دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹ - ۲۲:۴۲
تکریم از ۳۰ سال صبوری همسر «بابا رجب»/ دلتنگی‌هایی که تمامی ندارد

همسر شهید رجب محمدزاده گفت: از ته آرزو داشتم اکنون بابا رجب بود. از وقتی شهید شده روح و جسمم بیمار است. پیش خودم می‌گویم ای کاش سال‌های سال روی تخت بود، نگاهم می‌کرد تا دلم آرام شود.دلم برایش تنگ شده است.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) آئین رونمایی از کتاب «بابا رجب» که شامل خاطرات شفاهی همسر شهید رجب محمدزاده است عصر امروز با حضور سردار علی فضلی، طوبی زرندی همسر شهید محمدزاده و نسرین رجب‌پور نویسنده کتاب در سالن اجتماعات خبرگزاری فارس برگزار شد.

* حس نویسنده کتاب «بابا رجب» هنگام نوشتن
بر اساس این گزارش، نسرین رجب‌پور نویسنده کتاب در پاسخ به اینکه چندمین کتاب شما محسوب می‌شود، اظهار داشت: بابا رجب اولین کتاب من است و خدا را شکر می‌کنم کار نوشتن را با این کتاب شروع کردم. سال ۹۶ یکی از اساتیدم در مشهد با نام آقای عباس‌زاده سوژه این کتاب را به من معرفی کردند و بلافاصله تماس گرفته و به منزلشان مراجعه کردم. پس از صحبت علاقه‌مند به کار شدم از آن پس حدود ۲ سال (نه به شکل پیوسته) کار را انجام دادم.

وی درباره زمان تألیف و اتفاقات آن روزها گفت: تمام این مدت با خاطرات این خانواده زندگی کردم و هر روز تصور می‌کردم اگر جای بابا رجب و اعضای خانواده ایشان بودم چه حسی داشتم. من سعی کردم تمام موارد مطرح شده در کتاب را که مستند است با کلمات و جملات به خواننده منتقل کنم تا حس بهتری داشته باشد.

نویسنده کتاب افزود: با اینکه همه می‌دانیم در ایران مدیون خانواده شهدا و جانبازان هستیم اما برخی مثل خانواده بابارجب شرایط سخت‌تر داشتند و سال‌ها باید از آن روزهای دفاع به نحوی دیگر دفاع کنند.

در ادامه این مراسم کلیپی برای حاضران با عنوان «پسر را ببین پدر را تصور کن» ساخته حمید یادروج برای حاضران پخش شد.

* همسری که دلتنگ بابا رجب است/ دیر به جامعه معرفی شد و مظلوم بود
در ادامه طوبی زرندی همسر شهید رجب محمدزاده گفت: از ته آرزو داشتم اکنون بابا رجب بود. از وقتی ایشان شهید شده روح و جسمم بیمار است. پیش خودم می‌گویم ای کاش سال‌های سال روی تخت بود، نگاهم می‌کرد تا دلم آرام شود. او زود از پیش ما رفت. دلم خیلی برایش تنگ شده است.

زرندی گفت: بابا رجب ۲۶ بار عمل شد آن هم طی ۳۰ سال. در همین شهر تهران. من بچه‌های کوچکی داشتم. یک بچه یک ساله و سه فرزند که آنها را در خانه گذاشته بودم. مشکلات زیاد بود حاج آقا به من تذکر دادند اگر برای زندگی با من به تو سخت می‌گذرد می‌توانی من را رها کنی بروی. گفتم نه. ما زمانی که شما خوب بودید شما را خواستیم و حالا که جانباز شده‌ای نمی‌رویم. گفتم پای شما می‌مانم تا آخرش.

به گفته همسر شهید بابا رجب، ۳۰ سال در دوران جانبازی با ایشان ماندم. دلم می‌سوزد او دیر به جامعه معرفی شد. غریب و مظلوم بود. جانباز مظلومی که مظلوم هم رفت. می‌گفت: تنها آرزویم دیدن امام بود که بر دلم ماند اما دوست دارم دیدار رهبری بر دلم نماند. او به آرزویش رسید و با حضرت آقا ملاقات کرد.

وی افزود: پیکر مطهر ایشان در بهشت ثامن به خاک سپرده شد و به آرزوی دیرینه‌اش رسید. هر چه در دنیا، مردم به او نگاه و توجه بد کردند (چون خیلی‌ها از او می‌ترسیدند و برخوردها بد بود) اما اکنون جای خوبی دارد و خوش به سعادتش، ای کاش دست مرا هم بگیرد و شفاعتم کند. 
همسر این شهید بزرگوار ضمن اشاره به اینکه بسیار گریه می‌کنم و می‌گویم نتوانستم آنگونه که دلم می‌خواست جبران زحمات، دردها و رنج‌های حاج آقا را انجام دهم، تصریح کرد: همواره گریه کرده و فکر می‌کنم برای ایشان کم گذاشتم. ما خاک پای سردار سلیمانی‌ها هم نمی‌توانیم باشیم اما امیدوارم گوشه‌ای از تلاش‌های همسرم را جبران کرده باشم. ما در برابر سردارانی چون حاج قاسم سلیمانی و بزرگوارانی چون حاج علی فضلی هیچ کاری انجام ندادیم اما خدا توفیق دهد تا با امام شهدا محشور شویم.

* سید بشیر حسینی: نمی‌دانم نویسنده با چه حالی کتاب را نوشت
در بخش دیگری از این مراسم سیدبشیر حسینی با مخاطب قرار دادن فرزند شهید بابا رجب (محمدرضا محمد‌زاده) گفت: نمی‌دانم نویسنده با چه حالی کتاب را نوشته است. هنگام خواندن حالم دگرگون شد و اذیت شدم. نمی‌دانم سردار حاج علی فضلی چگونه این صحنه‌ها را دید، اما آقای فضلی بدانید سردار و مایه افتخار ما هستید. بابا رجب برای همه ما بابا رجب است. اما برای محمدرضا به گونه‌ای دیگر، پس بهتر است او بگوید بابا رجب چگونه بابایی بود.

* فرزند بابا رجب: امروز را باید روز ۲۹ سال صبوری مادر و تکریم از او دانست
در این بخش محمدرضا محمدزاده فرزند بابا رجب گفت: پدر به عنوان اسطوره جانبازی ایران لقب گرفت. چرا که صبور و مقاوم بود. ۲۹ سال با آن وضعیت زیست و تنها آرزویش دیدار با رهبر انقلاب بود. او خواسته دنیوی دیگری نداشت. به حدی شریف و عزیز بود که روز شهادتش نیز مصادف با ولایت حضرت معصومه (س) و آغاز دهه کرامت شد. ما برنامه‌ای برای خاکسپاری ایشان در حرم امام رضا (ع) نداشتیم. اما با توجه به اینکه آن روز میلاد کریمه اهل بیت (ع) بود و اگر اهل بیت عیدی به ما ندهند حاشا به کرمشان، در صف اقامه نماز بر پیکر پدرم به اقامت حجت‌الاسلام علم‌الهدی، یک نفر پرسید جای خاصی برای تدفین در نظر گرفته‌اید یا وصیت خاصی داشته‌اند، گفتم نه. گفتند مایلید در حرم خاکسپاری صورت گیرد که در پاسخ گفتم هر طور صلاح است و به من گفته شد قرار است بابا رجب در حرم مطهر دفن شود و این عیدی را ما همان روز گرفتیم.
وی گفت‌: امروز را باید روز تجلیل از ۲۹ سال صبوری و پرستاری مادرم بنامیم چرا که سختی‌های زیادی متحمل شدند و این نخستین برنامه‌ای است که از ایشان تجلیل می‌شود. خوشحالیم این مراسم تحت عنوان تجلیل از ۲۹ سال صبوری نام‌گذاری شود.
وی گفت: چند شب آخر پدرم در بیمارستان بستری بودند. تمامی پرستاران از به نتیجه نرسیدن درمان خسته شده بودند. ابراز سختی کار می‌کردند و خسته بودند. به آنها گفتم مادرم 29 سال شبانه‌روز از بابارجب پرستاری کرد. هیچ شکوه و گلایه‌ای هم نداشت. 

* آرزوی پارک رفتن با پدر به دلمان ماند/ کفشدار حرم امام رضا (ع) هستم دلم که می‌گیرد به مزار پدر می‌روم
در بخش دیگری سیدبشیر حسینی با بیان اینکه سعی می‌کنم غبطه نخورم اما به خبرگزاری فارس غبطه می‌خورم که هم معرفی شهید در جامعه را عهده‌دار بود و هم امروز تجلیل از همسر شهید را عهده‌دار است،
حسینی گفت: دوست دارم از فرزند شهید بپرسم چند بار با پدر به پارک رفتی؟ که فرزند شهید گفت آرزویش به دلمان ماند.
وی بار دیگر پرسید وقتی دلت می‌گیرد چه می‌کنی؟ محمدرضا محمدزاده توضیح داد: توفیق آن را دارم که کفشدار حرم امام رضا (ع) هستم. زمانی که دلم می‌گیرد بر سر مزار حاج‌آقا می‌روم و می‌بینم جوانانی را که بر سر مزار ایشان حضور دارند. دختران و پسرانی که با توسل به ایشان حاجت‌هایی را گرفتند و مشکلات‌شان حل شده است.
حسینی بار دیگر از فرزند شهید پرسید چهره ملکوتی بابا رجب چه شکلی است که فرزند به او توضیح داد یکی از اقوام چندی پیش خواب پدرم را دیده بود که حاج‌ آقا صورت ترکش‌ خورده‌ای نداشت و مثل جوانی‌هایشان سیمای زیبایی داشت. انشالله همانطور که مادر گفتند دست ما را بگیرد و شفاعت‌مان کند. قطعاً جایشان خوب است.
سیدبشیر حسینی گفت: امثال بابارجب در دنیای ظواهر تلنگری هستند تا به جای چشمانی زیبا طرفدار نگاه زیبا باشیم و امثال سردار فضلی‌ها تاج سر همه ما هستند.

* پاسخ بابا رجب به نهادی که قصد داشت او را برای جراحی صورت به خارج از کشور اعزام کند
محمدرضا محمدزاده فرزند شهید بابارجب در این نشست گفت: در این ایامی که پدرم رسانه‌ای شد از سوی یک نهادی با ما تماس گرفته شد، عنوان کردند می‌توانند پدرم را برای عمل به خارج اعزام کنند و هزینه‌هایش را بپذیرند، گفتم باید با پدرم مشورت کنم. به خانه آمدم وقتی گفتم ایشان پاسخ داد: من برای این به جبهه نرفتم تا زیبایی به دست بیاورم. با خدا معامله کردم اگر از روی هیجان به جبهه رفتم همان یک بار اول بود اما من ۴ بار عازم جبهه شدم. زیرا نباید حرف امام روی زمین می‌ماند.
وی گفت:‌ امثال سردار فضلی و سردارانی از این دست بسیارند. اما انشالله در نشر خوبی‌ها و جانفشانی‌های بزرگ مردان این سرزمین که همه کار کردند تا یک وجب از خاک کشورمان به دست استکبار نیفتد و امنیت برقرار باشد تلاشگر باشیم.
سیدبشیر حسینی در پایان گفت: من کتاب بابارجب را کامل نخواندم چند بار به دست گرفتم نتوانستم دو سه صفحه بیشتر بخوانم. تحمل خواندن را نداشتم اما از خودم می‌پرسیدم همسر شهید چگونه تحمل کرد. توصیه می‌کنم این کتاب  را بخوانید. این کتاب سند حقانیت حاج علی فضلی‌ها و بابارجب‌هاست. امیدوارم مدیون این بزرگواران نباشیم.

* تشکر خانواده شهید بابا رجب از رهبر انقلاب 
فرزند شهید هم گفت: اولین تشکر را باید از رهبر انقلاب انجام دهم که وقتی محفل ایشان شرفیاب شدیم تأکید کردند اهالی فن و هنر سختی‌های این جانباز را به رشته تحریر درآورند. که الحمدلله فرمایش ایشان روی زمین نماند و از سوی نشر ستاره‌ها این کتاب روانه بازار نشر شدند.
در پایان این مراسم از کتاب «بابا رجب» با حضور سردار حاج علی فضلی رونمایی شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها