شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۸
داستان‌نویسی در گذار

حسین آتش‌پرور،‌نویسنده و منتقد ادبی یادداشت خود را درباره وضعیت رمان و داستان‌های کوتاه معاصر در اختیار ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران - حسین آتش‌پرور:  باید دید وقتی درباره  رمان ایرانی صحبت می‌کنیم از چه نوع رمان؟ در چه شرایط اجتماعی – فرهنگی؟ برای کدام گروه از خوانندگان حرف می‌زنیم؟ نمی‌شود برای طیف متنوعی از مخاطبین فقط یک نسخه واحد پیچید. من تنها می‌توانم از تجربیات شخصی خودم_آن هم در حوزه‌ای محدود- حرف بزنم.

در سال 94- 95- بنا به آمار مهرگان 285 رمان ایرانی منتشر شده که بیشتر آن ها را خواندم و بعضی‌ها را هم بخاطر  نداشتن فرصت نخواندم، که خواهم خواند. آنچه خوانده‌ام نمونه‌ای از تجربیات رمان امروز ایران است که می‌تواند از دیدگاه‌های؛ جامعه شناسی،روان‌شناسی،فرهنگی،ادبی، تکنیک و زبان‌شناسی مورد تجزیه تحلیل قرار گیرد که فرصت آن در این جا نیست.

بطور کلی رمان و داستان کوتاه پدیده‌ای است که به دوران مدرن بر می‌گردد؛ شرایطی که ما تجربه‌گرِ مسیر آن نبوده‌ایم اما وام گیرنده آن از دن کیشوت 1605  تا آثار ادگار آلن پو1849 بوده‌ایم.
حالا باید دید که  در این نوع ادبی چقدر ما مدرن هستیم و اگر هستیم در کجا قرار داریم؟ آیا در نوع و شکل مدرن هستیم و یا از سازه‌هایی که در آن استفاده کرده‌ایم و می‌کنیم با فرمِ آن هماهنگ است؟

تکنیکِ آثار مدرن است اما در رفتارِ شخصیت‌ها اصلن مدرن نیستیم. در استفاده از ابزار و پدیده‌ها و سازه‌ها در داستان مدرن نیستیم. به این جهت که در جامعه‌ای مدرن زندگی نکرده و به یک باره وارد دورانی می‌شویم که تجربه  تاریخی ما نبوده است و تاریخ عمومی آن اگر از مشروطیت بگیریم به صدویازده سال می‌رسد. در این جاست که تنها شکل کار را گرفته ، اما عادت‌ها و باورهای ما به دوران‌های قبل و به شرایط اجتماعی و اقلیمی خودمان باز می‌گردد که در این باره به دو شاهد متفاوت یعنی بوف کور و کلیدر در ادبیات داستانی اشاره می‌کنم:
بوف کور در فرم یکی از مدرن ترین و پیشرو ترین رمان‌های معاصر فارسی است اما می‌بینیم که در آن روایت‌گرِ اول شخص، مدام (زن اثیری= لکاته) را زیر شلاق می‌گیرد و در تک گویی‌هایش به او اجازه حرف زدن نمی‌دهد. روایتگرِ اول شخصِ ما  هنوز همان مردِ سنتی شرقی نماینده جامعه مردسالار دورانِ ماقبلِ مدرن است. هنوز او خود را مالک و صاحبِ (زن اثیری= لکاته) می‌داند و اجازه حرف زدن به دیگری را نمی‌دهد تا اوهم حرفش را بزند یا از خودش دفاع کند. در باره  او  قضاوت می‌کند و نظر می‌دهد  وحکم صادر می‌کند. نمونه‌اش این که تمام بوف کور می‌شود منولوگ و در آن دیالوگی صورت نمی‌گیرد. هدایت در این قسمت- نه در فرم- رفتارِ روایتگرِ اول شخص را که از زمانِ فرم جا مانده است نشان می‌دهد.


یکی از مهم‌ترین جنبه‌های دن کیشوت نشان دادنِ دورانِ زوالِ شوالیه‌گری و قهرمان مداری است که به دوران کلاسیک و حاکمیت‌های کلان و مطلقِ قطبی دیدنِ خوب و بد بر می‌گردد.

در حالی که بعد از 365 سال که از خلقِ آن می‌گذرد، ما در کلیدر – جدا از سایر وجه‌های آن می‌بینیم که داستان، ما را به دوران قهرمان‌پروری می‌برد. و همین قهرمان‌مداری است که کار به دستِ ما داده است: همیشه یک نفر باید به پاخیزد. و ما به دنبالِ آرش‌ها بگردیم. پس بقیه چکاره‌اند؟ باید بنشینند و برای کسی را که به تابو تبدیل کرده‌اند، کف بزنند. اویی که خواه نویسنده- شاعر – و یا مصلحی انقلابی، یا هرچه می‌خواهیم اسمش را بگذاریم، باشد.
در این جاست که می‌بینیم داستان نویسی ما؛ از جمال زاده بگیرید تا امروز، استقلال داستانی و هنری کمتر داشته و بیشتر مستعمره خبر.، خاطره و موضوع  که آزادی خواهی و ابراز عقیده، مسایل سیاسی اجتماعی و مبارزاتی است، حرکت می‌کند و هر چیزی را در این قالب ادبی می‌ریزند و جا می‌دهند. و در بستر درون مایه رخداد- و اندروای اتفاق می‌افتد و کمتر به  استقلال و ذات خود داستان؛ تکنیک و جنبه های فنی و هنری آن پرداخته می‌شود.



موضوع دیگری که به چشم می‌خورد ، بی‌توجهی به زبان در داستان است. فرم مدرن است اما در رفتار با زبان مدرن نیستیم. در بیشتر داستان‌ها زبان انشایی است. از دهان شخصیت‌ها صدای نویسنده شنیده می‌شود؛ جنسیت یا شخصیت و شرایط او تفاوتی نمی‌کند.به یک باره از اسم او متوجه می‌شوید که زن است. مرد هم همین زبان را دارد؛ زبان نویسنده. البته داستان نویسان جوان به‌خاطر شرایط زیست از این زبان فاصله گرفته‌اند و تجربه‌های خودشان را دارند اما صدای نویسنده همچنان در دهانِ شخصیت‌ها باقی است.
سال ها پیش در مصاحبه‌ای از کیومرث منشی زاده می‌پرسند که بزرگ‌ترین شاعر معاصر کیست؟( نقل به مضمون)
جواب می‌دهد: سعدی
  • چرا سعدی؟ او که معاصر نیست و از زمان  او هشتصد سال می‌گذرد!
    برای این که هنوز ما با زبانِ سعدی حرف می‌زنیم و می‌نویسیم.
واقعیتی که در جواب نهفته این است که در تمام این مدت ما دچار یکنواختی  زبان بوده‌ایم. من نمی‌خواهم منکر تغییرات زبان بشوم اما این که هنوز ما زبان فردوسی و بیهقی و سعدی را می‌فهمیم و می‌توانیم به راحتی  آثارشان را بخوانیم، ضمن آن که از ارزش این بزرگان  اصلا کم نمی‌کند در زبان، ما، درجا زده  و جلو نرفته‌ایم و کمتر زایشِ زبانی داشته‌ایم.
اگر ما بخواهیم هنوز با زبان فردوسی و بیهقی و سعدی بنویسیم پس زبان خودِ ما چه می‌شود؟ تنوع زبانی ما کجا می‌رود؟ زمان و مکان معاصر در این رابطه در کجا قرار می‌گیرد و دیده می‌شود؟
نمونه‌ای دیگر در صحبت‌های ابراهیم گلستان گاه از واژگانی استفاده می‌کند که برای نسل امروز نا آشنا است.یکی از واژگانی که زیاد بکار می‌برد [قزمیت] است. واژه  [قزمیت] اصطلاحی است که بیشتر در دهه  چهل و نهایت پنجاه  کاربرد داشت و شاید جوان‌های امروز معنی آن را ندانند. کاربرد این واژه در امروز نشان می‌دهد که ابراهیم گلستان در این بخش در همان دهه‌های چهل و پنجاه جا مانده است.
در نمونه‌ای دیگر در کارهای نجدی می‌بینیم که زبانِ مرغابی،دانشجو. افسر.کارگر.اسب. روشنفکر و کوچک و بزرک یکی است و همه شاعرانه است. درست است که این زبان زیبایی و جذابیت‌های خودش را  در داستان دارد و در ظاهر منطقی به نظر می‌رسد، اما یکنواختی زبان  صدمه به شخصیت سازی، روایت و در نتیجه داستان را از ذاتِ داستانی و هنری خود دور می‌کند.
با تمام این حرف‌ها زمینه و زمانه  پیدایش هر اثری را نمی‌شود نادیده گرفت و یا انکار کرد، از دل همین تجربه‌ها و عبور و نقد آگاهانه است که به سمت آگاهی بیشتر و تعالی حرکت می‌کنیم.

ویژگی‌های یک رمان که برای خواننده در نظر گرفته‌ام:
  1. *کشش و جذابیت
    *باور پذیری و واقعیت نمایی حتا اگر فانتزی باشد
    *ارزشمندی محتوا و درون مایه
    * آیا از سازه‌های داستانی به جا استفاده شده است؟
    *ارتباط با تکنیک داستان در اجزا  و کل اثر
    *آشنایی زدایی ، نوآوری وخلاقیت در  کار دیده می‌شود؟
    *از نظر سطح اثر در کجا قرار دارد؟
از رمان‌هایی که خواندم همه ارزش یکسانی ندارند؛ بعضی‌ها اندروای شان قوی است.چند تایی وجه غالب‌شان زبان است. بعضی‌ها در ساخت و موضوع دنبال نوآوری هستند.- موفق یا ناموفق، به کارشان برمی گردد. خلاقیت در تعدادی از آن‌ها هست.پیشنهادِ من عمومی است و نه تخصصی؛ که در بهترین‌ها هم اما و اگرهایی دارم که به دیدگاه شخصی من برمی‌گردد و به هیچ وجه به عنوان صادر کردن رای نیست.بعضی آثار که نام شان نیامده، فرصتِ خواندن آن ها را پیدا نکردم اما حتما به سراغ‌شان خواهم رفت.
کتاب‌ها بدون هیچ ترتیبی است:

*هما        کاظم رضا
*بیرون از گذشته میان ایوان   مهری بهرامی
*افغان کشی  محمد رضا ذوالعلی
*الفبای مرگان       هادی خورشاهیان
*مریخی‌ها            فرهاد کشوری
*این خیابان سرعت گیر ندارد       مریم جهانی
*کافه خیابان گوته              حمید رضا شاه آبادی
*فراموشی                      جواد پویان
*هرابال یعنی تمام کتاب‌های خمیر شده دنیا          نرگس مقدسیان
*مارون        بلقس سلیمانی
*سرخ و سفید       یزدانی خرم
*بهشت و دوزخ         جعفر مدرس صادقی
*کوچه ابرهای گمشده           کورش اسدی
*برج سکوت   حمیدرضا منایی
*خاک سور           حسین فاصلی
*تب نوبه               محسن شریف
*پل       غلامحسین دولت آبادی/آراز بارسقیان
*آینه تال            سودابه فرضی پور
*پیاده روی در ته دنیا        مهدی جعفری
*این سگ می‌خواهد رکسانا را بخورد   قاسم کشکولی 
                                                                                           
 
 
 
 
 
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • غلامحسین ۱۵:۵۷ - ۱۳۹۷/۰۱/۱۱
    پل؟ با اختلاف بدترین رمان چند سال گذشته است.
    • مسعود ۱۶:۴۹ - ۱۳۹۷/۰۱/۱۲
      پل از پدیده های شر و ور نویسی در ادبیات ماست. برای همین قابل احترام.
  • تکتم ۰۴:۰۱ - ۱۳۹۷/۰۱/۱۲
    هما، سرخ سفید، مارون و کوچه ابرها بهترین‌های لیستند.
    • ۱۶:۵۰ - ۱۳۹۷/۰۱/۱۲
      به این ها نام کار کشکولی را هم میشود اضافه کرد الحق.
  • کرم عرب عامری ۱۱:۱۱ - ۱۳۹۷/۰۱/۱۲
    سلام گرامی بیان خوبی بود اما باید گفت رمان و داستان کوتاه ابزاریست که ما مکان تاریخی مردممان را و احیانا قدم بعدی را ترسیم می کنیم هدایت دوره ی خودرا خوب فهمیده و درست تصویر کرده او فاعل نیست زندانی این لکاته ی درون است که اورا می زاید و جانش را بتدریج میگیرد با تصویری که در ناخود آگاه اودارد اما این ابزار چرا دیر به ایران آمد چون همانند اتومبیل راهی برای استفاده نداشت وقتی فراهم شد آمد ما بسیاری از مطالب تاریخ را دیر آموختیم نه بخاطر اینکه کودن و عقب مانده بودیم بلکه بخاطر اینکه در آن فاز تاریخی نبودیم در مجموع استاد اندیشه های نویی را بیان داشته اند مخصوصا افتخار دکتر آذر در مشاعره که : ما زبان رودکی را می فهمیم اما انگلیسیان زبان شکسپیر را ازدست داده اند را بدرستی نقد میفرمایند درودتان گرامیان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها