دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۹
دوری از پنهان‌کاری و تخیلات نامعقول لازمه ادبیات دفاع مقدس است

مصطفی حیدری، نویسنده اصفهانی کتاب‌هایی مانند «فانوس شکسته» و «شهر من پرواز کن» در حوزه دفاع مقدس، با اشاره به تألیف و تجربه خود در این حوزه، گفت: دوری از پنهان‌کاری و تخیلات نامعقول لازمه ادبیات دفاع مقدس است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اصفهان، «مصطفی حیدری» سینماگر اصفهانی و نویسنده آثاری در حوزه دفاع مقدس است که پیش از این برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره بیست و هفتم فیلم کودک و نوجوان شده و در حوزه فیلمنامه نیز جوایزی را کسب کرده است. نوشتن دو رمان با نام‌های «شهر من پرواز کن» و «فانوس شکسته» که توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است، از جمله فعالیت‌های ادبی وی در حوزه جنگ و ادبیات دفاع مقدس است. به مناسبت چهلمین سالگرد آغاز هفته دفاع مقدس با این نویسنده به گفت‌وگو نشسته‌ایم تا از جزئیات فعالیت ادبی در این حوزه آگاهی بیشتری به دست بیاوریم که در ادامه از نظر مخاطبان خواهد گذشت.
 
آقای حیدری، چه چیزی شما را به تدوین محتوا در حوزه دفاع مقدس ترغیب کرده است؟
 
حدود سال 1386 بود که یک دوره کلاس ادبیات داستان‌نویسی در قلمستان اصفهان شرکت می‌کردم که اساتید بسیار ارزشمندی در آن جا تدریس می‌کردند. به عنوان علاقه‌مند به ادبیات و سینما می‌دانستم که ریشه و اساس فیلم‌نامه نویسی «داستان» است. در همان دوره بود که ادبیات جنگ را برای فعالیت انتخاب کردم. با کمک مجید قیصری، از داستان‌نویسان شناخته شده توانستم بخشی از فعالیت‌های ادبی را در این حوزه پیش ببرم. در آن دوره به بررسی ادبیات جنگ در کشور‌های مختلف پرداختیم؛ به‌طور مثال من جنگ و صلح «لئو تولستوی» را بر عهده داشتم. همین باعث شد که ما یک گروه را تشکیل بدهیم. بعد‌ها یک دوستی سفارشی داشت از سوی نشر امیرکبیر که می‌خواستند راجع به مناطق جنگی در قالب ادبیات داستانی مجموعه کتاب‌هایی تألیف بشود؛ برای ما که مدتی بود دغدغه جدی مان شده بود، فرصت مناسبی بود تا بنویسیم. مسئله دیگری که بر ترغیب من خیلی مؤثر بود، خاطره‌ای بود که من در دوران آموزش سربازی در سال 1384 شنیده بودم؛ سرداری آمد و خاطره‌ای را از منطقه سوسنگرد در دوران جنگ گفت و همان روایت، من را جذب کرد که در این حوزه رمانی را به رشته تحریر در بیاورم.
 
موانع، چالش‌ها و جذابیت‌های نوشتن در حوزه جنگ و بازخوانی آن دوران را چطور می‌بینید؟
 
اولین کاری که من کردم، این بود که پیگیر شدم تا تمام منابع مکتوبی را که در حوزه جنگ موجود است، مطالعه بکنم. ماه‌ها در کتابخانه‌های مختلف مثل کتابخانه مرکزی اصفهان، کتابخانه و مرکز اسناد بنیاد نشر آثار دفاع مقدس اصفهان زمان می‌گذراندم و سعی می‌کردم چیزی از دستم نرود. نزدیک به هزار فیش از کتابخانه‌ها داشتم که در حال پیش‌برد آن بودم. تا آن زمان بیشتر جریان‌های ادبی جنگ، مستند و روایی بود و تحلیل بود. عکس‌ها، نقشه‌ها و سپس منابع تصویری بعد‌ها به من کمک زیادی کرد و ماه‌های ابتدایی فعالیت من را همین تشکیل می‌داد. مسئله‌ای که برای من مهم بود، داشتن روایت جدید بود. نسل ما کمی با این موضوع بیگانه شده بود و قصدم این بود که مخاطب امروز با این مضمون اُخت بهتری بگیرد. برای همین انتشارات امیرکبیر هم کتاب‌ها را در قطع جیبی درآورده بود، و ما محدود بودیم به تولید محتوای محدود. همیشه نظرم این بوده است که جنگ باید بازخوانی شود و همین چالش بزرگی است که نیاز به پژوهش و مطالعه دقیق و زیادی دارد. همه این‌ها ما را وارد آوردگاهی می‌کرد که باعث می‌شد خودمان را بیازماییم. حالا اینکه نتیجه چه شد را باید بزرگواران دیگری پاسخ بدهند.
 
سهم نسلی را که حضور زنده در جنگ نداشته است، در بازخوانی دوران جنگ چطور می‌بینید؟
 
البته که من با سن کم، اما خاطرات روشن و شفافی از جنگ دارم. وقتی اصفهان بمباران شد، در چند مقطع، با خانواده مجبور به مهاجرت در روستای پدرم شدیم. شب‌ها یا عصر‌هایی را که وضعیت قرمز اعلام می‌شد، دیده و لمس کرده بودم. تیرهایی را که در هوا می‌چرخید، دیده بودم و در ذهن داشتم. شاید برای همین دغدغه‌ام شده بود. اما نسل من و بعد از من به نظرم در بازخوانی، اگر یک دیدگاه مشخص و محکم نداشته باشد، ممکن است به دام کلیشه بیفتد. به هر حال من جزو کسانی بودم که به تقدس‌زدائی از جنگ بسیار معتقد بودم. مثال کوچکی می‌آورم و دست پائین، اما رزمنده‌ها هم سیگار می‌کشند! نمی‌دانم این تلاش برای کلیشه‌ای نشان دادن واقعیات برای چیست. این را مدیون مطالعه ادبیات جنگی بودم که در جهان وجود داشته است. جنگ همه طور آدمی را به خود دیده بود. دوست می‌داشتم که جنگ را زمینی ببینم. قطعاً دفاع ما، دفاعی مقدس بود و قطعاً این جنگ تحمیلی بود، قطعاً تمام کشور‌های جهان پشت عراق بودند، اما من سعی می‌کردم خیلی واقع‌بینانه با دو کاری که در دست تألیف داشتم، برخورد کنم.
 
 
از کتاب «شهر من پرواز کن» بگویید.
 
در این کتاب من به این نتیجه رسیدم که با شهر سوسنگرد، روز به روز برخورد کنم. ایده این اثر از خاطره یک سرهنگ در سربازی اتفاق افتاد. در فاصله بین شهر بستان و سوسنگرد جنایات زیادی صورت گرفت. رژیم بعث، در ابتدا بستان را اشغال کرد و پس از آن با حمله چند باره به سوسنگرد نتوانست موفق شود. من در این کتاب، به‌صورت مستند و تاریخی از آغاز جنگ، سوسنگرد را نوشته‌ام. در قسمت اول شهر را تعریف کرده‌ام. در طول تاریخ، این شهر در کشاکش انگلیسی‌ها هم می‌افتد و گذشته عجیبی داشته است. تا قبل از آغاز جنگ تحمیلی هم بارها دچار چالش بوده است. عده قلیلی از اعراب ساکن در آن منطقه ادعای جدائی‌طلبی داشتند و اختلافاتی با حکومت مرکزی داشتند و برای همین پیشینه تاریخی سوسنگرد را برای مخاطب توصیف و تشریح کرده‌ام. بعد از آن، از 5 مهرماه 1359 که در حقیقت ششمین روز جنگ و آغاز محاصره اهواز بوده، روایت را آغاز کردم تا که در ادامه به یورش به سوسنگرد منتهی می‌شود که تا 20 دی ماه ادامه پیدا می‌کند؛ که آن روز پایانی است برای تلاش دشمن از جانب اشغال سوسنگرد. چراکه دیگر واقف می‌شود که نمی‌تواند سوسنگرد را بگیرد. من این روایت تاریخی را بدون هیچ قضاوتی نوشته‌ام. سوسنگرد، مجموعه‌ای از روایات محلی‌ها، سربازان و سرداران است. پس از 1359 هم اتفاقاتی در سوسنگرد روی می‌دهد، مثل عملیات امام مهدی (عج)، امام علی (ع)، الله اکبر و شهید مدنی که این‌ها هم در کتاب توصیف و تشریح شده است. بالأخره هم بعد از کش و قوس کمی و چند راهنمائی، کتاب در سال 1390 به چاپ رسید.
 
این تجربه، برای شما چه دستاورد ادبی و یا تاریخی داشته است؟
 
تجربه‌ای که این کتاب برای من داشت، دستاورد ادبی خاصی نبود؛ بلکه دستاورد تاریخی چشمگیری برای من رقم زد. سعی کردم یک نگاه مستند و داستانی را در این کتاب رقم بزنم برعکس آثار دیگر این مجموعه که فضای داستانی و ادبی، بر آن غالب است. اتفاقا ازسوی نشر امیرکبیر هم تأکید شد که دیگر در این مجموعه، کتابی با این حال و هوا ایجاد نشود چراکه قصد بر ادبیات داستانی بود. این کتاب به‌نوعی یک روزشمار از سوسنگرد است و فضای مستند بر داستانی، غالب است.
 
به همین دلیل در کتاب «فانوس شکسته» به‌سوی ادبیات داستانی حرکت کرده‌اید؟

«فانوس شکسته» در رابطه با شهر «بُستان» است. بُستان از شهر‌هایی است که بسیار مورد مظلومیت قرار گرفت و چندین سال تحت اشغال رژیم بعث عراق بود. این شهر در عملیات «طریق القدس» آزاد می‌شود. «فانوس شکسته» چالش جدی جدیدی برای من داشت. برای همین من یک داستان را برای خود در نظر گرفتم. شخصیت اصلی یک مستندساز است که قصد دارد روی عملیات آزادسازی بستان پژوهش کند و دوستی را می‌شناسد که پدرش در آن عملیات شهید شده است و واکنش خوبی به آن عملیات ندارد. از طرفی کتاب‌های زیادی را در این حوزه مطالعه کرده بودم، که یک روایت توجهم را جلب کرد و آن را به صورت روایتی موازی در نظر گرفتم. این روایت درباره اولین اسیر زن ایرانی بود با نام اسیر شماره 0339 که پیش از من هم کتابی با قلم «رضا رئیسی» در این رابطه به چاپ رسیده بود. این خانم در آن کتاب همسر یک سردار است که هر دو به اسارت گرفته می‌شوند و آن فرمانده شهید می‌شود. سعی کردم روایت را به سمتی ببرم که تعلیق و کشش برای مخاطب ایجاد شود که سرنوشت شخصیت‌های اصلی روایت چه خواهد بود.
 
 
 
سهم ادبیات داستانی و تخیلی و خلقیت ادبی و روایی شما در تألیف این کتاب را چطور میبینید؟

منطقه بُستان مرزی و تصرفش مسئله مهمی بود. شهید صیاد شیرازی فرماند‌ه ارتش آن زمان بود و محسن رضائی فرمانده سپاه این عملیات بود. فتح بُستان باعث می‌شده که به منطقه «حورالهویزه» دسترسی پیدا بکنند و در حقیقت چیدمان نیروها خیلی اهمیت داشته است. تنگه‌ای باید تصرف می‌شده و این عملیات شهدای زیادی داشته است. از طرفی برای رژیم بعث عراق هم این منطقه مهم بوده و قربانی زیادی برای ارتش آن‌ها به همراه داشته و بسیاری به هلاکت رسیده بودند. خرمشهر را گرفته بودند، آبادان محاصره شده بود و و بُستان 15 روز در محاصره و اسارت بوده است. به‌نوعی ساکنان بُستان، سپر انسانی محسوب می‌شدند تا ایران نتواند حمله‌ای به آن سو داشته باشد و بستان را پس بگیرد. از طرفی روایت‌های دیگر هم موازی پیش می‌رفت و چالش بزرگی برای من بود. تألیف کتاب من هم نزدیک به 15 ماه زمان برد. سختی این کار باعث شد که به سمت کار بعدی در این حوزه نروم. در رمان «فانوس شکسته»، ماجرای قبرستان خواهران قریب بسیار عجیب و حزن‌انگیز بود و روایت آن نیاز به بسط و توصیف زیادی داشت. به زنان یک شهر پیش از بستان تجاوز می‌شود و به بدترین نحو و جنایت آن‌ها آزار می‌بینند و سپس آن‌ها را زنده به گور می‌کنند. بعد‌ها که بُستان آزاد می‌شود، این قبرستان باقی می‌ماند و به دلیل تعصبات آن منطقه، گمنام می‌ماند ولی راهیان نورِ قدیمی‌تر، از جنایات رژیم بعث عراق در آن منطقه آگاه هستند و باید در تاریخ به نحوی روایت شود. حتی شخصیت داستان «فانوس شکسته» هم با همین چالش‌ها مواجه می‌شود و داستان عاشقانه حبیب و خدیجه هم به‌نحوی در این کتاب پیش می‌رود. در همان سال، این کتاب نامزد دریافت جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. وقایع این کتاب من را رها نمی‌کرد و این باعث شد که من از ادامه این کار دست بکشم و متوجه شدم که درگیر چه کار بزرگ و سختی شده‌ام.
 
هدف و غایت اندیشه شما از تألیف این کتاب چه بوده است؟
 
زمانی ما کوچک بودیم و عده کثیری از ایرانیان برای دفاع از ناموس و وطن و آرمان‌ها و عقایدشان جنگیدند و هشت سال اجازه ندادند که این کشور تسخیر شود و آن را از اشغال دشمن نجات دادند. به هرحال این فراز و فرود‌هایی که وجود داشت، مهم بوده است. من به عنوان یک عضو کوچک از جامعه قصد داشتم که روایات آن زمان را در معرض یک بازخوانی و یادآوری قرار دهم. اینکه یادمان نرود چه ظلمی بر این شهر‌ها تحمیل شد، برای من مهم بوده است. البته هنوز هم شهر‌های آن منطقه دچار چالش هستند و هنوز هم بعد از 40 سال از روزهای آغازین جنگ استان خوزستان، مظلوم باقی مانده است. ساکنان استان‌های دیگر شاید آگاه نباشند که این مردم مظلوم و شریف با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنند و هنوز هم از بسیاری مسائل محروم هستد و در حقیقت ما و توجهمان مقصر این موضوع هستیم. ادبیات شاید مسیری باشد که ما این رنج‌ها و سختی‌ها را ببینیم.
 
به نظر شما چنین آثاری توانسته در ارائه تصویری روشن از جنگ به نسل جدید نقش ایفا کند؟
 
سوال سختی است. چهل سال از جنگ می‌گذرد و به هر حال نسل جدید، نسلی نیست که برایش سؤال ایجاد نشود. می‌پرسد؛ و اگر پاسخی دریافت نکند با مسائل افسار گسیخته برخورد خواهد کرد. قطعا جنگ و هشت سال دفاع مقدس ما برای نسل جدید به خوبی بازخوانی نشده است. ما سعی کرده‌ایم جنگ را به سمت عقاید شخصی خودمان مصادره کنیم و ضربه‌اش را هم خورده‌ایم! هر کشوری پس از گذشت سال‌ها از جنگ‌های جهانی و جنگ‌های دیگر، هنوز فیلم‌هایی تولید می‌کنند در جهت تکریم قهرمان‌هایشان. اما مگر ما قهرمان کم داشته‌ایم؟ این همه فرمانده و این همه انسان‌های ویژه که هر کدام حامل یک روایت بسیط هستند. شاید این دارد راهش را پیدا می‌کند. جنگ، در ذات خودش خوب نیست؛ اما دفاع از سرزمین یک امر واجب است. این تضاد را باید برای نسل جدید حل کرد. نسلی که می‌خواهد همه چیز را به آسانی به دست بیاورد. هر نسلی باید تاریخ را با شفافیت و صداقت بخواند و باید مرجع‌ها  و مستندات حقیقی و منصفانه‌ای وجود داشته باشد. بعید می‌دانم اگر کسی روایات شفاف و راستینی از آن زمان بخواند، واکنش خوبی به آنان نداشته باشد. با هر اندیشه و تفکری قهرمانان دفاع مقدس، از ارزش زیادی در دل جامعه برخوردارند. گمان می‌کنم یک فاصله زیادی میان نسل جدید و نسل زیسته در دوران جنگ وجود دارد. در جهان امروز همه چیز لحظه به لحظه تغییر می‌کند و ثبات در ساختار روایت می‌تواند ناموفق باشد. به نظرم عملکرد بد سیاست‌گذاران در این سال‌ها باعث ایجاد این فاصله شده است. این جمله را به یاد دارم که کسی گفت: از جنگ درشت ننویسیم، درست بنویسیم.
 
بعد از چهل سال از دوران دفاع مقدس، کمیت و کیفیت کتاب‌های تولیدشده در این زمینه به‌ویژه با محوریت تاریخ شفاهی جنگ را مناسب می‌بینید؟

ما در حوزه تاریخ شفاهی جنگ خیلی خوب کار کرده‌ایم. انتشارات حوزه هنری یا سوره مهر به ریاست مرتضی سرهنگی در دهه 70 و 80 کتاب‌های فوق العاده‌ای به چاپ رساند. گفت‌وگو‌ها، خاطرات و روایاتی مثل «بیست و سه نفر»، «دا» و...  کتاب‌های غنی از این لحاظ هستند. اما خُب در حوزه ادبیات جنگ، نه خیلی. چراکه بخش زیادی از این مسئله تخیل است و موضوع دفاع مقدس، برای بخش زیادی از جامعه مقدس است و رفتن سراغ این حوزه کمی سخت است. قطعاً ما در این حوزه باید بهتر کار کنیم. می‌توانم نمونه‌های موفق زیادی را نام ببرم. مثلاً مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم» که روایت‌های مختلفی از جنگ دارد و اقتباس‌های زیادی در طول این سال‌ها از آن شده است. رمان «باغ تِلو» نمونه دیگری است از مجید قیصری که روایت زن اسیری است که بازگشته و نگاه‌ها به او متفاوت است. بالاخره نوعی محافظه‌کاری در اهالی قلم هست که نمی‌دانند برخورد‌ها با اثرشان به چه صورت خواهد بود و حق هم دارند. بعضی آثار توقیف می‌شوند و خُب دلیلش واکنش مردم و بعضی مسئولین به این دست آثار است و یک «چرا؟»ی بزرگ برای نویسنده ایجاد می‌کند. اما همانطور که گفتم در حوزه تاریخ شفاهی خوب کار شده است که انتشارات «سوره مهر» سرآمد این موضوع است.

چه کاری می‌شود کرد که از تحریف واقعیت‌های جنگ جلوگیری کرد؟

شفافیت و صداقت در هر نسل بر همه واجب است. دوری از توسل به یک سری تخیلات نامعقول و دوری از پنهان‌کاری لازمه ادبیات دفاع مقدس است. بازخوانی شفاف از جنگ می‌تواند رویکرد مناسبی باشد. در زمان جنگ، اصفهان گُردانی داشته است با نام «یا زهرا (س)». تفاوت این گردان با بقیه گردان‌ها در این بوده که اعضایش فرهنگی و تحصیلکرده بوده‌اند؛ که «حاج حسین خرازی» این تدبیر را اتخاذ می‌کند که چنین گردانی تشکیل شود. در خاطراتی که از رزمندگان این گردان ثبت و ضبط کرده‌ام، شنیدم که یکی از فرماندهان گفت: در یکی از عملیات‌ها، دشمن شبیخون سنگینی به ما زد و عملیات به شکل درستش پیش نرفت. ما همگی وارد یک کانال شدیم که مین‌گذاری شده بود. از 30 نفر، تنها 4 نفر زنده ماندند. من به این فکر می‌کردم که اگر فلان مسیر را انتخاب نمی‌کردم، این تعداد شهید نمی‌شدند. ایشان بیان کردند که در آن برهه اشتباه کرده‌اند و مشخص می‌شود که در آن زمان چقدر تصمیم‌گیری سخت بوده است. فشار از همه طرف زیاد بوده است. اما این بازخوانی می‌تواند یک اتفاق خیلی خوب باشد. برای همین معتقدم ما باید با نسل جدید شفاف و صادق باشیم. مخصوصاً نسلی که این چنین پویا است و می‌تواند همه چیز را تشخیص بدهد. با همین اوصاف بود که بزرگوارانی توانستند هشت سال دفاع جوانمردانه داشته باشند و بخشی از کشور را از اشغال و یورش دربیاورند و در امان نگه دارند. شفافیت و بازخوانی به‌دور از پنهانکاری می‌تواند اتفاق بزرگی باشد. این هشت سال بخشی بزرگ از تاریخ ایران است و باید به‌درستی روایت و تدوین بشود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها