چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۱
کسی از مردم پشت جبهه چیزی ننوشته است

مینودخت امیری گفت: ما از شهدا و از جبهه زیاد نوشتیم، نه اینکه زیاد نوشتیم نباید دیگر بنویسیم، اتفاقا هر چقدر در این زمینه کار کنیم کم است اما انصافا و وجدانا کسی از مردم پشت جبهه چیزی ننوشته است.

 خبر گزاری کتاب ایران (ایبنا)- الهام استرابی: مینودخت دبیری نویسنده اهل کرمانشاه در رمان «زنی در فصل پنجم» با دستمایه قرار دادن زندگی زنی به نام رویا به روایت و مستندنگاری از جنگ تحمیلی ایران و عراق پرداخته است. او کتابش را به همت انتشارات رمان روزگار در 580صفحه چاپ کرده است. 

دبیری درباره موضوع داستان این اثر گفت: موضوع رمان زندگی زنی محکم و مقاوم به نام رویا است که از نوجوانی‌اش در سر‌پل‌ذهاب و با مرگ مادرش در فصل اول که پاییز نام دارد شروع می‌شود و سپس با شروع جنگ و مهاجرت خانواده‌اش به کرمانشاه و سکونت در منزل عموی فقیرش ادامه پیدا می‌کند. و تمام اتفاقات مربوط به جنگ، مثل بمباران‌ها و تکه تکه شدن بدن دانش‌آموزان در بمباران مدارس، کمبود مواد غذایی و کوپنی بودن اجناس و جیره بندی نفت، کشته شدن خانواده پنج نفره عموی‌اش در بمباران که در رمان آمده به صورت مستند است و می‌توان گفت، رمان من یک رمان مستند پژوهشی است که از اولین روز جنگ تا آخرین روزهای جنگ که عملیات مرصاد است درآن به صورت مستند و منطبق با اتفاقات کرمانشاه آمده است.

وی افزود:‌ رمان با بازگشت خانواده بعد از مدتی به سرپل‌ذهاب و اتفاقات آنها ادامه پیدا می‌کند. ناامیدی پدر از مرگ مادر به زندگی این چهار خواهر و برادر لطمه می‌زند و رعنا خواهر بزرگتر خانواده ناچار به ازدواجی اجباری و اشتباه می‌شود. رمان در پنج فصل نوشته شده که دو فصل آن زمستان نام دارد. در زمستان اول به جنگ و اتفاقات آن می‌پردازد و در زمستان دوم رویا نیز همچون رعنا قربانی ازدواجی اشتباه می‌شود و زندگی‌اش دچار چالش‌های گوناگون می‌شود تا اینکه تصمیم می‌گیرد نوجوانی و آرزوهای دزدیده شده‌اش را پس بگیرد پس در فصل تابستان شروع به تلاش و سازندگی می‌کند و در نهایت در فصل پنجم که بهار است رویایی را می‌بینیم که همچون ققفنوسی زیبا از دل خاکستر بیرون آمده و تبدیل به زنی شده که هر انچه می‌خواسته را ساخته است. اما در این بین به عشقی ممنوع که سهم‌اش از زندگی است دچار می‌شود و باید دید که او با توجه به داشتن دو فرزند و تعهد چگونه از این ماجرا گذر می‌کند و چه تصمیمی می‌گیرد.

او در ادامه درباره شکل‌گیری ایده رمان بیان کرد : من از کودکی اهل نوشتن بودم و بین درس‌هایم انشا را بیشتر دوست داشتم. وقتی مادرم را از دست دادم، دلنوشنه ها و سروده‌هایی که در حد سن و سال خودم بودند می‌نوشتم که دفتر‌ش از چهل سال پیش موجود است. تا اینکه در کارگاه‌های داستان‌نویسی حوزه هنری شرکت کردم و به مرور متوجه ‌شدم که چگونه می‌شود خاطرات را به داستان تبدیل کرد و اصول داستان نویسی چه چیزهایی هستند. بین سال‌های 90 تا 93 که کتاب اولم را می‌نوشتم در کنارش به پروردن خاطرات شخصی خودم نیز مشغول بودم و اینگونه «زنی در فصل پنجم » با استفاده از خاطرات و تجارب شخصی خودم شکل گرفت. تجارب غنی از زندگی خودم که احساس کردم قابل انتقال به دیگران است و خواندنش برای دیگران ارزشمند است و حتی اگر اغراق نکنم ا‌ز آن یاد بگیرند؛ چرا که شخصیت اصلی، شخصیت بسیار قوی و بسیار با ایمان و محکم است. در جامعه امروزی متاسفانه خیلی از ما خدا را فراموش کردیم و یادمان رفته‌ است در تمامی مشکلات کسی را داریم که پشتوانه دائمی ما است و می‌تواند الگو باشد.

وی گفت: با توجه به اینکه این داستان بخش بسیار بزرگی از زندگی خود من است و این تجارب را با تمام گوشت و خونم حس کردم بنابراین از زبان فرد دیگری به جز من نمی‌توانست نوشته شود، دوم اینکه لحن اول شخص یعنی انتخاب اول شخص به عنوان راوی داستان را همیشه جذاب‌تر می‌کند. پس اینگونه راوی اول شخص را انتخاب کردم.

این نویسنده در ادامه افزود: این داستان متعلق به کرمانشاه است، هر چند در هر نقطه‌ای از جهان جنگی وجود داشته باشد این اتفاقات در آن نقطه هم می‌افتد یعنی کشته شدن، بمب، آژیر، خون  و تمامی مسائلی که می‌شود به جنگ نسبت داد. اما خواستم از مردمی بگویم که کمتر کسی از آن‌ها نوشت و در خیلی موارد کرمانشاه و مبارزات مردم‌اش در زمان جنگ فدای جنوب شد. نه اینکه جنوب کم مصیبت کشیده و کم کشته و شهید داده و مبارزه کرده، بلکه خیلی جاها ما دیده نشدیم و علی الخصوص مردم پشت جبهه. ما از شهدا و از جبهه زیاد نوشتیم، نه اینکه زیاد نوشتیم نباید دیگر بنویسیم، اتفاقاً هر چقدر در این زمینه کار کنیم کم است. انصافا و وجداناً کسی از مردم پشت جبهه چیزی ننوشت، کسی نگفت که در اردوگاه پارک شرقی طاق بستان چه بر مردم می‌گذشت. یا ازکودکان معصومی که بر اثر نبود دارو و بر اثر یک سرماخوردگی ساده  تلف شدند و مردند. از پناهگاه پارک شیرین در کرمانشاه که حدود ۳۰۰-۴۰۰ نفر انسان مظلوم و بی پناه، بر اثر بمباران تکه تکه شدند ننوشت. کسی از یلدای خونین سال ۶۵ نگفت. فضا و مکان داستان به این دلیل کرمانشاه انتخاب شده تا از مردم پشت جبهه و از زندگی مردم در جنگ بنویسم، اینکه مردم زیر بمباران‌ها، و آوار جنگ، ازدواج‌ می‌کردند و بچه‌ها به دنیا می‌آمدند، اینکه مردم امید داشتند و سعی می‌کردند با اتحاد و همدلی، به زندگی عادی خودشان ادامه بدهند.

نویسنده ماجراهای تپلی زیر پلی در مورد فرم روایی و و زبان «زنی در فصل پنجم» اینچنین گفت: لازم به ذکر است که سبک نوشتن من رئال است؛ یعنی روایت داستان در یک قالب علت و معلولی اتفاق می‌افتد و تمام حوادث و اتفاقات به هم چفت و بست می‌شوند و همین سبب می‌شود تا روایت یک دست باشد. یعنی شما گسستی در هیچ کدام از بخش‌ها و حتی جملات و فصل‌ها پیدا نمی‌کنید. در مورد زبان «زنی در فصل پنجم » باید گفت که زبان آن  معیار است ولی دیالوگ‌ها به لهجه کرمانشاهی است. همچنین لازم می‌دانم بگویم که به طور کلی فردی هستم که در داستان‌نویسی از پیچیده‌نویسی، پسامدرن‌نویسی، سبک سوررئال و اینکه سعی کنم طوری بنویسم که مخاطب به جای اینکه داستان بخواند چیستان بخواند؛ اصلاً استفاده نمی‌کنم و سبک ساده نویسی را بسیار می‌پسندم، اما نه آنقدر ساده‌ که  متن خیلی دم‌دستی باشد و هرکسی از پسش بربیاید. و  تمام تلاش خودم را کردم که روایت و زبان داستان یکدست و برای مخاطب قابل فهم باشد. تا مخاطبانی از هر طیف و برای همه افراد قابل استفاده باشد ؛چون من می‌بینم بعضی از افراد و نویسندگان کتاب‌هایی می‌نویسند که این کتاب‌ها فقط برای افراد خاصی هست اما من در کتابم چنین تلاشی نکردم و دوست هم نداشتم که چنین کاری انجام بدم، لذا فرم روایت ساده است و در واقع زبان، زبان معیار و سبک نوشتن آن رئال است.

او در ادامه افزود: بنا به موقعیت و لحن رمان که شاعرانه است در رمان از اشعار فروغ فرخزاد بسیار استفاده شده ‌است . واینکه شخصیت اصلی، یعنی رویا عاشق اشعار فروغ و افکار فروغ بوده و تشابهی در این زمینه میان او و فروغ وجود داشته. زمانی که بعد از جنگ به دانشگاه می‌رود فروغ همچنان کنارش است و در واقع می‌توان گفت فروغ در اینجا یک شخصیت است و نه یک شاعر.
 
دبیری سپس از صحنه سازی‌ها و جزییات در رمانش گفت: رمان یعنی جزئیات، یعنی پرداختن به آنچه که برای مخاطب بایستی ملموس و عینی باشه و بتوانیم به عنوان نویسنده، مخاطب را وادار تا از ۵ تا حس‌اش بهره بگیرید تا داستان برایش باورپذیر باشد. بنابراین جزئیات لازمه کار هستند، برای مثال وقتی می‌خواهم بیمارستان را توصیف کنم ناچارم از سرنگ بگویم، از خونی که روی برانکارد ها ریخته شده، نمی‌توان از این‌ها گذشت، نمی‌شود فقط گفت یک عده مجروح را آوردند توی بیمارستان و تمام. این مجروح‌ها چه کسانی بودند؟ چه ویژگی‌هایی داشتند، از کدام قشر بودند؟ همه این جزییات  باید گفته می‌شدند چرا که به نظر من داستانی که به طور کلی چیزی را روایت کند ناقص است.

او در پایان گفت: در حال حاضر تعداد زیادی داستان کوتاه نوشته‌ام که در حال ویراستاری آن‌ها هستم جهت چاپ در یک مجموعه و همچنین سرگرم نوشتن رمان دیگری که موضوع‌اش جنگ است و در مورد یک جانباز اعصاب و روان و زندگی‌اش و اثراتش روی خانواده‌اش که باز در قصرشیرین و در کرمانشاه روایت می‌شود.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها