سه‌شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰
مواجهه بی‌واسطه با واقعه عاشورا تن و روح را زخمی می‌کند

یاسین حجازی معتقد است: درباره واقع عاشورا هم آنچه که می‌تواند به ما تاثیر بیشتری عطا کند، مواجهه بی‌واسطه با اتفاق است. اگر فیلترها کنار برود کم کم من با خود واقعه مماس می‌شوم و بعد واقعه تن و روح من را هم زخمی می‌کند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مقتل‌نگاری شیوه‌ای رایج برای انتقال رخدادهای مرتبط با واقعه عاشورا، در طول تاریخ اسلام بوده است. در این میزگرد که با حضور سعید طاووسی مسرور، پژوهشگر تاریخ تشیع و یاسین حجازی نویسنده «کتاب آه؛ بازخوانی مقتل حسین ابن علی علیهما السلام» برگزار شد، مقوله بازسازی، بازخوانی و ترجمه مقاتل در دوران معاصر مورد توجه قرار گرفته است. در بخش دوم میزگرد، طاووسی مسرور پس از ارائه تاریخچه‌ای از توجه به مقوله مقتل‌نگاری به زبان فارسی در دوران صفویه، به ضعف در زمینه ترجمه مقاتل می‌پردازد و یاسین حجازی از لزوم توجه بی‌واسطه به واقعه عاشورا و کم کردن از تحلیل و تحشیه برای درک عمیق‌تر از آن رخداد می‌گوید:
 
در مقوله مقتل‌نویسی در قرن اولیه می‌شود احتمال داد کسانی مانند ابی‌مخنف از منبع واحدی استفاده کرده‌اند ولی در قرون بعدی آیا کاری که مقتل‌نویسان انجام می‌دادند گردآوری مطالب از منابع مختلف و در نتیجه بازسازی مقتل نبوده است؟ از این منظر نمی‌شود نفس المهموم را ادامه یک سنت دانست؟
طاووسی مسرور: تفاوت کار شیخ عباس در توجه ایشان به صحیح بودن منابع و همین‌طور مکتوب بودن منابع است. به ویژه از قرن پنجم به بعد آنچه رخ می‌دهد ورود شفاهیات و اقوال بدون سند به مقاتل است. یک توضیح دیگری را هم اینجا بدهم که به نظرم مهم است. در بین مقتل‌نویسان اولیه می‌بینیم که ابومخنف شاگرد جابر جعفی بوده است و استاد و شاگرد هر دو مقتل داشته‌اند اما ابومخنف در مقتلش حتی یک روایت از جابر نقل نکرده است. چرا؟ به این دلیل که ضرورتی وجود نداشته است. در زمانی که ابومخنف مقتل خود را می‌نوشته، مقتل جابر جعفی هم وجود داشته و در دسترس بوده و کپی کردن از آن کار معناداری محسوب نمی‌شده است. نکته آنچه گفتم این است که از حدود قرن سوم به بعد این حس به وجود می‌آید که آثار قدما در حال از بین رفتن است و به همین خاطر شیوه پرداختن به مقاتل را تغییر دادند. از آن به بعد هر کسی که به مقتل‌نویسی رو می‌آورد، اهم مقاتل قبل از خود را کپی می‌کرد و بعد سخنانش خودش را هم اضافه می‌کرد. عده‌ای به این شیوه انتقاد کرده‌اند ولی مسئله این است که آنها می‌دانسته‌اند راه نگه‌داری از میراث گذشتگان چنین بوده است. به همین دلیل است که کسی مانند طبری مقاتل پیش از خود از جمله مقتل هشام کلبی را کپی کرده است. طبری مقتل ابومخنف را نداشته است. مقتل هشام کلبی را داشته است و از قول او مقتل ابومخنف را نقل کرده است. طبری خود هشام کلبی را هم ندیده بوده است. یعنی بعد از فوت هشام کلبی به دنیا آمده بوده است. اما کتاب هشام کلبی موجود بوده است. این‌گونه هم نبوده که هشام از ابومخنف شنیده باشد. او از ابومخنف کپی کرده بود و طبری هم از هشام کپی کرده بود. مقتل عوانة بن الحكم که طرفدار نگاه بنی‌امیه است را هم کپی می‌کند. مقتل عمار دُهنی و مقاتل دیگری را هم کپی می‌کند و بعد مجموع این گردآوری می‌شود مقتل طبری. کاری که طبری کرده است گزینش و چینش است.
 
در کتاب الارشاد شیخ مفید هم همین روند را می‌بینیم؟
طاووسی مسرور: شیخ مفید در کتاب الارشاد حتی یک نقل از طبری نیاورده است. به این دلیل که به منابع طبری دسترسی داشته و مستقیم از هشام کلبی استفاده کرده موارد ذکر شده از ابومخنف را کپی کرده است. ولی در حال حاضر ما نه مقتل هشام کلبی را داریم و نه مقتل ابومخنف و نه مقتل عمار دهنی را. حال اگر این کپی‌ها انجام نمی‌شد ما جز نقل‌های قرن سوم و چهارم به بعد چیزی در دسترس ما نبود. این کپی کردن هوشمندی گذشتگان ما را در صیانت از میراثی که به آنها رسیده است نشان می‌دهد.
 

سعید طاووسی مسرور

 
از قرن پنج و شش به بعد ما مشاهده می‌کنیم که دقت و امانت در نقل روایت‌ها کمتر و کمتر می‌شود. این ماجرا از کجا آغاز شد و به گمان شما دلیل آن چه بود؟
طاووسی مسرور: در بین مقاتل موجود لهوف و مثیر الاحزان از اولین مقاتلی هستند که وجوه داستانی قابل توجهی دارند و برخی نقل‌های خود را مستند به منبع خاصی نمی‌کنند. سید ابن طاووس گاهی مستند نقل خود را بیان می‌کند ولی گاهی هم این کار را نمی‌کند. درباره نسبت این دو اثر هم باید گفت برخی معتقد هستند مثیر الاحزان از روی لهوف نوشته شده است ولی گویا واقعیت این است که برعکس است. لهوف از روی مثیرالاحزان نوشته شده و تفصیل پیدا کرده است. آثاری مانند لهوف و مثیرالاحزان درگیر مقوله اغراق نمی‌شوند ولی داستان‌پردازی در آنها وجود دارد اما در همان دوره اغراق را هم در آثاری نظیر مناقب آل ابی‌طالب ابن شهرآشوب مشاهده می‌کنیم. ابن شهرآشوب بیان کرده است که بیش از نهصد زخم در روز عاشورا به حضرت سیدالشهدا وارد آمده و همه این زخم‌ها هم در جلوی بدن بوده است. چه کسی رفته تعداد این زخم‌ها را بشمارد؟ کتاب ابن شهرآشوب در قالب مناقب است و مناقب ساختاری برای گردآوری روایت‌های بی‌سند بوده است. وقتی هم که باب ذکر روایت‌های بی‌سند باز شد هر چیزی را می‌توان نقل کرد.
 
یعنی از مقطعی مقاتل تحت سایه مناقب قرار گرفتند؟
طاووسی مسرور: تقید برای بیان سند کم می‌شود و کسانی مانند ابن شهرآشوب مستقیم به ذکر قصه مشغول می‌شوند. وقتی کنگره بزرگداشت ابن شهرآشوب مازندرانی در ساری برگزار شد اتفاق‌های خوبی در مورد ایشان رخ داد. مقالات فراوان نوشته شد و ترجمه جدید و کامل مناقب ایشان منتشر شد. هر کسی هم از علما که به کنگره پیام داده بود تمام و کمال از بزرگی و خوبی ایشان گفته بود. بالاخره ابن شهرآشوب از رجال شیعه در قرن ششم بوده و رهبر شیعیان حلب سوریه محسوب می‌شده است. اما رهبر معظم انقلاب در پیامی که برای این کنگره فرستادند به نکته مهم و لازمی اشاره کردند. ایشان از همان فرصت پیام استفاده کرده بودند و تذکری داده بودند. گفته بودند که اگر شما می‌خواهید خدمتی به ابن شهرآشوب کنید وقتی بگذارید و اسناد مربوط به مرسلات او را پیدا کنید. باید این کار را انجام داد. باید دید که آنچه ابن شهرآشوب بیان کرده است در منابع قدیم‌تر هم ذکر شده یا نشده و از اساس چند درصد آن ذکر شده است. در حال حاضر عمده اشکالی که به کتاب ابن شهرآشوب می‌شود این است که بی‌سند است. در مورد متن‌های دیگر هم می‌شود این کار را انجام داد. امسال دیدم درباره کتاب روضه‌الشهدا این کار را انجام داده بودند.
 
حجازی: آقای محمد حقی این کار را انجام داده‌اند. کتابشان هم در انتشارات کتابستان معرفت منتشر شده است.
 
طاووسی مسرور: بله. ایشان نقل‌هایی که می‌شده منابعی برای آنها پیدا کرد را نگاه داشته و نقل‌هایی از روضه‌الشهدا که هیچ منبعی نداشته است را حذف کرده است. مثلاً در روضه‌الشهدا نقلی هست به نام روضه شیرین خانم که ایشان آن را از کتابش حذف کرده است. به عبارت دیگر یکی دیگر از کارهایی که در مورد مقاتل می‌شود انجام داد مستندسازی آن آثار است.
 
کتابی که بین همه مقاتل و مناقب تبدیل به کتاب محبوب میان عموم مردم می‌شود روضه‌الشهدا است. دلیل اینکه این کتاب چنین محبوبیتی می‌یابد چیست؟ از سوی دیگر این را هم می‌شود پرسید که این کتاب چه نقشی در شکل دادن به رویکرد ما نسبت به سوگ حسینی داشت؟
طاووسی مسرور: کتاب روضه‌الشهدا بیش از آنکه تاریخ باشد جنبه ادبیات دارد. یکی از دلایل محبوبیت آن به فارسی نوشته شدن آن است. در روزگار صفوی نوشته شدن چنین متنی به فارسی اهمیت داشت. از زمان خلیفه دوم تا صفویه مفهوم ایران وجود نداشت و حتی کلمه ایران به کار نمی‌رفت. ما خراسان و سیستان و طبرستان و آذربایجان داشتیم اما ایران نداشتیم. صفویه ایران را احیا کرد و هویت ایران را تعریف کرد. شاه اسماعیل تنها تشیع را رسمی نکرد. او احیاکننده ایران هم هست. او چهار پسر داشت که هر چهار پسر را به اسم‌های ایرانی نام‌گذاری کرد. نکته مهم این است که در آن بازه زمانی نیازمند متون فارسی در حوزه عاشورا بودیم و روضه‌الشهدا این نقش را ایفا کرد.
 
حجازی: تا پیش از این کتاب متن فارسی درباره واقعه عاشورا نداشتیم؟

 
طاووسی مسرور: ما مقتل فارسی داشتیم. خانم دکتر رقیه میرابوالقاسمی کتابی درباره این مقاتل دارد که از ابتدا تا قرن دهم مقاتل را بررسی کرده است. بر این پایه می‌شود گفت ما مقتل فارسی داشته‌ایم ولی مقتلی که فراگیر باشد و جذاب و شیوا نوشته شده باشد نداشتیم. این مورد بعدی اهمیت یافتن روضه‌الشهدا است. ملاحسین واعظ کاشفی واقعاً هنرمند است. گریزهای روایی از یک روایت به یک روایت دیگر در روضه‌الشهدا بسیار جذاب است و همین هم باعث محبوبیت آن شد. اما مهم‌ترین مسئله این است که صفویه نیازمند متون فارسی بود و برای معرفی و تثبیت آنها هم تلاش می‌کرد. مجلسی اول کتاب من لایحضره الفقیه شیخ صدوق را شرح کرد برد پیش شاه. شاه گفت دستت درد نکند. احتمالاً کتاب خوبی است. ما که نمی‌توانیم بخوانیم. همین سخن باعث شد ایشان از نو این کتاب را به فارسی شرح کند که لوامع صاحب‌قرانیه حاصل آن تلاش بود. علامه مجلسی نماز را به فارسی ترجمه کرد، ادعیه را ترجمه کرده، کتاب‌های مختلف فارسی نوشته است و... یکی از مهمترین علامه مجلسی که عنوانش «حکمت شهادت امام حسین (ع)» است را به فارسی نوشته شده است. من اخیراً بخش علم و فرهنگ تمدن اسلامی مدخل شیعه از دانش‌نامه جهان اسلام را نوشتم. در بخش صفویه من آنجا ذکر کرده‌ام که آنها دنبال تمدن اسلامی نبودند. دنبال تمدن شیعی بودند. زبان فارسی برای آنها محور تمدن شیعی بود. اینکه روضه‌الشهدا گل می‌کند پس علاوه بر هنر واعظ کاشفی به فضایی که این‌گونه آثار را ترویج می‌کرد هم باز می‌گردد.
 
این موضوع که ایرانیان قائل به این هستند که همسر امام حسین ایرانی بوده است تا چه میزان به این رویکرد خاص صفویه که آن را تشریح کردید باز می‌گردد؟
طاووسی مسرور: این موضوع خیلی کهن‌تر از این حرف‌هاست. در قدیمی‌ترین آثار شیعی و اتفاقاً آثار شیعی که در ایران تولید شده و راویان آن ایرانی بوده‌اند این روایت بیان شده است. هیچ جای تردیدی نیست که مادر امام چهارم ایرانی بوده است. فقط آقای جعفریان می‌گوید دختر شاه ایران نبوده است. دختر حاکم سیستان بوده است. قدیمی‌ترین سند در این زمینه تاریخ سیستان متعلق به قرن سوم است. پس این موضوع جای شبهه ندارد. اما این‌که همسر امام حسین را دختر شاه ایران معرفی کنند و ائمه را ادامه نسل ساسانیان بدانند توسط برخی از راویان که اتفاقاً ایرانی بوده‌اند ذکر شده است و فقط دو روایت قابل اعتنا دارد. یکی از ابراهیم ابن اسحاق احمر نهاوندی است و یکی هم از سهل ابن قاسم نوشجانی. نوشجانی در خراسان به امام رضا (ع) گفته است ما با شما فامیل هستیم و وقتی امام می‌پرسد چطور می‌گوید از طریق شهربانو. بنابراین روایت مورد بحث بسیار کهن‌تر از عصر صفویه است. این روایت در بین زرتشتیان ایران هم رواج دارد.  ممکن است در دوره صفوی این روایت رواج پیدا کرده باشد اما اصل آن به ان دوره باز نمی‌گردد.
 
آقای حجازی اگر یکی از مشخصه‌های اهمیت یافتن روضه‌الشهدا را احاطه واعظ کاشفی بر روایت در نظر بگیریم، شما در بازخوانی خود از مقتلی مانند نفس المهموم چقدر تلاش کردید از این وجه بهره ببرید. احاطه شما بر تکنیک‌های روایی چه میزان در بازخوانی مقتل به کارتان آمد؟
حجازی: به نظر من اصولاً بهترین روش مواجهه با یک اتفاق این است که نویسنده هر چه بی‌واسطه‌تر با آن اتفاق برخورد کند. مثلاً همین امروز ما داریم خبرهایی می‌شنویم درباره اتفاقی که به عنوان نمونه در هنگ‌کنگ در حال رخ دادن است و این خبرها را از قاب خبرگزاری‌های مختلف می‌بینیم و می‌شنویم و نمی‌توانیم درباره صحت آنها اطمینان حاصل کنیم. درباره واقع عاشورا هم آنچه که می‌تواند به ما تاثیر بیشتری عطا کند، مواجهه بی‌واسطه با اتفاق است و نفس المهموم این امکان را به شما می‌دهد. به این خاطر که از منابع مختلف و متفاوت و گاه با گرایش‌ها و بن‌مایه‌های مذهبی مختلف روایت خود را ارائه می‌دهد. به عنوان نمونه تاریخ طبری کتاب موثقی برای شیعیان نیست ولی این کتاب از منابع اصلی نفس المهموم است. پس بنابراین مسئله من این بود که هر چه نزدیک‌تر به اتفاق شوم. چیزی که ما را از اتفاق دور می‌کند تشتت منابع نیست. افزوده‌های عاطفی ما به واقعه است. ما عاطفه را پرداخته‌ایم و عاطفه ما در ماجرا نزج گرفته و جزئی از واقعه شده است. من تلاش کردم تا جایی که می‎توانستم مراثی، تحلیل‌ها، تعلیق‌ها، تحشیه‌ها و تبیین‌ها را کنار بگذارم. فرض را بر این بگذارم که من در واقعه حرکت امام حسین(ع) (در اینجا امام را هم بر مبنای ارادت خودم می‌گویم، در آن نقطه فرض من این بود که ایشان آدمی‌زادی هستند مانند دیگر آدمی‌زادها با همه ویژگی‌های آدمی‌زاد) هیچ سوالی درباره این سفر ندارم. در کتب مقاتل علاوه بر نقل واقعه ما قلم تحلیل‌گر هم داریم. به عنوان نمونه در همین کتاب نفس‌المهموم هم مولف و هم مترجم آن یعنی ابوالحسن شعرانی درباره علم امام سخن می‌گویند. اینکه چرا همه به امام می‌گویند این سفر عاقبت خوشی ندارد ولی امام حرف آنها را نمی‌پذیرد. تحلیل‌هایی که مولف و مترجم در زمینه دلایل اصرار امام به حرکت ارائه می‌دهند به جای خود محترم هستند اما روایت برای من محترم بوده است.

من یاسین حجازی می‌خواستم ببینم بعدش چه می‌شود. صبح است و به محمد حنفیه خبر می‌دهند که برادرت از مکه بیرون زد. او می‌گوید من در حال وضو گرفتن بودم و اشکم در قدح چکید. خب این یک تصویر داستانی است ولی اینجا سوال این است که مگر محمد حنفیه به برادرش نگفته بود از شهر بیرون نرو. مگر فرزدق نگفته بود؟ مگر ابن عباس نگفته بود؟ مگر از رفتار ابن زبیر معلوم نبود کلکی در رفتار این پسر جملی زاده وجود دارد؟ همه این پرسش‌ها می‌تواند مطرح شود و مطرح می‌شود ولی من همه این‌ها را کنار گذاشتم. چیزهایی هم وجود دارد که گاه روایت را منشق می‌کند. به‌عنوان نمونه وقتی شما تردید می‌کنید روز عاشورا جمعه بوده یا دوشنبه بوده یا شنبه بوده است کم کم آدمی حس می‌کند دچار دوبینی شده و تصویر را واضح نمی‌بیند. این موارد را هم من حذف کردم و چشمم را بر آنها بستم. من مواجه شدم با مواردی که به فراخور عاشورا دارد به آنها پرداخته می‌شود. مثلاً در نفس المهموم ما می‌بینیم که امام یا لشکر مقابل یک بیت شعر دارند و بعد مولف یا مترجم رفته و آن شعر را ریشه‌یابی کرده و گفته است این بیت را فلان فرد در فلان موضع جنگی بیان کرده است. این ربطی به حادثه ندارد. بنابراین حذفش کردم. ما در زمینه عاشورا گویی که امام حسین را چیزی بیش از آنچه هر آدمی دارد می‌بینیم. این به هیچ وجه بد نیست ولی حجابی جلوی چشم ما ایجاد می‌کند. من اگر امام حسین را فردی ببینم که علیه ظلم شورید دیگر همیشه او را مجاهد می‌بینم. مجاهد نبود؟ معلوم است که بود ولی با فیلتر مجاهد به سراغ امام حسین(ع) اگر برویم آنجا که او به حر می‌گوید دلیل آمدن من تقاضای شما بود و اگر پشیمان شده‌اید من برمی‌گردم را یواش‌تر نقل می‌کنیم. اگر فیلترها کنار برود کم کم من با خود واقعه مماس می‌شوم و بعد واقعه تن و روح من را هم زخمی می‌کند.
 
آقای طاووسی ما به تفصیل درباره رویکرد بازسازی مقاتل صحبت کردیم. کتاب آه و مواردی از این دست بازخوانی مقتل محسوب می‌شوند و رویکردی تازه در این زمینه محسوب می‌شوند. درباره این رویکرد تازه و به‌طور ویژه کتاب آه هم اگر صحبت کنید ممنون می‌شوم.
طاووسی مسرور: من قبل از صحبت درباره موضوعی که فرمودید می‌خواستم یک نکته درباره سخنان آقای حجازی بگویم. راوی ممکن است بر اساس عاطفه و محبتی که به امام حسین (ع) دارد یک سری چیزها را نگوید؛ مثلا شما حاضرید یکسری از جزئیات شهادت امام(ع) و خانواده‌اش را بیان نکنید اما برخی از راویان می‌گفتند و ملاحظه نمی‌کردند. من یک موضوع جالبی را در تاریخ می‌خواندم. سیوطی وقتی به دوره یزید می‌رسد اساسا واقعه عاشورا را نقل نمی‌کند. نه اینکه بخواهد آن را حذف کند بلکه می‌گوید امام حسین(ع)  کسی است که اصلا قلب من نمی‌کشد روایتش را بگویم و می‌گوید: «انالله و انا الیه راجعون» و سریعا به سراغ خلیفه بعدی می‌رود چون او در خودش نمی‌دیده که درباره عاشورا بنویسد با اینکه 300 کتاب دارد.

کتاب آه و امثال این کتاب که البته کم هم هستند باید بگویم این‌ها نیاز و خدمت به میراث و تراث ماست. اکنون اگر کسی به من مراجعه کند و برای آشنایی با واقعه کربلا منبعی بخواهد من به عنوان نمونه دمع‎السجوم آقای شعرانی را معرفی نمی‌کنم. چرا که مخاطب نمی‌تواند با چنین اثری ارتباط بگیرد. اصلا اسم کتاب را نمی‌تواند درک کند که به چه معناست. علامه شعرانی کسی است که آیت‌الله حسن زاده شاگرد او بوده. آقای اسفندیاری می‌گوید همان‌طور که مراجع تقلید داریم مراجع تحقیق هم داریم. شعرانی مرجع تحقیق است اما چند درصد از مردم می‌توانند با ترجمه شعرانی ارتباط بگیرند؟ حالا این را مقایسه کنید که چند درصد مردم می‌توانند با کتاب آه ارتباط بگیرند؟ این نشان می‌دهد که این کتاب چه جایگاهی دارد. حتی ترجمه آقای پورکمره‌ای هم همین طور است. چون هر کدام به مقتضیات زمان خودشان شکل گرفته‌اند. شما اگر کاشی‌کاری‌های کاخ گلستان را در سطح شهر اجرا کنید برای مردم مسخره است چون آن سبک معماری قاجاری است و در آن زمان قابل اعتنا بوده و حالا با ذائقه مردم همخوان نیست. من کتابی مانند فیض الدموم را می‌خوانم و لذت می‌برم. ولی خیلی‌ها استقبال نمی‌کنند و واژه‌های مسجع و رنگارنگ در این متن را نمی‌پسندند. ما باید متون را به آن چیزی که برای امروز قابل استفاده است تصحیح کنیم نه اینکه خرابش کنیم. به گمان من یاسین حجازی از پس این کار برآمده است. اما بعضی وقت‌ها برخی متن را خراب می‌کنند. اکنون بی‌شمار ترجمه از لهوف وجود دارد. خود متن عربی این کتاب تحریف شده است و ده‌ها لهوف داریم. آقای مصطفی صادقی این کتاب را بر اساس 57 نسخه خطی تصحیح کرده است. من اگر بخواهم کتابی را تصحیح کنم دلیلی نمی‌بینم همه نسخ را ببینم نهایتا به پنج نسخه اکتفا کنم اما ایشان چون می‌خواسته متن اصلی را از افزوده‌ها تشخیص دهد این کار را کرده است. بنابراین امثال این کار لازم است و باید انجام شود. همین مقاتلی که امروز ترجمه شده و بعضا مترجمان هم افراد بزرگی بودند باز می‌بینیم که ترجمه‌ها در بین مردم جا نیافتاده است. آقای مهدوی دامغانی فرد کمی نیست اما ترجمه ایشان از مقتل امام حسین(ع) در طبقات ابن سعد را چه کسی می‌خواند؟ به نظر من ایشان برای محققان ترجمه کرده و هدفش ارائه اثر به مخاطب عام نبوده است. تاریخ طبری را مرحوم ابوالقاسم پاینده ترجمه کرده و بعضی‌ جاها که نمی‌توانسته را هم ترجمه نکرده است. این کتاب ترجمه دیگری هم ندارد. مقتل خوارزمی از بهترین مقاتل است با اینکه نویسنده اهل سنت است این مقتل هم ترجمه درخور ندارد. ما متاسفانه اصلا ترجمه نداریم و عقب هستیم.
 
پس علاوه بر بازخوانی و بازسازی یکی از مسائل ما در مقوله ترجمه است و در این مورد هم نیازمند اهتمام هستیم.
طاووسی مسرور: بله. کتاب‌هایی هست که متن عربی و ترجمه فارسی‌شان چاپ می‌شود و شما می‌بینید که یک چیزهایی در فارسی هست ولی در عربی نیست یا بالعکس و تعجب می‌کنید. یا مثلاً سوء تعبیراتی می‌شود که عجیب است. مثلا شاخه نخل را آتش می‌زنند که ببینند مسلم کجاست. این را ترجمه کردند که شاخه نخل را آتش زدند از بالای سقف انداختند توی مسجد که افراد بیرون بیایند. در حالیکه اصلا آن موقع بحث مسجد مطرح نبوده و احتمالا پیش‌فرض مترجم این بوده که مسلم در مسجد است و این‌ها هم در مسجد دنبال او بوده‌اند. در حالی که اساسا در روایت اصلی مسجدی وجود ندارد. منظور این است که ترجمه‌ها مشکل‌دار است و آنهایی هم که خوب است دست مردم نیست و برای آنها نوشته نشده است.
 
با این همه اراده و اهتمام به امام حسین(ع) چرا دست ما در ترجمه و بازنگری مقاتل خالی است؟
طاووسی مسرور: ما حوصله کارهای جدی نداریم و به همین دلیل دنبال کارهای تکراری افتاده‌ایم. به همین دلیل کتاب‌هایی می‌بینیم که مولف 10 جلد درباره مسلم بن عقیل نوشته و تمامی منابع درباره مسلم را در آن کتاب کپی کرده است. این کتاب به چه دردی می‌خورد؟ در لوح فشرده تخصصی این حوزه این متون هست. کتاب دیگری درباره مجموعه مقاتل کهن نگاشته شده و مولف از روی سی‌دی نور چند متن را کپی کرده و می‌فروشد. پس کار جدی نمی‌کنیم. البته کارهای خوبی هم شده است مثل کار آقای صادقی  که ذکر کردم و کتاب سال عاشورا هم شد یا مثلاً کتاب آقای هدایت‌پناه با نام بازتاب تفکر عثمانی در کربلا. اما حجم کارهای بی‌کیفیت از نظر کمی زیاد است. این درد عمومی است. شما اگر توانستید یک کتاب سیره فرهنگی، اجتماعی و حتی سیره سیاسی بنویسید کار درستی کردید. ما درباره امام باقر(ع) حتی یک کتاب خوب هم نداریم!
ما به ترجمه کتاب خانم ارزینا لالانی که اسماعیلی مذهب است و نخستین اندیشه‌های شیعی، تعالیم امام محمد باقر(ع) نام دارد در کتاب سال ولایت جایزه می‌دهیم اما تالیف چیزی نداریم. درباره امام جواد(ع) یک کتاب خوب هم نداریم. بعد می‌گویند چه چیزی درباره ایشان بگوییم وقتی 25 سال بیشتر عمر نکرده است؟ در حالیکه 220 روایت از 120 راوی درباره ایشان موجود است و همین ها را می‌شود تحلیل کرد.

استاد من آقای احمد پاکتچی در سخنرانی‌ای شرایط زمانه امام جواد(ع)  را از منظرهای مختلف تحلیل کردند و گفتند ایشان در این شرایط شیعه را حفظ کرد و خاتمه کلام. ایشان نشان داد روایتی از حضرت امام جواد (ع) است در نهی مجسمه سازی و وقتی شرایط را بررسی می‌کنیم می‌بینیم در آن زمان بزرگترین مقام مسیحی مذهب بیزانس شمایل‌گرا بوده و این به جهان اسلام سرایت می‌کند و در نهایت به همین دلیل امام جواد(ع)  آنها را نهی می‌کند. این در حالی است که در روایت فقهی نهی ایشان آمده و دلایل این کار نیامده است. ما چه کردیم برای امام جواد(ع). در برخی عرصه‌ها مثل عاشورا و حضرت علی(ع) هم این کم‌کاری بیشتر به چشم می‌آید. ولی در همه عرصه‌ها کم کار کرده‌ایم.
 
آقای حجازی شما کتاب‌های قاف و آه را برای بازخوانی سرگذشت ائمه نوشتید. کار جدیدی در این زمینه دارید و این برایتان به عنوان پروژه تعریف شده است؟
حجازی: این برای من یک پروژه است ولی کسی برایم آن را تعریف نکرده است. غالبا این گمانه وجود دارد که جایی هست که به من کمک می‌کند اما این طور نیست. شخصیت‌هایی که در مرز طبیعت و ماورای طبیعت ایستاده‌اند برای من جذاب‌ترین شخصیت‌های داستانی هستند. داستان به معنای تماشای آدمیزاد به مثابه یک شخصیت داستانی نه به معنای داستان با همه عرض و طول‌هایش که می‌تواند جنبه افسانه‌ای هم پیدا کند.
یکی از شخصیت‌هایی را که بیشتر دوست دارم لوط نبی است او در نقطه‌ای ایستاده است که به خانه‌اش هم کروبیان می‌آیند و هم انسان‌های مخبط. زنی که هم بستر اوست آدمی است که هم نظر و هم کیش او نیست. این شخصیت در چهارراه حوادث ایستاده است. تعارض یک آدمیزاد را در این شخصیت می‌توانید ببینید و اساسا شخصیت دوست داشتنی است و انسان خواهانش است. پیشوای سوم شعیان هم به گمان من در چهارراه حوادث ایستاده است و از کوران حوادثی بیرون آمده و به سوی طوفانی از حوادث می‌رود. در واقعه این شخصیت در نقطه عدم تعادل ایستاده که به قول داستان نویسان قصه از آنجا آغاز می‌شود. من اصولا شخصیت‌هایی از این دست را دوست دارم و طرح‌هایی هم در این زمینه دارم ولی چندان مایل نیستم تا زمانی که کتاب بیرون نیامده درباره آن صحبت کنم. ولی کار بعدی من هم درباره آدم‌هایی است که در مرز طبیعت و ماوراء ایستاده‌اند.
 
آقای طاووسی مسرور ممنون می‌شوم اگر شما هم درباره کارهایی که در حوزه عاشوراپژوهی در دست دارید توضیح دهید.
طاووسی مسرور: من هم دارم این مسیر را ادامه می‎دهم و در حال حاضر روی برخی مقاتل کهن مشخصاً مربوط به قرون یک تا سه مشغول کار هستم. کار تحقیقی و پژوهشی درباره نوع نگاه نگارندگان و تفاوت‌ها و هم‌پوشانی‌های میان آنها و منابع آنها در دستور کار من است و امیدوارم انشاالله بتوانم این پژوهش را به سرانجام برسانم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها