نداشت اگر ...

سیدمحمد طباطبائی کارشناس حوزه کتاب و رسانه به بهانه دیدار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با خانواده زنده‌یاد امیرحسین فردی یادداشتی نوشته و در اختیار خبرگزاری ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-سیدمحمد طباطبائی: وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با خانواده زنده‌یاد امیرحسین فردی؛ نویسنده شناخته‌شده ادبیات انقلاب که در بهار 92 درگذشته است دیدار کرد. همکاری و همنشینی با امیرخان (اهالی ادبیات و اطرافیان به او امیرخان می‌گفتند) موجب شد تا این دیدار را بهانه کرده و چند خطی بنویسم درباره مردی که از نزدیک می‌شناسمش.

باید امیرحسین فردی را از نزدیک بشناسی تا بتوانی درباره‌اش به درستی سخن بگویی؛ بی کم و اضافه، با انصاف و به دور از غلو که او به هیچ کدام اینها نیاز ندارد. باید از نزدیک بشناسی‌اش تا به این باور برسی که او یگانه بود در اخلاق فردی و سازمانی. آرام و سر به زیر و بی هیچ عجله‌ای و در نهایت متانت و صبر.

باید او را از نزدیک بشناسی تا درک کرده باشی که هیچ زمان عقیده و باورش را دیکته نکرد حتی برای شاگردهایش و نیز نزدیکترین دوستانش. در هیچ کجا باورش را اصل ندانست، نه در مسجد جوادالائمه، نه در کیهان بچه‌ها و نه در حوزه هنری که اگر می‌خواست لاقل در این سه محفل همه گِرد او جمع بودند و او محور بود و هرچه می‌گفت همان بود اما... اما نخواست که باورش را دیکته کند. باید او را از نزدیک بشناسی تا بدانی که هرگز آدم‌ها را بر مبنای باورشان مرزبندی نمی‌کرد. باید نزدیکش بوده باشی تا میزان باورش به کرامت انسانی را حس کرده باشی. باید به او نزدیک بوده باشی تا از مناعت طبعش با خبر باشی، بدانی هرگز خودروی دولتی سوار نشد، آغاز روز با اتوبوس به حوزه هنری می‌رفت و پاسی از شب رفته با سرویس عمومی کارکنان به منزل بازمی‌گشت. همان منزل پدری در سه راه آذری که تا پایان عمر ساکنش بود و هرگز شمال شهر نشین نشد. باید یادداشت‌هایش را خوانده باشی که خبردار شوی پسرش در چابهار خدمت سربازی گذراند و او هیچ نخواست با سفارشی به تهران منتقلش کند که اگر می‌خواست به طرفه العینی می‌توانست مثل خیلی‌ها برای آقازاده‌اش امریه بگیرد. اما نخواست و اینچنین نکرد.

باید پای خاطرات خانواده‌اش بنشینی تا از رفاقت‌هایش در گعده مسجد جوادالائمه بگویند تا بدانی چقدر رفیق بوده است. باید از نزدیک با او کار کرده باشی تا بدانی چقدر از جوان‌ها حمایت می‌کرد، بی‌مرزبندی و بی‌تعصب. و رفیق‌هایش همین جوان‌ها بودند. باید از نزدیک او را بشناسی و کنارش بوده باشی تا بدانی زمانی که نامه‌نگاری‌هایش با محسن مخملباف منتشر می‌شد چقدر دوست داشت مجبور نباشد پاسخ رفیق خود در روزها و سال‌های اول انقلاب را بدهد اما چه کند که باورش به انقلاب و ایران چنان محکم بود که رفاقت نمی‌توانست سُستش کند پس باید می‌نوشت برای مخملبافی که روزگاری نه چندان دور او را امیرخان صدا می‌کرد. امیرخان اما هیچ وقت خان‌گونه رفتار نمی‌کرد، چه زمانی که درکارگاه قصه و رمان بود و چه زمانی که مدیر مرکز آفرینش‌های ادبی شد. اما او امیرخان بود، در حوزه هنری، در گعده مسجد جوادالائمه و نیز در زمین فوتبال.

اما نیاز نیست به او نزدیک باشی تا تاثیرش در جایزه ادبی غیردولتی حبیب را معترف باشی. جایزه‌ای که از مسجد سربرآورد و هنوز و همچنان در مسجد مانده‌است. نیاز نیست به او نزدیک باشی تا از تاثیرش در اخذ اجازه و متقاعد کردن زعمای قوم برای  انتشار بعضی کتاب‌های متفاوت در حوزه ادبیات انقلاب با خبر باشی. اگر در عرصه ادبیات بوده باشی مطلع هستی که او در جایزه‌ای که موسسش بود (جایزه داستان انقلاب)  کتابش را از داوری خارج کرد اما از این موضوع بهره‌برداری رسانه‌ای نکرد و شعار کلیشه‌ای عدالت نداد.

آری، می‌توانی با امیرحسین فردی هم‌باور نباشی، می‌توانی قلم او را از نظر فنی و محتوایی دوست نداشته باشی، می‌توانی نگاهی متفاوت از او به موضوعات جامعه، سیاست و فرهنگ داشته باشی اما نمی‌توانی در درستکاری و صداقت او تردید کنی اگر بشناسی‌اش. نمی‌توانی او را دوست نداشته باشی اگر بشناسی‌اش. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها