پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۴:۲۳
تطبیق روایات دینی بر کشفیات علمی در «تطبیقات کریمی» منتشره در 1310ش

در این کتاب، موارد متعددی از کشفیات علمی را منطبق بر روایات و اخبار دینی دانسته و قصد دارد نشان دهد که آموزه های اسلامی با علم روز منطبق است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_رسول جعفریان:
شیخ اسدالله فرزند غلامرضا کریمی اراکی نویسنده کتاب «تطبیقات کریمی» اثری است که گزارشی از یک مجلد آن در این نوشته خواهیم داشت. مشار با یاد از این که سال 1307 ق به دنیا آمده، می نویسد: در سال 1307 در اراک متولد شده، در قم و سامراء تحصیل نموده، و در عین حال مدت هفده سال است که در شهرستان اراک به تجارت اشتغال دارد و اکنون نیز در آن شهر مقیم است. (مولفین کتب چاپی فاسری و عربی: 1/556)
در «تربت پاکان: 1/407» آمده است: حاج شیخ اسد اللّه فرزند حاج غلامرضا كریمى اراكى (1307- 1385 ق)، از فضلا و نویسندگان بود. كریمى پس از سپرى نمودن مقدمات، دروس سطوح را در اراك دید. سپس به قم رفت، و از محضر آیت اللّه حاج شیخ عبد الكریم حائرى یزدى استفاده نمود، و مدتى نیز در سامرا تحصیلاتى داشت. «ریحان» در «آینه دانشوران» (ص 384)  در باره و ی نوشته است:  «صاحب تطبیقات کریمی که ما از آن پاره ای از اخبار در این نوشته یاد کردیم. از طلاب حوزه علمیه بوده، و در محضر آیت اللّه حائرى استفاده كرده و اكنون ساكن «سلطان ‏آباد» است». ایشان در صبح روز شنبه 21/ شوال/ 1385 ق مطابق با 23/ بهمن/ 1344 ش در سن 78 سالگى درگذشت و در قبرستان ابو حسین قم- مقبرة العلماء- مدفون گردید. (و نیز بنگرید: سیمای اراک: 4/43، موسوعة مؤلفی الإمامیة: 4/40).
تنها اثری که از کریمی یاد شده، همین تطبیقات کریمی است که بر اساس آنچه گزارش شده، پنج جلد بوده است. مشار این مجلدات را گزارش کرده است:
5 جزء: اراک 1354 ـ 1370ق، سربی حشنی، 560 صفحه
جلد دوم، اراک، 1314 ش، سربی، خشتی، 88 صفحه
جلد چهارم: اراک، 1329ش، سربی، 128 ص.
جلد پنجم، 1332 ش، سربی، خشتی، 68 صفحه
بنده تنها یک مجلد آن را بدست آورده و از باقی مجلدات بی خبرم. گزارش موجود هم از همین مجلد است. فکر می کنم این مجلد اول باشد که گفته شده است که در تهران، مطبعه فرهومند ناصریه، (1310، 84 صفحه) منتشر شده است. پشت آن تاریخ سوم شعبان 1350 مطابق 21 آذر 1310 نوشته شده است.
از آنچه به اختصار در باره این کتاب آمده، و برخی چاپ مجلد اول را 1350ق / 1310ش در تهران می دانند، به این نکته اشاره کرده اند که «کتابی است جمع آوری شده از اخبار و روایات و تطبیق آن با علوم جدید». این تعبیر درست است و در این باره بحث خواهیم کرد.
و اما نکته جالبی که در این شرح حال ها بود، این که او به رغم تحصیل در سامراء و قم، زمانی که به اراک برگشته، به کار تجارت مشغول بوده و مشار (در چه سالی؟) نوشته که هفده سال است که در این شهر به تجارت مشغول است و اکنون مقیم آن شهر است. وی سال 1344 درگذشته است.
S249A1586291660.png
موارد تطبیق احادیث و علم جدید
از زمانی که دانش و تکنیک جدید از غرب به میان ما آمده است، همواره کسانی بوده اند که می خواستند اثبات کنند ما این دانش را داشته ایم و در این زمینه، اگر نه عین آن، بلکه اشارات به آنها را در متون خود می توانیم بیابیم. احساسی که پشت سر این اظهارات هست، نوعی ایمان و اعتماد به نفس به سرمایه های بومی و مخصوصا دینی است. آنها نمی خواستند و نمی توانستند بپذیرند که در تمدن جدید، مطالبی آمده که هم درست و واقعی است و هم در دین آنها، به آن پرداخته نشده است. طبعا نگران آن هم بودند که مخاطبان، در اثر این تحول، به دین بی اعتماد شوند، این احساس که شخص فکر می کند اگر آن اعتماد را از دست بدهد، جوانان دین وایمانشان بر باد می رود. با این حال، به دلیل نوع ایمانی که مخاطبان او به داشت های خود دارند، به آنان اطمینان خاطر می دهد که حتما همه چیز  داشته ایم، هرچند  حالا آنها را از دست داده ایم. این را باید نشان بدهیم. مهم این است که بگردیم تا آنها را بیابیم و به  مخاطبان یادآور شویم. حتی اگر نتوانیم همه را بیابیم، با یافتن نمونه هایی می توانیم ادعا کنیم که، دیدید! ما این نوآوری ها را از قدیم و هزار سال پیش داشته ایم و تنها مشتی خودباخته و بی بته هستند که می گویند ما چیزی نداریم.
احساسی که در این چند سطر بیان شد، در یک دوره طولانی بر افکار ما بویژه کسانی که نقش مصلح و مدافع از فرهنگ سنتی را بر عهده داشتند، حاکم بود. این افکار، همیشه تأثیر مثبت خود را داشت، و کسانی را برای مدتی در راه هدایت نگاه می داشت. حتی برخی را برای همیشه بیمه می کرد، اما به هر حال، همیشه از سوی افراد مته به خشخاش گذار، این پرسش بود که آخر این اشارات چه دلالتی بر این ادعاها دارد، و چطور می شود با ارائه این نمونه، از تمدنی سخن گفت که بتواند در مقابل این تمدن جدید که هر روز نوآوری تازه ای دارد، مقابله کرد. در واقع، نوعی زوال تدریجی در این قبیل باورها بود، هرچند هنوز هم برای بسیاری ایمان به این امر استوار است.
این داستان و در واقع گفتگویی بود که وجود داشت و همواره آثاری به نام دین، در این زمینه نوشته می شد و اتفاقا پرفروش هم بود. عمده اینها، بین دوره رضا شاه تا انقلاب اسلامی 57 است. در لابلای آنها، همزمان نقد معنوی و اخلاقی نسبت به غرب هم بود، و اینها می توانست پشتوانه بخش های دیگری باشد که به امر علم و تکنیک مربوط می شد. منبع این قبیل گفتگوها، کتابها و مقالات فراوانی است که به خصوص پس از مشروطه و بیشتر در دوره پهلوی ها منتشر می شد. باید از لابلای این مجلات و نیز در میان کتاب ها و کتابچه های کهنه که ناشران مذهبی در تهران و تبریز و احیانا مشهد و اصفهان منتشر می کردند، این نگاه ها را دنبال کرد. شناخت این قبیل آثار، بخشی از تاریخ اندیشه و تفکر معاصر ماست، افکاری که موثر در جامعه بوده و بخشی از ذهنیت آن را تشکیل داده است.
این کتابچه 84 صفحه ای از آثار دوره پهلوی اول، با عنوان تطبیقات کریمی است که شروع آن با یک خطبه عربی است و نویسنده ضمن آن خود را اسدالله عراقی فرزند حاج غلامرضا معرفی کرده است. او می گوید، طلبه علم بوده، ودریافته که همه علوم در قرآن کریم و اخبار اهل بیت است. به همین دلیل عمر خویش را مصروف آن کرده تا راه هدایت را از آن بدست آورد.
هدف از نگارش این کتاب چیست؟
مؤلف  پس از خطبه عربی، متن فارسی را آغاز کرده و نخستین مطلبش، بیان هدف نگارش این کتاب است: «تبلیغ قوانین اسلامیه از عبادات، احکام، اخلاق، آداب، حفظ الصحه، علم فیزیک، شیمی، سماوی، ارضی، و جز اینها... اطلاع به تحقیقات و نکات قوانین اسلامیه، بیان بعضی از حکم و مصالح آنها» و در نهایت «تطبیق نمودن کشفیات امروزه را با» احکام.
کتاب فهرست مطالب ندارد، اما هر دو سه صفحه ای، یک عنوان دارد. نظام خاصی هم از نظر چینش این مباحث نیست، اما به هر حال، عناوین موجود، نظم داخلی هر قسمت را که اغلب یک روایت یاترجمه آن همراه با چند سطر توضیح است، حفظ کرده است. با توجه به این عناوین می شود گفت، بیشتر مباحث کتاب در حوزه بهداشت و حفظ الصحه است، اما به موارد جالب دیگری هم از علوم دیگر و نیز اجتماعیات پرداخته که قابل توجه است. رشته پیوند این مباحث، تلاشی است که بر محور همین مفهوم «تطبیق» و «کشفیات علوم جدید» با «احکام شرعی» صورت می گیرد. حدس ها و توجیهاتی که مطرح می کند، جالب توجه است. به نظر می رسد، او به نسبت زمان خود، پیام تجدد را در همه ابعاد دریافته و همچنان از نسلی است که تلاش می کند قدیم و جدید را با هم جمع کند.
اولین عنوان، «عالم را صانعی است» شامل بخشی از روایت مفضل و ترجمه آن است. عنوان دوم که مناسبت آن نامعلوم است، این است که «اسلام، اطاعت و دعا کردن سلطان وقت اهمیت داده» و روایتی در این زمینه، یعنی لزوم اطاعت از سلطان آورده است. (ص 5). ممکن است قصد وی همراهی با شاه وقت در آغازین صفحات کتاب باشد. عنوان بعدی «اهمیت عطر» است که روایات متعددی ذیل آن آمده، هم متن عربی و هم ترجمه، و لابلای آنها گاهی شرحی داده است. در اینجا بیان به «ضعف خون» که سبب تضعیف قلب شده، و به تدریج بدن انسان مقاومت خود را از دست می دهد، و راه برای حمله میکروب ها فراهم می شود، و دارو هم دیگر در آن اثر ندارد، پرداخته است. این توضیح برای نقش بوی خوش، در استحکام قلب است که قدرت بر غذا خوردن و جماع را بیشتر می کند.
بحث بعدی «اسلام به شانه و تنظیف اهمیت داده» است. اینجا هم روایاتی آمده و در نهایت نوعی تحلیل پزشکی شده است. این که تنظیف کردن، خُلل و فُرَج پوست را برای تنفس بهتر و حرکت خون، کمک می کند. بویژه سر که لابلای موی ها، زودتر کثیف می شود. او می گوید: قسمت مهمی از امراض جلدی، مثل کچلی... راجع به مواد کثیفه است که در سطح بشَره مجتمع» است. به این ترتیب، آن روایات با این تفسیر پزشکی هماهنگ می شود.
عنوان دیگری که به این روش مربوط است، این است: «اخبار از ترکیب هوا و اسید کربوبنیک». در این زمینه، روایتی از امام علی (ع) آورده که دستور داده اند نباید آب دهن به زمین که محل سجود است، اندخت، و همین طور نباید در طعام وآشامیدنی دمید. وی در این زمینه، و این که این نکته را علم جدید کشف کرده، به تفصیل توضیح داده است. کشفیات امروزه، مرکب بودن هوایی را که انسان تنفس می کند، به ما ثابت نموده، کیفیت دخول و خروج هوا و احتراق آن در باطن انسان و خروج بخار و گاز سمی» از دهان بیان کرده است. وی سپس به رفتن هوا داخل بدن ودر آمدن، و نقش ریه و این که نوعی گاز سمی به نام «اسید کربونیک» تولید می شود را توضیح داده، و این که وقت فوت کردن به غذا، این گاز سمی وارد آن می شود و ما را دچار مشکل می کند، و سبب مسمون شدن خون و تولید امراض معدوی می شود». بنابر این نهی شارع از فوت کردن به زمین محل سجده، نیز از همین باب است. چون سبب کثیف شدن هوا می شود، و ممکن است از خلل و فرج روی صورت، وارد بدن ما شود. فوت کردن در «رقی» و «تعویذ» کاغذی که روی آن دعایی نوشته شده به مریض بسته می شد، هم برای همین است. محتمل است که مراد از خبر اخیر، نهی از دمیدن در حال ورد یا دعا بوده، که اشاره به همان گاز تولید شده بوده، و به مریض آسیب می رساند (ص 10 ـ 12).
این نوع بیان روایت، در تأویل اشارات آن با آنچه که علم روز بیان کرده، در این قبیل تحلیل ها دیده می شود. اینها مواردی است که بعدها، کسانی آنها را به نوعی تأویل گری مادی تفسیر می کردند، اما در این قبیل آثار، روشی برای نشان دادن مترقیانه بودن روایات بکار می رفت. خواهیم دید که نگاه او به ویژه در اجتماعیات، به «ملل راقیه» و آداب و رسوم آن است و فرضش این است که آنها کارهایشان عالمانه وعاقلانه است.
در عنوان بعدی «ورزش ریه و جریان دم، روایتی آمده که حضرت وصیه کرده اند که وقتی که اذان می گویید، الف وهای را در اذان با فصاحت بگویید. در روایت دیگر آمده است که وقتی اذان می گویید، چندان بلند نباشد که به تو آسیب بزند، وروایت دیگر آمده است که وقتی کسی بچه دار نمی شود، بهتر است در خانه اذان بگوید. وی با نقل این روایات، که نوعی رابطه صوت و اذان در حد اعتدال و به گفته او فصاحت است، شروع به تفسیر و تطبیق آن با بحث ریه و جریان دم می کند. توضیح کلی ایشان این است که «در کلیه قوانین اسلامیه، علاوه بر این که مقصود تکمیل عقل و رسانیدن بشر است به سعادت دنیویه، می توان گفت یکی از مقاصد مهمه نیز امر طبیعی و مادی بوده، حفظ و سلامت بشر را منظور  داشته است». آنگاه از روایات اذان، نوعی ورزش را نتیجه گرفته و این که «نطق و آواز» سبب «قوه و فشاری است در بدن» می شود که تحرک خون را بیشتر می کند. «نطق است که بدن را گرم می کند». این امر سبب می شود «گلبولهایی را که خداوند متعال در جزئی از خون خلق فرموده، که کار او محاربه و کشتن میکروبهای وارده در خون است» ضعیف می کند. او باز هم تأکید می کند، این که در روایت به فصاحت در اذان در گفتن الف و هاء تأکید شده به این خاطر است که «مطابق است با حفظ الصحه، چون فصاحت آن دور حرف، سبب حرکت ناف و شکم است که مخرج است برای آن دو حرف، باعث سرعت هضم و وارد ساختن غذا است در معده». نتیجه آن که «به نحو کلی، اذان، علاوه بر شعائر اسلام  و اعلان حضور در مساجد و مجامع عمومی، جریان دهنده خون و سالکم کننده بدن و مطابق است با حفظ الصحه». (ص 13 ـ 14). این از نمونه توجیهات شگفت است.
عنوان بعدی «علت کراهت اکل کلیتین» است، بر اساس روایتی از رسول خدا که حضرت، کلیه را به خاطر نزدیک بودن آن به بول، نمی خوردند، اما حرام هم نکردند. نویسنده،  ابتدا از شگفتی حضرت از اطلاع از علم تشریح با توجه به زمان اظهار حدیث، سخن گفته، آنگاه شرحی در باره رابطه مثانه و کلیه بدست داده و می گوید: خداوند متعال دو کلیه را کارخانه بول سازی قرار داده، همیشه این کارخانه در گردش و بول را در مثانه وارد می کند. حاصل سخن این است که علم و اطلاع رسول (ص) از تشریح که علم پزشکی امروز نشان داده، امری شگفت (ص 15) و توجه دادن به این که نباید کلیه را خورد، مهم است.
عنوان بعد «اخبار از اسید کربونیک و مکروب» است. روایاتی در باره سبیل بلند و لزوم کوتاه کردن آن آورده وترجمه کرده است. سپس این امر را، هم به امکان بهتر تنفس از بینی و هم جمع نشدن میکرب لای موها، پیوند داده است. تمرکز این میکربها، «ممکن است تولید مرض و حمق و جنون» بنماید. البته این که چطور ارتباط بین جنون و میکرب برقرار شده، بر اساس نوعی تفسیر از یک روایت است که کوتاه کردن سبیل را «نشره» نامیده، و طبق یک قرائت، به معنای رقی گرفته که مقصود همان کاغذهایی است که برای رفع جنون، مطالبی روی آنها نوشته به لباس فرد یا در گردن او انداخته می شده است. مقصود این که این ربطها، گاهی بسیار دور است، اما نویسنده اصرار دارد به هر شکل ممکن، میان اینها پیوندی ایجاد کند. ترکیب مفاهیم قدیم و جدید در این متن هست. میکرب وشیطان، به جای هم بکار می روند: «به طور کلی چون کثافت و مواد مکروبی در هر کجا که تولید و تکوین گردید، حسب سنخیت منشأ غلبه شیطان و احاطه او می گردد، لهذا در این رقم اخبار که در موارد کثیفه ذکر شیطان شده، فرق بین این که گفته شود لفظ شیطان مشعر است به مواد مکروبی یا این که گفته شود مراد شیطانی است» نیست. (ص 17).
عنوان بعدی «اسلام ضد است با تنبلی» و طرفدار «ترغیب در تجارت و زراعت است. در این بخش، که شمار زیادی روایت در باره توصیه به فعالیت اقتصادی است، بحث پزشکی نیست، و جنبه ای از مسائل اجتماعی را برای کار و فعالیت هدف گرفته است. این احادیث تا چندین صفحه روی کنار گذاشتن کسلی و تنبلی، و تن دادن به فعالیت متمرکز است. مفهومی که لابلای این قسمت مورد نظر است، تلاش برای «ترقی مملکت» است. وقتی فعالیت اقتصادی مردم زیاد شود، هم «اسباب ترقی مملکت شده، وهمه احسان به جامعه» صورت گرفته است. «پس اسلام ضدیت خود را با تنبلی و بیکاری به آواز بلند اعلام و عمل را شرمشق جامعه قرار داده است» (ص 23). این از موارد اجتماعی و تمدنی است که باز نویسنده سعی می کند از اصل تطبیق استفاده کند.
 «نتیجه فکر» عنوان بعدی است که با نقل حدیث «تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة» نشان می دهد که اسلام به تفکر که سبب می شود تا مردم دنیا بتوانند «به واسطه فکر به کشفیات عجیبه و ایجادات غریبه موفق شوند».
«ناشتا آب سرد خوردن» در رساله ذهبیه منسوب به حضرت رضا (ع) آمده و این که «از کشفیات امروزه که تمام دکترهای حاذق متفق الکلمه هستند، خوردن آب سرد است ناشتایی». (ص 25).
عنوان «کاسه چکنم بدست نگیرید» شامل چندین روایت در باره انتخاب همسر، نگاه کردن به او پیش از ازدواج، رعایت مسائل بهداشتی توسط او، توجه داشتن به موی او که به گفته وی بخش مهمی از جمال زن است، و ... می شود. هدف از ارائه اینها، این است که اسلام به مسائل زندگی وخانوادگی نهایت اهمیت را داده است. در واقع، «تشکیل هیئت اجتماعیه» «زندگانی خوش» «صحت مزاج» و .. از اموری است که از این روایات بدست می آید. اهدافی که وی با توجه به این روایت، و آغاز بحث های جاری تمدن جدید در باره زندگی همراه با تفریح و خوشی دارد (ص 28)، نشان دهنده این است که او تنها کشفیات علمی محض را مد نظر ندارد، و به تطبیق در جنبه های اجتماعی هم اهمیت می دهد.
بر همین اساس، بحث بعدی او با عنوان «اهمیت ازدواج و احترامات زن در اسلام، وظایف مرد ـ وظایف زن» است. اساسا صحبت کردن از «زن» در ادبیات جدید دینی نکته ای است که اهمیت ویژه دارد. تصور نسبت به وظایف یا حقوق، و این که زن در مقابل مرد استقلالی داشته باشد، و طبعا از قبل در مدل اسلامی ـ فقهی داشته است، امری است که نوعی «تطبیق» را در ادبیات این کتاب می طلبد و نویسنده به آن توجه دارد. در اینجا، احادیثی برای توجه به ازدواج، بحث قوه «باه» و ا مر شهوت، تأکید بر «لذت خواهی» در ازدواج، دوستی زن، استفاده از طیب وعطر برای مواجه با زن، آورده شده و سپس با تفصیل به ابعاد اجتماعی و خانوادگی برگرفته از این روایات با عنایت به ادبیات جدید، پرداخته است. «حکما و پروفسورهای دنیا ازدواج را خدمتی بزرگ برای وطن و بقای ملت دانسته اند». «به حکم عقل و شرع، و به فتوای تجربه جمیع ملل راقیه، نزاع داخلی و فتنه و آشوب بین زن و شوهر، مانع ترقی و جلوگیر از سعادت انسانی است». به نظر وی اهمیت این بحث به حدی است که «در بعضی از ممالک، به وظایف خود عمل نموده، توقیر و احترامات همدیگر را مواظبت نموده، و به او اهمیت می دهند، خاصه نسبت به زن». (ص 34). توجه قرار گرفتن «زن» در این حد، خود نشانی از جریان «تطبیق» میان ملت خودمان با ملل راقیه است. ادامه بحث او در باره زن با عنوان «حالات زن در قدیم» آیه ای از قرآن را آورده که وقتی در جاهلیت به کسی می گفتند فرزندش دختر شده، صورتش سیاه می شد؛ پس شرحی از این مسأله داده و می گوید که «تاخری زن گریه آور و غم انگیز است، داستانی است پر از شدائد و مهالک» که البته مقصود دوره قبل از اسلام است و «همین که خورشید عالمتاب اسلام طلوع نمود» با قوانین جدید، زن «از حضیض مذلت به اوج عزت» رسید. در اینجا، اشاره ای به ادامه ماجرا ندارد.
عنوان بعدی «اخبار از مکروب و مواد سمی دهن» است. در اینجا، مقصود مسواک زدن است که احادیث متعددی در باره اش آورده و سپس به کار تطبیقی خود پرداخته است. وی روی مسموم شدن خون و مشکلاتی که برای بدن تولید می کند، تمرکز کرده، واین که «گلبول که در آن [خون] شناورند، (در) یک میلیمتر مکعب خون، کرورها از این اجسام را که حاوی عمل آنهاست جذب اکسیژن و حمل آن با کمال سرعت در تمام اجزاء بدن»، در این وقت، اگر این گلبولها فاسد شود، آن هم بوسیله مکروبها، مشکل برای بدن درست می شود. این کار با امراض مسریه، یا به واسطه زخم در سطح بدن و آلوده شدن آن پیش می آید. «از اخبار شریفه همچه مستفاد می شود که مکروب و کثافت دهن، خون را فاسد و او را مسموم می نماید». بدین ترتیب، اهمیت مسواک روشن می شود. وی به محتوای کتب «حفظ الصحه» استناد کرده که نوشته اند: تاکنون مکروبهای بسیار با انواع مختلفه در دهان مشاهده شده، اطبا و دکترهای حاذق، قسمت مهمی از مرض ها را راجع به آن می دانند» (ص 40). «اهمیت این مکروب به حدی است که جبرئیل همیشه موقع نزول مسأله مسواک و شستشوی دهن را تجدید و به او اهمیت می داد» «خداوند متعال این مکروب را به جمیع سفرای خود خبر داد، لهذا تمام انبیاء شست و شوی دهان و مسواک را مواظبت می نمودند». بی توجهی به این مسأله سبب می شود که «آفتاب علم و دانش و جودت ذهن از افق او غروب کند».
عنوان بعدی «حفظ الصحه و اخبار اسید کربونیک» است، و این بار پس از آوردن احادیث در باره آداب خوردن آب،  مثل این روایت که آب در سه نفس خورده شود را ترجمه کرده، و هر بار، خورنده آب، سپاس خدای می گوید. در ادبیات تطبیقی او، بحث «نَفَس» با «تنفس» و سپس «اکسیژن» پیوند می خورد. مسأله مربوط به ورود هوا در ریه است، و این که چگونه اکسیژن از جدار عروق نفوذ نموده، داخل خون می شود، به معاونت خون در تمام اجزاء بدن گردش می نماید، معده را تقویت و ترشحات او را معتدل می سازد». در این شرایط است که «تجدید نفَس» که همان وارد نمودن اکسیژن در بین شرب آب است، وسیله ای است «برای تقویت معده» و سبب سرعت هضم می شود. نتیجه آن که «فرمایش معصوم از این که آشامیده شود آب به سه نفس یا دو نفس، مطابق است با حفظ الصحه». معمولا اگر چند نفس آب خورده شود، آدم، وسط آن حرف هم می زند، و این هم باز «فشاری به بدن می دهد تا خون به جریان» بیفتد.(ص 43). در اینجا، از ظرایف دیگری را هم که در روایت هست، در مسیر برداشت خود، استفاده می  کند. در روایت داشت که وقتی یک نفس خوردید، ظرف را عقب ببرید، و او باز می گوید: «گمان می رود نظر به نرسیدن نفس است به سطح آب» که مقصودش همان بازگشت گاز سمی از دهن به سوی ظرف آب است که «او رامسموم خواهد نمود». بدین ترتیب است که این «منتهی درجه حفظ الصحه را به ما تعلیم می دهد». خوب انصاف دهید، «عملی که خون را تصفیه، و بدن سالم مزاج را معتدل، و تشکر از منعم حقیقی نموده ـ با گفتن شکراً لله ـ «البته استحقاق بهشت را پیدا خواهد کرد». (ص 43).
«اخبار از سوپ»، و این یکی از تطبیق های جالب نویسنده است. روایتی داریم که توصیه می کند ابتدای غذا، غذای سبکی بخوریم تا بدن به قدر عادت خود از آن بهره ببرد. به نظر او مقصود غذایی است که «پس از ورود به معده به فوریت جزء بدن شود». از نظر نویسنده این همان سوپ است که «امروزه غذای لطیف و مقوی» است که «در دنیا میان ملل راقیه قبل از طعام معمول و متداول است». (ص 44).
اشاره کردم که از لابلای این تطبیق ها، سخن از ملل راقیه می رود، و معلوم می شود که آداب آنها اهمیت یافته و نه تنها کشفیات علمی شامل درک نکات ظریف از شناخت بدن، خون و گلبولهای آن است، بلکه شامل کشف برخی از نکات در روایات می شود که با آداب ملل راقیه هم سازگار است. وی ضمن عنوان «صدر نشستن مُضیف» و روایتی که می گوید، صدر مجلس از صاحب منزل است، چنین ادامه می دهد: «از آداب وقوانین بعضی از ممالک امروزه این است که صاحب منزل موقع مهمانی صدر مجلس می نشیند، واز یمین و یسار مهمانها هر کدام در مکانی نشسته وبه این حالت صورت مجلس را تشکیل می دهند». نویسنده می گوید، از علت این کار ملل راقیه بی خبر است، اما آنچه از این حدیث شریف به نظر می رسد، از این که فرمود صاحب منزل اولی است به صدر، احترامات مضیف و تشویق مهمانی است». شگفت است که او دلیل آن را نمی داند، اما همین که این دو منطبق بر یکدیگر است و موافق با رسم ملل راقیه، اظهار شعف می کند. (ص 45).
«کیفیت مهمانی در مدینه» شامل یک روایت طولانی از یک مهمانی در منزل حضرت موسی بن جعفر (ع) در مدینه است که انواع غذا ارائه شده و حضرت هر کدام را از ابتدا، مورد علاقه یکی از معصومین تا پدر بزرگوارشان معرفی می کنند. از شروع نمک، تا سرکه و زیت، آبگوشت، گوشت و بادمجان، آب دوغ ترید کرده، تخم مرغ و... آنگاه مولف می نویسد: «چه قدر شباهت دارد به مهمانی های بعضی از ممالک امروزه» و این همان توجه وی به «ملل راقیه» است. سپس ادامه می دهد: «امروزه کسی که اطلاع از مهمانی های اروپا و امریکا داشته باشد، تطبیق خبر شریف را خواهد فهمید». اول صدر نشستن مضیف است که قبلا هم اشاره کرده بود. نشستن مهمانان از چپ و راست او، آنگاه «وارد کردن خوراک متدرجا که فعلا در بسیاری از ممالک معمول و مرسوم شده». این که به تدریج غذاها را بیاورند نه آن که همه را در سفره جمع کنند. نکته لطیف در باره «دسری است که بعد از غذا صرف می کنند» و این «عبارت از مقداری شیرینی» است و «فعلا هم در بسیاری از جاها معمول و مرسوم شده است و برای تحلیلی غذا و حفظ الصحه به او اهمیت می دهند». (ص 47 ـ 48).
عنوان بعدی «انسانیت و اخبار از مکروب» روایتی است توصیه به این که به لباس کسی که هنوز نپوشیده دست نزنید و روایتی که توصیه می کند، چیزی را تحفیر نکنید. به گفته نویسنده این حدیث نشان می دهد که «اصول حفظ الصحه... متضمن اساس تمدن» است، امری که بخشی از انسانیت بوده و توصیه به شستشو و دست نزدن به چیزهای کثیف می کند. در واقع کلید شرعی این بحث «مس لباس» است که از آن نهی شده و فلسفه آن به نظر نویسنده، پرهیز از کثافت و مکروب است. (ص 48).
عنوان بعدی این است: «در خیابان راه رفتن، و حرکت از طرف راست، قانون اسلام است». این اصل مبتنی بر روایتی از رسول (ص) است که «یحب التیامن» حضرت راست رفتن را دوست می داشت. یعنی اگر به دو راهی می رسیدند که هر دو به جایی می رسید، راه دست راستی را انتخاب می کردند». نویسنده از این که رسول (ص) آن وقت ها که این مرکب های سریع السیر نبوده، این قانون را وضع کرده اند، امری که «موافق سیاست و تمدن» بوده است (ص 49). البته این دست راست، با آن دست راست یک خورده تفاوت هم دارد.
عنوان دیگر مرتبط با نگرش تطبیقی نویسنده «انفعیّت شیر مادر جهت طفل» است. چند روایت در باره این که خداوند رزق طفل را در شیر مادر قرار داده، نقل و ترجمه کرده است. توضیح بیشتری در این باب نداده، و به طور عمده نظر به حقوق اطفال دارد، زیرا عنوان بعدی هم این است که «اسلام به خوش صورتی اطفال و اخلاق او اهتمام داده» و ریشه آن را هم «رضاع» وشیرخواری درست، از زنی زیبا، عنوان کرده است (ص 52). عنوان بعدی «سلوک با اطفال» است که برای مثال، روایتی در باره فراوان بوسیدن فرزند آورده است. این که نویسنده روی حقوق اطفال تکیه می کند، یک احساس کاملا جدیدی است که می کوشد با این روایات آن را مطابق شرع نشان دهد. «یکی از وسائل سلامت و حفظ الصحه اطفال، مسرور و خوشحال نمودن آنهاست». این رفتار سبب می شود تا «عروق و خون اعصاب و قلب او قوی و محکم» شده «مسرّت دل و قرح قلبی آن اعضای را قوی نموده» در نمو و رشد او تأثیر بگذارد. برای همین است که شارع «امر نمود به بوسه و بازی کردن با آنها». (ص 54).
عنوان بعدی او باز «حفظ الصحه اطفال» است که بخشی از روایت مفضل و منسوب به امام صادق است. در ادامه «اطفال را به دروغ و تقلب عادت ندهید» و چند عنوان دیگر مانند اسلام به تربیت اولاد اهمیت داده، یا «اطفال را باید زینت کرد» در ادامه آمده است. (ص 59). در این قسمت و بخش بعدی، نکات تربیتی برای اطفال می گوید که آشکار است که می خواهد به مدل جدید تربیت اطفال برسد. این که نباید بچه را از دوسالگی به آموزش فرستاد که ظلم بزرگی به کودک است و «نمی گذارند آنها را که به معشوق و محبوب خود برسند». او در ادامه از «عقیده سیاسیون و دانشمندان دنیا در باره ترقیات هر مملکتی به دانش و علم اهالی آن مملکت» اشاره کرده و این که آنان «میزان ترقی و تنزل هر ملت را به قوت و ضعف علم» می دانند. آن وقت با اشاره به این مطلب در برخی روایات که سه هفت سال را برای آزادی طفل و آموزش او و دوره های مختلف زندگیش در نظر می گیرند که بیست و یک سال می شود، می گوید: این به معنای آن است که «ائمه معصومین دوره تکمیل و ترقیات بشر را در ظرف بیست و یک سال قرار داد». تأکید بر علم و دانش و تطبیق این نقلها با آنچه سیاسیون و دانشمندان دنیا دارند، در ادامه همان ادبیات تطبیقی اوست. (ص 62 ـ 63).
عشق نویسنده ما در مباحث مربوط به پزشکی، به این اسید کوربونیک است که چندین و چند بار از آن سخن می گوید، و عنوان بعدی او باز این است «اخبار از اسید کربونیک». روایت «القهقهة من االشیطان»، و این که مومن فقط تبسم می کند، محور این بحث است. مبنا روشن است، قهقهه سبب خروج بخار از دهان شده و بازدم که همان گاز سمی یا اسید کربونیک است، سبب تولید امراض می شود. قدغن کردن آن در شرع هم به همین دلیل است (ص 64). در بحث «معالجه ضعف بدن» از خوردن گوشت و لبنیات در چند روایت یاد شده، اما شرحی در علل آن از نظر طبی داده نشده است.
عنوان شگفت بعدی در میان مباحثی که به حفظ الصحه و بهداشت مربوط بود، این است «قوه الکتریسته در حال نطق یا قوه دفاعیه از برق». روایتی از امام صادق (ع) نقل می کند که مومن به هر صورتی ممکن است بمیرد، مگر از صاعقه، در حالی که ذکر خدا می گوید. در این باره چند روایت آورده و ترجمه کرده است. مؤلف می گوید: «به نحو کلی هر تغییر بزرگی که در طبیعت ما به ظهور برسد، باعث احداث الکتریسته می گردد و او را قوه آن نامند».
به گفته او اصطکاکاتی در بدن پدید می آید که نتیجه جریان خون است و «در بدن تولید الکتریسته می شود، و بدن را نورافشارنی می کند». این که آدمی در وقت نطق، بدن گرم می شود، همین است. اما این چه ارتباطی با روایت معصوم دارد؟ باید فهمید چطور وقتی کسی ذکر می گوید، چطور جلوی قوه برقیه را می گیرد؟ در اینجا توضیح بی سر و تهی می دهد و بعد از دو سه سطر هم می گوید: قلم اینجا رسید و سربشکست. (ص 67).
«اسلام امر به کوتاهی لباس کرده» عنوان بعدی است؛ توصیه به کوتاه کردن لباس که روی زمین نکشد. چندین حدیث در این باره آمده و ترجمه شده است، آنگاه می گوید «فوائد کوتاهی لباس زرنگی و چالاکی است در کار». جنبه دیگر «پاکیزگی است از کثافات و گِل و غبار زمین». در واقع، اینجا هم بحث بهداشت ونظافت است وهم اقتصادی. «بلکه یک امر اقتصادی را نیز عقب آن ملحوظ نموده که امروزه او را مهم ترین وسیله زندگانی می دانند» (ص 68). فهم نکته اخیر از اصل مطلب، به مراتب مهم است، نکته ای که در باره اقتصاد گفته است.
عنوان بعدی این است «اسلام به کثرت لباس امر فرموده». در اینجا روایاتی که توصیه به داشتن لباس فراوان حتی تا سی دست کرده، و آن را اسراف ندانسته، ترجمه شده است. وی اثر این توصیه را «حفظ الصحه، کثرت عقل، التذاذ و فرح انسان از تجدید لباس، زینت جهت حلیله ی خود و التذاذ و فرح او، زینت جهت برادران دینی» دانسته و از جهت منفی، یعنی کم لباس داشتن، ضررهایی از قبیل «متعفن شدن لباس از بخارات و عرق بدن، تولید جانور در بدن و اذیت نمودن آنها، تنفس نمودن عفونت و ادامه آن، تهاجم مگس و پشه به بدن، ... سوء اخلاق، حزن و غم، قلت عقل و استعداد، مسمویت خون و عارض شدن مرض» را برشمرده است. (ص 70).
مورد بعدی، «پوشیدن چکمه را اسلام فرموده» است که روایاتی را آورده و پس از ترجمه آنها می نویسد: «به اتفاق همه دکترها و اطبای دنیا، حفظ پا و گرم نگه داشتن آن عمده از مرضها را جلوگیر است، و قسمتی از مرض های مهمه را به پوشانیدن پا و حفظ آن مداوا می کنند، این است که مواظبت کنندگان حفظ الصحه ادامه به  پوشیدن پوتین و کفش داده، حتی المقدور از پای بیرون می آورند». و نکته اخیر این که، حضرت ائمه معصومین، هزار سال کسری قبل خبر از این حفظ الصحه داده، فرمودند پوشیدن چکمه، چه در زمستان و چه در تابستان انسان را از مرض سل و جذام محفوظ نموده و زیاده می کند نور چشم را». (ص 71).
عنوان بعدی «مهم بودن لباس سفید در اسلام» است که چندین روایت آورده که با جمله «سیاه نپوشید» این اصل را مورد تأکید قرار داده است. توضیح علمی او این است که «اسلام منتهی درجه تمیزی و پاکیزه گی را به بشر تعلیم داده، و و او را به لباس سفید که نمایش دهنده کثافات و چرکیها است، امر فرمود». به علاوه، جنبه های روانی رنگ سفید هم مورد توجه نویسنده قرار گرفته «به علاوه، پوشیدن لباس سفید به ملاحظه منظره چشم، باعث روشنایی قلب و فرح اوست، پوشیدن لباس سیاه باعث تیره گی قلب و حزن اوست، و امروز هم پارچه های سفید که موسوم است به رنگ کرم رو به ازدیاد و فوق العاده مورد توجه و به او اقبال نموده اند» (ص 73).
«اهمیت زینت در اسلام» عنوان بعدی است که برای آن چندین روایت آورده است: «ان الله یجب الجمال و التجمل». وی پس از ترجمه این روایات می گوید «تزیین و تجمل» «رکن عظیم انسانیت» است، امری که «مدنیت بشر» متوقف بر آن است. او برای ثابت کردن سخن خود به مجالس مهمانی در اروپا مثال می زند: «کسانی که مطلع اند از مهمانیهای اروپا و امریکا، به حقیقت این خبر خواهند رسید، یکی از رسومات لازمه و آداب مهمه آنها که می توان ترک او را جزو محالات شمرد، پوشیدن لباس مخصوصی است موقع مهمانی». این امر، همه در حفظ الصحه اهمیت دارد و هم «صورت خوشی بخود خواهد گرفت».
عنوان شگفت بعدی این است «حمام های دوش، مطابق است با حفظ الصحه». ما در مقاله ای مستقل که در آغاز کتاب «از شیطان تا میکرب» آمده، در باره پیشینه حمام های دوش و گفتگوهایی که در این باره پدید آمد، بحث کرده ایم. در اینجا مولف با انتخاب این عنوان، می خواهد از حمام های دوش، در برابر مخالفان حمایت کند. روایتی که انتخاب شده، توصیه به پرهیز استفاده از هوله های حمام عمومی به دلیل امکان ابتلا به برص و جذام است، همین طور پرهیز از آبی که آنها در آن غسل کرده اند. حضرت در مقابل این گفته که غسل در این آب شفاست، آن را نادرس می خوانند. نتیجه گیری نویسنده روشن است «ترکیب شیمیایی آب حمامها که ذرات آ« در مکرسکوپ دیده می شود» مملو از «غایط، بول، منی، خون حیض، چرک بدن، مکروب موی زیر پای، زری بغل، سبیل سر، زیر ناخنها، و....» تعداد فراوان دیگری است که وی یکایک آنها را برشمرده است. «این است مختصری از مواد ترکیب شده آب حمامها». از این سوی، بدن انسان، سوراخهایی و منافذی دارد که اینها را وارد آن می شود. تمام این اتفاقات در خزینه می افتد «پس کسانی که وارد می شوند در خزینه با بدنها پر از کثافت و آلوده به نجاست، خارج است از نوع پرستی، در واقع خیانتی است به جامعه، مسؤول خدا و رسول خواهند بود». (ص 77 ـ 78).
نویسنده با طرح عناوینی که به روشنی در سمت و سوی ادبیات تطبیقی او میان دین و علم جدید است، روایاتی را انتخاب و ترجمه کرده، اما شرحی نداده است: حقیقت انسانیت، حقیقت دانش، الانسان مدنی بالطبع، حفظ الصحه. آنگاه ذیل مورد اخیر می نویسد: به موجب اخبار آل عصمت، و اکتشافات فلاسفه و دانشمندان دنیا، موهای بدن مجوف بوده، کمک به تنفس و دفع بخارات سمّیه از بدن می کند». بنابر این نقش مهمی در حفظ الصحه دارد. پس باید زودتر قطع وازاله شود. حتی موی و ریش بلند هم مشکل دارد، زیرا «بخارات سمیه مغز و سر در محل خود باقی مانده، اعضای باطنی سر را که محل قوه عاقله و متفکره است، فاسد نموده، اختلال در دماغ دست می دهد». حکمت این که ائمه معصومین «طول لحیه» را نشان حمق، خواسته اند زاید بر یک قبضه از ریش بریده شود، همین است. (ص 80).
عنوان بعدی هم قدری متفاوت است: «لزوم قوای ناریه و قشون در مملکت» که ذیل آیه اعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة، چند روایت آورده است. نتیجه آن است که «هر کس که فی الجمله از اوضاع امروزه دنیا مستحضر باشد، به خوبی می داند که بقاء و دوام مملکت به قشون و قوه دفاعیه وابسته و منوط است. وضع پلیتیک دنیا برای ما بزرگترین شاهد است که امروز بی قشون، بقای یک ملت از حیز امکان بیرون است». وی این ضرورت را توضیح می دهد و نهایت این که «آیه شریفه منتهی مرتبه تحریص و ترغیب را کرده فرمود مهیا کنید جهت دشمن آنچه استطاعت دارید از قوه و نظامیان سواره، در این صورت قوای ناریه و الات دفاعیه و وسائل ضروریه و تقویت مملکت و نمایش شوکت به موجب آیه شریفه حتم و ضرور و رکن اعظم سیاست به اوست». (ص 81) من دوست دارم حدس بزنم که این هم نوعی همراهی با سیاست های جاری کشور در سال 1310ش است.
«منظم بودن در خیابان» عنوان دیگری است، و این را از روایتی از امام کاظم (ع) بدست آورده که «یا معشر الفرسان سیروا فی وسط الطریق». البته این وضع، مربوط به زمان ظهور قائم (ع) است و روایت این است که در زمان ظهور قائم این طور خواهد بود. در اینجا باز به یاد «اکثر عقلا و دانشمندان دنیا» افتاده که روی یک نکته متفق الکلمه هستند و آن این اگر کسی «از حیث تعالی و ترقی قیامی کند و عمل را برخلاف آنها قرار دهد، او را از سنخ خود خارج و اهل خردش نخوانند». نمونه آن همین است که امروز «جمیع ممالک دنیا، کیفیت سیر در خیابان را که برای حفظ نفوس و تنظیمات مملکتی مرتب کرده وب شر را تحت نظم و قانونی اداره کرده، اگر کسی بر خلاف این قانون قیامی کند، و اعلان آزادی دهد، که هر کس از سواره و پیاده در سیر و حرکت خود مختار و آزاد است و بیرق هرج و موج که موجب اتلاف بشر است بلند و برخلاف تنظیمات مملکتی جنبش کند، قطعا او را سرکوب و از بین خواهند برد». (ص 82)  باز هم باید گفت، از این تعابیر و تحلیلها، می توان نوعی همراهی نویسنده را هم با سیاست های تجددخواهانه جاری این دوره دریافت.
از آخرین عناوین این کتابچه84 صفحه ای «اخبار از مکروب هوا» است که بارها در این کتاب از آن سخن گفته است. روایتی است که توصیه به شستن میوه می کند، به این خاطر که سمی دارد که با شستن از میان می رود. نویسنده شروع به تحلیل علمی مطلب کرده و می نویسد: «ذرات هوا مرکب است از خورده های کتان پنبه، پشمف مو، شن، ذغال، خاک و مواد دیگر که موسم اند به قارچ های هوایی». برخی از همین ها عامل «امراض جلدی» هستند. به علاوه، در هوا حیوانات مکروبی است که هرکدام کوچک تر است از هزارم میلیمتر، و ممکن است یک ملیون آنها را در نوک سنجاقی جا داد، و در هوا شناوری می کنند». همینها سبب عدم التیام بیماری های جلدی می شوند. برای همین است که اطبا، پوشیدن روی زخم هارا توصیه می کنند. خوب، همین ذرات است که روی میوه ها هم می نشیند و آنها را مسموم می کند. «این است که معصوم (ع) امر فرمود به شستن میوه جات، این که فرمود آب بمالید به او و بشورید او را، اهمیت این مواد سمی را می توان بدست آورد». در روایت، مالیدن دست را هم تأکید کرده ومعلوم می شود این که فقط در آب فرو ببریم کافی نیست. دو عنوان آخر «توسعه خلق و انصاف، و دیگری مستحقین اهانت» ترجمه دو روایت است که توصیه به همسایه داری و نکردن کاری است که انجامش سبب اهانت به شخص می شود.
uhZpy1586291776.png
 
OyKuN1586291797.png
 
1v4eA1586291819.png
 
KHe9R1586291838.png
 
چاپ شده در: هادی نامه، ارج نامه مقام علمی و فرهنگی استاد سید هادی خسروشاهی، قم، نشر مورخ، فروردین 1399ش.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها