دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۰
راز ماندگاری افسانه‌ها،  تخیل قوی، شخصیت‌ها و کنش‌های جادویی است

داستان‌های ترسناک به مخاطب فرصت می‌دهد که ترس‌های درونش را بشناسد و موقعیت‌های ترسناک واقعی را بهتر بررسی کند و واکنش نشان دهد.

به گزارش خبرگزاری خانه کتاب ایران(ایبنا) طاهره ایبد، متولد سال 1342 در سال 1363 اولین کتاب خود «صالح» را توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرد. از آثار او می‌توان به «الم شنگه»، «دور گردون»، «کاش آدم بزرگ‌ها نی‌نی شوند»، «شیشه‌های شکسته»، «خروس جنگی»، «باغچه توی گلدان»، «آخرین نامه»، «به هوای گل سرخ»، «سمنوی دیگ چاقالو»، «پیه چیه»، «عابر بانک صورتی» و «گرگ قرمزی» عناوین برخی آثار اوست. ایبد برنده چندین جایزه شده و به عنوان کارشناس، داور و مدرس ادبی فعالیت‌های متعددی داشته و دارد. وی تاکنون نزدیک به صد اثر در حوزه بزرگسال، کودک و نوجوان منتشر کرده و جوایز متعددی نیز از جشنواره‌های مختلف کسب کرده است. ایبد در حوزه کودک و نوجوان فعالیت جدی دارد و در جشنواره‌های مختلفی داوری بخش کودک و نوجوان را بر عهده داشته است. به بهانه انتشار کتاب «غول کمپوتی» از انتشارات داستان جمعه، با خانم طاهره ایبد گفت‌وگویی ترتیب داده‌ایم.

کمپوت غولی، از اول داخل کمپوت بود یا به تدریج درون کمپوت قرار گرفت؟
در داستان مشخص است: غول کمپوتی در مسیر ماموریتی که دارد؛ خسته به کارخانه‌ کمپوت‌سازی می‌رسد. قوطی‌ها را می‌بیند که روی ریل حرکت می‌کنند. برای این‌که بیش‌تر از این خسته نشود، تصمیم می‌گیرد برود توی یکی از قوطی‌ها و بقیه‌ داستان...
 
با توجه به آثار منتشر شده قبلی از شما، عناصر افسانه‌ها در داستان‌های شما بسیار مشهود است، این توجه به افسانه‌های قدیم ایران و اسطوره‌ها چه تأثیری بر ادبیات کودک و نوجوان دارد؟
یک راز مهم ماندگاری افسانه‌ها، وجود تخیل قوی، شخصیت‌ها و کنش‌های جادویی است. هر کنشی در داستان و افسانه با شخصیت ارتباط دارد و معمولا از کاراکترها سر می‌زند. کنش‌ها نقش پر رنگی در پیشبرد افسانه‌ها دارند؛ همان چیزی که ولادیمیر پراپ آن را «خویشکاری» نامگذاری می‌‌کند. و آن را یکی از اجزای سازنده‌ افسانه‌ها و قصه‌های پریان می‌داند: «خویشکاری یعنی عمل شخصیتی از اشخاص قصه که از نقطه نظر اهمیتی که در جریان عملیات دارد، تعریف می شود.» پس دو عنصر مهم پیش‌ برنده‌ افسانه‌ها و قصه‌ها، شخصیت و کنش شگفت‌انگیز است که از تخیل زاده می‌شود. دلیل جذابیت زیاد افسانه‌ها برای کودکان هم وجود همین عناصر است. بهره‌گیری از این ویژگی‌ها در خلق داستان و افسانه‌های نو، نه تنها در جذب مخاطب نقش دارد که به شکلی پنهان، فرهنگ و باور و و آیینه و مناسک و... را به تصویر می‌کشد و هویت بخشی می‌کند.

«کمپوت غولی» ترس را به گونه‌ای ملموس برای کودک روایت می‌کند، هنوز که هنوز است میان دو گروه از اهالی ادبیات برای ارائه «عنصر ترس» در داستان کودکان اختلاف وجود دارد. به نظر می‌رسد که شما حضور ترس در داستان‌های کودکان را تأیید می کنید؟
 از دیدگاه روانشناسی احساسات بنیادی در انسان به شش گروه و دسته تقسیم می‌شود. این احساسات در فرهنگ‌های مختلف بشری تجربه شده‌اند. این احساسات پایه‌ای شامل خوشبختی و شادی، غم و ناراحتی، انزجار و تنفر، ترس، تعجب و حیرت، و عصبانیت است. کاری به بقیه احساس‌ها ندارم. تمام انسان‌ها از دوره‌ حتی نوزادی این حس‌ها را تجربه می‌کنند و با آن‌ها بزرگ می‌شوند. شناخت این حس‌ها و جهت دهی درست به آن‌ها به رشد روحی- روانی فرد کمک می‌کند. اصولا کسی که در او هیچ ترسی و جود ندارد، از نظر روحی روانی انسان سالمی نیست. احساس ترس به شکل طبیعی، نقش پیشگیری کننده دارد، همان طور که دکتر تامارای چانسکی روانشناس می‌گوید: «بدون ترس ما بی‌محابا وارد چیزهایی می‌شویم که نباید.»

در کودک احساس ترس وجود دارد و در زندگی‌اش عامل‌های مختلفی که می‌تواند در او ترس ایجاد کند. نادیده گرفتن عنصر ترس، مشکل ترس کودکان را حل نمی‌کند بلکه آن‌ها را به سمت منفی بافی و بیماری‌های روحی-روانی سوق می‌دهد. به نظر من داستان می‌تواند بچه‌ها را با ترس‌هایشان روبه‌رو کند و در درک موقعیت‌های ترسناک و چگونگی رویارویی با آن‌ها به آن‌ها کمک می‌کند.

ترسیدن هم لذت‌بخش است و هیجان‌انگیز و دلهره‌آور، در صورتی که برای آن نقطه‌ امنی وجود داشته باشد. چرا بچه‌ها دوست دارند به شهر بازی بروند و سوار وسایل بازی خطرناکی مثل رنجر، بشقاب پرنده، ترن هوایی بشوند و یا سوار قطار شوند و توی تونل وحشت بروند و بترسند و جیغ بزنند؟ آن‌ها با اطمینان از این که کمربند محکمی دارند، از تجربه‌ این ترسیدن‌ها لذت می‌برند. 
داستان‌های ترسناک به مخاطب فرصت می‌دهد که ترس‌های درونش را بشناسد و موقعیت‌های ترسناک واقعی را بهتر بررسی کند و واکنش نشان دهد. 

البته که نویسندگان این ژانر باید حساسیت‌های کار برای کودک را بشناسند و داستان را به گونه‌ای پیش ببرند که خواننده‌ی کودک با تجربه‌ای لذتبخش از خواندن داستان، کتاب را ببندد.
یک نکته‌ دیگر این که خواه ناخواه در زندگی کودک هم خواه ناخواه اتفاق‌های تلخ و درآور می‌افتد مثل مرگ یکی از نزدیکان. این مسئله مهم است به همان اندازه که برای یک بزرگسال رنج آور است، کودک را آزار دهد، پس نمی‌توان روی این مسائل چشم پوشید. به ویژه که یکی از کارکردهای برخی داستان‌ها، برطرف کردن آشفتگی و درگیرهای ذهنی کودک است. همان چیزی که آقای محمد هادی محمدی بیان می‌کند: «ما نوعی افسانه داریم که به آن افسانه روان‌شناختی یا افسانه پریان می‌گویند. غالب افسانه‌های پریان کارکرد روان‌شناختی دارند؛ یعنی می‌توانند به کودک کمک کنند که گره‌های روانی یا مشکلاتی را که در زندگی با آن روبرو است حل کنند. مثلاً اگر کودک خیلی می‌ترسد ممکن است با خواندن افسانه‌ای که پدیده ترس را برای او بشکافد مشکل ترس را در وجود خود حل کند.»








 



لحن و تکرار کلمات، داستان را از داستانی ساده به داستانی سرگرم کننده برای کودکان تبدیل کرده است. این لحن و تکرار در جاهایی از متن داستان فراتر رفته و در صفحه آرایی هم ورود پیدا کرده است. این تکرار در جذب کودک هم مؤثر است؟
تفاوتی که کودک با خردسال دارد این است که بزرگ‌ترها، کتاب را برای خردسالان می‌خوانند؛ اما کودک، خواندن و نوشتن یاد گرفته و خود داستان را می‌خواند. به همین دلیل در شعر و داستان خردسال، زبان محاوره زیاد به کار می‌رود؛ اما به کارگیری محاوره در کتاب کودک، خواننده را در خواندن دچار مشکل می‌کند؛ چون مدت زمیان خیلی زیادی از یادگیری خواندن او نگذشته و او واژه‌ها در فرم نوشتاری می‌شناسد. اینجاست که به کارگیری لحن مناسب و استفاده از تکرار در روایت می‌تواند جایگزین خوبی برای شکستن واژه‌ها و صمیمی‌تر کردن زبان داستان باشد.
 
نوع‌دوستی و مهربانی و برخی دیگر از کمالات انسانی در لایه‌های زیرین داستان‌ها دیده می‌شود، به این امر که لازم است تا این کرامات را به کودکان آموزش داد، به خصوص در عصر حاضر معتقدید؟
    باور و انتظار من از ادبیات داستانی همان چیزی است که «گرگ جانسون» و «توماس آرپ» درباره داستان می‌گویند: هدف و قصد نویسنده از نوشتن ادبیات داستانی،  رشد و گسترش فهم خواننده از زندگی و عمق بخشیدن به شناخت او از زندگی است. در درون این نگاه، هدف‌های مختلفی می‌تواند وجود داشته باشد؛ اما قطعا افزایش سطح علمی خواننده و آموزش، ادبیات محسوب نمی‌شود. مایلم داستان را یک جهان موازی ذهنی برای خواننده تعریف کنم. در این جهان موازی مانند جهان واقعی‌ای که کودک در آن زندگی می‌کند، رابطه‌‌ انسان با خودش، انسان با انسان و انسان با طبیعت و کشمکش‌های بین آن‌ها، پیکره‌ و ساختار را شکل می‌دهد. پس لازم است که در این جهان ذهنی، مناسبات انسانی و انسان‌دوستانه، نه تنها تخیل، که مهارت‌های تعاملی عاطفی_ انسانی_اجتماعی کودک را هم پرورش دهد. اصولا یکی از تاثیرها و نقش‌های ادبیات و هنر در زندگی تلطیف کردن روح انسان است.
 
کلمه سازی و ساخت کلمه‌ جدی با «غول» و ایجاد مفهوم تازه، شگردیست که در کتاب‌های دیگر شما هم تکرار شده است. این تکنیک در زبان آموزی کودکان تا چه اندازه مؤثر می‌باشد؟ 
ساختن واژه‌های نو، هم به پرورش تخیل کودک در واژه‌سازی کمک می‌کند و هم لذت کشف مفهوم واژه‌ جدید را به او می‌دهد. به طور کلی داستان‌ها به دو گروه تقسیم می‌شوند: داستان‌های تجاری (Commercial Fiction)  و ادبیات داستانی (Literary fiction). در داستان‌های تجاری، هدف صرفا سرگرم کنندگی است و در آن‌ها ادبیت بسیار کمی دیده می‌شود و این آثار تاریخ انقضا دارند؛ اما در ادبیات داستانی، به کارگیری آرایه‌های ادبی  و نثر و زبان پخته و شیوه‌ روایت مناسب و واژه‌سازی، بخش هنر و ادبیت داستان را می‌آفریند.  

ترتیب داستان‌ها که در مجموعه قرار گرفته، دلیل خاصی دارد و به روند شکل گیری مسیری اشاره کرده است؟
بله درست است. بنا به دلایلی ترتیب داستان‌ها را مشخص کردم. البته ترجیح می‌دهم چیزی در این باره نگویم و خواننده، خود آن‌ها را کشف کند.

ترس و طنز همراه و همگام هم در این قصه ها پیش می روند. این تفکیک عناصر برای شما سخت نبود؟
واقعیت این است که هنگام نوشتن، داستان من را با خودش می‌برد و وقتی شروع به نوشتن می‌کنم، درگیر جداسازی عناصر یا آمیختگی آن‌ها و آوردن این تکنیک و آن عنصر نمی‌شوم. زمانی که جهان داستان و شخصیت‌ها در ذهن من شکل می‌گیرند و من شروع به نوشتن می‌کنم، در اصل من دیگر داستان را نمی‌نویسم، من در داستان زندگی می‌کنم. و همین است که درگیر ترکیب یا جداسازی عنصر ترس و طنز نمی‌شوم. کار خودش پیش می‌رود. و الته گاهی عنصر طنز در داستان وارد می‌شود تا تاثیر ترس را بر خواننده کمتر کند.

با توجه به این که آثار دیگر شما هم حوزه‌ کودک بوده و هم حوزه‌ نوجوان و بزرگسال، این اتفاق در زبان و نثر و حتا ساختار و محتوا تأثیرگذار است؟
در سال‌های نخستین نوشتن، وقتی می‌خواستم پس از یک کار بزرگسال، داستان کودک بنویسم، روی کارم اثر می‌گذاشت و کمی دچار لغزش بین دو یا سه گروه سنی می‌شدم و ناچار  بودم که برگردم و آن را اصلاح کنم. البته این تاثیر بیش‌تر در بخش زبان و نثر رخ می‌داد نه سوژه و زاویه‌ نگاه؛ اما پس از چند دهه‌ تجربه‌ نوشتن، این اتفاق کمتر می‌افتد. اگر هم پیش بیاید در بازنویسی برطرف می‌شود.
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها