سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۴
نگاهی به کتاب «سرگذشت ندیمه» نوشته «مارگارت آتوود» / روح انسانی همیشه پیروز است

«سرنوشت ندیمه» نوشته «مارگارت اتوود» نویسنده کانادایی است. وی در این اثر در پی آن است تا امید را به خواننده تزریق کند و به جوامع دیکتاتوری هشدار می‌دهد که با ظلم نمی‌توانند ماندگار شوند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین- داستان پس از ترور رئیس‌جمهور «ایالات متحده آمریکا» به ضرب گلوله و به قتل رساندن همه اعضای کنگره انقلابی در کشور رخ می‌دهد. قانون اساسی رسمی کشور لغو می‌شود و حکومتی تمامیت‌خواه و مسیحی به نام «گیلاد» شکل می‌گیرد. مرزهای کشور بسته می‌شود. راه فراری وجود ندارد. زنان هدف اصلی ظلم حکومت محسوب می‌شوند و حقوق و آزادی‌های فردی آنان به شدت نقض می‌شود. آن‌ها اجازه کار در خارج از خانه، مالکیت دارایی‌های خود، و ارتباط با دیگران را طبق قانون جدید از دست می‌دهند و بر اساس وضعیت تأهل و باروری خود مورد سنجش قرار می‌گیرند.
 
در این وضعیت دیکتاتوری است که خواننده ناگهان با شخصیتی جدید آشنا می‌شود. این شخصیت اصلی یک ندیمه است و طبق روال معمول یکی از دارایی‌های ارباب خانه محسوب می‌شود. «آفرد»، شخصیت اصلی داستان چیز زیادی درباره زندگی خود به دیگران نمی‌گوید. تنها چیزی که از او می‌دانیم این است که قبلاً با یک مرد مطلقه ازدواج کرده بود اما ازدواجش توسط حکومت لغو شده است. به همین دلیل کودک وی از او ستانده و به یک خانواده دیگر بخشیده و خود وی نیز دستگیر می‌شود.
 
در این کتاب با زندگی روزانه این شخصیت آشنا خواهیم شد و او دریچه‌ای برای ورود به زندگی در «گیلاد» است.
 
این کتاب در سال 1985 و با وجود انتقادات فراوان منتشر شد و در همان سال برنده جایزه بهترین داستان انگلیسی زبان Govenor General و در سال 1987 برنده جایزه «آرتور سی. کلارک» شد. این داستان که به یک ناکجاآباد فمینیستی معروف شد خواننده را می‌ترساند و از طرف دیگر او را شیفته خود می‌کند. سؤال اینجاست که هدف «مارگارت آتوود» از نگارش این داستان چیست و آیا او قصد دارد به بشر هشدار دهد که نظامی‌گری و جنگ در دنیای جدید به قیمت از دست دادن انسانیت در دنیا خواهد بود؟
 
اما بسیار ساده‌انگارانه است که فکر کنیم «آتوود» فقط قصد هشدار به خوانندگان را دارد. وی از طریق داستان «سرنوشت ندیمه»، ما را با زندگی هر روز زنی زندانی در دنیای دیکتاتوری آشنا می‌کند. اما این همه چیز ماجرا نیست. وی ار خلال خریدهای روزانه دوستی می‌یابد که او را با جنبشی انقلابی آشنا می‌کند که می‌تواند آن‌ها را از طریق مرزهای «کانادا» از کشور خارج کند. ناگهان در دل ندیمه امید جاری می‌شود. شاید این امید بسیار کم‌رنگ باشد اما او را زنده نگه می‌دارد.
 
او شعاری جدید برای خود برمی‌گزیند «هرگز به دیگران اجازه نده تو را زمین بزنند.» ارباب خانه کم‌کم به او علاقه‌مند می‌شود و او دیگر فقط یک وسیله نیست. او ناگهان از پوسته ترس خود جدا می‌شود. حتی در خود جرئت عاشق شدن را می‌یابد. اگرچه هیچ‌گاه ممکن است به آن دست نیابد.
 
«آفرد» تصمیم به ضبط داستان خود بر روی نوار کاست می‌گیرد و راهی جدید برای حفظ غرور و تجربه انسانی خود در حکومتی ظالم می‌یابد.
 
در پایان کتاب با سخنرانی درباره زندگی این ندیمه و صد سال پس از مرگ او پایان می‌یابد و ما از خلال این بخش می‌فهمیم که کمی پس از عاشق شدن وی پلیس او را به جایی نامعلوم می‌برد و خواننده نمی‌داند او را کجا بردند. اما خواننده می‌فهمد که او در نهایت رستگار شده است. «گیلاد» نیز بالاخره فرو می‌پاشد و این درسی تاریخی به ما می‌آموزد. پیغام نهایی «آتوود» در واقع پیمانی جدید است: حکومتی که تلاش زیادی کرد امید را از مردم بگیرد از بین رفت. روح انسانی همیشه پیروز است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها