پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۸:۴۴
سرلشکر ناصر فربد؛ از همکاری با فردوست تا بازرگان

از جمله ابتکارات فربد در مدت کوتاه مسئولیت خود در ارتش می‌توان به نامگذاری روز ۲۹ فروردین به نام روز ارتش اشاره کرد.

تاریخ ایرانی نوشت: سرلشکر شاعر، نظامی سخنور، ارتشی ملی‌گرا؛ ناصر فربد را این‌طور می‌توان توصیف کرد؛ دومین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب که ششم اردیبهشت ۱۳۹۸ در ۹۷ سالگی درگذشت و یکی از چهره‌هایی بود که درباره او داوری‌های مختلفی شد. نظامی سرشناسی که از او کتاب‌هایی در حوزه تاریخ و فلسفه و ادبیات به میراث مانده است. سرلشکر بازنشسته‌ای که از اعضای شورای مرکزی حزب ایران و از سال ۸۴ تا ۹۴ عضو هیات رهبری جبهه ملی ایران بود.
سرلشکر فربد بعد از پایان تحصیلات در دبیرستان فیروز بهرام تهران راهی دانشکده افسری شد و بعد از فارغ‌التحصیلی در رسته هفتم پیاده‌نظام ارتش شاهنشاهی به کار مشغول شد. از اولین مسئولیت‌های وی فرماندهی پاسگاه سرو در مرز ارومیه با کشورهای ترکیه و عراق با درجه ستوان یکمی بود که در جریان آن در شکست فرقه دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد کردستان نقش فعالی ایفا کرد و به این دلیل مدال دریافت کرد و ارتقای شغلی یافت. وی سپس به رسته اول پیاده‌نظام ارتش رفت. سپس در جمع اولین افسران اعزامی به مدرسه نظامی فورت‌ناکس کنتاکی آمریکا برگزیده شد و دوره مقدماتی و تخصصی زرهی را در ارتش آمریکا گذراند. او بعد از بازگشت به ایران ابتدا با درجه سرهنگ دومی به تدریس در دانشکده افسری پرداخت و بعد معاون رئیس مرکز آموزش زبان دانشگاه نظامی شد. او بار دیگر به آمریکا رفت و این بار دوره آموزشی را با موفقیت در مرکز فرماندهی و ستاد ارتش آمریکا گذراند. مسئولیت بعدی‌اش فعالیت به عنوان افسر ستاد نماینده نظامی ایران در پیمان سنتو در آنکارا بود.
فربد سپس دوره ششم فرماندهی عالی و ستاد مشترک (پدافند ملی) ارتش ایران را با موفقیت طی و گواهی آن را کسب کرد. در سال ۴۸ با حکم محمدرضاشاه پهلوی به فرماندهی تیپ ۲۰ لشکر ۸۱ زرهی در کرمانشاه منصوب شد. این اتفاق مصادف با درگیری ایران و عراق در مناطق مرزی بود. در سال ۴۹ درجه سرتیپی دریافت کرد و به عنوان عضو هیات فرماندهی و ستاد ارتش یکم مستقر در غرب ایران و کرمانشاه برگزیده شد.

بعد از انعقاد قرارداد الجزایر بین ایران و عراق به تهران بازگشت و در منصب معاونت اداره پنجم ستاد بزرگ ارتشتاران مشغول به کار شد. در سال ۵۰ نشان قائد اعظم را از ارتش پاکستان دریافت کرد. در سال ۵۳ محمدرضاشاه به وی درجه سرلشکری اعطا کرد و در همان سال ریاست دانشکده ستاد نیروهای مسلح شاهنشاهی دانشگاه پدافند ملی را بر عهده گرفت. وی همچنین در جریان بازدید انور سادات رئیس‌جمهور وقت مصر از تهران آجودان ژنرال وی بود و آرم ارتش مصر را از او دریافت کرد. وی در سال‌های دهه پنجاه شمسی دیدارهای متعددی را با مقامات سیاسی و نظامی کشورهای خاورمیانه و همسایه انجام داد.


فربد در ۱۵ مهر ۵۴ با فرمان ارتشبد غلامرضا ازهاری زودتر از موعد از ارتش شاهنشاهی بازنشسته شد. در روزهای انقلاب بهمن ۵۷ نقش فعالی داشت و به سابقه آشنایی قبلی از سوی ارتشبد حسین فردوست احضار شد و از وی تقاضا شد تا با شاپور بختیار تماس گرفته و وی را راضی کند تا به دیدار امام خمینی در پاریس رفته و توافق متقابلی برای بازگشت آرامش به کشور حاصل شود. بختیار از وی می‌پرسد که این تقاضا از سوی سفرای خارجی مطرح شده است؟ او موضوع را به فردوست منتقل کرده و پاسخ منفی‌اش را به بختیار اطلاع می‌دهد. بختیار در جواب می‌گوید اگر خارجی‌ها پشت سر قضیه نیستند موضوع به فردوست ارتباطی ندارد. تلاش از طریق مذاکره با میرفندرسکی وزیر خارجه دولت بختیار نیز در این خصوص به جایی نمی‌رسد.
فربد جزء جمعی از فرماندهان ارشد نظامی بود که با شورای انقلاب همکاری داشتند؛ افرادی چون ناخدا احمد مدنی، سپهبد ولی‌الله قرنی، سرهنگ نصرالله توکلی نیشابوری، سرهنگ عزیز امیررحیمی.
فربد ششم فروردین ۵۸ بعد از ولی‌الله قرنی از سوی مهندس بازرگان به ریاست ستاد کل ارتش و هماهنگ‌کننده نیروها برگزیده شد. قرار گرفتن وی در راس ارتش با استقبال ارتشبد فریدون جم از لندن مواجه شد. تلاش و تمهیدات ویژه وی در شلوغی‌های گنبد کاووس باعث شد تا ارتش بدون شلیک گلوله جلوی ایجاد ناآرامی را بگیرد و به آن دلیل مورد تجلیل مهندس بازرگان قرار گرفت اما در ۲۸ تیر ۵۸ به دلیل آنچه «مداخلات افراد غیرمسئول» خواند، از فرماندهی ارتش استعفا داد.
او سپس به جبهه ملی پیوست منتهی بیشتر فعالیت‌های بعد از انقلاب جنبه تحقیقاتی و تالیفاتی داشت و وجهه سیاسی‌اش چندان در عرصه عمومی شناخته‌شده نبود. دویچه‌وله در تحلیلی درباره او نوشته: فربد از جمع کم‌شماری از مقامات بلندپایه ارتش بود که دل در گرو دموکراسی و حاکمیت ملی داشت و عمیقاً با نظامی‌گری مخالف بود. اشراف و مطالعات زیاد وی در حوزه‌های دیگر نیز به وی ابعادی فرانظامی بخشیده بود. همان‌طور که یکی از روزنامه‌نگاران در ابتدای انقلاب در «سپید و سیاه» در توصیف وی نوشته بود «فربد به راستی دهانی گرم، ذهنی آماده و شیوه پسندیده‌ای داشت. به سادگی سخن می‌گفت اما با مهارت مسائل را موشکافی می‌کرد و بدون حاشیه رفتن به هدف می‌رفت و نتیجه را بیان می‌داشت… فربد همانقدر که نرمش دارد، سخت است. همانقدر که آرام است در درون خود می‌جوشد و می‌خواهد خدمتی بکند.»

ارتباط با غلامرضا پهلوی در آمریکا
فربد سال ۱۳۳۱ برای طی دوره تخصصی رسته زرهی به ایالات متحده آمریکا اعزام شد. در همین زمان ستوان یکم شاهپور غلامرضا پهلوی نیز به دستور برادر تاجدارش، به گونه مستمع آزاد با کمی تاخیر برای آشنایی با مختصات آن رسته به آن دانشکده در آمریکا ملحق شد. در اینجا بود که این دو به زودی به عنوان دو دانشجو در ارتباط روزانه قرار گرفتند و چنانکه فربد نقل کرده «به تدریج من حیرت‌زده از کمبود آگاهی او نسبت به بحرانی‌ترین دوران تاریخ ایران و او متعجب از گستردگی اطلاعات من به عنوان یک افسر جوان، همه روزه پس از پایان برنامه‌های آموزشی به بحث و گفت‌وگو می‌پرداختیم و مسائلی مانند ریشه‌یابی ملی شدن صنعت نفت و شناخت انگیزه و شخصیت دکتر محمد مصدق و طرفداران او، نقش ارگان‌های چپ بویژه حزب توده و چگونگی گرایش و پشتیبانی عظیم مردم از حکومت ملی، موجب کنجکاوی بیشتر او می‌شد و گویی همواره با نگرانی از بررسی این مسائل، موضوع و قدرت دربار را که خود متعلق به آن بود، برآورد می‌نمود. شاهپور غلامرضا یک روز در اواخر مهرماه ۱۳۳۱ اظهار داشت که کارتی از طرف آقای اللهیار صالح سفیر ایران دریافت نموده که ایشان را برای حضور در سالروز تولد شاه در چهارم آبان به سفارت ایران در واشنگتن دعوت نموده است و علاقه‌مند بود که من نیز به علت بعد مسافت رفت و برگشت با ماشین، او را تنها نگذارم. من این دعوت را پذیرفتم و همراه او در روز چهارم آبان وارد سفارت ایران شدم. در سالن سفارت آقای اللهیار صالح به استقبال شاهپور آمد و او را به میان انبوهی از ایرانیان مقیم و متواری از کشور و سایر مهمانان خارجی هدایت کرد. من در گوشه‌‌ای به نظاره پرداختم. پس از چندی، شاهپور با قیافه‌‌ای برافروخته و شدیداً متاثر در حالی که سپهبد یزدان‌پناه در لباس غیرنظامی او را مشایعت می‌کرد، به من نزدیک شد. متحیر به او می‌نگریستم. غلامرضا با معرفی من به عنوان هم‌کلاس اظهار داشت: «امروز هنگامی که شاه برای شرکت در جشن چهارم آبان به میدان ورزشی امجدیه می‌رفتند، با راه‌بندان گروهی مواجه شده که با پرتاب سنگ مانع حضور ایشان در جشن شدند.» سپس پس از لختی تامل، اضافه کرد: «نمی‌دانم این پیرمرد، از جان من چه می‌خواهد؟ (منظورش دکتر مصدق بود.)» در این هنگام یکی از مهمانان میانسال آمریکایی، به ما نزدیک شد و روی به غلامرضا کرد و گفت: «من از این بی‌تابی و تاثر شاهزاده تعجب می‌کنم! به عنوان برادر شاه باید دانسته باشید که برکناری (مصدق) به نفع برادرتان است.» ما در آن شب در حالی که راننده و یک راهنما از طرف سفارت در اختیارمان گذارده شد، به دانشگاه مراجعت کردیم و من در آن زمان با توجه به اوج قدرت ملی دکتر مصدق، مطالب آن شخص آمریکایی را یک تعارف تلقی کرده و به فراموشی سپردم. یک هفته بعد از مراسم سفارت، به دستور سپهبد یزدان‌پناه سرگردی از طرف ارتش به سمت آجودان شاهپور غلامرضا به ایشان ملحق شد و طبعاً مراودات ما به حداقل رسید. در تیرماه ۱۳۳۲ به ایران برگشتم و اوضاع را در کشور آشفته یافتم و با وقوع وقایع ۲۵ تا ۲۸ مرداد و سقوط دکتر محمد مصدق، ناگهان گفتار آن آمریکایی در چهارم آبان سال قبل یعنی حدود ۹ ماه قبل از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برایم تداعی شد که این خود می‌رساند که طرح براندازی حکومت مصدق و تمهید مقدمات آن از چندین ماه قبل در خارج و داخل کشور در شرف تکمیل و اجرا بوده است.» (نگاهی دیگر به سقوط مصدق و تحلیل فاجعه ۲۸ مرداد، مجله حافظ، اسفند ۸۸)
 ‌
همکاری با فردوست و مذاکره با بختیار
فربد بعد از بازنشستگی پیش از موعد در سال ۱۳۵۴ با درجه سرلشکری، با حسین فردوست در سازمان بازرسی شاهنشاهی همکاری کرد. فردوست جریان استخدام فربد را در خاطراتش این‌طور شرح داده است: «بازرسی شاهنشاهی لیست افسران و درجه‌داران بازنشسته را در اختیار داشت و از بین آن‌ها بهترین‌ها به بازرسی دعوت می‌شدند. پرونده فربد نیز با دقت مطالعه شد و معلوم شد که افسر باسوادی است و همراه با خصائل دیگر، علاوه بر دانشکده افسری در آمریکا نیز تحصیلات نظامی داشته است. در سوابق وی، او را سمپاتیزان جبهه ملی معرفی کرده بودند که از نظر من برای اشتغال در بازرسی بلامانع بود. بنابراین، فربد در بازرسی مشغول شد و بعدها نامه‌ای به من نوشت و درخواست کرد که اجازه دهم تا برای یک دوره یک ساله مدیریت نظامی، بدون پاداش بازرسی، به آمریکا برود. با درخواستش موافقت کردم و گفتم که با پاداش بازرسی برود. پس از مراجعت، طی نامه‌ای حضور خود را در بازرسی به اطلاع من رساند. بدین ترتیب، از فربد و روابط او با جبهه ملی اطلاع داشتم، ولی او را حضوراً ندیده بودم.»
فردوست و فربد برای اولین بار در سال ۵۷ و در بحبوحه انقلاب با هم ملاقات می‌کنند: «در این دیدار متوجه شدم که فربد با این تحصیلات عالیه نظامی برای بازنشستگی بسیار جوان است. بعداً از سپهبد ناصر فیروزمند (که در آن موقع معاون ستاد ارتش بود) علت بازنشستگی‌اش را پرسیدم. او گفت هر موقع که ژنرال الکساندر هیگ به ایران مسافرت می‌کرد سرلشکر فربد میهماندار او بود. زمانی قرار بود که هیگ به تهران بیاید و در آن زمان فربد فرمانده لشکر باختران بود و در تهران حضور نداشت. هیگ از میهماندار خود می‌پرسد و فرد دیگری به جز فربد را به او معرفی می‌کنند. هیگ می‌گوید که اگر فربد نباشد نخواهد آمد. رئیس ستاد ارتش مشکل را به محمدرضا می‌گوید و شدیداً مورد مؤاخذه محمدرضا واقع می‌شود و به هیگ گفته می‌شود که فربد میهماندار شماست و او نیز می‌آید. فیروزمند اضافه کرد که بدین دلیل فربد مورد حسادت مقامات ارتش، به ویژه رئیس اداره سوم قرار گرفت و او را در لیست بازنشستگی قرار دادند و تصویب شد. این ماجرایی بود که فیروزمند تعریف کرد.» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد حسین فردوست)
فربد در سازمان بازرسی شاهنشاهی، سرپرست شورای بررسی‌های اساسی شد و اتفاقاً گزارش‌های این بخش درباره شرایط کشور انتقادی بود. این شورا در دوم اسفند ۱۳۵۵ در گزارشی به فردوست، مشکلات اقتصادی کشور را «عدم تعادل در هزینه و تولید و خدمات که موثر در گرانی، تورم، کمبود مایحتاج عمومی و وابستگی اقتصادی کشور به خارج می‌باشد» عنوان کرد و در فرازی از آن گزارش به امضای فربد تاکید شد: «آیا طراحان کشاورزی و صنعتی کشور نمی‌بایستی پیش‌بینی هجوم غیرقابل کنترل روستاییان به شهرها، شکست کشاورزی، تراکم غیرعادی شهرها، عدم کشش طرح‌های صنعتی بدون کارگر ماهر و سایر بن‌بست‌های مربوط به آن را قبلاً پیش‌بینی می‌کردند؟» این گزارش پس از مرور نظرات منوچهر تسلیمی، وزیر بازرگانی، مهدی سمیعی، رئیس بانک توسعه کشاورزی و منوچهر آگاه رئیس سابق دانشکده اقتصادی دانشگاه تهران، نتیجه‌گیری کرده «بایستی اعتراف کرد که طراحان و مجریان مسائل اقتصادی ایران که سالیان متمادی، هم طراح و هم مجری بوده‌‌اند، اقدامات خود را غالباً در پرتو «در اجرای اوامر ملوکانه» شروع و به انجام رسانیده‌اند و با این تمهید، خود را از عواقب سوء نارسایی‌ها و احیاناً شکست طرح‌ها و نحوه اجرای آنان که امروز شاهد آن هستیم، مصون و مبرا نگه داشته‌اند.»
فربد دو سال بعد در کوران انقلاب این گزارش و صحت نتیجه آن را مجدداً به فردوست یادآور شد که به نوشته او «در شرایط و وقایع امروزی کاملاً به ثبوت رسید و هم اکنون وزرا و کارگردانان نامبرده شده در بررسی در زندان‌ها به انتظار کیفر احتمالی خویش به سر می‌برند ولی تاسف در این است که آن‌ها هنگامی به کیفر می‌رسند که دولت در موضع تسلیم به انفجار افکار عمومی ملت، اضطراراً وادار به کیفرخواهی شده است و اگر این بازخواست در سال‌های قبل راسا از طرف دولت انجام می‌گرفت شاید کشور امروز با چنین بحران گسترده و فلج‌کننده‌‌ای روبرو نمی‌گردید و شاهنشاه اعتراف صریح به غفلت و اشتباه نمی‌فرمودند.» (۲۷ آبان ۵۷)
سال ۵۶ پس از اعتراضات تبریز قرار بر این شد که استاندار جدیدی برای آذربایجان معرفی کنند. فردوست، فربد را که اصالتاً آذربایجانی بود برای استانداری معرفی می‌کند. جمشید آموزگار، نخست‌وزیر نظر پرویز ثابتی، رئیس اداره سوم (امنیت داخلی) ساواک را جویا می‌شود که او در پاسخ می‌گوید که «او شلوارش را نمی‌تواند بالا بکشد، برای این موقع و این منصب مناسب نیست!» ثابتی با فربد آشنایی نداشت ولی با توجه به سابقه او نتیجه‌گیری می‌کند که فرد لایقی نیست. (در دامگه حادثه، ص ۵۸۰)
سال بعد فردوست از همین سوابق و ارتباطات فربد استفاده کرد تا ماموریتی مهم به او محول کند: «در دوران دولت بختیار، مطلع شدم که بختیار [در ۷ بهمن] تقاضای ملاقات با امام را نموده و امام فرموده‌اند که استعفاء بدهد تا او را بپذیرم. در این زمان احساس من این بود که دو جبهه وجود دارد، یکی جبهه بختیار و قره‌باغی، که به شدت مورد حمایت دو سفیر (آمریکا و انگلیس) بودند به اضافه امرایی چون بدره‌ای و خسروداد و ربیعی و نشاط که گارد را تحت امر داشتند و دیگری جبهه مردم. نیت من این بود که با سازش میان این دو جبهه مسائل فیصله بیابد و از تصادم جلوگیری شود. لذا، فربد را احضار کردم و برای اولین بار با او ملاقات نمودم. در این دیدار از فربد پرسیدم که آیا شما با بختیار آشنایی قبلی دارید؟ گفت: آری! گفتم: ایشان را ملاقات کن و بگو که از نظر من راه‌حلی که امام فرموده‌اند که استعفاء دهید و به پاریس بیایید، بهترین راه‌حل است و چرا چنین کاری را نمی‌کنید؟ فربد پذیرفت و به دیدار بختیار رفت. بختیار تصور کرده بود که این مطلب را یکی از دو سفیر به من گفته‌اند و من واسطه پیام آن‌ها هستم. به فربد گفته بود که از فلانی سؤال کنید که کدام یک از دو سفیر چنین مطلبی را از ایشان خواسته؟ فربد به بازرسی مراجعت کرد و مطلب را به من گفت. گفتم: به ایشان بگویید من با سفیری ملاقات نکرده‌ام که چنین مطلبی را گفته باشد و صرفاً مصلحت را می‌گویم. فربد مجدداً نزد بختیار رفت و مطلب را گفت و بختیار پاسخ داد که پس مطلب به ایشان مربوط نمی‌شود! فربد پاسخ بختیار را به اطلاع من رساند و گفت که من میرفندرسکی، وزیر خارجه بختیار، را به خوبی می‌شناسم و اگر اجازه دهید با او ملاقات کنم و افزود که بختیار از میرفندرسکی حرف‌شنوی دارد. با بی‌میلی پذیرفتم. فربد بعداً گفت که با میرفندرسکی ملاقات کرده و مطلب را به او گفته و او جواب داده که راه‌حل فلانی کاملاً منطقی است و به بختیار خواهم گفت. بعداً از فربد خبری نشد و مشخص نشد که آیا میرفندرسکی به بختیار نگفته و یا گفته و بختیار نپذیرفته است؟» (خاطرات فردوست)
تماس فردوست و فربد پس از انقلاب هم ادامه داشت؛ سرهنگ علیرضا معمارصادقی، رئیس دفتر ارتشبد فردوست در یادداشت‌هایی که عبدالله شهبازی، پژوهشگر تاریخ منتشر کرده، خاطراتی گفته از سؤالی که فردوست از فربد درباره شرکت در رفراندوم جمهوری اسلامی پرسیده است: «در صبح روز جمعه ۱۰ فروردین‌ماه ۱۳۵۸ روز رأی‌گیری برای استقرار جمهوری اسلامی ایران، حدود ساعت ۱۰ صبح تلفن منزل زنگ زد و از آن طرف خط تیمسار گفت: من هستم، خواستم خواهش کنم با رئیس ستاد ارتش تیمسار فربد تماس بگیرید و به ایشان بگویید که فلانی سلام رساند و گفت: می‌خواهم امروز به جمهوری اسلامی ایران رأی بدهم، هیچگونه مدرک شناسایی ندارم، چه باید بکنم. بعد تیمسار گفت: من حدود نیم ساعت دیگر خودم با شما تماس می‌گیرم تا از نتیجه مطلع شوم. به سبب شغل قبلی شماره تلفن مخصوص رئیس ستاد ارتش را از حفظ بودم. تماس گرفتم. خود تیمسار فربد پشت خط آمد. درخواست تیمسار را به ایشان گفتم. ایشان اظهار داشت تا نیم ساعت دیگر مجدداً به من زنگ بزنید تا نتیجه را به عرض برسانم. گویا ایشان می‌خواست موضوع را با مقامات بالاتر احیاناً با جناب بازرگان نخست‌وزیر هماهنگ نماید. یک ربع بعد مجدداً به دفتر تیمسار فربد، رئیس ستاد مشترک وقت، زنگ زدم. خود تیمسار تلفن را برداشت. خودم را معرفی کردم و از نتیجه جویا شدم. تیمسار فربد اظهار داشت: به عرض تیمسار برسانید لازم نیست شما در رأی‌گیری شرکت نمائید. حدود ۱۰ دقیقه بعد تیمسار فردوست مجدداً به منزل من زنگ زد و از نتیجه جویا شدند. من کل ماجرا را تعریف کردم. ایشان اظهار داشتند: بسیار خوب، من همین را می‌خواستم. فعلاً خداحافظ. از این خداحافظی تا بعدها که قیافه و صحبت ایشان را در تلویزیون دیدم و شنیدم از تیمسار فردوست و سرنوشت وی هیچگونه خبری نداشتم.»
حکم بازرگان پس از کناره‌گیری قرنی
فردای پیروزی انقلاب، صبح روز ۲۳ بهمن ۵۷ با پیامی از سوی مهدی بازرگان به منظور احیای ارتش، افسران هوادار نیروهای سیاسی معتدل ملی، به معیت داریوش فروهر حاضر شدند و تصمیم گرفته شد سرلشکر ولی‌الله قرنی ارشدترین آن افسران به عنوان رئیس ستاد کل ارتش ملی انتخاب شود و در همان روز به اتفاق آرا (جناح نظامی انقلاب) بازسازی ارتش و نیروهای انتظامی با امضای افسران حاضر مورد تائید قرار گرفته و تصویب شد که سریعاً با دعوت از افسران و امرای ارتش و بررسی سوابق‌شان اکثر آنان به ساختار مجدد سازمان ارتش بپردازند. ولی به زودی معلوم شد که به رغم تصمیمات متخذه، اعلام شد که تصفیه دامنه‌دار در ارتش صورت خواهد گرفت و متعاقب آن خبر بازنشستگی کلیه امرا و تعداد زیادی از افسران مطرح شد. در نتیجه افسران جناح نظامی توقف اجرای موارد توافق شده را طی نامه‌‌ای به رئیس ستاد اعلام کردند و چون مورد اعتنا قرار نگرفت با اطلاع نخست‌وزیر، ستاد کل را ترک کردند. (ظهور دوباره ارتش ایران، ناصر فربد، روزنامه شرق، اول اردیبهشت ۸۵)
۴۰ روز پس از انتصاب قرنی و در اوج نگرانی‌ها از انسجام مجدد ارتش بود که بازرگان، فربد را به ریاست ستاد کل ارتش انتخاب کرد. طبق آنچه فربد سال‌ها بعد گفت «به زودی مشاهده شد چند افسر به اصطلاح واجد شرایط جایگزین افسران تصفیه شده به جرم در اختیار گذاردن طرح‌های بازسازی نیروی دریایی و زمینی به وسیله کیانوری به سفارت شوروی دستگیر و اعدام شدند.» (مجله ایران مهر، دی و بهمن ۸۳)

ابتکار نامگذاری روز ارتش
از جمله ابتکارات فربد در مدت کوتاه مسئولیت خود در ارتش می‌توان به نامگذاری روز ۲۹ فروردین به نام روز ارتش اشاره کرد که درباره آن نوشته است: «با شروع سال نو در فروردین ۵۸ به پیشنهاد دولت موقت مسئولیت ریاست ستاد کل ارتش ملی به منظور احیای مجدد ارتش و نیروهای انتظامی را پذیرفتم. آقای مهندس بازرگان به ناکارآمدی ستاد کل در انسجام مجدد نیروهای مسلح و عدم هماهنگی با تدبیر و سیاستگذاری دولت، ناآگاهی از معیارهای امنیت ملی و خشونت نظامی در کردستان اشاره داشتند و تغییر ریاست ستاد کل را ضروری دانستند. ایمجانب از همان روز (ششم فروردین ۵۸) در دفتر ستاد کل دریافتم که شرایط پیش آمده موجب شده است که نه دولت موقت از انسجام و تمرکز قدرت لازم برخوردار است و نه ستاد کل ارتش چون گذشته سامان منسجمی برای برقراری و هدایت ارتش به منظور استقلال کشور و امنیت منطقه را دارد. لذا از همان روز، در غیبت فرماندهان و امرا و اکثر افسران ارشد و تلاش شبانه‌روزی به کمک شماری از افسران جوان روحیه‌باخته تشکل نسبی نیروهای مسلح ارتش را اعلام و در روز ۲۹ فروردین ۱۳۵۸ به مردم ایران و خبرنگاران خارجی عرضه گردید. از آن پس آن روز به نام روز ارتش، همه ساله به عنوان احیای مجدد ارتش با مراسم ویژه یادآوری می‌گردد.» (به مناسبت ۲۹ فروردین احیای دوباره ارتش ایران، مجله حافظ، فروردین ۸۷)
در اولین مراسم رسمی ارتش جمهوری اسلامی، مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت از واحدهای زمینی، هوایی و دریایی سان دید؛ مراسمی که در آن سرلشکر فربد رئیس ستاد کل ارتش جمهوری اسلامی، تیمسار ریاحی وزیر دفاع، ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه، احمد صدرحاج سیدجوادی وزیر کشور، داریوش فروهر وزیر کار، عباس امیرانتظام معاون نخست‌وزیر، مصطفی چمران و آیت‌الله خامنه‌ای نیز حضور داشتند. امام خمینی در فرمانی که آن روز صادر کردند گناهان صغیره ارتشی‌ها را مورد عفو قرار دادند.

ماموریت سه‌گانه در ستاد کل ارتش
فربد در مقام ریاست ستاد کل ارتش ۳ ماموریت اصلی داشت:
۱- آرام‌سازی کانون‌های اغتشاش و فراهم‌سازی زمینه مذاکره با نمایندگان دولت
۲- دعوت از نهادهای سیاسی - مذهبی کردستان به تهران و اعزام برگزیدگان دولت به آن منطقه برای رفع اختلاف
۳- اطمینان بخشیدن به زمامداران کشور عراق به حسن همجواری و روابط حسنه بنابر مفاد عهدنامه الجزایر (۱۹۷۵) (مجله ایران مهر، دی و بهمن ۸۳)
فربد ۲۹ فروردین ۵۸ به مناسبت روز ارتش پیامی صادر و اعلام کرد که «ارتش نیز همسان دیگر جنبش‌های جامعه بر مبنای مکتب حیات‌بخش اسلام تجدید بنا می‌گردد و خود را در قبال ارزش‌های توحیدی این مکتب متعهد دانسته است.» (روزنامه اطلاعات، ۲۹ فروردین ۵۸)
دو ماه پس از انتصاب فربد بود که با تصویب شورای ارتش در هیات دولت اعلام شد ارتش نوسازی می‌شود. فربد در مدت یک ماهی که عهده‌دار این سمت شده بود توانست سربازخانه‌ها را تجهیز و سربازان را به خدمت در سربازخانه‌ها تشویق کند. (روزنامه کیهان، ۶ خرداد ۵۸)
او در هیاهوی فریادهای گروه‌های چپ برای انحلال ارتش خیال همه را راحت کرد: «ارتش وجود دارد و اسلحه هم دارد، ارتش را در خدمت مردم می‌آوریم، ملی‌گرایی در ارتش افزایش خواهد یافت. موضع فعلی ارتش و شخص خود من این است که ترتیبی دهیم که موجودیت ارتش درک شود و به پیشباز طرح‌های آینده برویم.»
او در دیدار یک ساعته با امام طرح سه ماده‌ای تقدیم می‌کند که یک ماده آن جمع‌آوری اسلحه‌های سبک بود و از رهبر انقلاب تقاضا کرد موافقت کند تمام سلاح‌ها را از دست مردم جمع‌آوری کنند و با یک اخطار یک ماهه از همه بخواهند اسلحه‌های خود را تحویل دهند و اگر در موعد مقرر تحویل ندهند تحت تعقیب قرار گیرند. امام با این طرح موافقت و دولت را مامور انجام این کار می‌کند. فربد در پاسخ به یکی از خبرنگاران که آیا این جمع‌آوری اسلحه شامل چریک‌های فدایی و مجاهدین خلق هم می‌شود، می‌گوید: «فرقی نمی‌کند آن‌ها هم باید اسلحه‌های خود را تا موعد مقرر تحویل دهند.»
در دوران تولد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از رئیس ستاد کل ارتش درباره روابط این دو نیرو سؤال شد: «افراد این سپاه به مدت دو هفته در ارتش دوره می‌بینند و پس از آموزش به همان نحوی که انقلاب را به ثمر رساندند با ضد انقلاب نیز مبارزه می‌کنند.» (روزنامه اطلاعات، ۲۲ اردیبهشت ۵۸)

تجربه موفق گنبد کاووس
راهکار فربد در دوره ریاست ستاد کل ارتش برای مناطق درگیر اختلافات قومی این بود: «برای بار اول گروه‌های سیاسی و مذهبی به منطقه اعزام می‌شوند تا آن‌ها را دعوت به ترک مخاصمه کنند، اگر این کار نتیجه نداشت پاسداران بسیج می‌شوند و در صورتی که آن‌ها نیز به نتیجه نرسیدند، ما نیز با اجازه دولت و برآورد کیفیت اخلالگران از پادگان‌های اطراف، حضور ارتش را در منطقه ناامن عملی می‌کنیم و پس از ایجاد امنیت جای خود را به ژاندارمری و شهربانی می‌سپریم.» (روزنامه اطلاعات، ۲۲ اردیبهشت ۵۸)
بازرگان ۲۱ فروردین ۵۸ در نامه‌ای به فربد از او برای حل مساله گنبد کاووس تقدیر می‌کند: «نظر به اینکه اعزام نیروی نظامی به گنبد کاووس و احاطه شهر به وسیله آن‌ها باعث گردید که مذاکرات بین نمایندگان وزارت کشور و متجاسرین به نتیجه برسد و علاوه بر آن عمل فرمانده ستون اعزامی به نحوی بود که منجر به تیراندازی و درگیری نشد، لذا بدین وسیله از کوشش و اقدامات شما قدردانی می‌گردد. ضمناً مراتب قدردانی دولت را به فرد فرد افسران، درجه‌داران و سربازانی که با انضباط کامل در این عملیات شرکت نموده‌‌اند ابلاغ نمایید.»
ناکامی در حل مساله کردستان
راهکار ارتش در حل مساله گنبد کاووس این بود: بسیج و اعزام جوانان داوطلب انقلابی به منطقه؛ محاصره شهر به وسیله نیروهای مسلح و اخطار به آرامش و مذاکره؛ اعزام نمایندگان وزارت کشور برای ملاقات با سران اغتشاش. ظرف ۵ روز این غائله بدون درگیری مسلحانه رفع شد. فربد می‌خواست مساله کردستان را هم به شیوه گنبد کاووس حل کند که موفق نشد چنانکه پس از استعفایش هم گفت که «من همیشه مایل بودم ارتش را رودررو با مردم قرار ندهم و خدای ناکرده تیراندازی نشود و دوباره همان شیوه گذشته پیش از انقلاب نضج نگیرد.» (روزنامه آیندگان، ۳۱ تیر ۵۸)
فربد در مقابل پیشنهاد دخالت ارتش در کردستان، در نامه‌ای به دولت نوشته بود که روبه‌رو قرار دادن ارتش با مردم را با توجه به تجربه تلخی که از این درگیری در جریان انقلاب حاصل شده است صلاح نمی‌داند و درخواست کرد تا آنجا که ممکن است این بحران‌ها با مذاکرات سیاسی و مذهبی برطرف شود و در صورت عدم توفیق ارتش تنها دست به مانور بدهد. ارتش باید به مقابله با دشمنان خارجی ملت ایران بپردازد و از درگیری با بحران‌های داخلی پرهیز داشته باشد. (روزنامه بامداد، ۲ تیر ۵۸)
آن زمان شنیده شد که کمیته شهر مهاباد به پاس مدارای ستاد ارتش و به احترام آنکه موافقت شده پادگان شهر به خارج منتقل شود، حاضر شده مجموع سلاح‌هایی که در جریان انقلاب از پادگان به غنیمت برده است، به ارتش جمهوری اسلامی تحویل دهد و پادگان شهر با کمک دولت و یاری مردم مهاباد به دانشکده تبدیل شود. (همان) فربد ۳ ماه پس از استعفا همچنان در گفت‌وگوهای مطبوعاتی خود تاکید می‌کرد «قوم کرد نباید سرکوب شود»: «تصور می‌کنم ملت کرد بین اقوام متعدد ایران ستمکش‌ترین بوده‌‌اند و راه و رسم حکومت‌های گذشته نسبت به کردستان قهرآلود بوده است.» (روزنامه خلق مسلمان، ۱۵ مهر ۵۸)
یکی از دلایل کناره‌گیری فربد، مخالفت او با اعزام نیروی نظامی به کردستان بود: «من به هیچ وجه معتقد نبوده و نیستم، ارتش را دوباره عادت به سرکوب داخلی بدهم. نظر من این است که مسائل داخلی نظیر وقایع کشور را باید با مذاکره و به طور مسالمت‌آمیز حل کرد، اما عده‌‌ای از مقامات دولتی و مقامات غیرمسئول، از من می‌خواستند که تحت قاطعیت، به کردستان نیرو اعزام کنم که من با این عمل به شدت مخالفت کرده‌‌ام و این مخالفت منجر به کناره‌گیری من شد.» (مجله ایران مهر، دی ۸۲)
او پس از استعفا فاش کرد که از لیدر حزب دموکرات کردستان دعوت و با او مذاکره کرده بود تا ترتیبی بدهند مسائل مربوط به کردستان تا آنجا که به ارتش مربوط است با مسالمت و با مقاوله‌نامه‌هایی حل شود. اما «عناصری بودند که این مطلب را نمی‌پسندیدند. یک مقدار اختلال در کارهای تصمیم‌گیری ایجاد شد.» (روزنامه اطلاعات، ۳۱ تیر ۵۸)
شرح این ملاقات را ۲۶ سال بعد روایت کرد: «آقای قاسملو وقتی خصوصی با قاضی نزد من آمد با رنگی برافروخته و چشمی نسبتاً اشک‌آلود گفتند: قوم کرد ایرانی است، ما ایرانی هستیم، کاری کنید ایرانی بودن ما را قبول داشته باشند. ما آن دوپاره یعنی کرد عراقی و ترکیه را هم نجات بدهیم. همگی به نام استان بزرگ و قوم بزرگ ایرانی متعلق به ایران باشیم و این مساله یقینی است. چرا نسبت به ما شک دارید؟ وقتی یک مردی با ابهت و با ۱۵ نفر کرد می‌آیند ۱۵ امضا می‌گذارند زیر یک مقاوله‌نامه، که به شما اعتماد داریم. این‌ها حل یک قضیه مهم به وسیله گفتمان است و من هم به نام یک نظامی کشور را بدون داشتن ارتش، مساله غامضی بود داشتم اداره می‌کرد. در صورتی که خود صدام حسین که ما از او سه سال قبل از آن، امضای قرارداد ۱۹۷۵ (۱۳۵۴) را گرفتیم؛ اگر می‌فهمید ارتش نداریم می‌آمد و آخرش هم آمد. ولی بعد من نپذیرفتم مجدداً به قوم کرد حمله کنیم. آن هم در درون با یک ارتش نیم‌بند، که باز افراد عام کرد بگویند انقلاب دوباره با ما جنگ کرد. هر چه خواستیم این مساله را اصلاح کنیم نپذیرفتند. رفتند و کردند و دیدیم گرفتاری‌ها و کشتارها و زدوبندها را هم!» (مجله چشم‌انداز ایران، ویژه‌نامه کردستان، پاییز ۸۴)

در آرزوی فربدهای دیگر در ارتش
البته یکی از ایده‌ها و ایده‌آل‌های فربد این بود که پرسنل ارتش بتوانند آزاد باشند و ایدئولوژی متناسب با ذهن خودشان را انتخاب کنند، همان‌طور که خود او بود و همین مساله جزو گلایه‌های او پس از استعفا بود که «این بیان ساده که بنده اصل می‌دانم برای ارتش ایران، با چه مخالفت‌های رسمی و غیررسمی برخورد کرد. حتی نماینده رسمی دولت هم بلافاصله بیانی غیر از این بیان اعلام کرد.» (روزنامه اطلاعات٬ ۳۱ تیر ۵۸)
اشاره او به این گفته‌هایش در ۱۶ خرداد ۵۸ است که «پرسنل نظامی می‌توانند عضو احزاب شوند و صاحب ایدئولوژی باشند. هر انسانی می‌تواند صاحب ایدئولوژی باشد و ما در این باره نظامی را مستثنی نکرده‌ایم. ولی وقتی که در سربازخانه جمع شدند و به خدمت اشتغال دارند، باید در زمینه هدف‌های ملی و ارتش یکپارچه باشند.»
عباس امیرانتظام، سخنگوی دولت فردای آن روز در مخالفت با این موضع سرلشکر فربد گفت: «اصولا در هیچ جای دنیا، چه در کشورهای کمونیستی و چه غیرکمونیستی اجازه نمی‌دهند افراد ارتش مادام که مشغول خدمت در ارتش هستند، در احزاب سیاسی شرکت کنند و با ایدئولوژی‌های محتلف سروکار داشته باشند و دلیل آن هم واضح است. زیرا وقتی اختلافاتی بین احزاب به وجود می‌آید و به دلایلی ایجاب می‌کند که ارتش دخالت کند، ارتش به چند قسمت پاره پاره خواهد شد. چون افراد ارتش صاحب ایدئولوژی‌های مختلف هستند.»
آن روزها نشریاتی بودند که نظر امیرانتظام را تاب نیاوردند و با توصیف آن به عنوان «بورژوازی لیبرال ایران» و «توسل به آیین‌نامه‌های ارتش شاهنشاهی» نظر او را ارتجاعی و نظر فربد را مترقی خواندند (روزنامه پیغام امروز) اما تجربه سال‌های بعد نشان داد که نظر امیرانتظام غالب است. به این ترتیب فربد که می‌خواست با این نظر، فربدهای دیگری در ارتش ایجاد شوند که دل در گرو آرمان‌های سیاسی لباس نظامی بر تن کنند، بقیه عمر را در کسوت سیاسی گذراند با نوشتن کتاب‌های «نقش ارتش در تحولات تاریخی ایران»، «عصر استعمارزدایی»، ما و استعمار»، «انسان و هستی» و…تا ۴۰ سال بعد که رخت از جهان بربندد.
گردآوری از: سرگه بارسقیان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها