یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۸ - ۱۴:۳۶
چیگوزی اوبیاما: نتوانستم «صد سال تنهایی» را تا پایان بخوانم

چیگوزی اوبیاما ، نویسنده جوان نیجریه‌ای و نامزد دو دوره از جایزه من‌بوکر در این مطلب از آثاری سخن می‌گوید که در زندگی‌اش تأثیرگذار بوده‌اند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین، چند روز پیش نامزدهای نهایی جایزه من‌بوکر اعلام شد و چیگوزی اوبیاما، نویسنده‌یِ 33 ساله نیجریه‌ای با داستان «ارکستر اقلیت‌ها» در آن حضور داشت.
 
«ارکستر اقلیت‌ها»، دومین داستان بلند اوبیاما است و جالب اینجاست که نویسنده با داستان اولش تحت عنوان «ماهیگیر» هم در میان فینالیست‌های بوکر 2015 قرار داشت.
 
از او درباره آثاری که می‌خواند، دوست دارد، هدیه می‌دهد و ..... سؤال کردیم. خواندن پاسخ‌های این نویسنده‌یِ جوان نیجریه‌ای خالی از لطف نیست:
 
کتابی که در حال حاضر می‌خوانم:
رمانی جدید از نویسنده ایرانی، امیر احمدی آریان تحت عنوان «و سپس ماهی او را قورت داد» که البته سال آینده منتشر می‌شود. به نظرم این نویسنده آینده درخشانی دارد.
 
کتابی که زندگی‌ام را تغییر داد:
به نظرم تغییر دادن زندگی کسی هنر زیادی می‌خواهد و ما نویسندگان اغلب عادت داریم که چنین اتفاقی ممکن است. من معتقدم کتاب‌ها نباید آدم‌ها را تغییر دهند و بهتر است آن‌ها را تحت تأثیر قرار دهند. «شراب خرما» نوشته آموس توتلا چنین نقشی برای من دارد.
 
کتابی که ای کاش من نوشته بودم:
«خدای چیزهای کوچک» نوشته آرونداتی روی.
 
کتابی که قدرش را ندانستند:
«کمان خداوند» نوشته چینو آچه‌به. این کتاب نشان می‌دهد آفریقایی‌ها در دوران قبل از استعمار چطور زندگی می‌کردند و شخصیت من به عنوان یک انسان و هنرمند را شکل داد. به نظر من بهترین کتاب آچه‌به است و به این دلیل که مخاطانبش عده‌ای خاص در یک قاره مشخص بودند مخاطب بین‌المللی پیدا نکرد.
 
آخرین کتابی که با آن خیلی خندیدم:
کمتر کتابی است که من را بخنداند اما «ناتور دشت» نوشته جی. دی. سالینجر هر بار برایم جذاب و خنده‌دار است.
 
کتابی که نتوانستم تا پایان بخوانم:
«صد سال تنهایی» نوشته گابریل گارسیا مارکز. با اینکه دوبار هم تلاش کردم که بخوانمش اما نتوانستم. مشکل از کتاب نیست اما کتاب سختی است و من احساس می‌کنم باید در یک تعطیلات بلند و با فراغ بال بخوانمش و متاسفانه هنوز فرصت نکردم.
 
کتابی که به دیگران هدیه می‌دهید:
«جاده» نوشته کورمک مک‌کارتی.
 
اولین تجربه‌های کتابخوانی من:
بیشتر کتاب‌های کتابخانه‌یِ پدر و مادرم را می‌خواندم. آثاری از کانون ادبی غرب و اسطوره‌های یونانی. آثار زیادی از شکسپیر مثل «مکبث» در کتابخانه خانه بود. اما بیشتر از همه «اودیسه»‌یِ هومر را دوست داشتم. از کتابخانه مدرسه گرفتمش و چون در بخش مرجع بود نمی‌توانستم با خود به خانه ببرمش. بنابراین هر روز در طول یک ساعت وقت نهار با عجله به کتابخانه می‌رفتم و می‌خواندمش. سه ماه طول کشید تا تمامش کردم.
 
کتابی که دوست دارم با آن از من یاد کنند:
مطمئن نیستم که هنوز این کتاب را نوشته‌ام یا نه اما دوست دارم و امیدوارم آخرین کتابم، «ارکستر اقلیت‌ها» در یادها بماند.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها