سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۵
سرودن قصیده «فضاحت ملی» از سوی ادیب برومند کذب محض است

فرزندان ادیب برومند می‌گویند: آنچه آقای منوچهر برومند در رابطه با شعری به‌ نام «فضاحت ملی» گفته و این که سروده استاد ادیب برومند است، کذب محض است. چنین قصیده‌ای نه در دست‌نویس اشعار ایشان وجود دارد و نه در جایی پخش یا منتشر شده و اگر هم شخص دیگری سروده باشد جعل است.

به گزارش خبرگزاری ایران(ایبنا)، سال گذشته در این خبرگزاری، گفت‌وگویی با منوچهر برومند، برادرزاده عبدالعلی ادیب برومند، ادیب و فعال سیاسی منتشر شد که در این گفت‌‌وگو منوچهر برومند، به نقل سخنان و بیان خاطراتی پرداخت که سبب واکنش‌های بسیاری در بین علاقه‌مندان ادیب برومند شد و موجب تکدر خاطر بعضی‌ را فراهم کرد. ایبنا در راستای اصل آزادی مطبوعات و بازگذاشتن فضای گفت‌وگو این حق را برای خانواده ادیب برومند قائل بوده که به این ادعاها پاسخ دهند، اکنون با اینکه یک‌سال از انتشار این مصاحبه گذشته، به دلیل بازخوردهای زیادی که داشته است، فرزندان ادیب برومند، جهانشاه، پوراندخت و شهریار برومند، این شاعر، نویسنده، هنرشناس، وکیل دادگستری و رئیس سابق هیئت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران در ایبنا حاضر شدند و در گفت‌وگویی حضوری و با ارائه مدارک و مستنداتی که به همراه داشتند به تک‌تک ابهامات و مطالب عنوان شده پاسخ گفتند. لازم به یادآوری است که نشر این گفته‌ها از سوی خبرگزاری ایبنا به معنای تایید یا تکذیب آنها نیست. در ادامه شرح این نشست را می‌خوانید.
 
جهانشاه برومند صحبت‌های خود را اینگونه آغاز کرد:
صحبت‌های آقای منوچهر برومند با خبرگزاری ایبنا با به تاریخ 28 خرداد ماه 1398 حرف‌هایی است که بیشتر به یک رمان بی‌در و پیکر شباهت دارد تا یک مصاحبه معقول در رابطه با ادبیات، سیاست یا هنر... این گفته‌ها اگر مناظره می‌بود که نیاز به طرف دیگری بعنوان نماینده یا وکیل شخص مورد نظر را داشت و اگر یک نقد ادبی یا سیاسی باشد که باید علمی و بر مبنای مدرک و تاریخ و رویدادها استوار باشد، لکن هیچ‌یک از اینها نیست و آنچه هست یا پراکنده‌گویی‌هائیست بدون مدرک یا شنیده‌هایی که می‌تواند محاوره‌هایی محفلی باشد یا مزاح‌های دوستانه و نقل قول‌هایی نامکتوب، بدون صحت و سقم و البته بیشتر نقل قول‌های ایشان از کسانی است که نه در قید حیات هستند و نه آشنایی نزدیکی با ادیب برومند داشته‌اند و خیلی زود برای خواننده مصاحبه این سوال پیش می‌آید که براستی چنین صحبت‌های غیرمعمول چه اهدافی را دنبال می‌کند؟ به جز تخریب شخصیت فردی که به گفته بسیاری از دوستدارانش «ادیب برومند شخصیتی است که هرگز تخریب نخواهد شد»

پوراندخت برومند: زندگی پر بار ادیب برومند با پاکدامنی و خوشنامی همراه بوده و یقینا گفته‌های سست و بی‌پایه منوچهر برومند در مصاحبه وی خدشه‌ای بر شرافتمندی پدر و شخصیت ادبی، سیاسی و اجتماعی ایشان وارد نمی‌کند. بدین سبب توجهی به گفته‌ها نکردیم و آن را درخور پاسخ ندانستیم. اما با گذشت بیش از یکسال از این مصاحبه و تبلیغات ناروای مصاحبه شونده در محافل مختلف ادبی و هنری و جمع دوستداران پدر که موجب تکدر خاطر آنان را نیز فراهم ساخته بود در پی روشنگری برآمدیم، هرچند سخنان تهی‌مایه را نیاز به پاسخ نیست و مسیر تابناک و درخشان زندگی پدر مصداق بارز ( آفتاب آمد دلیل آفتاب) است.

                 
                 
                                                          پوراندخت برومند

 شهریار برومند: آقای منوچهر برومند در گذشته هم مطالب کذب و بی‌پایه و اساس بسیاری درباره شخصیت ادبی و اجتماعی و‌ سیاسی پدر گفته بودند که ما اساسا ترجیح می‌دادیم با بی‌محلی به این اعمال، قضاوت را به خوانندگان و‌ شنوندگان واگذار کرده و بر آن نبودیم تا با پاسخگویی به این قبیل اظهارات فرصت و مجال بیشتری برای مطرح کردن ایشان بوجود آید، لکن در مورد مصاحبه مفصل و تامل برانگیز مورخ ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ آقای منوچهر برومند با خبرگزاری کتاب ایران، از آنجایی‌که ایشان به طرح موارد کذب و غیر مستند جدیدی مبادرت کرده بودند لذا با توجه به اصرار و‌ پافشاری شمار زیادی از دوستداران استاد ادیب برومند مبنی بر لزوم پاسخگویی بازماندگان ایشان به این اظهارات سخیف، به این نتیجه رسیدیم که شاید سکوت و بی‌محلی بیش از این جایز نبوده و ممکن است برای بعضی از افراد نا آگاه این سکوت و خوبشتنداری به منزله ناتوانی از پاسخگویی به گفته‌های او قلمداد شود، از این رو با مشورت یکدیگر و با استفاده از حق قانونی خود سرانجام تصمیم به پاسخ‌گویی گرفتیم.
 
در ادامه، فرزندان ادیب برومند به موارد مطرح‌ شده از سوی منوچهر برومند به شرح ذیل پاسخ‌هایی ارائه کردند:

جهانشاه برومند: در ابتدای بیوگرافی یادآوری اینکه منوچهر برومند برادرزاده استاد برومند است چه ضرورتی دارد؟ علی الخصوص که منوچهر برومند در فحوای مصاحبه خود را فرد سرشناسی معرفی می‌کند و از استاد ادیب برومند هم به نیکی یاد نمی‌کند؟ پس چه دلیلی برای چسباندن نام خود به عموی خویش دارد؟
آیا مرحوم پدر ایشان و سایر عموها که بنا به گفته ایشان وی را به بزرگان علم و ادب معرفی کرده اند سزاوار این نبودند که نام آنان در بیوگرافی در کنار نام عموزاده‌شان قرار گیرد؟
 
پوراندخت برومند: منوچهر برومند، یادداشت‌های تاریخی، خاطرات نوشته یا شنیده شده از دیگران را به خاطر سپرده و با تخیلش که در داستان‌نویسی نیز به کار می‌گیرد، همراه ساخته، با برداشت‌های خود خواسته و نتیجه‌گیری‌های ذهنی دور از واقع و قلم فرسایی حسدورزانه به رغم خود در صدد تخریب شخصیتی برمی‌آید که کارنامه روشن او در نیک‌اندیشی و ثبات عقیده و موقعیت والایش در عرصه ادب، فرهنگ و هنر بر کسی پوشیده نیست.
منوچهر برومند با انتساب خاطرات دیگران به خود و بیان همنشینی‌اش در دوران نوجوانی با بزرگان علم و ادب و هنر چون جلال‌الدین همایی، فرخ خراسانی، احمد گلچین معانی، استاد محمد تقی شریعتی و ... در خیال، پا جای پای بزرگان این مرز و بوم می‌نهد تا همسنگ آنان جلوه کند و رضایت خاطرش فراهم شود.

              
                                                          جهانشاه برومند

شهریار برومند: بخش زیادی از گفته‌های منوچهر برومند حتی در مورد معرفی خود نیز با اغراق فراوان همراه است. ایشان متولد ۱۳۳۳ است و خاطراتی از تلمذ خود و‌ حضور در محضر اساتید بزرگ و کسب فیض از ایشان می‌گوید که باز می‌گردد به سال‌های نوجوانی او و در سنین ۱۴ الی ۱۸ سالگی وی که در آن سال‌ها همه این اساتید بنوعی کهنسال بودند و استفاده از محضرشان برای یک نوجوان امکان‌پذیر نبود. چگونه می‌توان پذیرفت نوجوانی که خودش و خانواده‌اش در شهر اصفهان ساکن بوده‌اند در آن سال‌ها بتواند از محضر استاد محمد تقی شریعتی (پدر دکتر علی شریعتی) که در مشهد سکونت داشته کسب فیض کند؟ البته ایشان مطرح کردند که در خلال چهار تابستان‌ متوالی به منزل خاله‌ام که در مشهد بود می‌رفتم و از محضر این اساتید بهره می‌بردم که مربوط است به سال‌های ۱۳۵۰-۱۳۴۷ و همان سنین 14 الی 18 سالگی وی و در مقطع تحصیلی دبیرستان در آن سال‌ها نوجوانانی در این سن و سال معمولا اوقات فراغت خود در فصل تابستان را به ورزش و یا شرکت در کلاس‌های زبان ، هنر و ... می‌گذراندند نه اینکه به این آسانی موقعیتی را دارا باشند که بتوانند از محضر اساتید بزرگی چون استاد محمد تقی شریعتی و استاد محمود فرخ خراسانی و استاد جلال همایی و دیگران بهره ببرند.

پر واضح است که گویا در بیوگرافی آن چنانی سن واقعی خود را فراموش کرده‌ است و چیزهایی را به خود نسبت می‌دهد که نمی‌توان نامی غیر از اغراق و زیاده‌گویی بر آن نهاد. منوچهر برومند سال ۱۳۵۶ و در ۲۳ سالگی به قصد ادامه تحصیل از ایران به فرانسه رفت و طبعا آن زمان نیز فرصت حضور در محافل ادبی و کسب فیض از محضر اساتید ادب ایران را نداشته است. وی بنا به گفته خود رشته معماری و بهسازی شهری را در دانشگاه سوربن پاریس ادامه داده است.
 
در ادامه به طرح موارد ذکر شده از سوی منوچهر برومند پرداختیم.
 
ابتدا درباره صحبت منوچهر برومند درباره اختلاف دکتر حمیدی و ادیب برومند بر سر چاپ نکردن اشعار ادیب برومند در کتاب «دریای گوهر» حمیدی بفرمایید؟
 
پوراندخت برومند: ادیب برومند با دکتر حمیدی اختلافی نداشت و شعر دکتر حمیدی را به لحاظ استواری و استحکام تأیید می‌کرد. پدر در کتاب از نقطه تا نگار می‌گوید: قبل و بعد از شهریور 1320 من شاهد جهشی در ادبیات هستم و شاعرانی مثل رهی معیری، امیری فیروزکوهی و ... و دکتر مهدی حمیدی در ادبیات معاصر هر یک نقشی و سبکی و شیوه‌ای داشتند که اعتلای ادب فارسی را در این دوران نشان می‌دهد. (کتاب از نقطه تا نگار، مصاحبه کریم فیضی با ادیب برومند، انتشارات روزنامه اطلاعات)  ادیب برومند در مورد شعر کلاسیک و اصیل با حمیدی هم نظر بود. هرچند امری عادی است که عدم تفاهم و تجانس اخلاقی، مانع ایجاد صمیمیت بین آن‌ها شده باشد.
 
نظرتان درباره اختلاف ادیب برومند و دکتر حریری چیست؟ منوچهر برومند در مصاحبه قبلی بیان کرده است که چون دکتر حریری نتوانسته بود مجریان امور کلیسای سن ژان وی یِو پاریس را به حک نام ادیب برومند بر لوحه ورودی کلیسا وادار کند این دو با یکدیگر اختلاف پیدا کردند، آیا چنین گفته‌ای صحت دارد؟
شهریار برومند: این موضوع مسخره که پدر چنین خواسته و توقع بیجایی از دکتر حریری داشته باشند صحت نداشته است. سوال این است که مگر حریری شهردار پاریس بوده یا سمتی در کلیسای سن ژان وی یِو پاریس داشته که پدر چنین توقعی از ایشان داشته باشد؟
منوچهر برومند در موضوع واهی دلخوری‌های برخی از آشنایان ادیب برومند، به ذکر مطالبی سر هم بندی شده درباره پدر می‌پردازد که در زمان حیات ایشان بازگو نکرده است. مطالبی که نه مفید فایده است و نه اثری بر آن مترتب می‌باشد و نقل آن از طرف شخص ثالثی که نقشی در این میان نداشته، افسانه‌پردازی کودکانه‌ای بیش نیست.
 
               
                                                       شهریار برومند

منوچهر برومند مدعی شده که در سال ۱۳۴۱ ادیب برومند منتخب شورای جبهه ملی دوم نشد؛ در حالی كه شادروان تختى منتخب كنگره شد و به عضویت شورا درآمد. اديب برومند از اين موضوع بسيار ناراحت شده و قصيده‌اى با عنوان «فضاحت ملى» سروده که آن را، ضمن گلايه‌هاى ‌ناشی از انتخاب نشدنش، براى دوستان هم‌مسلك مى‌خواند، نظر شما در اینباره چیست؟
 
جهانشاه برومند: آنچه آقای منوچهر برومند در رابطه با شعری به‌ نام «فضاحت ملی» و بنا به گفته وی سروده استاد ادیب برومند نگاشته‌اند کذب محض است. چنین قصیده‌ای نه در دست‌نویس اشعار ایشان وجود دارد و نه در جایی پخش یا منتشر شده و اگر هم شخص دیگری سروده باشد جعل است. ادیب برومند به مناسبت کنگره جبهه ملی ایران در سال 1341 قصیده‌ای تحت عنوان «رسالت ملی» سروده بود که در کنگره «جبهه ملی ایران» توسط ایشان خوانده شد و مورد توجه بسیار قرار گرفت.
 
حال اگر ایشان با نارضایتی از کنگره و نتایج آن شعری با عنوان «فضاحت ملی» سروده بود، چگونه می‌توان این مسئله را توجیه کرد که شورای جدید فردی را که به مخالفت با شورا برخاسته و شعری در نفی عملکرد کنگره و شورا سروده است را دوباره به شورا دعوت نماید و علی‌الاصول چنین شخصیتی باید از شورا اخراج شود نه دعوت! از آن گذشته چنین موضوعی جعل ساخته و پرداخته‌ای چه ارتباطی با زنده یاد تختی دارد را خدا می‌داند و بس. محض اطلاع آقای منوچهر برومند این نکته را متذکر شوم که با استناد به مدارک بسیار، اساسا کنگره جبهه ملی در آن سال همانند بسیاری از کنگره‌های احزاب دیگر، پس از پایان مورد مخالفت برخی افراد که از نتایج آن رضایت نداشتند قرار گرفت و این شکایات نزد زنده یاد «دکتر محمد مصدق» نیز برده شد که در نتیجه موجب بروز چند دستگی‌هایی نیز گردید و عواقب گوناکونی در پی داشت.
تازه، استناد منوچهر برومند به افواه هم به فرض صحت چه بسا می‌تواند دال بر عداوت شخصی باشد که با توجه به علاقه و ارادت بسیاری از بزرگان جبهه ملی به استاد ادیب برومند کلا مع الفارق است.

آنچه ایشان در مورد زنده‌یاد جهان پهلوان «غلامرضا تختی» و نقل قول استاد ادیب از مرحوم تختی بیان داشته ، باید گفت آیا تعریف و تمجید از تواضع فردی متواضع چون زنده یاد تختی که این صفت او بر همگان معلوم است دلیل حقیر انگاشتن اوست؟ (برای آگاهی بیشتر رجوع شود به مصاحبه آقای فرید دهدزی در مجله پیام ابراهیم مورخ آبان 1397 به مدیریت زنده یاد اعظم طالقانی با زنده یادان حسین شاه حسینی و استاد ادیب برومند در ارتباط با شخصیت زنده یاد غلامرضا تختی) که در این مصاحبه جناب شاه حسینی با تواضع بسیار از خبرنگار خواسته است از ادیب برومند که در آن زمان منشی شورای مرکزی جبهه ملی بوده است مصاحبه را آغاز کند و فروتنی هر دو این بزرگان در تقدم انجام مصاحبه با دیگری خواندنی است.

              

در جایی که زنده‌یاد تختی می‌گوید، جای من در کنار مردان سیاست در شورای مرکزی جبهه ملی نیست ، ادیب برومند به او می‌گوید: پهلوان، لزومی ندارد که همه اعضای شورا افراد تحصیل کرده سیاست باشند و ما مردان پایبند به آرمان های خود را می‌خواهیم و شما واجد جمیع صفات انسانی و پایمردی هستی. حال، چه ذهنیتی باید یک انسان داشته باشد که این نقل قول حاکی از تواضع را دلیل خودپرستی و تکبر شخص نقل‌کننده بداند؟!
 
 پوراندخت برومند: پدر پس از درگذشت تختی قصیده‌ای با عنوان مرگ جهان پهلوان تختی سرود که در بسیاری از رسانه ها بازتاب داشت و در محافلی که به یادبود زنده‌یاد تختی برگزار می‌گردید خوانده می‌شد. بیت آغازین آن چنین است: 
برفت از جهان زی جهانی دگر       قوی چنگ و پاکیزه جانی دگر
سروده‌ای قوی و از دل برآمده که تختی را پهلوانی آزاده و بیدار دل چونان ستارخان توصیف می‌کند.
هر آنکس که این قهرمان دید گفت     بپا خاست ستارخانی دگر
شعری که بیانگر علاقه پدر به تختی و مرام ایران دوستی و میهن پرستی او بود. در سخنرانی به مناسبت چهلمین سال درگذشت تختی که در حسینیه ارشاد تحت عنوان قهرمان ملی برگزار گردید، با تمجید از فروتنی و صفات انسانی تختی او را با پهلوانان شاهنامه و جوانمردانی چون پوریای ولی مقایسه می‌کند. حال اگر کسی بیاید و ادعایی طرح کند درباره شعری به نام «فضاحت ملی» که جایی چاپ نشده و مستند نیست، قابلیت آن را ندارد که مورد توجه قرار گیرد.
 
درباره آشنایی منوچهر برومند با اهل قلم که بیان کرده است توسط عموهای دیگر صورت گرفته چه نظری دارید؟
جهانشاه برومند: اما در مورد ارتباط آقای منوچهر برومند در کودکی و نوجوانی با شخصیت‌های ادبی و علمی، هنری باید به این نکته اشاره کنم علی‌رغم اینکه مرحوم پدر ایشان و دیگر عموهایشان انسان‌هایی پاک سرشت ، بی‌آلایش و مهربانی بودند، اما هرگز نه در عرصه ادب، هنر و یا سیاست کوچک‌ترین ارتباط و دوستی و معاشرتی با بزرگان این رشته‌ها نداشتند و تنها فردی که از نوجوانی مشوق او بوده عمویش، استاد ادیب برومند بوده است که چون وی را علاقه‌مند به ادبیات و آثار هنری می‌دیده در تشویق او از هیچ کوششی فروگذار نکرده است و لاجرم دریغ از این همه ناسپاسی!
 
در جای دیگری از گفت‌وگو منوچهر برومند مطرح کرده که ادیب برومند به این دلیل که هدفش کسب منفعت مالی بوده است، من را تشویق می‌کرد. چه صحبتی در این زمینه دارید؟
شهریار برومند: پدر با درآمد حاصل از شغل وکالت دادگستری و به لحاظ علاقه شخصی به شناخت و جمع‌آوری آثار هنری و عتیقه اهتمام می‌ورزید و نزدیک به ۶۰ سال در این زمینه فعالیت کرده و با چاپ کتابی تحت عنوان هنر قلمدان شناخت خود را از این هنر در اختیار علاقه‌مندان قرار داده‌ است.
منوچهر برومند قبل از عزیمت به فرانسه و در هنگام فراغت نزد پدر می‌آمد و به لحاظ علاقه‌مندی به شناخت آثار هنری ایرانی از پدر سوالات زیادی در زمینه چگونگی جمع‌آوری آثار هنری می‌کرد که پدر هم با خلوص نیت، و توضیحات کافی و با صبر و حوصله فراوان به سوالاتش در این رشته پاسخ داده و همواره مشوق وی در جمع آوری آثار ارزشمند هنری بودند در صورتی‌که این قبیل تشویق‌ها هیچگونه منفعتی برای پدر نداشت زیرا پدر غالبا فروشنده آثاری نبودند که جمع آوری می‌کردند و صرفا علاقه‌مند بودند که او یا دیگر علاقه‌مندان به اینگونه آثار نیز بتوانند با شناخت به جمع‌آوری آنها بپردازند. در مجموع اکثر کلکسیونرهای آثار هنری علاقه مند به خرید و جمع‌آوری این آثار هستند و نه الزاما به فروش آنها و تمایل ندارند تا از مجموع آثار فاخری که در طی سالیان متمادی جمع‌آوری کرده‌اند چیزی کم شود.

معمولا کسانی که این‌گونه آثار هنری را شناخته و گردآوری می‌کنند علاقه‌مند نیستند که دیگران نیز آن را فرا گرفته و در حقیقت برای خود رقیب بتراشند. اکثر کلکسیونرهای آثار هنری علاقه مند به خرید و جمع‌آوری این آثار هستند و نه به فروش آن‌ها و نمی‌خواهند از مجموع آثاری که جمع‌آوری کرده‌اند چیزی کم شود.

                    

وقتی شما چنین شناختی را به شخص دیگری یاد بدهید در واقع برای خود رقیب درست کرده‌اید و پیدا شدن رقیب به ضرر شماست نه به نفع شما. لکن پدر از آنجایی که انسان بسیار خوش قلبی بودند بدون توجه به این موارد چون دریافتند که منوچهر هم همانند خودشان به این رشته علاقه‌مند است برآن شدند که در این راه مشوق او باشند و همچون معلمی که به شاگردی علاقه‌مند چیزی را یاد می‌دهد به او آموزش دادند و ناگفته نماند که منوچهر هم در این زمینه با استعداد بود و یاد می‌گرفت و بعدها خودش زمانی که در پاریس زندگی و تحصیل می‌کرد ظاهرا یک گالری نقاشی‌ راه‌اندازی کرده و در خارج از کشور آثار هنری را خریداری و در گالری خود در معرض نمایش قرار می‌دهد، اما اینکه این موضوع یاد دادن و تشویق چه منافع مالی‌ می‌توانسته برای پدر به‌دنبال داشته باشد را باید از خود منوچهر برومند سوال کرد؟
 
 منوچهر برومند در مصاحبه خود گفته بود ادیب برومند تابلوهای حسین خطائی نقاش بلندپایه اصفهانی را که از روی نیاز به بهای اندک به وی فروخته بود و صدها برابر ارزش مادی داشت، به حساب نیکوکاری خود می‌گذاشت و از زمره‌کارهای خیر خود می‌دانست و در همه محافل هم از این عمل خود یاد می‌کرد، آیا چنین چیزی صحت دارد؟
پوراندخت برومند: شادروان حسین خطایی هنرمندی چیره دست بود که علاوه بر نگارگری در هنرهای دیگر از جمله طرح مینیاتور معرّق، سوخت، تشعیر، مشبک‌سازی و ... هنرمندی شیرین کار بود و در بسیاری از آثار هنری، مهارت‌های یاد شده را به‌ کار می‌گرفت و مجموعه‌ای از این هنرها که قاب‌سازی با نقش‌های گل و مرغ و مینیاتور را نیز شامل می‌شد در تابلوهای او به چشم می‌خورد. پدر در مقاله‌ای چاپ شده در کتاب طراز سخن با نقل خاطره‌ای از آشنایی‌اش با این هنرمند از وی به نیکی یاد کرده و با تحسین هنر وی او را استادی پر هنر و به لحاظ سجایای اخلاقی هنرمندی وارسته، بی‌آلایش، با متانت و محجوب و دیندار توصیف کرده است. حال باید پرسید آیا سفارش تابلویی با موضوع دیدار شیرین و فرهاد در بیستون به استاد خطایی و تحسین وی و ترغیب هنر دوستان به خرید آثاری از این هنرمند، کاری زشت و ناروا بوده یا شایسته و در خور تقدیر.

لازم به ذکر است که مقالات و مصاحبه های پدر در رابطه با هنر در کتاب های طراز سخن ، از نقطه تا نگار و از دیر زمان در بسیاری از مجلات هنری از جمله هنر و مردم، نگارستان، یاد نامه های بزرگان ادب و هنر و ... به چاپ رسیده که در آن مقالات به تاریخچه و سیر نقاشی در ایران از عهد تیموری تا اواخر دوره قاجار، مکاتب مختلف هنری از مکتب هرات و تبریز تا مکتب تهران پرداخته و با نگاهی کارشناسانه به انواع آثار هنری از مینا کاری، نقش‌آفرینی اشیاء لاکی (قلمدان و قاب آیینه)، دیوارنگاری، تذهیب، شمایل‌سازی، کتاب‌آرایی و ... با شرحی در خصوص پدیدآورندگان آثار با ارزش هنری از جمله رضا عباسی، محمد زمان، سمیرمی، بهزاد، میرزا آقا امامی و بسیاری از نادره کاران بزرگ این مرز و بوم به رشته تحریر در آورده و درباره هنر خوشنویسی و خوشنویسان برجسته‌ای چون میرعماد نیز مقالاتی به چاپ رسانده که مرجع پژوهش های هنری قرار گرفته است. ملی گرایی و ایران دوستی پدر، انگیزه او برای نگهداری از آثار هنری و شناساندن و گسترش آگاهی درباره هنر ایران بوده است.

علاقه پدر به هنر و آموزش آن زایدالوصف بود و خانه ما، منزلگاه کارشناسان و هنر دوستانی بود که با دیدن آثار هنری و راهنمایی‌های پدر به آگاهی علمی در زمینه‌های گوناگون هنر، دست می‌یافتند و منوچهر برومند هم برخوردار از موقعیتی خاص بود و آموخته‌های هنری‌اش مدیون علاقه‌مندی و فراخ نظری پدر در هنر آموزی به او بود.

              
 
منوچهر برومند در جایی از صحبت‌هایش درباره طرز نگارش ادیب برومند می‌گوید در نگارش پدر شما غالبا ترکیبات مصدری به کار رفته و با آنچه رایج و مرسوم فارسی‌زبانان است همانند نیست که این مساله نشان می‌دهد نویسنده از لحاظ روحی در پی نوعی افتراق برج عاج‌نشینی است و می‌پندارد جایگاه ادبی‌اش ایجاب می‌کند که کاهش دادن را کاهش بخشیدن بنویسد و در جایی دیگر نیز درباره نظم و نثر ادیب برومند مطالبی عنوان می‌کند. نظر شما چیست؟ 
پوراندخت برومند: یکی از ویژگی‌های بارز زبان فارسی، ظرفیت و آمادگی پذیرش این زبان در ترکیب و پیوستن واژه‌های آن به یکدیگر است. منوچهر برومند به ترکیب‌سازی واژگان و نگارش ادیب برومند نیز نظری منفی دارد و به کار بردن واژگان پیوندی و مرکب را نشانه خودنمایی و برج عاج‌نشینی او قلمداد می‌کند. در صورتی که پدر نیز مانند بسیاری از گویندگان و نویسندگان متقدم و معاصر، بهره‌گیری از واژه‌های ترکیبی را که نشانه توانمندی و گستره وسیع زبان فارسی است، مدنظر قرار داده و در آثار خود ترکیبات آهنگین و خوش نقشی را که به‌دست فراموشی سپرده شده جایگزین کلمات عربی و فرنگی نموده و بر زیبایی و دلنشینی سخن خویش افزوده است.
ادیب برومند در سرودن انواع شعر پارسی از قصیده، قطعه، غزل، مثنوی و رباعی طبع‌آزمایی کرده و شاعری توانا در این عرصه ها به‌شمار می‌آید.

قصاید او بیشتر رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی دارد و برخوردار از استحکام و استواریست و غزلیاتش خیال‌انگیز، پر نقش و نگار و مشحون از ظرایف ادبی با مضامین عاشقانه، عارفانه، اخلاقی، سیاسی و اجتماعیست. سبک شعر او در قصیده خراسانی و غزلیاتش به سبک عراقی متمایل است. پدر به جهت آنکه روحیه‌ای بلند پروازانه برای سرودن شعر فاخر داشت بیشتر در قالب قصیده شعر می‌سرود زیرا قصیده برای بیان آرمان‌های میهنی و آزادی‌خواهانه مناسب‌تر بوده و قصیده‌سرایی دشوارترین شیوه برای بیان مقصود به‌شمار می‌آید.

اما در بیان عشق و عرفان، غزلیاتی نغز و دل‌انگیز در مجموعه غزلیاتش با نام «درد آشنا» به چشم می‌خورد. ادیب برومند مثنوی بلندی در توصیف اصفهان دارد که نمونه درخور توجهی از مثنوی سرایی اوست که به توصیف طبیعت زیبای اصفهان می‌پردازد و با ذکر رویدادهای تاریخی آن از فرهنگ، چگونگی معیشت، ادبیات، شعر، موسیقی، معماری و انواع هنرها و صنایع دستی که حاصل قریحه شاعران و دسترنج صنعت‌گران و هنرمندان این دیار است سخن می‌گوید.
 
جایی از مصاحبه منوچهر برومند به کتاب «نگارستان ادیب» اشاره می‌کند که از حیث عکاسی و چاپ و صفحه‌آرایی و صحافی حرف ندارد، ولی از لحاظ محتوا، اشیاء ارائه‌شده و مقدمه‌ای که به قلم مرحوم ادیب برومند نوشته شده، جنبه القای نادرستی دارد و از این بابت اظهار تأسف می‌کند، اگر پاسخی در این زمینه دارید بفرمایید.
 پوراندخت برومند: درباره کتاب «نگارستان ادیب» نیز منوچهر برومند علاوه بر داستان‌پردازی‌هایی که ذکر آن گذشت و اشاره او به اشتباهاتی که در توصیف آثار شده است، با طرح این مسئله که برخی از آثار جعلی در این مجموعه قرار دارد و در مورد یکی از این آثار مدعی رقم جعلی آن توسط عبدالله آدمیت است که با سفارش پدر، صورت پذیرفته عملاً با دروغزنی و افترا و ادعای کذب، به نظر می‌رسد چشم خود را بر امکان پیگیری قانونی انتساب این عنوان بسته نگاه داشته است.
 
شهریار برومند :کتاب نگارستان ادیب از جمله کتب هنری بوده که در سال 1392 و به هزینه شخصی پدر و توسط انتشارات گلدسته در یک‌هزار نسخه به چاپ رسید و در برگیرنده مجموعه آثار هنریست که پدر در طول سالیان دراز جمع‌آوری و نگهداری کرده‌اند.
برای معرفی این کتاب فاخر در دو نوبت مراسم رونمایی یکی در اصفهان و دیگری در تهران برگزار شد و در هر دو مراسم اساتید محترمی از جمله آقایان زنده‌یاد دکتر باستانی پاریزی، دکتر الهی قمشه‌ای، استاد آیدین آغداشلو، حجت الاسلام سید محمود دعایی، دکتر حمید فرهمند بروجنی، آقای مرادخانی و ... به ایراد سخنرانی درباره این کتاب و اهمیت مجموعه‌داری و تقدیر از پدر پرداختند.کتاب نگارستان ادیب در زمان کوتاهی نایاب شد و امید است در شرایط مناسبی امکان چاپ مجدد آن فراهم شود. اظهارات غیر مستند و غیرکارشناسانه آقای منوچهر برومند درباره این کتاب ارزشمند متاسفانه می‌تواند ناشی از بغض و حسد باشد زیرا همان‌طور که قبلا گفته شد از طریق راهنمایی و تشویق پدر به جمع‌آوری آثار هنری علاقه‌مند شده است.
 
او در جایی مطرح کرده که ادیب برومند را فقط به‌دلیل خط خوشی که داشت منشی کنگره جبهه ملی کردند، آیا توضیحی در این زمینه دارید؟
پوراندخت برومند: درباره جریان برگزاری نخستین کنگره جبهه ملی ایران و انتخاب پدر به سمت منشی شورا، توضیح این نکته لازمست که زنده‌یاد دکتر غلامحسین صدیقی در جلسه فوق بیان می‌دارد: «بنده وظیفه اخلاقی خود می‌دانم و تصور می‌کنم احزاب شورای مرکزی جبهه ملی ایران نیز با من موافق باشند که در این محضر شریف از مراتب ادب و احساسات پاک و علوّ نفس دوست معظم و فاضل و ادیب خود یعنی آقای ادیب برومند یاد کنم (تشویق حضار) و تصور می‌کنم که برای ما بسیار شایسته خواهد بود که در آن سطح و در میان نام دبیران، مردی ادیب، یعنی نام ادیب برومند را داشته باشد.» همچنین ایشان گفته بودند ادیب برومند هم ادیب است و هم برومند. ادیب برومند با 129 رأی به سمت منشی اول انتخاب می‌شود. (کتاب صورتجلسات کنگره جبهه ملی ایران به کوشش امیر طیرانی)
 
منوچهر برومند درباره انتخابات و فعالیت ادیب برومند در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی مسایلی را بیان کرده است از جمله اینکه ادیب برومند از حیدر علی‌خان کارمزد دریافت می‌کرده یا اینکه مرحوم ادیب ادعای مبارزه با صارم‌الدوله را داشته درحالی‌که امینی اخگر با صارم‌الدوله مبارزه می‌کرده نه ادیب برومند، آیا حرفی مبنی بر رد این مدعا دارید؟
 پوراندخت برومند: مسئله تجدیدنظر در قرارداد 1933 و طرح لایحه الحاقی، حساسیت ویژه‌ای را در خصوص انتخابات دوره شانزدهم مجلس برانگیخته بود. پدر نیز که در آستانه 25 سالگی قرار داشت و از سال‌های نوجوانی اشعار انقلابی و میهنی‌اش علیه متنفذین و دست نشاندگان سیاست‌های بیگانه در روزنامه‌ها و جراید به چاپ می‌رسید به عرصه مبارزات انتخاباتی وارد شده و از دایی خود حیدر علی خان برومند کاندیدای انتخابات اصفهان که در این موقعیت به ارکان نفوذ دولتی نزدیک نبود، حمایت کرد. پدر در کتاب یاد مانده‌ها می‌نویسد: «من که سری پرشور از احساسات ملی در مخالفت با سیاست‌های استعماری داشتم، موقع را برای مبارزه با بنگاه وکیل تراشی صارم‌الدوله و مقابله با نفوذ فراوان او غنیمت شمردم.»

ادیب برومند ادعای مبارزه مستمر با صارم‌الدوله نداشته و صرفاً مسئله انتخابات دوره شانزدهم اصفهان او را به مقابله مقطعی با صارم الدوله به جهت اعمال نفوذش در انتخابات آن دوره کشانده بود. قابل ذکر است که در انتخابات دوره شانزدهم مجلس، تهدید و ناامنی و تقلب متنفذین کارساز می‌شود و شکایات و مدارک مستدل مربوط به تقلب، راه به جایی نبرده، در اکثر استان‌ها و شهرستان‌ها، وکلای حقیقی از جمله حیدرعلی برومند به مجلس راه نمی‌یابند. در همان زمان پدر دو چکامه انتقادی در مورد انتخابات تحت عنوان انتخابات رسوا سرود که در مجموعه اشعار ایشان و کتاب سرود رهایی به چاپ رسیده است.


              

مسئله کمک مالی دایی به خواهرزاده در مورد فعالیتی که به نتیجه دلخواه نیز نرسیده است، اصولا موضوعیتی نداشته، داستان‌سرایی و تراوشات ناشی از آشفتگی‌های گوینده است که در سرتاسر این مصاحبه مشهود می‌باشد و ادعای معاملات ربوی که بارها به آن اشاره می‌کند خلاف واقع و نشر اکاذیب درباره کسی است که پاک دستی‌اش بر همگان روشن و مبرهن است.
ضمنا آقای امیر قلی امینی اخگر، صاحب امتیاز و مدیر مسئول روزنامه اصفهان از دوستان پدر بود و شعرها و نوشته‌های پدر را مستمرا در روزنامه خود به چاپ می‌رساند.
 
در گفت‌وگوی قبلی بیان شد که قرآن نفیسی به خط زین‌العابدین قزوینی که خوشنویس خاص دربار فتحعلیشاه قاجار بود را ادیب برومند در سال 1354 توسط محمدحسین دولتشاهی که واسطه خرید قرآن برای موزه نیاوران و رابط ادیب برومند با دفتر موزه دربار بود می‌خرد و از آنجا که مهر ناصرالدین‌شاه قاجار در کنار نام کاتب در آن دیده می‌شد مسلم و مسجل بود که این قرآن متعلق به کتابخانه سلطنتی سابق است؛ ولی در کتابخانه ادیب برومند بود و این قرآن که از سال 1354در مجموعه ادیب برومند نگهداری می‌شد در ازای پرداخت مبلغی گزاف به جایگاه اصلی‌اش یعنی کتابخانه ملی که جایگزین کتابخانه سلطنتی سابق است بازگشت، این گفته‌ها تا چه حد صحت دارد؟
 شهریار برومند: این قرآن قبل از انقلاب در اختیار شاهزاده خانمی بوده که احتمالا بصورت موروثی به ایشان رسیده و زمانی تصمیم به فروش آن می‌گیرد تا شاید از مبلغی که از بابت فروش آن به‌دست می‌آورد بتواند برای خود آپارتمانی خریداری نماید. آقای دولتشاهی به اتفاق شخص دیگری قرآن را جهت کارشناسی از نظر خط و سایر ظرایف هنری مانند تذهیب و طلااندازی و ارزش و غیره نزد پدر می‌برند و ایشان با دیدن آن شگفت‌زده شده و ضمن برشمردن هنرهای به‌کار رفته در آن از هرگونه قیمت‌گذاری خودداری کرده و گفته بودند من برای این اثر هنری نمی‌توانم ارزشی درخور آن تعیین کنم.

لذا شاهزاده خانم به سبب آشنایی با آقای دولتشاهی از او می‌خواهد که ایشان از طریق همسر سویسی خود که ریاست کتابخانه فرح پهلوی را داشته قرآن را جهت هدیه به آنجا ببرد.
آقای دولتشاهی هم این قرآن ارزشمند را به کتابخانه فرح پهلوی می‌برند تا آنجا توسط کارشناسان ایشان قیمت‌گذاری شود و برای آن کتابخانه خریداری شود. ظاهرا قرآن برای مدتی در آنجا می‌ماند و به دلیل غیبت طولانی مدت مقومین کتابخانه، آقایان یحیی ذکاء و محسن فروغی نه قیمتی برای آن مشخص می‌شود و نه تصمیمی برای خرید آن گرفته می‌شود و این معطلی موجب کدورت خاطر شاهزاده خانم که قصد واگذاری آنرا داشته فراهم می‌سازد و به آقای دولتشاهی می‌گوید که قرآن را از کتابخانه بازپس گرفته و به وی مسترد بدارد. از این ماجرا مدتی می‌گذرد و پدر در سال 1355 به سفر حج تمتع مشرف می‌شوند و در بازگشت اشعاری در وصف خانه کعبه و مرقد حضرت رسول می‌سرایند و در مجموعه‌ای به نام «ارمغان سفر حج» به چاپ می‌رسانند. آقای دولتشاهی پس از اینکه قرآن را از کتابخانه فرح پهلوی بازپس می‌گیرد آنرا مجددا نزد پدر می‌آورد و ایشان نیز تمایل خود جهت خرید آنرا اعلام می‌دارند. آقای دولتشاهی هم نزد آن شاهزاده خانم می‌رود و صحبت‌های پدر را برای او بازگو می‌کند. پس از چندی خانمی که صاحب قرآن بود به آقای دولتشاهی می‌گوید از آنجایی که من قصد ندارم این قرآن را نگهداری کنم آن را نزد همان کسی که منصف بود و ارزش بالایی برایش در نظر گرفته بود ببر و بگو هر چقدر می‌تواند این کتاب را بخرد من هم راضی هستم.

پدر به آقای دولتشاهی می‌گویند ارزش هنری این قرآن بیش از چیزی است که من توان پرداختش را دارم و آن خانم از اینکه پدر آنقدر با صداقت درباره ارزش هنری قرآن صحبت کرده و ارزش اثر را درک کرده قرآن را با قیمت توافقی به پدر واگذار نمود. پدر بر این باور بودند که بدست آوردن چنین قرآن با ارزش و کم نظیر، به نوعی پاداش خداوندی به سبب سرودن اشعار سفر حج ایشان بوده است.
چند سال پیش پدر تصمیم گرفتند قرآن در جای امنی در داخل ایران نگهداری شود تا همگان بتوانند آن را ببینند و از دیدن چنین اثری لذت ببرند. افرادی که در کار جمع‌آوری آثار هنری هستند خواستار خرید قرآن از پدر شدند لکن پدر ابتدا از خریداران سوال می‌‌کردند که قصدشان از خرید قرآن چیست و وقتی متوجه می‌شدند که قصد آنان از خرید، نگهداری در خارج از کشور است از واگذاری آن خودداری می‌کردند. قابل ذکر است که استناد آقای منوچهر برومند به شایعه تمایل آقای زکی یمانی به خریداری قرآن موضوعیتی نداشته و مشخص نیست این همه اطلاعات غیر واقعی را از کجا به دست آورده‌اند؟

در دوران ریاست آقای مهندس مرعشی در سازمان میراث فرهنگی وگردشگری من نزد ایشان رفتم و قرآن را به ایشان نشان دادم و بسیار استقبال کردند و درصدد کارشناسی و خرید آن بر آمدند که قدری به‌ طول انجامید، لکن کتابخانه ملی در دوره ریاست آقای دکتر اشعری نیز به خرید و نگهداری و چاپ آن علاقه فراوان نشان دادند و سرانجام با موافقت پدر و در ازاء مبلغی کمتر از ارزش واقعی آن، قرآن به کتابخانه ملی واگذار شد. توضیح این نکته لازمست که زمانی که این قرآن در اختیار پدر بود چندین بار برای نشان دادن آن در نمایشگاه های قرآن در داخل کشور، نهادهای مسئول آن را به رسم امانت گرفتند و پس از اختتام نمایشگاه به پدر بازپس می‌دادند و حتی یکبار در اخبار سیما نیز نشان داده شد و توضیحاتی پیرامون آن ارائه گردید. لذا، اظهارات آقای منوچهر برومند در خصوص این قرآن و نحوه ابتیاع آن توسط پدر و نحوه واگذاری آن متاسفانه همانند سایر اظهاراتش مغرضانه و صد در صد غیر واقعی است. (برای آگاهی بیشتر در این باره رجوع شود به کتاب از نقطه تا نگار، مصاحبه کریم فیضی با ادیب برومند، انتشارات روزنامه اطلاعات)
 
 منوچهر برومند همچنین گفته است ادیب برومند که یکی از اعضای جبهه ملی است با یکی از طرفداران نظام شاهنشاهی به نام مهدی جوادی دوست بوده و ادیب برومند چرا باید با چنین کسی دوست باشد؟ چه پاسخی دارید؟
جهانشاه برومند: در مورد ادعای منوچهر برومند نسبت به دوستی زنده‌یاد ادیب با آقای مهدی جوادی در دهه 40 به بعد که طبق گفته وی، نامبرده در سال 1332 در کودتای 28 مرداد نقش داشته است:
اولا: آقای مهدی جوادی زمانی با ادیب برومند همکلاس بوده‌اند و ایشان نه شخصیتی معروف و نه شخصیتی سیاسی بوده است که کسی بداند در روز 28 مرداد سال 1332 چه کرده است. لذا صحت و سقم این سابقه اساسا مشخص نیست. آقای مهدی جوادی کارشناس عتیقه و آثار هنری قدیمی و خریدار و فروشنده این‌گونه آثار بوده که از دهه 40 به بعد بدلیل ارتباط هنری و کارشناسی آثار با ادیب برومند مراوداتی برقرار نموده است.

نه ادیب برومند در سال‌های زمامداری دکتر مصدق و کودتای 28 مرداد با وی ارتباطی داشته و نه او از عناصر شناخته شده‌ای چون برادران رشیدیان و مظفر بقایی و غیره بوده که گذشته‌اش برای بسیاری مشخص بوده باشد. ارتباط و دوستی مجدد ایشان با ادیب برومند صرفا بر مبنای علاقه‌مندی و جمع‌آوری و شناسایی آثار هنری بوده و نه ارتباط مرامی و اندیشه‌ای. او نه قبل از انقلاب مصدر کاری بوده و نه بعد از آن.

تازه‌، به فرض آنکه آقای مهدی جوادی در گذشته عقایدی متفاوت از عقاید ملی‌گرایانه ادیب برومند داشته است، این چه ارتباطی با سلام و علیک و یا ارتباط کاری و ذوقی و غیره دارد؟!
بسیاری از دوستان زنده یاد ادیب برومند در زمینه شعر و ادبیات افکار سیاسی متفاوتی داشتند و آیا او می‌بایست با همه آنان قطع ارتباط و دوستی می‌کرد؟ این تصور تنها از جزم اندیشی فردی تراوش می‌کند که خود را روشنفکر و دمکرات می‌داند و تنها هدفش تخریب شخصیت بزرگان است.
این اظهر من الشمس است که زنده‌یاد ادیب برومند پس از اختلاف شاه با مصدق از طرفداران جدی مصدق شد و تا پایان عمر هرگز از راهی که رفته بود بازنگشت و علیرغم پیشنهاداتی که به وی می‌شد نه در قبل و نه بعد از انقلاب به دنبال پست و مقام نرفت و نه به دنبال استفاده‌های مادی از قدرت‌مداران و نهادهای وابسته به قدرت.

وی حتی به‌خاطر شهرت نیز که بسیاری از اهل ادب و هنر بدنبال آن هستند با هیچ رسانه دولتی همکاری نکرد که مبادا خدشه‌ای به اندیشه‌های سیاسی او وارد شود. در رابطه با شخصیت سیاسی، اجتماعی و ادبی او لطفا رجوع شود به مستند «حاصل هستی» که در دو دی وی دی 120 دقیقه‌ای شرح حال زندگی او توسط خود و بسیاری از صاحب‌نظران سیاسی و ادبی نقل گشته و گفتارها همه زنده و با نمایش فیلم است و نه محاوره‌های مجلسی و نقل‌های محفلی.
از پایمردی او در راه آزادیخواهی و وطن‌دوستی و از ارزش‌های شعری و ادبی او رجوع شود به گفتارهایی از بزرگانی چون دکتر ضیاء الدین سجادی، دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی، دکتر ابراهیم باستانی پاریزی، دکتر مظاهر مصفا، دکتر میر جلال‌الدین کزازی، دکتر الهی قمشه‌ای، استاد ابوالحسن ورزی، استاد رحیم معینی کرمانشاهی، بانو سیمین بهبهانی، استاد آیدین آغداشلو، حسین شاه حسینی، مهندس کورش زعیم و شمار زیادی از بزرگان در مستند «حاصل هستی» و در نوشته‌هایی جداگانه از زنده‌یادان جلال‌الدین همایی، دکتر غلامحسین صدیقی، الهیار صالح، دکتر پرویز ورجاوند و همچنین دکتر هرمیداس باوند، دکتر حسین موسویان، پروفسور فضل‌الله رضا، دکتر محمدرضا راشد محصل، دکتر احمد اقتداری، دکتر ناصر تکمیل همایون، دکتر عبدالله انوار و غیره... در کتاب «آفرین ادیب»
 
در مورد اظهارات آقای منوچهر برومند در رابطه با پیشکش کردن تابلویی به موزه فرح پهلوی چه پاسخی دارید؟
جهانشاه برومند: درباره پاره‌ای از موارد که آقای منوچهر برومند اظهار داشته‌اند، با وجود اینکه از دیدگاه من ارزرش پاسخگویی ندارد ولی بر خود لازم می‌دانم توضیحاتی هر چند مختصر را در این رابطه بازگو نمایم:
در مورد پیشکش نمودن تابلویی به فرح پهلوی در سال 1354 که ظاهرا در شورای جبهه ملی بعد از انقلاب جهت انتخاب هئیت رهبری بین زنده‌یادان ابراهیم کریم آبادی و ادیب برومند مشاجره لفظی صورت گرفته قضیه از این قرار بوده است که در آن سال زنده‌یاد ناصر خدایار که خود نویسنده و خبرنگار و زمانی از خبرنگاران طرفدار دکتر مصدق بوده ولی بعدها مشاور دربار و فرح پهلوی گردیده، به مناسبت آشنایی ادبی با ادیب برومند از ایشان می‌خواهد که چون تعدادی از گردآورندگان آثار هنری اشیایی را به موزه در دست تاسیس فرح پهلوی اهدا کرده‌اند، ایشان نیز جهت تشویق ملکه به حفظ و نگهداری آثار هنری ایران اثری را به موزه مذکور پیشکش نمایند که در این رابطه استاد ادیب برومند هم با ارائه تابلویی به این کار مبادرت می‌ورزند ولی بعد چند ماه این تابلو به دلایل نامعلوم به ایشان مسترد می‌گردد.

این مساله توسط مرحوم کریم آبادی دست‌آویزی جهت عدم انتخاب ادیب برومند در هئیت رهبری جبهه ملی سال‌های آغازین انقلاب می‌گردد که ادیب برومند هم وکالت و ارتباط آقای کریم‌آبادی را در بانک ایرانیان آقای ابوالحسن ابتهاج مطرح می‌کند ولی سرانجام بگو مگوها پایان می‌گیرد و ادیب برومند با رای اکثریت اعضاء شورا به عضویت هیئت رهبری جبهه ملی ایران انتخاب می‌شود. 
حال آیا یک بگو مگو یا اختلاف‌نظر که نه تنها در بیشتر جلسات حزبی بلکه در یک جلسه مجتمع ساختمانی هم مابین همسایگان رخ می‌دهد رویداد مهم و قابل مطرح کردنی در یک مصاحبه می‌تواند باشد؟
 
نظر شما در مورد اظهارات منوچهر برومند در خصوص اپرت ایران پر آشوب و نمایشنامه نویسی ادیب برومند چیست؟
پوراندخت برومند : ادیب برومند اپرت ایران پرآشوب را در سال 1326 در اصفهان به روی صحنه برد و با اشعاری در انتقاد از اوضاع نابسامان ایران، آرزوی شاعر میهنی را در برپائی نهضتی علیه بیدادگری به تصویر کشید. منوچهر برومند در مورد اپرت ایران پر آشوب، استقبال مردم از این اپرت حماسی و وطن‌خواهانه را نادیده می‌گیرد و آن را نمایشنامه‌ای ناکام ارزیابی کرده، بر آن قلم بطلان کشیده و غرض ورزی نابکارانه‌اش را آشکار می‌سازد.
 
منوچهر برومند در مورد زندانی شدن و دوران حبس ادیب برومند مطالبی بیان داشته است. پاسخ شما چیست؟
جهانشاه برومند: بر خلاف گفته ها و نقل قول های آقای منوچهر برومند مبنی بر ترس و دلهره استاد ادیب برومند به هنگام زندانی شدن در زندان قزل قلعه، ایشان نه تنها هرگز ترسی به دل راه نداد، بلکه علی‌رغم نصایح پسر عموی مهربانش تیمسار سپهبد ناصرقلی برومند هرگز حاضر به اظهار ندامت جهت رهایی از زندان نشد و تا پایان دوره‌ای که زندانیان به تناوب آزاد می‌شدند در زندان بسر برد، لذا اظهارات وی در مورد سفارش و رهایی زودتر ایشان نسبت به سایرین پایه و اساسی ندارد. موید پایمردی و عدم ترس ادیب برومند را می‌توان در تحصن داوطلبانه وی در سال 1339 در مجلس سنا یادآور شد.

و اما در مورد موضوع اختلاف نظر جزئی و کم اهمیت ایشان با زنده‌یاد سید محمدعلی کشاورز صدر در تحصن مجلس سنا می‌توان به کتاب «زندگی‌نامه و خاطرات سیاسی سید محمد علی کشاورز صدر» رجوع نمود که به نقل خاطراتی از ادیب برومند با کشاورز صدر در آن ایام اشاره دارد.
در جایی از این خاطرات زنده‌یاد کشاورز صدر می‌گوید وقتی یکی از خبرنگاران به مجلس سنا آمد و من سخنگوی جبهه ملی بودم از من نام متحصنین را جویا شد و زمانی که من نام ادیب برومند را آوردم خبرنگار با هیجان پرسید
«همان شاعر معروف؟»
زنده‌یاد کشاورز صدر بیان نمود که وقتی من این سوال خبرنگار را به دوستان متحصن گفتم، زنده یاد دکتر صدیقی با لحن خاص خودشان فرمودند «خوب است، خوب است که بدانند شاعر معروفی هم در میان ما هست»
جالب است که منوچهر برومند از آنچه در تایید زنده‌یاد ادیب برومند توسط همفکران ایشان بیان شده است چیزی نمی‌گوید و تنها به ذکر اختلاف‌نظرهای جزیی که در هر جمعی پیش می‌آید سخن می‌راند!

منوچهر برومند همچنین اظهاراتی در رابطه با قبول وکالت بانک ملی توسط استاد ادیب برومند مطرح نموده. پاسخ شما چیست؟
پوراندخت برومند : قبول وکالت دعاوی بانک ملی ایران از سوی استاد ادیب برومند هیچ ارتباطی به آشنایی و نزدیکی با رژیم گذشته نداشته و همواره بانک‌ها برای طرح دعاوی در محاکم دادگستری از وکلای مبرز کانون وکلای دادگستری جهت احقاق حقوق خود بهره می‌گرفتند و بسیاری از مخالفین رژیم گذشته و از طرفداران دکتر مصدق در پاره‌ای از ادارات و موسسات دولتی و یا شرکت‌های خصوصی بدون هیچگونه وابستگی مصدر اموری بودند.
 
منوچهر برومند همچنین اظهاراتی در رابطه با ادعای مقوم بودن استاد ادیب برومند جهت آثار هنری ایرانی موزه فرح پهلوی و همچنین اختلافات ملکی خود با ایشان مطرح نموده است.
پاسخ شما چیست؟
 شهریار برومند: در خصوص ادعای تقویم آثار هنری ایرانی موزه فرح پهلوی نیز استاد ادیب برومند علیرغم تبحر و تسلط در کارشناسی آثار عتیقه ایرانی، هیچگاه مقوّم رسمی و غیر رسمی اینگونه آثار موزه در دست تهیه فرح پهلوی نبوده است.
در مورد تضییع حقوقی ملکی و میراثی خانوادگی همین بس که پس از فوت زنده یاد علیرضا خان برومند، پدر منوچهر برومند، و با توجه به اینکه مادر آن مرحوم در قید حیات بودند، وصیتنامه‌ای به توصیه و با دستخط ادیب برومند مبنی بر واگذاری سهم‌الارث پدر آقای منوچهر برومند به نفع بازماندگان ایشان تنظیم و به رشته تحریر درآمد و بدین ترتیب منوچهر برومند و برادرشان از این اقدام منتفع گردیده‌اند.

    

گذشته از موارد ذکر شده، منوچهر برومند با طنزی تلخ و گزنده، همواره طی سالیان متمادی در قالب شعر و داستان‌های فکاهی و خالی از لطف نسبت به خویشاوندان درخور احترام در وب سایت خود و یک مورد هم در صفحه 290 شماره 31 نشریه مهرنامه توهین و دروغ‌پردازی کرده که موجب رنجش آنان و بازماندگانشان را فراهم ساخته است.

مصاحبه از: ساجده سلیمی. الهه شمس
 
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 97
  • نظرات در صف انتشار: 21
  • نظرات غیرقابل انتشار: 19
  • بی طرف ۱۱:۱۹ - ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
    منوچهر برومند فردی باذوق و هنرشناس اما متاسفانه انسانی اهل کینه و دشمنی است و نسبت به خویشاوند نزدیکش زنده یاد ادیب برومند،به بهانه نقد ادبی و سیاسی با بی مهری و خشونت هرچه تمام تر داوری می کند.امیدواریم لحن آرام و محترمانه فرزندان ادیب در پاسخ به ایشان سبب توجه بیش ترآقای منوچهر به اخلاق و ادب نفس در سنین بالای شصت سالگی شود. هیچ کس در این جهان ابدی نیست چه در ایران چه در پاریس !امیدوارم همه ما از استادانی مانند همایی و بهمنیار و گلچین معانی درس ادب به هر دو معنی و صفا و سعه صدر فراگیریم.با درود و احترام به ادیب و منوچهر و فرزندان این دو .
    • ۰۸:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۶
      مطالبی که استاد منوچهر برومند در مصاحبه خود با ایبنا ایراد فرمودند یک روشنگری تاریخی در خور ستایش است . ریشه همه شور بختی های ما در همین لاپوشانی ها ریاکارانه و خواسته خرجی های کاسبکارانه و هواداری های منفعت طلبانه است.
  • ۱۹:۲۸ - ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
    صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید با درود و تشکر از خبرگزاری ایران (ایبنا) که این فرصت را در اختیار فرزندان زنده یاد استاد ادیب برومند قرار دادند تا در خصوص یاوه گویی های منوچهر برومند با متانت و بردباری با سند و مدارک معتبر جوابگو باشند کسانی که با شخصیت والا و انسانی و اخلاقی استاد ادیب برومند آشنا هستند میدانند که این یاوه گویی ها شان و‌منزلت آن بزرگوار را خدشه دار نمیکندو سخن گژی گفتن ز بیچارگیست به بیچارگان بر بباید گریست
  • ۱۹:۵۲ - ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
    صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید با درود و تشکر از خبرگزاری ایران (ایبنا) که این فرصت را در اختیار فرزندان زنده یاد استاد ادیب برومند قرار دادند تا در خصوص یاوه گویی های منوچهر برومند با متانت و بردباری با سند و مدارک معتبر جوابگو باشند کسانی که با شخصیت والا و انسانی و اخلاقی استاد ادیب برومند آشنا هستند میدانند که این یاوه گویی ها شان و‌منزلت آن بزرگوار را خدشه دار نمیکندو سخن گژی گفتن ز بیچارگیست به بیچارگان بر بباید گریست
  • م_ب ۱۹:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
    صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید با درود و تشکر از خبرگزاری ایران (ایبنا) که این فرصت را در اختیار فرزندان زنده یاد استاد ادیب برومند قرار دادند تا در خصوص یاوه گویی های منوچهر برومند با متانت و بردباری با سند و مدارک معتبر جوابگو باشند کسانی که با شخصیت والا و انسانی و اخلاقی استاد ادیب برومند آشنا هستند میدانند که این یاوه گویی ها شان و‌منزلت آن بزرگوار را خدشه دار نمیکندو سخن گژی گفتن ز بیچارگیست به بیچارگان بر بباید گریست
  • ۲۰:۱۷ - ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
    صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید با سلام و‌تشکر از خبرگزاری ایران (ایبنا) که این فرصت را در اختیار فرزندان زنده یاد استاد ادیب برومند قرار دادند تا در خصوص یاوه گویی های منوچهر برومند با متانت و بردباری که نشان دهنده شخصیت و منش و رفتار آن بزرگواران است با سند و مدارک معتبر جوابگو باشند کسانی که با شخصیت والا و انسانی و اخلاقی استاد آشنا بودند میدانند که این یاوه گویی ها شان و منزلت آن بزرگوار را خدشه دار نمیکند و سخن کژی گفتن ز بیچارگیست به بیچارگان بر بباید گریست
  • م_ب ۲۱:۱۷ - ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
    صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید با درود و تشکر از خبرگزاری ایران (ایبنا) که این فرصت را در اختیار فرزندان زنده یاد استاد ادیب برومند قرار دادند تا در خصوص یاوه گویی های منوچهر برومند با متانت و بردباری با سند و مدارک معتبر جوابگو باشند کسانی که با شخصیت والا و انسانی و اخلاقی استاد ادیب برومند آشنا هستند میدانند که این یاوه گویی ها شان و‌منزلت آن بزرگوار را خدشه دار نمیکندو سخن گژی گفتن ز بیچارگیست به بیچارگان بر بباید گریست
  • م_ب ۲۱:۲۲ - ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
    صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید با درود و تشکر از خبرگزاری ایران (ایبنا) که این فرصت را در اختیار فرزندان زنده یاد استاد ادیب برومند قرار دادند تا در خصوص یاوه گویی های منوچهر برومند با متانت و بردباری با سند و مدارک معتبر جوابگو باشند کسانی که با شخصیت والا و انسانی و اخلاقی استاد ادیب برومند آشنا هستند میدانند که این یاوه گویی ها شان و‌منزلت آن بزرگوار را خدشه دار نمیکندو سخن گژی گفتن ز بیچارگیست به بیچارگان بر بباید گریست
  • م_ب ۲۱:۲۵ - ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
    صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید با درود و تشکر از خبرگزاری ایران (ایبنا) که این فرصت را در اختیار فرزندان زنده یاد استاد ادیب برومند قرار دادند تا در خصوص یاوه گویی های منوچهر برومند با متانت و بردباری با سند و مدارک معتبر جوابگو باشند کسانی که با شخصیت والا و انسانی و اخلاقی استاد ادیب برومند آشنا هستند میدانند که این یاوه گویی ها شان و‌منزلت آن بزرگوار را خدشه دار نمیکندو سخن گژی گفتن ز بیچارگیست به بیچارگان بر بباید گریست
    • ۱۴:۲۱ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۱
      کدام مدرک ؟ قصیده فضاحت ملی را همه اعضای جبهه ملی می دانند که صحت داشته است . موضوع کلیسای سن ژن وی یو راه هم که دکتر حریری در کتاب یادگار عمر ش نوشته است موضوع رفتن ادیب به اردستان و کشیده خوردنش را هم همه کسانی که در جریان انتخابات دوره شانزدهم در اصفهان بوده اند خبر دارند. نزول خوری ادیب برومند را هم همه بازاریها و جواهر فروش های قدیمی و فرزندانشان خبر دارند .
  • م_ب ۲۱:۳۳ - ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
    صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید با درود و تشکر از خبرگزاری ایران (ایبنا) که این فرصت را در اختیار فرزندان زنده یاد استاد ادیب برومند قرار دادند تا در خصوص یاوه گویی های منوچهر برومند با متانت و بردباری با سند و مدارک معتبر جوابگو باشند کسانی که با شخصیت والا و انسانی و اخلاقی استاد ادیب برومند آشنا هستند میدانند که این یاوه گویی ها شان و‌منزلت آن بزرگوار را خدشه دار نمیکندو سخن گژی گفتن ز بیچارگیست به بیچارگان بر بباید گریست
    • ۰۳:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۹
      چند بار تو باید یک مطلب را تکرار کنی نفهم کسی که بایدتشکر کند مهندس منوچهر خان است که دوباره برایش زمینه فراهم شد افکار عامه متوجه اختلاف خود با عموی بدحساب عوام فریب حسودش کند .شک ندارم که در دلش قند آب می کنند .
    • ۰۳:۱۲ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۹
      ادیب مال بچه های ابوالفتح خان را هم خورده پرونده حقوقی بر علیه فرزندان ادیب در در جریان است.
  • محمد ۲۲:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
    منوچهر برومند فردیست دارای تلون مزاج که حدود یکسال قبل با غرض ورزی تمام مطالبی را به عموی خود زنده یاد ادیب برومند نسبت داده بود و از نحوه ی سوال و جوابها به وضوح مشخص بود که تعدادی سوال از پیش تعیین شده را به مصاحبه کننده داده تا طرح نماید و خود نیز جوابهایی غیر مستدل به آنها داده بود. امروز جای بسی مسرت و خرسندی است که حقیقت مطالب توسط فرزندان ارجمندش برای اصحاب خرد و فرهنگ ،در کمال انصاف و رعایت ادب که دقیقا نقطه مقابل نحوه ی مصاحبه ی اقای منوچهر برومند است بیان نموده اند تا خدای ناکرده شبهه ای در خاطر خوانندگان عزیز و هموطنان گرامی باقی نماند. زنده یاد ادیب برومند در سراسر زندگی خردمندانه ی خود از چنان جایگاهی برخوردار بود که یاوه سرائیهایی از ایندست قادر به اسیب رسانی به شخصیت والای وی نیست و بقول استاد سخن سعدی شیرازی... شب پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد.
    • ۲۲:۳۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۲
      شرمباد بر برادر زاده اى كه براى مطرح كردن خود ، نسبت به عموى در گذشته و بسيار محترم و نامدار خود بى حرمتى كند و نسبت هاى ناروا و نا درستى باو بدهد . انهم در قالب يك مصاحبه مهندسى شده بى ارزش كه تنها برداشتى كه از ان ميشد انبوهى از غرض ها ومرض هاى كهنه را به نمايش مى گذاشت و نوعى نفرت پراكنى خويشاوندى را ارائه مى داد ، كه جنبه فاميلى داشت و هيچ ارتباطى به فضاى عمومى و رسانه اى نداشت و مى توان گفت كاملا خصوصى بود . و فارغ از بحث ازادى بيان نشر توهين اميز بعضى از مطالب ان گفتگو كوتاهى ناشر ان مصاحبه بوده و جاى شگفتى است اما با درج پاسخ فرزندان اديب برومند اميد وارم تا حدى جبران ازردگى دوستداران استاد اديب برومند بشود
    • ۱۰:۲۷ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۷
      جایگاه ادیب برومند همین بود که در جبهه ملی کاری کرد که چند ماه متوالی در عرصه مجازی در معرض انواع و اقسام توهین ها قرار گرفت‌‌‌ و نزدیک ترین خویشاوندش سالها او را در معرض نکوهش قرار داده سکه یک پولش کرده است . اگر شعور و تدبیری و فهم و کیاستی داشت نمی گذاشت‌ کار به اینجا بکشد. صحبت آقای دکتر امینی با مهری در شبکه یو توب را بشنوید تا متوجه شوید چه جایگاهی داشته و در نود سالگی‌ چه بلائی از روی بر سر خود آورده است
  • عدالت ۱۸:۴۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۲
    فعلا که دوره،دوره با پنبه سر بریدن و در پشت کلمات شیک و مودبانه یاوه گویی کردن است. جناب منوچهر برومند نه ترسی از کسی دارند و نه به دنبال نفعی برای خویش هستند فقط با خلوص نیت، صداقت و سادگی تمام آنچه که در واقع بوده را گفته اند و خواهند گفت و در حد توان خود نقاب از چهره پلید یک دسته از مسببین اصلی بدبختی ایران و ایرانی بر میدارند .... خدا لعنت کند این قشر بظاهر روشنفکر نما را که بیشتر از پنجاه سال است هر چه میکشیم از دست ایشان است
    • ۱۳:۵۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۳
      جناب عدالت اتفاقا اين روزها كمتر كسى پشت كلمات شيك مقاصد خود را بيان مى كند . بلكه بيشتر با هتاكى وپرده درى و بقول شما و بخيال خودش با صداقت بيان مى كند . اما شما يا با چهر ه واقعى و خصوصيات روحى جناب منوچهر برومند بدرستى واز نزديك اشنا نيستد يا بدرستى با شخصيت و كارنامه فرهنگى و اهنرى وادبى استاد اديب برومند اشنايى نداريد كه مطالب غير مستند و اوهام جناب منوچهر برومند را بيان صادقانه حقايق ونهفته در گنجينه سينه بى كينه ايشان نسبت به عموى خود مى بينيند و خدا را شكر كه جناب منوچهر خان موفق شدند قبل از مرگ اين بار عظيم و تكليف وجدانى وملى و اخلاقى توهين وافترا را نسبت به بزرگ خاندان برومند و اصحاب فرهنگ ادا كنند و سبك بار انشاء الله بديدار حق بشتابند و عدالت خواهانى چون حضرتعالى. را راضى كنند ، ارادتمند منصف
    • ۱۶:۴۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۳
      منوچهر برومند نفعی ندارند ولی ذهنی بیمار دارند سالیان سال است که برای مطرح کردن خود دیگران را شماتت میکنند و در قالب طنز مورد توهین قرار میدند با توجه به بیمار بودن ایشان و نداشتن تعادل روحی فامیل برومند ترجیح به سکوت کردند ولی ایشان سکوت را حمل بر محقق بودن خود کرده و به اراجیف و یاوه گویی هایشان ادامه دادند لذا صبر دوستدارن جناب استاد ادیب برومند به سر امد و فرزندان شایسته و‌محترم آن زنده یاد به احترام پدر و دوستدارانشان در مقام پاسخگویی با سند و مدرک بر امدند من به نوبه خود از فرزندان زنده یاد جناب استاد ادیب برومند کمال تشکر را دارم که تا حدودی خاطر آزرده دوستداران را فراهم نمودند
  • کسایی ۱۴:۴۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۳
    رسم بسیار بسیار بدی است که توقع دارند هر کس که در زمینهٔ فرهنگ و ادب و هنر مطرح و صاحب جایگاه شد مصون از هر گونه نقدی باشد. آیا چون مرحوم ادیب برومند اسم و رسمی دارند، برادرزادهٔ ایشان نباید پس از این که از ایشان و خانوادهٔ ایشان نارو خوردند و حقشان خورده شد، از حق خود دفاع کنند و حقیقت را جار بزنند؟ ادیب برومند شاید ظاهر خود را خوب نشان می‌داده، اما خوب شد که جناب منوچهرخان برومند حقایق پس پرده را برملا کردند تا ما بدانیم که اوضاع از چه قرار است. این هم که پس از یک سال خانوادهٔ ادیب در مقام پاسخگویی برآمده‌اند مشکوک است. حتما نشسته‌اند فکر کرده‌اند داستان سر هم کرده‌اند تا بتوانند ماله‌کشی کنند. احترام فرهنگی و هنری مرحوم ادیب بجا،ولی ایشان در زندگی شخصی خود حق برادرزادهٔ خود را خورده است و بازماندگانش هم در دادگاه محکوم شده‌اند، چرا نباید به این موضوع پرداخته شود؟ هر کس جناب آقای منوچهر برومند اندکی بشناسد مطمئنا می‌داند که ایشان انسانی وارسته و درویش‌مسلک هستند که در قیدوبند زخارف دنیوی نیستند و اگر حرفی علیه مرحوم ادیب زده‌اند یا می‌زنند، فقط و فقط به خاطر احیای حق و حقیقت و زیر بار ظلم نرفتن است. زور دارد به عمو و خانوادهٔ عمویت اعتماد کنی، خودت در خارج از کشور باشی، آنها حقت را بخورند و توقع داشته باشند ساکت هم بمانی. امیدواریم ایبنا فرصتی هم به جناب منوچهرخان بدهد تا در پاسخ به این سه تفنگدار از حق خود دفاع کنند.
    • مطلع ۰۱:۰۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
      در پاسخ به اظهارات شما ذکر این نکته لازمست که شما بهتر است ابتدا مصاحبه مورخ ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ آقای منوچهر برومند را بخوانید و سپس اظهار نظر کنید. مطالب این مصاحبه ارتباطی به اینکه آقای ادیب برومند بنا به اطهارات شما حق برادرزاده خود را خورده باشد ندارد و لابد شما اطلاعاتی دارید که در مصاحبه موجود نیست . در ضمن شما ظاهراً خبرگزاری را با دستگاه قضایی اشتباه گرفته اید چون خبرگزاری جای پرداختن به دعاوی حقوقی افراد نیست و برای اینگونه دعاوی محاکم صالحه وجود دارند و آقای منوچهر برومند و یا هر کس دیگری میتوانند دعاوی حقوقی خود را با مدارک مستند به محاکم ارائه نمایند تا مورد رسیدگی و صدور رای قرار گیرد . شما اصلا چه کاره هستی و از چه زمانی در مسند وکالت یا قضاوت قرار گرفته اید که برای موارد مورد ادعای منوچهر خان خود تان بدون ارائه هیچ مدرکی از احقاق حق دم میزنی ؟ واضح است که نه وکیل دادگستری هستید و نه قاضی دادگاه و اصلا همانطور که مشخص است مصاحبه ها را درست نخوانده اید و فقط خواسته اید حرف بی ربطی زده باشید. اشاره به موضوع درویش مسلکی و وارستگی و‌ در قید و بند مادیات نبودن منوچهر خان تان هم از آن حرف های مسخره و خنده دار است. لابد از اجرای حکم اخیر دادگاه مبنی بر تخریب خانه های تعدادی مستضعف بی نوا در شهر گز که در اوائل پیروزی انقلاب در املاک موروثی این جناب درویش وارسته بی نیاز ساکن پاریس بنا شده بود بی اطلاع هستید.
    • ۰۶:۳۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
      از شما با ادیباتی که بکار برده اید بیش از این انتظار نمیرود وامثال شما باید از این ادم مریض دفاع کنند باشد که در پیشگاه خق جوابگو باشید
    • ۰۶:۴۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
      کسایی مثل اینکه همه در فامیل حق ایشان را تضعیف کردند چون شماتت و انتقاد از عمو و دایی ها و پدر زن مرحوم وووووو در قالب طنز و توهین و تحقیر راه احقاق خق ایشان است مگر میشود همه گناهکار باشند و ایشان پاک مشکل منوچهر برومند عقده های و حسادت های کودکی که متاسفانه بعلت نااگاهی اطرافیان ایشان درمان نشدند و با این حسد و عقده بزرگ شده و در صدد انتقام برامدند داستان ها هم مال امروز دیروز سال قبل نیست
    • مطلع ۱۶:۲۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
      جناب کسایی در پاسخ قبلی خود به شما این موضوع را فراموش کردم یادآور شوم که منوچهر برومند تا بحال فرصت حرف زدن زیاد داشته و حرف های زیادی بسیاری در فضای مجازی و غیر مجازی مطرح کرده که البته با بی محلی مواجه شده ؛ لذا شما نگران این نباشید که ایبنا فرصتی به این منوچهر خان شما بدهد چون این فرصت بدواً به او داده شده لاکن از این فرصت بر طبق معمول سنواتی سوء استفاده کرده و دروغ پردازی های بیمارگونه خود را تحویل آنها داده است و لاجرم با پاسخ ها و روشنگری های مستدل فرزندان استاد ادیب برومند مواجه شد.
    • ۰۳:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۹
      درود بر شما که یک حرف درست زدی
  • بهیه جیلانی ۱۶:۱۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۳
    پاسخی برای خانم پوراندخت برومند ..شما معتقد برانید که شخصیت پدر شما اقای ادیب برومند شخصیتی است که هرگز تخریب نخواهد شد»ولی امروز شما در محضر دفاع با یک گردان حضور دارید ایا در این میان تردیدی وجود دارد که بعد از گذشت بسیار زمان در مقام دافع از پدر خود برخاستهاید و این چنان به شخصیت نزدیک ترین به اقای ادیب برومند .منوچهر برومند را به نا جوانمردی به چالش میکشید ؟ ازادی اندیشه اجازه میدهد شما نگرشهای مختلف از یک پدیده داشته باشید و شما میخواهید نگرش خود را به طرف مقابل القا بفرمایید که دور از نگاه یک روشن فکر به اندیشه هست ..لطفا اجازه بفرمایید از دریچه های مختلف پدر محترم شما دیده شوند و افراد نظریات خود را بیان کنند و انها را به دادگاه ملت نکشید ..
    • ۱۹:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
      با سلام ، من يك معلم گزى هستم ، پدر و پدر بزرگم كشاورز بوده و هستند و بحمدالله هيچگاه نان خان واربابى را تا به امروز نخورده اند واز زحمت ودسترنج خود عمر وزندگيشان را گذرانده اند , من از نسلى نيستم كه گذشتگان فاميل برومند را ديده باشم . اما خوشبختانه تنها بازمانده از ان نسل را كه استاد اديب برومند باشند ، پس از تاسيس فرهنگ سراى اديب برومند در شهر گز در اوايل دهه هشتاد از نزديك ديدم و با ان زنده ياد اشنا شدم . و هر بار كه ايشان به شهر گز مى امدند و در فرهنگسرا جلساتى تشكيل مى شد ، حالا يا شعر خوانى بود يا برنامه موسيقى جوانان گزى بود و يا ديدار عمومى باايشان داشتند . من ودوستان وهم فكرانم مشتاقانه در ان جلسات شركت مى كرديم و هر بار بخاطر رفتار و بر خورد هاى صميمانه و محترمانه اى كه با حاضران داشتند . بر جاذبه ومحبوبيتشان نزد ما افزوده مى شد و بر خود مى باليديديم . كه بزرگ زاده اى كهن سال از اين ديار پس از ساليان دورىاز زادگاهش همت كرده و با سرمايه شخصى خود نهادى را بنياد گذاشته است كه هم يك بناى تاريخى را از خطر حذف ونابودى حفظ كرده و هم نام نيكش را ماندگار كرده است .. حتى ما اگر بخواهيم چون برادر زاده نا شنيده پندشان همه كارنامه نود ودو ساله زندگى او از شاعرى و هنر شناسى ومجموعه دارى وارمان خواهى ، ملى گرايى و وطن دوستى ، مهمان نوازى ، گشاده دستى در مساعدت به نياز مندان و و غيره را نديده بگيريم و يكسره و با بى انصافى خط بطلان بر ان بكشيم . همين يك مورد فرهنگسراى گز كفايت مى كند كه از او تقدير كنيم وبه روح پاكش درود و رحمت بفرستيم نام نيكى گر بماند زادمى به كز او ماند سراى زر نگار ،،، من انچه از پدر وپدر بزرگم كه به صداقت وراستگوى شان متعقدم و در مورد خانواده گستره برومند شنيده ام ، اين بوده است كه انها هميشه منشاء اثار خير و خدمت به مردم شهر گز و زادگاهشان بوده اند و علاوه بر انكه چيزى جز نام نيك از گز با خود نبرده اند. بلكه بسيار هم بخشيده اند . همين امروز اكثر سازمان ها و ادارات و موسسات خدماتى شهر گز بر روى زمين هاى اهدايى خاندان برومند بنا شده است . حال زهى تاسف كه جناب منوچهر خان برومند بجاى ادانه راه پدران و گذشتگان خود سفره دل تهى از حقيقت خود را در رسانه محترم خبر گزارى كتاب پهن كرداند و با نا دلپذير رين شكل ممكن مصاحبه اى ترتيب داده اند . كه نه تنها چيزى بر اظهار فضايل و دانش و مكارم خود خوانده خويش نيفزوده اند . بلكه به شهرتى از نوع برادر حاتم دست يافته اند . من اگر جاى ايشان بودم در سن وراى شصت سالگى سرى به خود مى زدم و دل باين هوادارىً هاى جعلى وساختگى ان هم از يك قلم و منبع دل خوش نمى كردم و به جبران اشتبا هات و كوتاهى ها مى پرداختم و از ارواحًبزرگان ودر گذشتگان خاندان مرحوم مصطفى قلى خان ( پدر بزرگ تان ) عذر خواهى وطلب امرزش مى كردم ،، و من الله توفيق
    • ۱۹:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
      با سلام ، من يك معلم گزى هستم ، پدر و پدر بزرگم كشاورز بوده و هستند و بحمدالله هيچگاه نان خان واربابى را تا به امروز نخورده اند واز زحمت ودسترنج خود عمر وزندگيشان را گذرانده اند , من از نسلى نيستم كه گذشتگان فاميل برومند را ديده باشم . اما خوشبختانه تنها بازمانده از ان نسل را كه استاد اديب برومند باشند ، پس از تاسيس فرهنگ سراى اديب برومند در شهر گز در اوايل دهه هشتاد از نزديك ديدم و با ان زنده ياد اشنا شدم . و هر بار كه ايشان به شهر گز مى امدند و در فرهنگسرا جلساتى تشكيل مى شد ، حالا يا شعر خوانى بود يا برنامه موسيقى جوانان گزى بود و يا ديدار عمومى باايشان داشتند . من ودوستان وهم فكرانم مشتاقانه در ان جلسات شركت مى كرديم و هر بار بخاطر رفتار و بر خورد هاى صميمانه و محترمانه اى كه با حاضران داشتند . بر جاذبه ومحبوبيتشان نزد ما افزوده مى شد و بر خود مى باليديديم . كه بزرگ زاده اى كهن سال از اين ديار پس از ساليان دورىاز زادگاهش همت كرده و با سرمايه شخصى خود نهادى را بنياد گذاشته است كه هم يك بناى تاريخى را از خطر حذف ونابودى حفظ كرده و هم نام نيكش را ماندگار كرده است .. حتى ما اگر بخواهيم چون برادر زاده نا شنيده پندشان همه كارنامه نود ودو ساله زندگى او از شاعرى و هنر شناسى ومجموعه دارى وارمان خواهى ، ملى گرايى و وطن دوستى ، مهمان نوازى ، گشاده دستى در مساعدت به نياز مندان و و غيره را نديده بگيريم و يكسره و با بى انصافى خط بطلان بر ان بكشيم . همين يك مورد فرهنگسراى گز كفايت مى كند كه از او تقدير كنيم وبه روح پاكش درود و رحمت بفرستيم نام نيكى گر بماند زادمى به كز او ماند سراى زر نگار ،،، من انچه از پدر وپدر بزرگم كه به صداقت وراستگوى شان متعقدم و در مورد خانواده گستره برومند شنيده ام ، اين بوده است كه انها هميشه منشاء اثار خير و خدمت به مردم شهر گز و زادگاهشان بوده اند و علاوه بر انكه چيزى جز نام نيك از گز با خود نبرده اند. بلكه بسيار هم بخشيده اند . همين امروز اكثر سازمان ها و ادارات و موسسات خدماتى شهر گز بر روى زمين هاى اهدايى خاندان برومند بنا شده است . حال زهى تاسف كه جناب منوچهر خان برومند بجاى ادانه راه پدران و گذشتگان خود سفره دل تهى از حقيقت خود را در رسانه محترم خبر گزارى كتاب پهن كرداند و با نا دلپذير رين شكل ممكن مصاحبه اى ترتيب داده اند . كه نه تنها چيزى بر اظهار فضايل و دانش و مكارم خود خوانده خويش نيفزوده اند . بلكه به شهرتى از نوع برادر حاتم دست يافته اند . من اگر جاى ايشان بودم در سن وراى شصت سالگى سرى به خود مى زدم و دل باين هوادارىً هاى جعلى وساختگى ان هم از يك قلم و منبع دل خوش نمى كردم و به جبران اشتبا هات و كوتاهى ها مى پرداختم و از ارواحًبزرگان ودر گذشتگان خاندان مرحوم مصطفى قلى خان ( پدر بزرگ تان ) عذر خواهى وطلب امرزش مى كردم ،، و من الله توفيق
    • ۱۷:۳۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۶
      بهیه جیلانی شما مثل اینکه شناختی از گردان ندارید چرا که سه نفر را گردان دیده اید فرمودید که چرا فرزندان اقای ادیب برومند با توجه به اینکه معتقدند شخصیت پدرشان هرگز تخریب نخواهد شد درصد دفاع برامدند و ناجوانمردانه نزدیکترین کس اقای ادیب را به چالش کشیدند خانم محترم شما بدون اطلاع و اگاهی و شناخت چطور به خودتان اجازه قضاوت میدهید فرزندان آن بزرگ مرد به اصرار فامیل و دوستداران جناب اقای ادیب برومند بعد از یکسال جوابگوی هجویات به ایشان شدند انهم نه ناجوانمردانه بلکه با رعایت اخلاق و ادب و با مدرک و سند چرا که آنها در دامن مادری نیکو سرشت و پدری امین و با اخلاق بزرگ شده اند من نمیدانم شما کجای صحبت های خانم پوراندخت برومند را القاء كننده يافته ايد كه به نگرش انديشه شان انتقاد ميكنيد دوست عزيز اگر انتقادات منوچهر برومند انتقاد تي بدون غرض و حسادت بود مطمئن باشيد كه فرزندان ان بزرگ مرد با دل و جان ميشنيدند ولي گفته هاي منوچهر برومند نشان از ذهني بيمارگونه است چرا كه نه تنها جناب اديب برومند بلكه افراد بسيار محترم و بالياقت مورد هجوم و حمله ذهن بيمارگونه ايشان قرار گرفته اند تمام با سند و مدرك موجود است اگر تا به حال سكوت كرده اند تنها دليلش فقط رعايت شان فاميل بوده است و بس لطفا شما هم در نگرش تان تجديد نظر كرده و بدون اگاهي و اطلاع در موضوعي وارد نشويد با تشكر
  • ۱۱:۰۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
    اگر خوانندگان محترم شعر «پیکان سخن» سروده آقای منوچهر خان را مطالعه بفرمایند متوجه می شوند که ریشه ی کدورت و دشمنی ایشان با جناب ادیب بر سر دعوای ملک و ارث و میراث است.ممکن است منوچهر خان در دعوای ارثی خود با جناب ادیب حق داشته باشند .اما جای مطرح کردن این دعواها فضای عمومی نیست آن هم از طرف خانواده ای که اسم و عنوان و احترامی در منطقه اصفهان دارند.از آقای دکتر محمد خلیلی شاعر و محقق از شاگردان استاد بزرگوار شفیعی کدکنی بسیار گله داریم که با مصاحبه خاص با منوچهر خان آتش این کدورت و دشمنی را بار دیگر افروختند.منوچهر خان در این شعر می گویند: پیام بر ز من ای پیک، ادیب نادان را سخیف مرد سبکسار نامسلمان را برای مطالعه شعر به این آدرس مراجعه شود: http://manoutchehr-broomand.com/%d9%be%db%8c%da%a9%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d8%ae%d9%86/
    • بهروز ۱۷:۳۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۵
      این هم یکی دیگر از قصائد جناب منوچهر خان‌ برومند که خطاب به جناب عبدالعلی خان ادیب برومند سروده اند. قبل از انقلاب زمانی که منوچهر خان در دانشکده ادبیات دوره لیسانس را می گذراندند . به قدری به عمو علاقه داشتند .و‌ فکر می‌ کردند وارسته و آزادیخواه اند که نمی شد بی وضو نام عبدالعلی خان را پیش منوچهر خان بر زبان آورد. ‌ پاداش نمّام عمّ من آن بد گهر ادیب برومند آنکه بُوَد شهره در تبانی و ترفند مَقدم او پیشگام نکبت و ادبار آفدُمش موجب جدایی و آفند بسته ‌ به دامان خاندان من افسوس کاوست چو ضحاک و ما چو کوه دماوند رنجه ز قِصر ِ سخاوتش دلِ اِخوان غرقه ‌به کِبرِ سخافتش زن و فرزند با کَنَفِ ‌ظلم دست و پای ببندد در کَنَف‌ِ‌‌ ‌‌همتش هر آنکه سپارند گر فکنی سوی او کمندِ محبّت گیرد و بر گِردِ قامتِ تو کُند بند بر ستمش جای چون و چند و چرا نیست گفت باو‌‌‌ باید این معامله تا چند؟ نیست امید وفا زچشم سفیدش بذر وفا در زمین شور نکارند ! بر سر خوان ادیب نیش‌ بُوَد نوش زهر شود در دهان کس چو نهد قند دعوی فضل و هنر کند که نباشد منهی و مال یتیم خواره هنرمند عالم و آدم‌ اگر زجای بجنبند چون کَنه از خسّتش جدا نتوانند کور‌‌ نبیند ‌ شکوه و لطف طبیعت طَرف نبندد کر ارچه فحل دهد پند ظلم روا داشت همچو نایب کاشی در حق ما مستعان لطف خداوند یاد وطن کرده بودم از پس هجرت یاد صفاهان و شوش و شمشک و دربند پای به‌‌ خاک وطن چو باز نهادم بودم از این بازدید خرّم و خرسند پایوری پر خروش راه مرا بست نامه ی ننگی گشود و سوی من افکند نامه گرفتم به دست و نیک بخواندم بود به نثر تو ای ادیب همانند حرف بد و‌‌ واژه زشت و جمله زیان بار وان همه مغلوط و سست پیکر و پیوند جمله سخن چینی و دروغ و رکاکت در پس هر واژه واژگونه پساوند نامه دریدم زهم به خاک فکندم منقلب و پر خروش و شرزه و ارغند پایور آن انقلاب و شور مرا دید داد روادید من به طعنه و لبخند گفت که این ساعیِ‌ ادیب نما را کار شناسان خبره نیک شناسند در نظر ما چنین اراذل و اوباش جمله به یک ارزن و پشیز نیرزند لکه ی ننگ تو زنده رود نشوید گَنده کُند رنگت آب دجله و اروند قسوره آسا بدان که قصد تو دارم باشدم از نظم و نثر خود و کژ آکند میکنمت مدتی مشاهر ه با قسر تا که به قصرت کشی حصار پدافند یا تو رکاب افکنی به کهتری از من یا به حضیضت کشم ز قلّه ی الوند سخت بسوزانمت در آتش غیرت دور شود چشم بد چو تَرکَد اسپند نیش به خود می زند اگر بفروزند حلقه ی آتش به گرد عقرب شش بند گر چه نئی‌ در خور مشاعره بامن بر چو توئی عارفان بها نگذارند گرچه که هرگز ادیب‌گونه ادیبان پیش ادیبان ادب نگاه ندارند منتظر پاسخی ز سوی تو هستم واین ره دیرینه شاعران بسپارند پاسخ هجوِ خود ار کسی نتوانست اهل سخن جمله شاعرش نشمارند منوچهر برومند م ب سها اصفهان ۱۰ فروردین ماه ۱۳۸۳ خورشیدی
    • ۲۱:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۵
      در پاسخ به اظهار نظر جنابعالی ؛ و برای روشن شدن اذهان این نکته را متذکر میگردد که ریشه کدورت و دشمنی آقای منوچهر برومند نسبت به استاد ادیب برومند مربوط به دعاوی ملکی و میراثی نیست چرا که قاعدتاً محل طرح این قبیل دعاوی آن هم با ارائه مدارک مستند در محاکم قضایی بوده و نه خبرگزاری کتاب ایران «ایبنا» . قابل دکر است که استاد ادیب برومند همواره بر آن بوده اند که خدشه ای به میراث آقایان منوچهر و جمشید برومند وارد نگردد و یکی از اقدامات ایشان همین بس که پس از فوت زنده یاد علیرضا خان برومند، پدر منوچهر و جمشید برومند، و با توجه به اینکه مادر آن مرحوم یعنی علیرضا خان برومند در قید حیات بودند، وصیتنامه‌ای به توصیه و با دستخط ادیب برومند مبنی بر واگذاری سهم‌الارث پدر منوچهر و جمشید برومند به نفع بازماندگان ایشان تنظیم و به رشته تحریر درآمد و بدین ترتیب منوچهر برومند و برادرشان از این اقدام منتفع گردیده‌اند. موضوع عداوت منوچهر برومند نسبت به استاد ادیب برومند چیزی نمیتواند باشد غیر از حسادت بی حد و حصر و بی مورد و روان پریشی مزمن که در وجود او رخنه کرده است.
  • بهیه جیلانی ۰۲:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۷
    مخاطب من خانم پوراندخت برومند است. نه افراد ناشناس که مشغول عقده گشائی اند. من از دوستان نزدیک زنده یادان داریوش و پروانه فروهر هستم آقایان ادیب برومند را هم از نزدیک می شناسم . مپندارید که این افراد که ظاهرا سنگ آقای ادیب برومند را به سینه می زنند با این حرف های صدتا یک غاز می توانید چیزی را ثابت کنید . بلکه با این حرفها ماهیت خود را نشان می دهند و آقای ادیب را خراب می کنند. من بارها به منزل پدرتان رفته ام و بار ها در احمد آباد ایشان را دیده ام و صحبت کرده ام . و با ضعف های سیاسی ایشان و حرف هایی که در باره ایشان در مجامع سیاسی گفته می شد. آشنا هستم . اشتباه بزرگ ایشان ورود در عالم سیاست بود . هم می خواستند مطرح باشند. و‌هم‌ نمی خواستند هزینه کنند. . به همین جهت چندان وجهه سیاسی خوبی نداشتند .اگر به کار شعر و مجموعه داری خود می پرداختند بهتر بود . . البته کدام دختری است که نپندارد پدرش بی عیب و نقص است. پوراندخت خانم باور کنید پدرتان این اوخر با این اعلامیه های ضد ونقیض نشان می داد که سخت نیاز به استراخت دارند . آیا فکر نمی کنید که نمی بایست کاری می کردند که کار به اینجا بکشد.
    • ۲۳:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
      سرکار خانم جیلانی گرامی اگر شما وقایع و اظهار نظرها و سخنرانیهای برخی از جبهه ملی هارا در سالهای ۵۶و۵۷ و حتا بعد از ان مرور بفرمایید متوجه میشویدکه خطاهای انها چقدر بیشتر از خطاهای اقای ادیب بوده . نام نمیبرم که ناراحت نشوید. ایشان نه در انزمان پستی گرفت و نه قاطی نهضت ازادی شد. !! مهرداد .ن.
  • ۰۴:۵۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۷
    افسوس افسوس که 1.جناب منوچهر برومند هنرشناس و شاعر از همه شخصیت های ایران و جهان صرف نظر کرده فقط به نقد و بلکه هجو و انتساب صفات ناپسند به عموی محترمشان پرداخته اند! 2.دوستداران زنده یاد ادیب برومند هنرشناس و شاعر و ملی گرا هم جناب منوچهر را به عقده و کینه و ناراحتی روحی داشتن متهم کرده اند. اگر خانواده ای با این قدمت و احترام در اصفهان و ایران چنین دارد تیشه به ریشه خود می زند، آیا موضوع به فروپاشی بنیادهای اخلاقی در کشورمان مربوط نیست؟ از هردو طرف دعوا انتظار می رود کوتاه بیایند و به آینده این مرز و بوم فکر کنند.
    • ۱۴:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۷
      دوستان لطفا ًاين بحث را بيش از اين ادامه ندهيد . انچه بايد دستگير خوانندگان هر دو مصاحبه و پاسخ ان ، و نقد ها ونظرات بشود . شد بايد اذعان كنيم شخصيت فردى واجتماعى و كارنامه فرهنگى شاد روان اديب برومند مستغنى تر از انست ، كه با انجام يك مصاحبه و چند بيت شعر سخيف خدشه دار شود . ودر حقيقت بى نياز از دفاع امثال ما است . و سفارشم به برادر زاده استاد اقاى منوچهر برومند ، اين است ؛ حرمت بزرگان نگه دار ، تا حرمتت نگه دارند : سعى نا برده در اين راه به جايى نرسى مزد اگر مى طلبى طاعت استاد ببر واسلام على من اتبع الهدى
    • ۱۹:۳۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۷
      در پاسخ به اظهار نظری با شروع افسوس ، افسوس : آن بزرگوار مطالب درست و پسندیده ای را مطرح نموده اید ؛ لاکن توضیح این نکته لازمست که همانا از سالها پیش ، آغاز کننده این ماجرا حتی در زمان حیات استاد ادیب برومند همانا آقای منوچهر برومند بوده که با سرودن اشعاری بی مایه و انجام مصاحبه هایی از پیش ساخته و پرداخته شده در ضدیت با ادیب برومند ؛ کینه و دشمنی خود را نسبت به عموی بزرگوار خویش آشکار ساخته بود لیکن همواره در زمان حیات ادیب برومند با سکوت و خویشتنداری ایشان مواجه شده بود و این اولین باری بوده که فرزندان استاد پس از گذشت یکسال از مصاحبه ساختار شکنانه منوچهر برومند با خبرگزاری کتاب ایران و بدلیل درخواست و اصرار دوستداران ادیب برومند در مقام پاسخگویی برآمدند. لذا اگر نکوهش و شماتتی موضوعیت داشته باشد باید مراد و مقصود آقای منوچهر برومند باشند نه دیگران
    • ۱۹:۳۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۷
      در پاسخ به اظهار نظری با شروع افسوس ، افسوس : آن بزرگوار مطالب درست و پسندیده ای را مطرح نموده اید ؛ لاکن توضیح این نکته لازمست که همانا از سالها پیش ، آغاز کننده این ماجرا حتی در زمان حیات استاد ادیب برومند همانا آقای منوچهر برومند بوده که با سرودن اشعاری بی مایه و انجام مصاحبه هایی از پیش ساخته و پرداخته شده در ضدیت با ادیب برومند ؛ کینه و دشمنی خود را نسبت به عموی بزرگوار خویش آشکار ساخته بود لیکن همواره در زمان حیات ادیب برومند با سکوت و خویشتنداری ایشان مواجه شده بود و این اولین باری بوده که فرزندان استاد پس از گذشت یکسال از مصاحبه ساختار شکنانه منوچهر برومند با خبرگزاری کتاب ایران و بدلیل درخواست و اصرار دوستداران ادیب برومند در مقام پاسخگویی برآمدند. لذا اگر نکوهش و شماتتی موضوعیت داشته باشد باید مراد و مقصود آقای منوچهر برومند باشند نه دیگران
  • بهیه جیلانی ۱۳:۳۲ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۷
    مخاطب من خانم پوراندخت برومند است. نه افراد ناشناس بی ادب که مشغول عقده گشائی اند. من از دوستان نزدیک زنده یادان داریوش و پروانه فروهر هستم آقایان ادیب برومند را هم از نزدیک می شناسم . مپندارید که این افراد که ظاهرا سنگ آقای ادیب برومند را به سینه می زنند با این حرف های صدتا یک غاز می توانید چیزی را ثابت کنید . بلکه با این حرفها ماهیت خود را نشان می دهند و آقای ادیب را خراب می کنند. من بارها به منزل پدرتان رفته ام و بار ها در احمد آباد ایشان را دیده ام و صحبت کرده ام . و با ضعف های سیاسی ایشان و حرف هایی که در باره ایشان در مجامع سیاسی گفته می شد. آشنا هستم . اشتباه بزرگ ایشان ورود در عالم سیاست بود . هم می خواستند مطرح باشند. و‌هم‌ نمی خواستند هزینه کنند. سیاست نه سیخ بسوزد و‌نه کباب را پیش گرفته بودند . به همین جهت چندان وجهه خوبی نداشتند .اگر به کار شعر و مجموعه داری خود می پرداختند بهتر بود . نام تاریخی جبهه ملی خراب نمی شد. البته کدام دختری است که نپندارد پدرش بی عیب و نقص است. پوراندخت خانم باور کنید پدرتان این اوخر با این اعلامیه های ضد ونقیض نشان می داد که سخت قاطی کرده . آیا فکر نمی کنید که نمی بایست کاری می کردند که کار به اینجا بکشد.
    • ۱۹:۲۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۸
      سرکار خانم جیلانی با درود جناب اقای ادیب برومند نه تنها اهل سیاست نبودند که با توجه به عملکرد ایشان به ضرس قاطع میشود گفت وسیله ای در در دست اطرافیان نشان بودند عدم موضع گیری ها وارد نشدن و عدم دخالت در مسایل حاد سیاسی روز و به قول عوام نان را به نرخ روز خوردن روش ایشان بود ایشان شخصی عوام فریب و منفعت طلب بودند و دل خوشیشان ادعای رهبری بدون داشتن هیچ گونه صلاحیتی
  • دوستدار ادیب ۱۹:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۷
    در رابطه با مصاحبه آقای منوچهر برومند با خبرگزاری ایبنا و ذکر مطالبی بر علیه استاد ادیب برومند ؛ من بعنوان یکی از دوستداران استاد ادیب از اینکه سرانجام فرزندان ایشان بر آن شدند تا پس از یکسال صبر و خویشتنداری و شکیبایی پاسخ هایی قاطع و درخور به ایشان بدهند بسیار خشنود شدم. براستی استاد ادیب برومند علاوه بر تسلط فراوان به سرودن قصائد نغز و میهنی و غزلیات لطیف و دلنشین و دارا بودن افکار و اندیشه های آزادیخواهانه و میهن پرستانه ، انسانی بودند پاک نهاد و‌ نیک سرشت ، نیک کردار ، نیک پندار ، نیک گفتار ، خوشرو و خوش برخورد ؛ که من در طول زندگی خود کمتر چنین انسان شریف و آزاده ای را دیده بودم. اینجانب آقای منوچهر برومند را از نزدیک نمی شناسم ولی با مراجعه به وب سایت ایشان و مطالعه مطالب و مصاحبه های وی درباره استاد ادیب و با توجه به آشنایی و شناخت خودم از استاد و پاسخ های فرزندان استاد ، بی تردید به آثار بغض و کینه و حسادت بی مورد در نوشته ها و گفته های آقای منوچهر نسبت به استاد ادیب برومند پی بردم امیدوارم آقای منوچهر برومند در این سن و سال قدری بخود آیند و از آنچه ناجوانمردانه نسبت به استاد ادیب برومند انجام داده اند از درگاه آفریدگار بخشنده طلب بخشش نمایند و از این پس سعی و همت شان را در رشد و تعالی خود بکار بندند و از تخریب بزرگانی همچون ادیب برومند دست یازند.
    • ۰۵:۱۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۸
      اگر واقعا‌ یک شخص ثالثی هستی درمورد کسی که‌نمی‌شناسی‌ حرف نزن و داوری نکن و آن را هم که فکر می کنی می شناسی اطمینان نداشته باش که درست‌ می شناسی که سعدی گفته است: به یک دقیقه توان گفت از شمایل مرد که تا کجاش رسید است پایگاه علوم ولی زباطنش ایمن مباش و غرّه مشو‌ که خبث ذات نگردد به سالها معلوم
  • حمید رحمتی ۲۳:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۷
    پس حکم محکومیت مرحوم ادیب برومند توسط دادگستری اصفهان به چه مناسبت صادر شده است جز حیف و میل اموال و املاک جناب اقای دکتر منوچهر برومند و خانواده محترمشان
    • ۲۱:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۸
      آقای حمید رحمتی هیچگونه محکومیتی برای استاد ادیب برومند توسط دادگستری اصفهان مبنی بر حیف و میل اموال آقای منوچهر برومند که البته مدرک دکترا هم ندارند لاکن به دروغ خود را دکتر معرفی میکنند صادر نشده است . در ضمن یاد بگیر بی دلیل و مدرک حرف نزن
  • شاهین وفادار ۰۱:۲۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۸
    با درود احترامابه عرض میرسانم خانواده بر.ومند باعث افتخار و مباهات شهر اصفهانند اما با خواندن مصاحبه فضاحت ملی دکتر منوچهر برومند بی احترامی و اهانتی نسبت به مرحوم ادیب برومند استنباط نکردم جز بیان واقعیتهایی که یا در محافل ورا مجالس و گرد همایی های دوستانه بیان میشود وشاید زمانی مکتوب شوند و به صورت مقاله یا مصاحبه عنوان شوند و در معرض دید همگان قرار گیرند همانطور که فرزندان محترم ادیب بر.ومند گله مندند چرا مصاحبه دکتر برومند چاپ و نشر شده است این ایراد به خود انان هم ر.واست اما اینکه حرف های اقای دکتربه یک رمان بی در و پیکر می ماند و ایشان کینه جو و روانپریش اند اهنتی است بسیار بزرگ و توهینی نابخشودنی از فرزندان مرحوم ادیب چنین انتظاری نمی رفت که اینگونه در باره یکی از اعضای خانواده پاسخ بگویند جناب دکتر برومند شخصیتی ادیب شاعر با مرام و با اصالتی هستند شرط عقل حکم میکرد این اختلاف خانوادگی توسط فرزندان ان مرحوم و جناب اقای دکتر حل و فصل میشد اما واقعیت فرهنگی جامعه ما همیشه بر همین مدار گشته است که نباید به کسانی به هزار و یک دلیل ایراد و انتقاد کرد که گناه کبیره محسوب میشود اینجانب نه با تاریخ نا اشنایم و نه بیگانه بسیاری از بزرگان را بنا به روابط خانوادگی و غیره از نزدیک می شاسم ازجمله مرحوم ادیب برومن د را ایشان انسانی مردم دار شاعر حقوقدان و عضو شورای رهبری و بعد رهبر جبهه ملی بودند اما ایشان در مقام مقایسه با بزرگان جبهه ملی نبودند ایشان نه شهامت یک رجل سیاسی را داشتند نه جسارت و با عرض پوزش نه لیاقت رهبری جبهه ملی را داشتند ایشان در محافل دوستانه گردهمایی های دوره ای و نزد عده ای خاص شناخته شده بودند اما در جامعه نه تنها مطرح نبودند که عامل بی اعتباری و متلاشی شدن جبهه ملی شدند و ان هم صرفا بخاطر صندلی که به ان تکیه زده بودند زمانی اقای کورش زعیم فراخوانی جهت گرد هم ایی دادند اما بدلیل عدم استقبال مردم طی اعلامیه ای انرا لغو و علت را هم عدم رابطه با مردم عنوان کردند موضعگیری های منفعلانه و بی مورد ایشان و مقاله نویسی های ایشان در روز نامه اطلاعات راجع به نفی سکولاریزم حمله به موضع گیری های بعضی از اشخاص موجه جبهه ملی موج اتقادات همراه با ....علیه ایشان را به همراه داشت رسانه های خارج از کشور شروع به نفی وطرد ایشان پرداختند مصاحبه های اقای حسین مهری و...اقای محمد امینی که تند ترین نقد را علیه ایشان گفتند و نوشتند موجود است ایا بهتر نبود با توهین به اقای دکتر منوچهر برومن که خود تاریخ پژوه و اهل قلم است به اصل ماجرا می پرداختند و اینگونه سفیهانه در مقام پاسخگویی بر نمی امدند و لااقل سکوت اختیار میکردند که لاقل مجبور نباشند جواب محکومیت مرحوم ادیب توسط دادسرای اصفهان را بدهند و یا فروش غیر قانونی املاک برادر زادگان مرحوم ادیب و همانطور که اقای محمد امینی فرمودند اقای ادیب بهتر با این سن و سال به همان کار خرید و فروش کتب عتیقه جات و قلمدان هایتان بپردازید
    • ۰۲:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۹
      آقای وفا دار این فرزندان ادیب که حالا سنگ پدرشان را به سینه می زنند . این قدر بی لیاقت بودند که پدرشان را تنها با یک نوکر کرد درمنزل تنها بدون پرستار گذاشته بودند و هر کدام در جایی سرگرم عیش و نوش خود بودند .تا اینکه مهندس منوچهر خان که در یکی از مسافرت هایش به ایران با وضع رقت بار ادیب مواجه شده بود .با موسسه ای صحبت کرده بود .بانی خیر شد یک بانوی محترمی را برای پرستاریش معرفی کرد. که واقعا خوب از عهده اداره کردن زندگی ادیب بر می آمد . ولی فرزندان ادیب مانع می شدند .انعامی مازاد حقوقش بگیرد. طوری که ادیب مجبور می شد از این وآن قرض بگیرد.در معالجه پدر هم کوتاهی کردند . با دستگاه دوربین مدار بسته از راه دور پدر بیمار خود را کنترل می کردند. کلیه حساب هایش را در اختیار گرفته بودند .پیرمرد گریه می کرد و می گفت از دستشان راضی نیست . نسلش منقرض شده است. دکتر معالجش بهروز برومند هم گلایه می کرد که جهانشاه در امور پزشکی مربوط به پدرش دخالت بی جا می کرده است . برنامه آنها این بود که زود کلکش کنده شود .به پول وپله برسند. بااینکه خودشان هم کم نداشتند.
    • ۲۲:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۱
      آقای شاهین وفادار البته مشخص نیست که این نام و نام خانوادگی هویت واقعی شما هست یا نه ؛ هر چند هم که چندان مهم نیست. با این اظهار نظر مشخص است که اطلاعات ناقصی دارید که ساخته و پرداخته مواردیست که آقای منوچهر برومند به شما داده و جای تاسف است که چشم و گوش بسته و «سفیهانه» و بدون هیچگونه تحقیقی آنها را اینجا بازگو میکنید. «سفیهانه» را تعمداً نوشتم که دفعه آینده اگر خواستی نظریه ای بنویسی ادب و نزاکت را رعایت کنی که اگر رعایت نکنی همان الفاظ به خودت نثار خواهد شد. برای اینکه بیشتر و بهتر بدانی منوچهر برومند سالهاست که هتک حرمت و توهین و افترا و کینه توزی نسبت به استاد ادیب برومند را سرلوحه اقدامات نابخردانه خود قرار داده و حتی پس از درگذشت استاد دست از این قبیل اقدامات بر نداشت ؛ لیکن هیچگاه نه پاسخی از خود استاد و نه پاسخی از فرزندان استاد دریافت نکرد و این مصاحبه فرزندان استاد اولین پاسخ به اعمال ناجوانمردانه وی بوده است. در مورد نقش و عملکرد استاد ادیب برومند در ریاست شورا و رهبری جبهه ملی ؛ همواره و از دیر باز و از سوی عده ای انتقاداتی به عملکرد اکثر رهبران جبهه ملی از زنده یاد دکتر محمد مصدق گرفته تا زنده یادان الهیار صالح و دکتر کریم سنجابی و غیره بوده است ؛ اما انتقاد با بی ادبی و از زبان منوچهر برومند سخن پراکنی کردن و آسمان و ریسمان بافتن تفاوت فاحش دارد. در مورد مصاحبه آقای حسین مهری با آقای محمد امینی که با لحنی نامناسب و انتقاداتی از ادیب برومند همراه بود ؛ اگر غرضی در کار شما نبود که یقیناً هست ؛ اشاره ای هم به عذر خواهی آقای محمد امینی از ادیب برومند در مصاحبه دیگر وی با آقای حسین مهری میکردی و صرفاً به مصاحبه اول اشاره نمیکردی. لابد نمیدانی که آقای محمد امینی علاوه بر عذرخواهی در تلویزیون ؛ با تماس تلفنی با ادیب برومند از ایشان مجدداً دلجویی کرد. در مورد داستان مسخره محکومیت ادیب برومند توسط دادسرای اصفهان ؛ قبلاً پاسخ این به اصطلاح محکومیت داده شده و نیازی به تکرار آن نیست.
  • بیژن جانفشان ۱۷:۲۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۰
    درود بر روان استاد ادیب برومند شاعر ملی، مردی خوشنام و سیاستمداری شرافتمند در تایید گفته هایی فرزندان شادروان ادیب باید گفت برخی کوچکی خود را با تخریب چهره بزرگان میخواهند بزرگ نشان دهند. بد نگویید به مهتاب اگر تب دارید
    • ۱۴:۱۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      ممنون از لطف و صداقت شما جناب جانفشان گرامی🙏🙏 ارادتمند:جهانشاه برومند
    • ۱۲:۱۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
      تشکر و سپاس فراوان از جناب بیژن جانفشان عزیز که از دیرباز همواره با پدر و با ما همراه بوده اند. شهریار برومند ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
    • فدائی ۱۵:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۹
      نفرت چنگیز از خلق نیشابور پرس گرچه پیغمبرش گوید‌ سنت تاتارها باستانی پاریزی
  • سید حسن امین ۱۸:۵۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۰
    در پی مصاحبه فرزندان مرحوم استاد ادیب برومند با خبرگزاری کتاب ( ایبنا) در ۳۱ تیر ۱۳۹۹ که به تفصیل به رد و نقض پسرعموی شاعر و ادیب خود آقای منوچهر برومند اختصاص یافته بود، دوستانی از حوزه فرهنگ و ادب و نیز هم اندیشانی از جبهه ملی از من به عنوان داور و قاضی بی طرف خواستند که در باب اظهارات طرفین داوری کنم و چیزی بر قلم آورم. بنده به رغم آن که در این فاصله عزادار رحلت مادرم بانوی شاعر و ادیب و اسلام شناس فاطمه عربشاهی بودم، از باب اصلاح ذات البین نکول نکردم و این چند کلمه را به عنوان یک داور حقوقدان و اهل شعر و ادب و نیز عضو هیات رهبری اجرایی جبهه ملی پنجم و رئیس هیات اجرایی جبهه ملی ششم بر قلم اوردم: ۱. در همان آغاز عرض کنم که به نظر قاصر من انجام این گونه مصاحبه ها از سوی این بزرگواران ولو به انگیزه دفاع و صیانت از حیثیت مرحوم ادیب برومند، نه موجب اعتلای نام او بلکه در حقیقت باعث وهن و کسر شخصیت او می شود و مخصوصا که شاکیان و طرف شکایت هر دو به خاندان خوب برومند تعلق دارند، شکست هریک در معرض عام شکست هر دو است. ۲. معمولا در شکایت ها و ایراد اتهامات و نیز در پاسخگویی ها و مدافعات کل حق با یک طرف نیست و تازه در مواردی هم که شاکی مدعی باشد که مشتکی عنه بالکل هیچ حقی ندارد و بر باطل است، قاعده در موارد این چنینی به حکم الباطل یموت بترک ذکره این است که اتهامات ولو در مقام دفاع تکرار نشود تا کسانی که اصلا این اتهامات به ذهن شان خطور نمی کرده، انها را در حساب احتمالات ممکن الوقوع ندانند. ۳. در ایران ، مرده بد ( و زنده خوب!) وجود ندارد. عیب بزرگی است که مردم از کند و کاو نسبت به خوب و بد کسانی که دستشان از دنیا کوتاه است، پرهیز می کنند. اما نقد از اشخاص ( اعم از مرده و زنده) هم باید مستند باشد. ۴. بنا براین در نهایت هم آقای منوچهر برومند شاعر و نویسنده هنر شناس حق دارد که با ارایه مستندات در مورد کتاب نگارستان ادیب و آثار مندرج در آن حتی عموی فقید خود نیز اتتقاد کند و چنانکه فرزندان مرحوم استاد ادیب برومند هم حق پاسخگویی متناسب به قاعده تناظر و تساوی طرفین را دارند. اما حرف هیچ طرف حجت نیست مگر آن که اسناد و مدارک اثباتی آن ارایه شود. ۵‌‌. من شخصا با مرحوم ادیب برومند هم در حوزه ادبی و هم در حوزه سیاسی تعامل زیادی داشتم. وی در تعاملات ادبی شعرهای زیادی برای من گفت که یکی از آنها قصیده ای ست که در فوت پدرم سرود. در حوزه سیاسی هم در پلنوم ۱۳۸۲ به خط خود نام مرا به عنوان عضو سازمان پژوهشگران و نویسندگان جبهه ملی نوشت و عضویتم در سازمان حقوقدانان را تایید کرد. پس داوری را به وقتی واگذار می کنم که مستندات هر دو طرف آماده باشد. سید حسن امین
    • ۰۰:۰۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۶
      ساقه ای خرد در سایه شجری برومند به نام خدا با سلام و درود خدمت پاکان و نیک نفسان و شرافتمندانی که شخصیت و اخلاق و وجدان و دیانت و آخرت خود را برای خوشنودی و جلب رضایت زودگذر دیگران قربانی نمی کنند و جز حق و حقیقت دنبال چیزی نمی گردند . اینجانب تا امروز در باب مباحث و مسائل مطرح شده پیرامون مصاحبه سال گذشته آقای منوچهر برومند، درباره استاد ادیب برومند و تبعات آن که با جوابیه فرزندان آن روانشاد‌،این روزها در سایت خبرگزاری کتاب (ایبنا)دوباره مطرح شده است ،اظهار نظری نکردم.اما اکنون که بیانیه جناب پروفسور سید حسن امین را دیدم، با خود گفتم اگر خاموش بنشینم گناه است. البته در ابتدا لازم است ضایعه درگذشت مادر مکرمه ایشان را به حضورشان تسلیت عرض کنم. چهره ای که منوچهر برومند در ویترینی از خود آراسته و پرداخته است و در سیمای شاعری توانا و ادیب و هنرشناس برجسته از خود به جنابعالی ارائه کرده است و شما هم آنرا به همین شکل پذیرفته اید متاسفانه چنین نیست.منوچهر برومند سالهاست تحت عنوان «تاریخ شفاهی خاندان برومند» مشغول تخریب شخصیت ها و بزرگان خاندانی است که خود عضوی از آنهاست.و جالب اینکه این تاریخ پژوه پس از چهل سال اقامت در پاریس تنها مسیر تحقیقات تاریخی اش در کوچه پس کوچه های روستای گز سابق می گذرد و دائما سر در گورستان فامیل دارد و با نبش قبر درگذشتگان محترمی که هر کدام سالهای زیادی از عمرشان را در مناصب و مشاغل گوناگون قضایی،سیاسی،اداری،نظامی و دانشگاهی سپری کرده اند می خواهد برای خود آبرو و اعتباری دست و پا کند. و جالب اینکه درباره هر کدام از ایشان، که جدول وار نسبت های چند جانبه با او دارند داستان های مجعول و بی اساس به طنز یا غیر طنز در وبلاگ شخصی یا هر کجا که مجالی دست دهد می نویسد و سعی دارد با توهمات ذهن آشفته خود ، به خیال خود، آنها را بی اعتبار کند. و به جز عموی خود ،در مورد دایی ها و خانواده همسر و عموزادگان و غیره همین رویه را داشته است .و حال که دکتر امین برای داوری این مناقشه دعوت شده اند و از طرفین مطالبه سند می کنند، باید عرض کنم مداخله ایشان در اختلافات فامیلی جایز نیست ، چرا که از سوابق اشخاص و گذشته پرماجرای دوران کودکی و خانه پدری آقای منوچهر برومند ،کوچک ترین اطلاعی ندارند. و اگر نیازی به سند دارند میتوانم اسناد متعددی از رفتار ناشایست او با فامیل خودش و خانواده همسرش در اختیار قرار دهم.ضمن آنکه از بیانیه جناب پروفسور امین چنین استنباط کردم که ایشان علاوه بر اینکه از روابط منوچهر برومند با اقوامش بی خبرند و به ظاهر فریب زلف و سبلت آراسته و موجه او را خورده اند، در شناخت از شخصیت استاد ادیب برومند هم دچار تشکیک اند و نیاز به مطالبه سند دارند.من به ایشان اطمینان می دهم اگر آقای منوچهر برومند سند محکمه پسندی علیه ادیب برومند داشت ،تاکنون صد بار در محاکم عدلیه طرح دعوی کرده بود و تا پای دستبند زدن به او هم ایستاده بود.پس قطعا بدانند که جز توهمات ذهنی سندی در دست ندارد. جناب دکتر، شما را به خدا قسم به من بگویید کدام آدم عاقل سالم شیر پاک خورده ای را سراغ دارید که فامیلی را که خود عضوی از آن است را در اذهان عامه مرتبا تخریب کند؟آخر تو خود مگر شاخه ای از این شجر نیستی؟ اگر چنین که تو می گویی هستند، خود هم برآمده از آنهایی.آدم باید خود را درست ارزیابی کند. کسی که خود را دکتر و ادیب و شاعر و هنرشناس و مهندس و در یک کلام بحرالعلوم می داند آیا تا کنون که ۶۶ سال از عمرش گذشته است هیچ اثر ارزشمندی به جامعه علم و ادب عرضه کرده است؟ جز اینکه از این استعداد خداداد ،با قلم هرزه گرد خود برای تخریب و توهین اقوامش سود جسته است.پروفسور امین! لطفا یک بار دیگر به خاطرات مرحوم دکتر قاسم غنی در جلد اول با عنوان «زندگی من » مراجعه کنید و در صفحات ۳۱ و ۳۲ ملاحظه فرمایید از سلسله جلیله سادات عربشاهی سبزوار که شما و خود آن مرحوم هم از اعضای آن هستید چه نوشته و چه گفته است از همداری و غیرت خویشاوندی و حرمت بزرگتری و سلسله مراتب سیادت و حفظ عزت خانوادگی در مقابل دوست و دشمن . حالا اظهارات شفاهی و نوشته های آقای منوچهر برومند را در مورد خاندان خود و رمان بی ارزش «لقانطه اقبال » او را مطالعه بفرمایید ،حال آنکه احتمالا به شعرهای سخیف و رکیکی که خطاب به خویشاوندانش سروده است دسترسی نخواهید داشت . آنوقت است که به پریشان احوالی و تزلزل شخصیت او پی خواهید برد،امید که او را آنگونه که هست بشناسید. زیاده چه تصدیع دهم، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. ۱۵ مرداد ۹۹ عبدالحسین برومند
  • ۱۰:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۲
    منوچهر برومند م ب سها نثر سست و مغشوش از عبارت های من در آوردی و واژه سازی های نامعمول و ناهنجار درتعارض با این ابراز نظر که گفته ام:"ادیب برومند نثری روزنامه نگارانه داشت که گاه مغشوش به عبارت های من درآوردی وگاه مغلوط و رنجور از نابسامانی های دستوری بود. و تناسبی با القاب وعناوین ادبی اش نداشت؛ وعلّت بارز این امر آن بود که بنا به گفته خویش تا پانزده سالگی بیشتر روی نثرش کار نکرده بود". پوراندخت برومند برای القاء شبهه و خلط مبحث چنین گفته است"یکی از ویژگیهای بارز زبان فارسی ظرفیت و آمادگی پذیرش این زبان درترکیب وپیوستن واژه ها ی آن به یکدیگر است منوچهر برومند به ترکیب سازی واژگان و نگارش ادیب برومند نیز نظر منفی دارد و به کاربردن واژگان پیوندی و مرکب را نشانه خود نمایی و برج عاج نشینی او قلمداد می کند. در صورتی که پدر نیز مانند گویندگان و نویسندگان متقدم ومعاصر بهره گیری از واژه های ترکیبی را نشانه توانمندی و گستره وسیع زبان فارسی است مد نظر قرارداده ودرآثار خود ترکیبات آهنگین و خوش نقش را که به دست فراموشی سپرده شده جایگزین کلمات عربی و فرنگی نموده و بر زیبایی و دلنشینی سخن خویش افزوده است". این سخن پوراندخت برومند ،جنبه خلط مبحث و القاء شبهه دارد. او به سان کسی که خود را به خواب زده باشد ویا از دقایق انتقاداتم از نثر سست و مغشوش ومغلوط پدرش که در باره کتابهای فراز سخن _ طراز سخن _ روزگاردژم _ سرود رهایی نوشته ام بی خبر باشد؛ وآنچه بارها در باره این کتابها نوشته ام ؛ودر مطبوعات مختلف وتارنماها و عرصه مجازی نقل ونشر یافته را نداند؛به ابراز نظری کلی پرداخته است؛ که ناظر به کار برد واژگان پیوندی و جایگزینی برخی از واژه های عربی به واژه های فارسی است. که نه مورد انتقاد من است؛ ونه معمول و مستعمل نثر پدرش، از اینرو جا دارد؛ برای روشن شدن ذهن خوانندگان این سطور،به توضیح وتشریح مطلب دست یازم. تا نمونه نادرست نویسی های ادیب برومند درتاریخ شفاهی خاندان برومند نیز ثبت گردد. خواننده گرامی عرض من این است که به کاربردن افعال ترکیب یافته با واژهای بیگانه از موارد کاستی وموجب ناتوانی زبان فارسی است. زبان فارسی را از کارآیی ساخت وساز واژهای نوین باز می دارد. به همین سبب باید تا آنجا که در توان داریم از بکاربردن فعل های ترکیب یافته با واژه های بیگانه خود داری کنیم واز فعل بسیط وآن دسته از واژه های فارسی که به سادگی قابل فهم است بهره یابیم . مثلا به جای استراحت کردن بگوییم آسودن _ به جای امتحان کردن بگوییم آزمودن _ به جای محو کردن بگوییم ستردن به جای حذف کردن بگوییم زدودن ...... همچنین زبان فارسی را از تاثیر مخرب ترجمه های سطحی از زبان های بیگانه دور داریم کاری نکنیم که ساختار نحوی زبان فارسی شکسته شود .هنگام نگارش نپنداریم که به سلیقه شخصی هر طور که دلمان می خواهد می توانیم بنویسیم و هیچ وآداب و ترتیبی نجوییم و نکات و انگاره های دستور زبان فارسی را از نظر دور داریم. بی توجهی به درست نویسی به ویژه از کسی مانند ادیب برومند که مدعی ادب مقامی است گناهی نابخشودنی و کوتاهی در خور نکوهش است. چون امکان دارد به صرف لقب دهان پرکن وتبلیغ دروغینی که در باره او شده از شیوه نگارش سست ونادرست وی پیروی شود. حال جا دارد؛ برخی از موارد نادرست نویسی سهل انگارانه یا ابراز سلیقه برج عاج نشینانه ادیب برومند را یاد آور شوم؛ تا سخنم ازجنبه صرف ابراز نظر ادبی بیرون آید؛ نمونه عینی نادرست نویسی های ادیب برومند نشان داده شود.. "تصمیم گرفتم تابلو های دیگر به او سفارش دهم تا به این ترتیب به معیشت او مدد کرده شود" ادیب برومند – کتاب طراز سخن – نشر عرفان بهار 1385 ص 325 س 9). ترکیب معمول و مستعمل (تصمیم گرفتم) وترکیب نامعمول و من درآوردی (به معیشت او مدد کرده شود) هردو از موارد به کاربردن فعل مرکب با واژه بیگانه است که موجب خرابی و کاستی زبان فارسی می شود. وآنرا از توانمندی و پالودگی باز می دارد. به جای (تصمیم گرفتم) می توانست بنویسد (برآن شدم) وبه جای ( مدد کرده شود) می توانست بنویسد( کمک کند) "سراینده این شعر بر خلاف روش همگانی در ایران عقیده مند است که در باره ی خائن و خادم باید برخوردی دوگانه داشت" ادیب برومند- کتاب سرود رهایی -- نشر شریعتی افغانستانی بهار1384- ص 244س 12). ترکیب (عقیده مند است) از دیگر موارد به کار بردن ترکیبی نامعمول و من درآوردی و نادرست است. به جای ( عقیده مند است ) می توانست بنویسد (براین باور است) یا(باور دارد) . از قرار معلوم نمی دانسته (مند) پسوند دارندگی فارسی است . و در ترکیب واژه های فارسی مانند: نیرومند – فرمند – برومند- زورمند- آبرومند- آرزومند- آزارمند- آزمند - ارزشمند- به کار گرفته می شود تا دارندگی را برساند و به کاربردن ترکیب (عقیده مند) که از عقیده عربی و پسوند دارندگی فارسی ترکیب یافته از موارد بارز ابراز بی سلیقگی ونادرست نویسی است. گویندگان پیشین که واژه های ترکیبی را برای توانمندی و گسترش واژگان ادب فارسی به کار می بردند. از دقت نظر و آگاهی بر دقایق ادبی بی بهره نبودند چنانکه: فخرالدین اسعد گرگانی آنجا که می گوید: زپیری مغزت آهومند گشته است_ زگیتی روزگارت درگذشته ست واژه ( آهو) را که به معنی (عیب) است.با پسوند ( مند) فارسی درست به کارمی برد. "افسردگی های ناشی از اوضاع وطن را در رامشگه دلدادگی کاهش بخشیده ام" ادیب برومند- سرود رهایی – پیشین- ص17 س 7). کاستن : مصدری است که از نظر معنی مبین کم کردن و زدودن است . وبخشیدن : ملازم معنی افزودن و دادن است . و ترکیب ( کاهش بخشیدن ) مانند ( خراب ساخت) که در جای دیگر بکاربرده در کنار هم قرار دادن دو واژه است که از نظرمعنی هماهنگی ندارند. اگر به جای ( خراب ساخت ) می نوشت ( خراب کرد) و به جای (کاهش بخشیده ام ) می نوشت ( کاسته ام ) چه پیش می آمد؟ هیچ . ولی این مستلزم آن بود که یا درک درستی از بکارگیری واژه ها داشته باشد. ویا از برج عاج توهمی که به وی جواز لجام گسیختگی ادبی می داد به زیر آید و به فارسی نویسی درست تن دردهد. این چکامه را مرحوم علی اکبر مشیر سلیمی مدیر آزادهء مجلهءگلهای رنگارنگ علاوه بر اینکه در مجله ی خود ( به چاپ رسانید) با تدبیری به رضائیه و تبریز فرستاد که موجب تهییج احساسات وطنخواهانه آذربایجانیان ایران دوست (قرار گرفت). ادیب برومند – همان – ص 18 س 8تا 11). آیا نمی بایست به روال و شیوه عادی سخن به جای (به چاپ رسانید ) می نوشت( چاپ کرد) و به جای(موجب ..... قرار گرفت) می نوشت ( موجب .....َشد) ضرورت نوشتن (که) حرف ربط تعلیلی که بعد از( فرستاد) آورده جز آنکه مخل شیوایی سخن باشد چیست؟ "پس از طی دوره ی اول متوسطه و گرفتن سیکل که با امتحانات نهایی مشکل (انجام می پذیرفت)" ادیب برومند – همان – ص11 س آخر و ص 12 س اول). به جای اینکه بنویسد :پس از طی دوره اول متوسطه که (گرفتن) سیکل با امتحانات مشکل (به دست می آمد) می نویسد : گرفتن سیکل با امتحانات نهایی مشکل (انجام می پذیرفت) روال درست سخن دربکار گیری واژه (انجام) آنجا که ضرورت دارد ودر معنی( شدن) کاریست به کاربردن با فعل معین است.ولی برج عاج نشینی نویسنده وی را برآن می دارد که فعل (شد) را ازنظر دور دارد. وواژه (انجام ) را در معنی (پایان) ضد ( آغاز) با مصدر(پذیرفتن) به کار برد ویا مانند چاپ اول کتاب دردآشنا با( پوشش و پوشیدن) بیاورد. بنویسد "اکنون که این کار پوشش انجام پوشیده است" با کشته شدن خیابانی غبار اندوه و نا امیدی بر چهره اش نشست و انتظارش (عقیم ماند) ادیب برومند- فراز سخن-نشر انتشار-تهران 1393 ص170 س ). به جای آنکه بنویسد : انتظارش( برآورده نشد) نوشته انتظارش (عقیم ماند) که باز ازموارد به کار بردن فعل مرکب با واژه بیگانه است. شاعر آزاده ما نسبت به سازش نظام السلطنه با ترکها در باره آذربایجان (مشکوک گردید) ادیب برومند-همان ص 171 س 1 و2 ). به جای آنکه بنویسد :( بد گمان شد) نوشته (مشکوک گردید) که باز از موارد ترکیب فعل مرکب با واژه بیگانه است و باعث بازماندن زبان فارسی از کارآیی درست نویسی می شود غزل در اصل (روایتگر) حالات عاشقانه وراز و نیازهای عاشق ومعشوق است که تجلیات عاطفی وسوز وگدازها و شکایت های ناشی از وصال و فراق و وصف زیبایی های معشوق را دربرمیگیرد. ولی درامتداد زمان وبه تدریج صبغه های دیگرهم پیدا کرده ودربرگیرندهء مطلب ها وموضوع هایی از عرفان و اخلاق وزهد و مذهب وسیاست ونقد اجتماعی ومسایل دیگر نیزشده است. ادیب برومند- گلهای موسمی- نشر شریعتی افغانستانی- تهران 1387 ص 20 سطر 8 تا 12). توجه کنید: نویسنده به جای آنکه بنویسد: غزل در اصل وسیلهء بیان حالات عاشقانه بوده است که تجلیات عاطفی را ....دربرمی گرفته ولی درطول زمان...ویژگیهای دیگر هم پیدا کرده ودربرگیرندهء....مسائل دیگر نیز شده است. وروال طبیعی ودرست کلام را با به کاربردن فعل های همزمان رعایت کند. برای یک فاعل یا مسندالیه سه فعل ناهمگون زمان حال – مضارع – وماضی نقلی به کار می برد. افزون برآن برخلاف انگاره های دستوری (گر) را که پسوندی فارسی است. ودر زبان فارسی گاهی به آخر(اسم ذات )می آید و برشغل (دلالت) می کند مانند (آهنگر) و( زرگر) وگاهی به آخر ( اسم معنی) اضافه می شود. مانند (ستمگر) و (دادگر) و مبالغه معنی فعل را می رساند با واژه (روایت) که مصدر متعدی عربی است وبه معنی نقل کردن حدیث از پیامبر یا خبر از امامان است ونیز به معنی قصه و داستان می باشد ترکیب می کند و واژه نادرست (روایتگر) می سازد.وبه جای اسم فاعل (راوی) عربی یا واژه (گویا) یا (گوینده) فارسی به کار می برد. ونثر فارسی را دستخوش نابسامانی می کند.چنانکه (ابهام) مصدر باب افعال عربی را با مصدر مرخم (آلود) فارسی ترکیب می کند و واژه نادرست ( ابهام آلود) را به جای واژه ( مبهم)عربی یا ترکیب ( در پردهء)فارسی به کار می برد.( ص 33 س 17 همان) تا به خیال خود به حافظ تاسی جسته باشد که می فرماید: گرچه گردآلود فقرم شرم باد از همتم ------- گر به آب چشمه خورشید دامن ترکنم .و فراموش می کند که حافظ برای واژه مورد نظرش ترکیب شیوا و گویای (درپرده ) را دربیت: سخن در پرده می گویم چوگل از غنچه بیرون آی – که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی به کار برده است .همچنین از یاد می برد که (گرد) گذشته ازآنکه واژه فارسی واز نظر دستوری ترکیب آن با مصدر مرخم آلود نادرست نیست. ماده ایست که مانند نفت وگل و چربی و روغن خاصیت آلایندگی دارد.ولی ابهام جنبه الایندگی ندارد. عبارت های من در آوردی از دیگر ویژگیهای شگفت انگیز نثر ادیب برومند به غیر از واژه های مرکب غیر معمول جمله ها و عبارت های من درآوردی است. که چند نمونه ازآن به قرار زیر است: کوره راه پیچیدگی ودقیقه کاری های خستگی آور"ادیب برومند-گلهای موسمی همان- ص36 س 13 ). به جای: تمثیل های دور از ذهن و دقت نظر های خسته کننده واکنش مخالفت آمیز دل زدگان و سر خوردگان" همان – ص 36- س 7). به جای: واکنش مخالفان سر خورده دوره پدیدی سبک های اصیل" همان-ص 37 س 6 و7 ). به جای: دوره پیدایش سبک های اصیل گاه به گونه ای اشاری از ممدوح ستایش شده " همان - ص 23 س 19 ). به جای: گاه با اشاره ای یا کنایه ای از ممدوح ستایش شده شکایت گزاری شده که رنگ خاصی به غزل داده" همان- ص 24 س 9و10 ).به جای: گلایه هایی که لحن شکوه آمیز ویژه ای به غزل داده درکشانیدن غزل به مرزهای اخلاق " همان- ص 27 س 21 ). به جای: در گرایش غزل به مضامین اخلاقی نکته سنجی های ابهام آلود" همان- ص 33 س 17). به جای: نکته سنجی های دوراز ذهن هموار شدن راه فصاخت بیان" همان – ص 37 س 4 ). به جای: تحول تدریجی بیان و گرایش به سادگی گفتار به طور ضمنی در غزل گنجیده شده" همان- ص 22 س 14 ). به جای: به طور ضمنی در غزل گفته شده آنرا وسیله انگیزش مردم در پیشبرد نظریات سیاسی" همان – ص 24 س 20-21).به جای: آنرا وسیله بر انگیختن مردم برای مقاصد سیاسی پایگاه غزل را به بالاترین مدارج خود رسانید" همان – ص 28 س 19 ).به جای: غزل را به اوج شیوایی ادبی رساند یا بالا برد به افراط کشانید" همان - ص 35 سطر 11). به جای: از حد اعتدال فراتر رفت یا فرابرد جادهء سخنوری "همان - ص 37 سطر 2 ). به جای: سیر تکامل سخنوری نکته یابی پیچ درپیچ و پر ابهام " ص 36 س 6 ). به جای: نکته یابی های نامفهوم و دور از ذهن غزل از آغاز پیدایی تا کنون همواره مورد خواستگاری " همان – ص 38 س 9 ). به جای غزل از آغاز پیدایش تا به حال همواره مورد توجه یا مورد درخواست این امر بسیاری از اوقات اتفاقی و بدون علم پیشتر است" همان- ص 39 س 22 ). به جای: این امر بسیاری از اوقات نا خود آگاه است. سبک اصفهانی به تدریج با دست عده ای افراط کارجنبه تعدیل وتعادل خود را درارتباط لفظ ومعنی یا ظرف ومظروف پشت پازد. همان – ص 35 س 8 و9 ) به جای: سبک اصفهانی به مرور به واسطه زیاده روی درمضمون پردازی از توجه به تعادل لفظ و معنی باز ماند. در خواندن عادی و به تندی رد شدن از گفتار جاذبه خیز و سحر آمیز وی نمی توان این گونه ظرافت کاری های استادانه را باز شناخت" ادیب برومند - فراز سخن – نشر انتشار 1393 ). به تندی رد شدن از گفتار جاذبه خیز) از موارد به کاربردن ترکیب واژه های نامعمول و سخن سرد بارد و بی مورد است. به تندی رد شدن از وسط خیابان – به تندی رد شدن از کنار فلان شخص – به تندی رد شدن با دوچرخه – به تندی رد شدن با ماشین شنیده ایم ولی به تندی رد شدن از گفتار از ابتکارات ادیب برومند است. شاید کسی که زبان فارسی زبان مادری اش نباشد .مثلا یک فرانسوی که آمده فارسی یاد بگیرد با لهجه فرنگی بگوید: "آقا از گفتار من به تندی رد شدید" ولی یک فارسی زبان از افراد عادی بی مدعای ادب دانی نمی گوید چه برسد به اینکه مدعی ادب مقامی باشد. گفتار جاذبه خیز " باز ترکیبی من درآوردی و نامعمول و بی مورد است .که به جای (گفتار گیرا) به کار برده است. در زبان فارسی "گفتار گیرا" – "گفتار دل پذیر" – "گفتار خوش آیند" گفته می شود . ولی "گفتار جاذبه خیز" گفته نمی شود. و واژه "خیز" را که دلالت بر خیزندگی و خاستن می کند فارسی زبان سخن دان درست گفتار در ترکیب با واژه های "حاصل"- "سبک"-"سحر" – "شب"—"صبح" به صورت "حاصل خیز"- "سبک خیز"- " سحرخیز" – "شب خیز" – "صبح خیز" به کار می برد. جاذبه : نیرویی است که اجسام را به طرف خود می کشد. فارسی این واژه "گرانش " و معادل مصوب فرهنگستان این واژه "ربایش" است. دو واژه فارسی "کشش" و "گیرایی" را نیز می توانیم جایگزین " جاذبه" کنیم "لذتی که از شعر در می یابد چند برابر می شود و تحسین اورا نسبت به سراینده بیشتر بر می انگیزد." همان – ص 9 س 10 ). به جای: لذتی که از شعر می برد چند برابر می شود و تحسین او را نسبت به سراینده بیشتر می کند . در زبان فارسی لذت را با مصدر بردن وتحسین را با مصدر کردن به صورت لذت بردن – تحسین کردن به کار می برند."لذت دریافتن" و "تحسین انگیزیدن" ابتکار ادبی ادیب برومند است. در آن هنگام ایران در اشغال متفقین بود و در کوی وبرزن سربازان متفقین دیده می شدند که به ایفای ماموریت های خود سرگرم بودند و دیدار آنها همچون خاری در چشم دل ایرانی می خلید.این ناراحتی روحی به ویژه در جوانانی که هنگام پادشاهی رضاشاه (شنوای تبلیغات )پر سر وصدای سازمان پرورش افکار وغیره حاکی از توانایی ونیرومندی دولت شاهنشاهی ایران وپیشرفت های کشور بودند بیشتر اثر داشت. و خشم عمومی را از آن جهت بر می انگیخت که با این وضع خفت بار و ننگین که از حضور نیروی بیگانه در کشور دیده می شود. آن سخنرانی وتبلیغات توخالی چه بود و چرا باسیاست های خود کامه وغیر مدبرانه به گونه ای عمل شود وعواطف و احساسات عمومی به (مسخره پیوندد)؟" ادیب برومند – روزگاردژم – انتشارات مدیسه تهران – 1388 مقدمه س 6 تا 16). در توضیح نابسامانی این شیوه از نگارش که علاوه بربرودت و ضعف تالیف نثر فارسی را به ابتذال می کشد . باید متذکر شد که عامه فارسی زبانان واژهای سخره و مسخره را با افعال معین مصادر شدن و کردن به کار می برند و نه با افعال مصدر پیوستن چنانکه فارسی زبانان می گویند: مسخره شد. مسخره کرد . مسخره اش می کنند .مسخره خواهد شد. مسخره می شود .همچنین هیچ فارسی زبانی نمی گوید شنوای تبلیغات شدند. یا شنوای تبلیغات شدیم. فارسی زبان سخن دان می گوید: تبلیغات کردند.تبلیغ شد.تبلیغاتشان را دیدیم. تبلیغاتشان راشنیدیم.پس آن تبلیغاتی که می کردند چه شد؟ آنها که همه آن تبلیغات را دیده بودند وشنیده بودند می پرسیدند چه شد ؟ گویا نویسنده روزگار دژم از یاد برده که واژه (شنوا )مانند واژه(بینا) و(گویا) و(دانا) صفت مشبهه است. که با اضافه کردن الف به آخر فعل امر ساخته می شود.و کاربرد ویژه ای دارد دال برثبوت صفت در موصوف و نمی توان آنرا در معنی مفعولی (شنیده) به کار گرفت. همچنین حرف (ی) در واژه های مرکب (خشم عمومی) و (احساسات عمومی) یاء زائد اضافی است. در ساختن ترکیبات وصفی و اضافی واژه های یاد شده نیازی به این یاء اضافی نیست. به جای ( خشم عمومی ) و( احساسات عمومی) که گویا به سیاق (حمام عمومی) به کاربرده اند.می توان نوشت خشم عموم و احساسات عامه اپرت ایران پرآشوب درسال 1326 نگارش یافت و در زمستان ان سال به (پایمردی) هنر پیشه میهن پرست روانشاد ناصر فرهمند در سالن (تاتر) اصفهان به صحنه در امد." همان – صفحه 7 پیشگفتار س 22). درجمله بالا (پایمردی) به جای همکاری یا کمک به کار رفته است . و( تاتر) به جای (تماشاخانه )که یک واژه مرکب درست مفید معنی است. به چه مناسبت نویسنده ای که شور وشوق واژه پردازی اش موجب می شود به جای واژه (گیرا) بنویسد (جاذبه خیز) از بکار بردن تماشا خانه که به سیاق مهمانخانه – گلخانه – اسلحه خانه – خم خانه ...کاربرد یافته خود داری می کند؟ گرچه امروز در پی استعمال رائج عامه واژه (پایمرد) در موردهمکاری یا کمک به کار می رود. و برخی از فرهنگ نویسان معاصرنیز به علت کثرت استعمال و رواج در معنی اخیر نیز ضبط کرده اند با این وصف ازآنجا که معنی لغوی مستعمل این واژه در ادب فارسی به معنی (شفاعت) است به کاربردن آن واژه در غیر معنی شفاعت حداقل دربین اهل ادب جایز نیست. چنانکه جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی در سروده معروف خود خطاب به پیامبر اسلام (ص) می گوید: ای خلق تو پایمرد عالم تفاوت بین یک استاد ادب که بر دقایق نکات ادبی و بکاربردن درست واژه ها واقف است با یک نویسنده عادی که به صرف طی مدارج آموزشی و چندسال تحصیل سطحی قلم به دست گرفته رعایت همین نکات و دقایق است که اگر مدعی ادب مقامی ازآن سرپیچد لقب (ادیبی) به خود داده اش جنبه ( مازاد) وعنوان عنایتی مطبوعاتی استادی اش جنبه (زائد مازاد) می یابد. کیان ارثی رل مرا اجرا می کرد." همان- صفحه 8 س14). به کاربردن ترکیب( رل مرا اجرا یا بازی می کرد) به جای (نقش مرا برعهده داشت) مطابق با ساختار نحوی زبان فارسی نیست.درزبان فارسی (نقش داشتن) به سیاق (دست داشتن) کاربرد نحوی دارد. نه ( رل بازی کردن) به کاربردن ترکیبات و اصطلاحاتی از قبیل (رل بازی کردن) یا (دوش گرفتن) به جای (حمام رفتن) و (زنگم بزنید ) به جای ( به من تلفن کنید) (زیرپوشش بهزیستی است) به جای (زیر سرپرستی بهزیستی است) از موارد طرز نگارش مخل و مخربی است که ساختمان نحوی زبان فارسی را تحت تاثیر تهاجم فرهنگی و ترجمه متون فرنگی که به دست مترجمان ناوارد شده ازکارآیی مستقل زبانی باز می دارد.ودر گفتار ونوشتار کسانی دیده می شود که بی مبالاتی های فرهنگی واخلال در ساختار نحوی زبان فارسی را ناپسند نمی دانند.باکی ندارند زبان فارسی دستخوش اغتشاش و درهم ریختگی نحوی گردد. آیا جای تاسف نیست که شخص ادبمداری نیز بانی این نوع سهل انگاری های ادبی وتوسعه و ترویج شلخته نویسی شود؟ آن هم کسیکه مدعی ادب مقامی است.خود را ادیب می نامد! و درمقاله ای "تعلیم زبان فارسی را مقدم و مهمتر از همه درسها" قلمداد می کند! ( فراز سخن- چاپ انتشار- 1393- ص:77- س: 2))
  • ۲۳:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۲
    منوچهر برومند م ب سها قضیّه قصیدهء فضاحت ملّی دروغ نیست واژه فضاحت راهمواره ادیب برومند درمورد هرانتخاباتی که به نظرش آزاد نبود؛ به کار می برد. چنانکه در مورد انتخابات دوره شانزدهم، چنین نوشته است:"باری کوشش های این جمع برای ابطال انتخابات شهرستانها به نتیجه نرسید.ولی رسوائی وفضاحت این امر بر همه آشکار گردید..سرود رهایی – چاپ اول – تهران 1367 نشر پیک دانش – ص بیست وهفت سطر دوم واساساً فضیحت واژه ای بود؛ که در موارد انتقاد از موضوعی غالباً به کار می برد. هم در هنگام سخن گفتن و هم در نثر ونظم ،چنانکه در قصیده فساد حکومت و بنایان آزاد هم به کار برده است . هرآنکه اهل فضیلت زهر اداره بدور هر آنکه اهل فضیحت بهراداره مدیر قصیده فساد حکومت یا حکومت فساد ،ص 2 س 9 هرکجا باشد رذیلتخانه آنجا پانهند هر کجا دارد فضیحت لانه آنجا سر زنند قصیدهء بنایان آزاد ص 420 س 3 ادیب برومند به دروغ می گفت تختی گفته :خودش نیز بیخود به عضویت شورای جبهه ملی انتخاب شده است کدام نامزد انتخاباتی را دیده اید که پس از آنکه انتخاب شده بیاید بگوید من بیخود انتخاب شده ام ؟ اگر حرف ادیب برومند کذب محض نبود .تختی خود از اول نامزد حضودر شورای جبهه ملی نمی شد. آیا چهل سال بعد مرگ کسی به دروغ ازاو نقل قول کردن نشان سفله منشی ناقل نیست؟ قصیده فضاحت ملی منسوب به ادیب برومند صحت دارد.وقولی است که اعضاء سالمند جبهه ملی جملگی برآنند. ابراز نظر شخصی من نیست . بارها وبارها از پیش کسوتان جبهه ملی که به نحوی ظنز آمیز عنوان می کردند؛ این قضیه را شنیده ام.اینکه در گفتگوی مورخ ( 28 خرداد ماه 1398 ) با ایبنا گفته ام ادیب برومند پس از آنکه در سال 1341 منتخب کنگره واقع نشد؛ معترضانه شعری با عنوان (فضاحت ملی )سرود؛ به استناد همین کنایات و اظهارات پیش کسوتان جبهه ملی است، که به قرینه قرابت خانوادگی،ابن الوقتی عموی خود شیفته ام را به رخم می کشیدند. و با توجه به اینکه واژه فضاحت وفضیحت دو واژه غالبا مورد استعمال ادیب به هنگام سخن گفتن و ابراز نظر در مواقع انتقاد از وقایع جاری مملکت بود؛ حرف سالمندان جبههء ملّی راست می نمود. وخلق و جعل آن بدون سابقه قبلی منطقی نمی نمود.از اینرو گفته فرزندان ادیب مبنی بر اینکه چنین قصیده ای را نه در دست نویس اشعار پدرشان دیده اند؛ونه شنیده اند، در جایی پخش یا منتشر شده باشد.؛ابراز نظر شخصی است .که به منظور تبرئه پدر صورت گرفته. واینکه می گویند در دست نویس اشعار پدرشان دیده نمی شود؛دلیل نسرودن آن قصیده نیست. چنانکه می دانیم؛ بسیاری از نوشته ها درطول زمان گم و گور می شود.و بسیاری ازآثار مکتوب منظوم و منثور را شاعر یا نویسنده اش؛ بنا برملاحظاتی به عمد از بین می برد.ازاین گذشته ادیب برومند فرد باانضباط دقیقی نبود. برای پیدا کردن یک نامه،یک شمارهء تلفن، یک شمارهء حساب، چند ساعت جستجو میکرد.عاقبت نمی یافت.بلیط هواپیمایش را شب قبل از پروازگم میکرد. چمدانش را در بین بار فرودگاه تشخیص نمیداد؛ کدام است. پاسپورتش را نمی دانست؛ کجا گذاشته.عینکش رانمی جست.طبیعی است؛ برخی از سروده هایش را مانند قصیده فضاحت ملی یا قصائدی که درمدح شاه گفته اعم از قصیده ای که منجر به گرفتن مدال همایون شد یا قصیده خیرمقدم از سفر آمریکا ی شاه که در سال 1328 به تقلید از صادق سرمد سروده بود؛ونیزاین قصیده فضاحت ملی مورد نظررا مصلحتی گم کرده باشد.یا به پیروی از ملک الشعراء صبا که اول قصیده ای در مدح لطفعلی خان زند سرود وبعد با تغییر دادن لطفعلی به فتحعلی آنرا به پادشاه قاجار تقدیم کرد؛ عمل کرده باشد. آیا همین قصیده ( رسالت ملی )بر وزن (فضاحت ملی) مندرج در کتاب سرود رهایی با قوافی صیانت و سلامت و حقارت و سعادت، و واقعیتِ شکست انتخاباتی اش، موید صحت انتساب قصیده فضاحت ملی به او نیست؟ ادیب برومند در توضیح و تحشیه ی قصیده رسالت ملی در صص 423و 424 کتاب سرود رهایی (1)چنین نوشته :" در انتخابات کنگره برای بر گزیدن اعضای شورای مرکزی بند و بست های انتخاباتی و خورده حسابهای داخلی که بر وفق مصلحت کلی جبهه ملی نبود؛ موجب آن شد که برخی از انتخاب شدگان در خور عضویت شورا نبودند و بعضی دیگر که سزاوار بودند انتخاب نشدند........عده ای ناراضی شده برآشفتند و به مخالفت با ترکیب شورا بر خاستند و..........یاغی گونه عمل نمودند" آیا خواننده ای که نوشته ادیب برومند رامی خواند؛می تواند؛ بپندارد؛ درچنین جو احساس نارضایتی ازتضییعِ حقوق، ادیب برومند انتخاب نشده نیز، که طبعی حساس وزود رنج داشته؛چند روزی یاغی گرانه قلم کشی کرده باشد؟ یا خیر باید به ضرس قاطع آنرا دروغ آشکاربداند. داوری در این باره با خواننده تیز هوش بی غرضی است که به دور از حب خویشاوندی و حسد و مرض دشمنی و قصد تخریب و تحقیر ادیب برومند داوری وجدانی کند. و با سبک و سنگین کردن قضایا ببیند آیا سرودن قصیده فضاحت ملی توسط ادیب برومند زیر گنبد احتمال می گنجد یا خیر از محلات نشدنی نا گنجیدنی است. نتیجه داوری ذهنی این خوانندگان نا مشخص است. ولی آنچه مسلم است این است که خاطره سرودن قصیده فضاحت ملی و یاد ناراحتی ادیب برومند از شکست انتخاباتی اش در کنگره 1341 جبهه ملّی، نه تنها در خاطره جمعی از دوستان و آشنایان او واعضاء جبهه ملی باقی مانده است؛و بارها وبارها بسیاری ازاعضاء جبهه ملی و آشنایان ادیب برومند آنرا برسبیل مطایبه عنوان کرده اند؛ بلکه در همین جملاتی که از او نقل شد ظاهر است. همچنین در سخنرانی اش به مناسبت چهلمین سال در گذشت تختی که در حسینیهء ارشاد عنوان کرده است. علاقه مندانِ جویای واقعیت ،می توانند؛ به شبکهء جهانی یوتوب مراجعه کنند؛وبا دیدنِ ویدئوئی که آن سخنرانی باقی است،از دقیقهء سیزدهم شاهد ژرفای احساسات جریحه دار شدهء ادیب برومند باشند؛که پرت و پلا گوئی و نقل قول دروغ از تختی به اوج میرساند.قضیّهء تکدر خاطر ادیب برومند وقصیدهء فضاحت ملّی اورا اینجانب از افراد زیر شنیده ام: دکترسعید فاطمی- دکتر شاپور بختیار – داریوش فروهر– حمید ذوالنور –بهرام نمازی- فرزین مخبر – محمد مدیر شانه چی- دکتر عبدالرحمن برومند که همگی روی در نقاب خاک کشیده اند. واما از بین زندگان آقایان خسرو سیف- مهرداد ارفع زاده – مهندس مهدی مقدس زاده- مهندس هوشنگ کردستانی – رحیم شریفی – عیسی خان حاتمی شهود زنده این قضیه اند. ازمیان آنها جناب سیف همین دوسه روز قبل مجددا تلفنی در جواب پرسشم ،آنرا تایید کردند. و اظهار داشتند:آقای ادیب برومند،هرگاه از انتخابات کنگره وآن قصیدهء اعتراضی، صحبتی به میان می آمد؛بر سبیل پرسش می گفتند: جبهه ملی رستم (منظورتختی) لازم داشت؛ ولی فردوسی (منظور خود ادیب برومند) لازم نداشت؟! و آقای عیسی خان حاتمی هم در پاسخم که گفتم در آن زمان عضو جبهه ملی نبوده اید.؛ گفتند؛ از علی اردلان شنیده اند. بنابراین قضیه قصیده فضاحت ملی ادیب برومند در حافظه تاریخی اعضاء سالخورده وپیش کسوت جبهه ملی به صورت خاطره ای فراموش ناشدنی همچنان باقی است. تکذیب فرزندان ادیب برومند چیزی را تغییر نمی دهد. خرد حکم می کند: که آنرا به پای یک اشتباه سیاسی پدر بگذارند. و بگویند کیست که اشتباه نکرده است؟ تکذیب آنها در حالی که برخی از شهود واقعه زنده اند؛ جز آنکه حمل بر لاپوشانی شود؛ نتیجه ای ندارد.به ویژه آنکه افزون بر شهود واقعه نفس سخنرانی ادیب برومند در مراسم چهلمین سال در گذشت تختی در حسینیه ارشاد به صورت اماره ای موید آن است. و آنچه به مناسبت چهلمین سال در گذشت تختی در سخنرانی خود در حسینیه ارشاد با عنوان (منش گمشده) بیان کرده؛ بصورت فیلم برروی شبکه یوتوب درمعرض تماشای خاص و عام است. ادیب برومندد دراین فیلم پس از آنکه دقایقی "اظهار فضل" میکند. وبه غلط میگوید: "قهرمان" مَعرّبِ پهلوان است؛ در دقیقه سیزدهم فیلم می گوید: "پس ازآنکه تختی در کنگره 1341 به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی انتخاب گردید؛تختی که اضافه برتفکرات مردم نوازانه و نیک مردی از جهت درست اندیشی در مسائل سیاسی نیز مردی وارد و آگاه بود؛ روزی با کمال فروتنی گفت؛ من لازم نبود که به عضویت شورای مرکزی انتخاب شوم.من خود را در آن پایه نمی دیدم. بلکه من برای این خوبم که در آرایش نیروهائی که برای هوا داری از جبهه ملی در گردهم آیی ها جمع می شوند؛اقدام کنم.و حساب کسانی را برسم؛که به جبهه ملی حمله می کنند. وچاقو کش های دولتی را از میدان به در کنم.من برای این موضوع شایسته تر بودم.تا برای عضویت شورای مرکزی، واین نشان می داد؛ آن مرحوم چه قدرفروتن است. و چه قدر درجای خود متواضع است ومردی شناسنده قدر و منزلت خود در جایگاه خویش است." هر شنونده ای که اظهارات ادیب برومند را بشنود؛ و این متن را که دقیقا از روی نوار یوتوب پیاده شده بخواند،اگر کمی دقت نظر داشته باشد؛می فهمد؛ این اظهارات منسوب به تختی از زبان ادیب برومند مسبوق به سابقه ای است. برفرض صحّت قول ادیب برومند در نقل دقیق گفته های تختی این حرف ها را تختی بی مقدمه و بی جهت عنوان نمی کند. بلکه برای تشفّی خاطرِپریش و تقلیل آلامِ ادیب برومندی می گوید؛که اعضاء کنگره او را به عضویت شورا انتخاب نکرده اند.واگر اقوی دلیل صحّت اظهارات اعضاء پیشکسوت جبهه ملی مبنی بر تکدّرخاطر منجربه سرودن "قصیده فضاحت ملی" نباشد. حداقل اماره ای بر صحت قضیه است. اینجانب تحت عنوان ( تختی قهرمانی والامنش و فروتن ) شرح سخنرانی ادیب برومند در حسینیه ارشاد واشتباه ادبی او را که به غلط قهرمان را مَعرّبِ پهلوان عنوان کرده بود؛ در تارنمای خود نوشته ام.و یاد آورشده ام: "قهرمان" معرب "کهرمان است".و فاعده تعریب و مَعرّب کردن واژه های غیرعربی را شرح داده ام. پس ازآن وارد اصل مطلب شده نوشته ام :"اظهارات ادیب برومند مسبوق به این سابقه است که در جریان انتخاب اعضاء شورای جبهه ملی دوم به هنگام نخستین کنگره جبهه ملی در سال 1341 آقای ادیب برومند که در مراسم برگزاری کنگره سمت منشی داشتند؛ منتخب کنگره واقع نشدند.و به عضویت شورای سی وپنج نفره جبهه ملی در نیامدند.درحالیکه شادروان تختی که حضورش در جبهه ملّی برمحبوبیت مردمی جبهه می افزود؛منتخب کنگره واقع شد. در آن زمان آقای ادیب برومند که از این موضوع بسیار ناراحت بودند؛قصیده ای در نکوهش انتخابات کنگره تحت عنوان "فضاحت ملی" سرودند.که ضمن غرغرکردنها وگلایه های ناشی از عدم انتخابشان برای دوستان هم مسلک می خواندند.و مراتب ناخشنودی خود را از نحوه انتخاباتی که به انتخاب نشدنشان منجر شده بود؛ عنوان می کردند. تا اینکه به پیشنهاد آقای صالح شورا تصمیم گرفت؛ که ازچند نفری که انتخاب نشده بودند؛ راسا دعوت به عضویت کند.و درپی این تصمیم شادروانان مسعود حجازی- یدالله سحابی- حسن نزیه – سعید فاطمی – ادیب برومند به دعوت شورا وتصویبش به عضویت شورا منتصب شدند. ازمیان دعوت شدگان دکتر عبدالرحمن برومند به واسطه جنبه انتصاب امر، عضویت این چنانی را، نوعی لطف و مکرمت به کسانی تلقی کرد؛ که به نحوی دموکراتیک انتخاب نشده بودند.ازاین رو عضویت شورا را نپذیرفت. ولی آقای ادیب برومند پذیرفتند.و به مقصود شان رسیدند." پس از این شهادت تاریخی که مستند به تاریخ شفاهی جبهه ملی منقول از اظهارات پیشکسوتان معمرجبهه ملی و مندرجات کتاب( رویدادها و داوری) جلد دوم خاطرات سیاسی دکتر مسعود حجازی از انتشارات نیلوفر – اقاریر ادیب برومند در فیلم یوتوب ومندرجات کتاب سرود رهایی او نشر شریعتی افغانی- ذیل قصیده( رسالت ملی )بروزن (فضاحت ملی) است(1) اینجانب بر حسب وظیفه وجدانی ومسئولیت نویسندگی خود به تحلیل اظهارات ادیب برومند پرداخته نوشته ام: "آنچه بیشتر مایه شگفتی آقای ادیب برومند می شد وحمل بربی عدالتی ونقصان تشخیص انتخاب کنندگان می کردند؛ انتخاب زنده یاد تختی به عضویت شورا بود. زیرا در دنیایِ تخیلاتِ خودمی پنداشتند؛ که تختی ورزشکار به صرف نیروی بازو استحقاق عضویت شورا را نداشته است. ولی خودشان که به اصطلاح، ادیبِ بارعِ جبهه ملی بوده اند؛این شایستگی را داشته اند.و ناعادلانه منتخب گنگره واقع نگشته اند. این سابقه ذهنی و تاثرات ناشی ازآن موجب گشته چهل سال بعد از مرگ تختی در مجلسی که به منظور تجلیل از تختی برگذارشده، جهان پهلوانی را که در خاطره جمعی ملتی همنوای اعزاز مستمر است؛ در مرتبه مامور نظمی قراردهند؛ که به جای حضور در شورا بهتربود؛ با چاقوکشان و برهم زنان نظم مجالس رویارویی کند.وبه این منظور مطلبی را که در واقع مکنونات مستور ضمیر خودشان است؛ در جامه تعریف وتمجید ظاهری که در عین حال جنبه تایید ضمنی نیز دارد؛ بیان کرده اند. ونیندیشیده اند؛ که اگر چنین سخنی نیز برفرض مَحال برزبان تختی آمده بود؛ شایسته بازگو کردن نبود.تختی شاید بر حسب فروتنی پهلوان منشانه و مبادی آداب اجتماعی برای تشفی خاطر محزون مخاطب به شورا راه نیافته اش گفته باشد؛او هم بیخود انتخاب شده ولی هرگزاوعنوان نمی کند؛ که او را می بایست؛ مامور دفع چاقوکشان دولتی می کردند. نسبت دادن این نوع اظهارات به شخص والامنشی مانند زنده یاد تختی که دستش از دنیا کوتاه است؛ واقعا تاسف بار است. پس از آن به اقتضای قصدم که روشنگری تاریخی وایفای وظیفه نویسندگی در جهت تنویر افکار عامه است. ونه برباد دادن کاههای پوسیده شخصی، یاد آور شده ام : تایید ضمنی آقای ادیب برومندآنجا که می گویند( این نشان می داد آن مرحوم شناسنده قدر ومنزلت خود در جایگاه خویش است) علاوه بر آنکه توهینی مستقیم به تختی است؛ از مشتبه شدن امر بر ایشان ناشی می شود. چه گویی خود و دیگر اعضای شورا را طاووسان علیین طرازی می پندارند که از لون تالیران بوده اند.یا جنم بیسمارک وکلمانسو را داشته اند. حال آنکه ناکارآمدی اعضاء جبهه ملی در نداشتنِ شم سیاسی قوی و ناتوانی تشکیلاتی وفقد تدابیر نظری و اقدامات عملی حضرات دست اندرکار، در بسامان رساندن یک سازمان سیاسی کارآمد، برای حضور کارسازدرصحنه سیاسی کشور، وبه دست گرفتن اداره امور جهت استقرار حاکمیت ملی نشان می دهد: سایر اعضاء شورا بر خلاف پندار آقای ادیب برومند تافته های جدا بافتهء سیاستمدارِ دوراندیش و دانشوری، برتر از تختی نبوده اند. بلکه بی توجهی این حضرات به وظیفه سیاسی تاریخی اشان، که مایه ملال و تکدر خاطر زنده یاد مصدق نیز بود؛ موجب شد: درپیشگاه قاطبه ملت ایران مسئول نداشتن شمِ سیاسی و عافیت طلبی منفعلانه خویش باشند. وعملا نشان دهند؛ استحقاق نشستن در جایگاهی که به آنان تفویض شده بود را نداشتند. درحالیکه ادیب برومند درسخنرانی حسینیه ارشاد با نقل قولی دروغ جایگاه جهان پهلوان ایران را درحد شعبان بی مخ تقلیل رتبه داده است؛ و به همین مناسبت در مقاله ای طویل و مستدل با تحلیلی دقیق از سخن نسنجیده وی سالها قبل یعنی در بهمن ماه 1393ابراز ناخشنودی کرده ام؛ و با باز تاب مثبت و نقل ونشر وسیع اش در عرصه مجازی روبرو شده ام؛ جهانشاه فرزند ارشد ادیب برومند در مصاحبه 31 تیرماه 1399 خود و در تقابل وتعارض با مصاحبه 28 خردادماه 1398 من گفته" آنچه پدرش در باره تختی گفته ونقل قولی که از تختی کرده جنبه تعریف وتمجید از تواضع فردی متواضع داشته؛ که صفت او بر همگان معلوم است.ونه حقیر انگاشتن او ودر پی این ابراز نظر سطحی از مجله پیام ابراهیم مورخ 1397 ومصاحبه حسین شاه حسینی و ادیب برومند سخن به میان آورده و فروتنی این دورا در تعارف تقدم شروع مصاحبه خواندنی دانسته است. زنده یاد تختی را در حد شعبان بی مخ پائین آوردن و جایگاهش را در تقابل با چاقو کشان ارزیابی کردن و سخنی سخیف را تعریف وتمجید به شمار آوردن یا از ادیب برومند که ابتلاء او به بیمای خود بزرگ بینی و خودپسندی بر همه معاشرانش آشکار بود تصویر فردی متواضع ارائه دادن و آب خزینه تعارف کردن ادیب برومند و حسین شاه حسینی را جلوه دلپذیر فروتنی آنها دانستن نشان می دهد جهانشاه برومند در هفتاد سالگی به همان مرحله از ضعف تمیز و تشخیص رسیده است. که ادیب برومند در سن هشتاد و چند سالگی رسیده بود.یعنی در مسیرِعدم تشخیص خوب از بد گوی سبقت را از پدر ربوده است. جهانشاه برومند در ادامه اظهارات خود به قصد توجیه وتبرئه پدر و رفع و رجوع گزافه گویی های وی در حسینیه ارشاد یاد آور می شود ادیب برومند در گفتگویی که در آبان ماه 1397 با فرید دهدزی خبرنگار مجله پیام ابراهیم داشته گفته وقتی از زنده یاد تختی شنیده که "جای من در کنار مردان سیاست در شورای مرکزی جبهه ملی نیست". ادیب به تختی می گوید:" پهلوان لزومی ندارد که همه اعضای شورا افراد تحصیل کرده سیاست باشند.و ما مردان پایبند به آرمانهای خود را می خواهیم.و شما واجد جمیع صفات انسانی و پایمردی هستی " سپس جهانشاه می پرسد چه ذهنیتی باید یک انسان داشته باشد که این نقل قول حاکی از تواضع را دلیل خود پرستی و تکبر شخص نقل کننده بداند. خام اندیشی جهانشاه برومند و کوتاه دستی ناشیانه اش در فرآیند رفع ورجوع گزافه گویی های خود بزرگ بینانه ادیب برومند مقرون به ضعف حافظه زود هنگامش موجب شده فراموش کند آنچه مورد نقد و نکوهش قرار گرفته سخنرانی مورخ 10 دی ماه 1393 ادیب برومند در برنامه سلامی نو به تختی است . که ادیب برومند درآن روز به مناسبت چهلمین سال درگذشت تختی تحت عنوان (منش گمشده) با نقل قولی دروغ و سخنی سخیف برای تختی جایگاهی در حد شعبان بی مخ قائل شده.و فیلم آن بر روی شبکه تصویری یوتوب از دقیقه سیزدهم قابل تماشا ست.ومطلبی که دراعتراض و نکوهش آن نوشته ام در تارنمای "سکولاریزم" با عنوان "تختی و آقای ادیب برومند" در 6 بهمن ماه 1393 و با عنوان " تختی قهرمان والامنش و فروتن " در سایت "ایرانگلوبال" در 7 بهمن ماه 1393(برابر با 23 ژانویه 2015) انتشار یافته است. و در آن مقاله از آقایان مهرداد ارفع زاده و مهندس مهدی مقدس زاده به عنوان شهود زنده مطلع از قصیده "فضاحت ملی" منسوب به ادیب برومند نام برده ام. واین مقاله مورد توجه و تحسین کاربران واقع شده. چنانکه یکی از خوانندگان در زیرآن نوشته" جناب آقای منوچهر برومند با درود بر شما که حق گویی را برخویشاوندی ترجیح دادید.اگر به آقای ادیب برومند دسترسی دارید. به آگاهی ایشان برسانید که کلمه قهرمان از لحاظ ریشه ( اتیمولوژی) هیچ ارتباطی با کلمه پهلوان ندارد و معرب پهلوان نیست.ریشه قهرمان کارمان است.ودر متون قدیم به معنی پیشکار و مباشر به کار رفته وبه کسی اطلاق می شده که کاری را به عهده دارد.جناب ادیب بهتر است در این زمینه ها اظهار نظر نکنند. با احترام " این مقاله و زیرنویس های آنرا مرحوم ادیب برومند خوانده اند.درموردغلط گویی ادبی خود و توصیه ای که به ایشان شده به سکوت برگزار کرده به روی مبارک نیاورده اند.ولی به دستیار مطبوعاتی خود گفته اند بنویسد " مطالب منتسب به آقای ادیب برومند کذب بوده و ناشی از خیال پردازی ها و تراوشات ذهنی عناد ورزانه آقای منوچهر برومند است. ضمنا ایشان قصیده ای با عنوان موصوف نیز نسروده اند." و در پاسخ اینجانب که نوشته ام: تکذیب آقای ادیب خنده دار است. زیرا علاوه بر آن که هیچ عقل سلیمی قبول نمی کند که تختی که خود نامزد عضویت در شورای جبهه ملی بوده پس از انتخاب شدن بگوید من به درد شورا نمی خورم و باید مرا مامور دفع چاقوکشان درباری می کردند. هنوز در بین بزرگان نهضت ملی آقایان سیف- درودی – ارفع زاده- ذوالنور –شریفی –متین دفتری –مقدس زاده –کردستانی- و پروفسور امین در قید حیات هستند. که حقایق وقایع را به خاطر دارند.و اجازه نمی دهند. کسی خاطره تختی را با خودخواهی های خود مخدوش کند. تکه کلام آقای ا ب که تاهمین چ سال پیش می گفتند"رستم را انتخاب می کنند. ولی فردوسی را نه."خوشبختانه فراموش نشده .شهود وقایع زنده هستند. واز کم وکیف قضایا باخبر.درتقابل با این توضیحات باز دستیار مطبوعاتی مرحوم ادیب برومند به تقریر ایشان نوشت:" همین که شما افرادی چون امین و درودی وامثالهم را از بزرگان نهضت ملی می دانید نشان دهنده عمق آگاهیتان از اوضاع است." ادیب برومند پس از انکه در دی ماه 1393 در حسینیه ارشاد تحت تاثیر آلام وجدان مغفول وعارضه خودبزرگ بینی دامن گیرش به نقل قولی دروغ از قول تختی روی درنقاب خاک کشیده پرداخت و با توضیح سخیف نسنجیده اش مورد اعتراض و نکوهش کتبی من در مطبوعات عرصه مجازی واقع شد.در صدد بر آمد؛ به نحوی گفته های نسنجیده خود را رفع رجوع کند. به همین جهت در تابستان 1395 به ویرایش گفته های قبلی اش با آقای فرید دهدزی تن در داد ووبا افزودن مطالبی به آن سعی در رفع ورتوش گفته های پریشان کرد. تا اینکه این گفتگو چند ماه پس از مرگ ادیب در شماره 29 آبان 1397 مجله پیام ابراهیم منتشر شد. کسانی که مایل به روشن شدن مطلب اند، توجه کنند. جهانشاه برومند به جای آن که سخنرانی پدرش در حسینیه ارشاد و فیلم سخنرانی محفوظ در یوتوب را ملاک و ماخذ برائت پدرو پاسخ گویی من قرار دهد. مصاحبه ای را مستند دفاع از پدرش قرار داده که برحسب اظهار مصاحبه کننده در تار نمای( تاریخ ایرانی )مورخ 20 دیماه 1397 درتابستان 1395 یعنی دوسال بعد از درج مقاله معترضانه من در ایرانگلوبال با نظر ادیب برومند مطالبی از آن زدوده و به آن افزوده گشته و بنا به " دلایل گوناگون که مهم ترین آن گم شدن نسخه نهایی در مقطعی ...." عنوان کرده؛ چند ماه بعد از مرگ ادیب برومند منتشر ساخته است. از افراد دقیق النظر تیزهوش بی طرف و بی غرضی که حب فرزندی جهانشاه به پدر از دست رفته اش را ندارند، می پرسم آیا مندرجات مصاحبه مندرج در شماره 29 آبانماه 1397 مجله پیام ابراهیم جنبه نوشدارو بعد از مرگ سهراب را ندارد؟ و آیا به قصد رفع و رجوع و ماست مالی کردن سخنرانی حسینه ارشاد مهندسی نشده است؟ وآیا مبین عدم صداقت و منش عوام فریبانه نسنجیده گویی نیست؛ که پرده ریا را عیب پوش خویش ساخته بود. ودرنهایت ناجوانمردی در کوی جوانمردان نامور خیمه و خرگاه بی کفایتی میافراشت؟ در تایید اظهارات جهانشاه برومند پوراندخت برومند به سروده های پدرش در رثای تختی و مقایسه اش با(پوریای ولی) اشاره کرده وگفته:" حال اگر کسی بیاید وادعایی طرح کند درباره شعری به نام فضاحت ملی که جایی چاپ نشده ومستند نیست قابلیت آن را ندارد که مورد توجه قرار گیرد؟ طبیعی است که ادیب برومند مثل هر ایرانی دیگر نسبت به تختی علاقه مند باشد. ودر مرگ وی به تبع احساسات خود ونیز به قصد استفاده از موقعیت پیش آمده برای مطرح کردن خویش و گفتن این که: (من هم هستم) ابراز سخنوری غمگینانه کرده باشد.این کار او منافاتی با سروده معترضانه فضاحت ملی او ندارد. سروده فضاحت ملی ادیب برومند در تقبیح یا ذم تختی نبوده بلکه در تنقید از انتخاب کنندگانی بوده که به زعم مرحوم ادیب برومند (رستم )را به عضویت شورا انتخاب می کردند ولی (فردوسی) را شایسته ورود به شورای سی وپنج نفره جبهه ملی دوم نمی دانستند. از این گذشته آیا پوراندخت در سن شصت و پنج سالگی هنوز متوجه نشده که بسیاری از سروده های پدرش جنبه خود مطرح کردن واستفاده از موقعیت پیش آمده داشت. و یا اینکه در ایران هرکس می میرد پس از مرگ عزیز می شود. مگر بیاد ندارد که علی رغم نقار چهل وچند ساله ای که با پدر مرحومش داشتم . پس از مرگ وی در تقابل با شب نامه ای که مخالفان سیاسی اش نوشته بودند؛ چه مطلب بلند بالایی در رثایش نوشتم؟ (1) ادیب برومند درتوضیح وتحشیه قصیده (رسالت ملی) بر وزن (فضاحت ملی)یاد آور می شود: "درانتخابات کنگره برای برگزیدن اعضای شورای مرکزی بند وبست های انتخاباتی و خورده حسابهای داخلی (کذا) به جای خرده حساب های داخلی که بر وفق مصلحت کلی جبهه ملی نبود . موجب آن شد که برخی از انتخاب شدگان در خور عضویت شورا نبودند و بعضی دیگر سزاوار بودند انتخاب نشدند ولی کنگره به شورای برگزیده اختیار داده بود که چنانچه افراد شایسته ای رای کافی نیاورده اند آنان را انتخاب و به شورا دعوت کند.از نتیجه انتخابات کنگره عده ای ناراضی شده بر آشفتند و به مخالفت با ترکیب شورا برخاستند.و در حالکه خود را عضو جبهه ملی می دانستند یاغی گونه عمل نمودند." (ادیب برومند – سرود رهایی – تهران 1384 – نشرشریعتی افغانستانی صص 423و 424 ) تاریخ شفاهی خاندان برومند اصفهانی بخش احوال و آثار ادیب برومند به قلم منوچهر برومند سها
  • ۰۱:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۴
    منوچهر برومند م ب سها چگونگی نظم و جایگاه سخنوری ادیب برومند سراینده ای که خون چهار دیوان را به گردن داشت در گفتگویی که خرداد ماه سال 1398 با ایبنا داشتم؛ گفته بودم؛ قطعات و قصائد میهنی ادیب برومند، که سرشار از احساسات ملی است؛ سروده های سخته منسجم و مستحکمی است؛که حاکی از سخندانی سراینده ایست؛ که تهییج احساسات ملّی را وجههء همّت ساخته است. و دربرهه ای تاریخ سازهم نوا با ملّتی که در صدد استیفای حقوق حقه خویش برآمده؛ ندای حق طلبی منظوم سر داده؛وبازگوکنندهءآمال وآرزوهای افراد و آحاد ملّت گشته است. ملّتی زخم خورده،ازاستعمار جهان خوار و استبداد وابسته به بیگانه که سابقه سربلندی های تاریخی دارد.وشایسته سروریهای جهانی است.وبه این قصد درگیرمصافی نابرابراست.ولی این قصائد که اغلب در زمان سرودن بر حسب نیاز به سمت وسو دادن مبارزات ملی شدن صنعت نفت سروده شده؛ ومقصود غایی اش تهییج احساسات عامه در پشتیبانی از اقدامات مبارزاتی دولت وقت بوده است؛ تاریخ مصرفی سپری گشته دارد.و جزدرمواردی معدود کمتر سروده ای ازاومیتوان یافت؛ که کاربردی مستمر داشته باشد.واز زمره سروده هایی باشد؛ که از حیث تلطیف عواطف یا تقلیل آلام عامه موثر واقع شود. یابیان تمایلات به قالب لفظ نیامده خواننده گردد.وهمگان را هماره به کارآید.زیرا سروده های وی، درعین توجّه به مظاهر سیادت ایرانی از کج اندیشی های برتری طلبانه نژادی و قومی به دور نیست. بیشتر از آنکه در جهت القای آرمان یا فروزه ای جهان شمول باشد؛ جنبه تبلیغ حزبی وتظاهر به جنت مکانی ومقاصد پنهانی، به منظوردست یابی برعناوین بی محتوای سیاسی،مثل عنوان شاعرملّی دارد. درحالیکه وی شاعر جبهه ء ملّی است.که آرمانهای سیاسی بخشی از ملّت بزرگ ایران را طلب می کند.و توسیع آن به همه افراد وآحاد ملّت ایران بی مورد است. در پاسخ پرسش چگونگی خلق و ابداع یا نو آوری شاعرانه در سروده های وی نیز گفتم:کار ادیب برومند، در زمینه شعر و سرایندگی شاکله مستقلی نداشت. اویا نقش عارف وعشقی را بازی می کرد.ویااینکه به صادق سرمد و ملک الشعراء بهار و ادیب الممالک فراهانی تشبه می جست.گهگاه نیز به قصد مشق شاعری اقبال لاهوری از مصادیق فکری اقبال اقتباس می کرد.در غزل سرایی هم سروده هایش مولود متبرک عشق و دلدادگی واقعی نبود .باعث انتقال احساس و انفعال سراینده به خواننده نمی شد.ملاحت وگیرندگی غزل را نداشت.بیشتر رایحه قطعه و قصیده از آن به مشام خواننده می رسید. به دستاویز گوهر تراشی به تکرار مضامین شعری پیشینیان می پرداخت . جزمواردی معدود و استثنایی مبتکر خلق معانی ومضامین شیرین دلنشین نبود.. مطالبی که در باره نظم ادیب برومند گفتم. ابراز نظر کارشناسانه است که در نهایت بی طرفی وبراساس موازین وانگاره های ادبی عنوان شد. وباینکه هیچ تعارضی با واقعیت ندارد؛ پوراندخت برومند بی آنکه توجیه منطقی داشته باشد؛ به قصد آنکه به خیال خود در اعتلای جایگاه ادبی پدر می کوشد به ابرازنظرهای زیر پرداخته است. . "قصائد اوبیشتر رنگ و بوی سیاسی واجتماعی دارد. وبر خوردارازاستحکام و استواریست وغزلیاتش خیال انگیز پر نقش ونگار ومشحون از ظرائف ادبی با مضامین عاشقانه عارفانه اخلاقی و سیاسی و اجتماعیست.سبک شعراو درقصیده خراسانی وغزلیاتش به سبک عراقی متمایل است.پدر به جهت آنکه روحیه ای بلند پروازانه برای سرودن شعر فاخرداشت بیشتر در قالب قصیده شعرمیسرود زیرا قصیده برای آرمان های میهنی و آزادی خواهانه مناسب تر بود وقصیده سرایی دشوار ترین شیوه برای بیان مقصود به شمار می آید."پ ب- ایبنا-31 تیرماه 1399). حرفهای پوراندخت تعارضی با سخن من در مورد قصیده سرایی ادیب و مضامین سیاسی اجتماعی وانگیزه های وطن خواهی و شیوه منسجم سخن او ندارد.جز اینکه پوراندخت فراموش کرده؛ بگوید: پدرش سراینده مبدع نیست! و تمام همّ وکوشش این بوده، که پاجای پای بهار وسرمد وادیب الممالک فرهانی واقبال لاهوری بگذارد. ازمضامین فکری آنها اقتباس کند. و درهمان اوزان وقوافی سروده های بسراید. درحالیکه هرکس به سروده های این شاعران نظری بیفکند؛ و با سروده های ادیب مقایسه کند؛با اندک درنگی بر این نکته دست می یابد. وموضوعی نیست؛ که بشود پنهان کرد.کسی نتواند بفهمد.هرکس ولو اطلاع اندکی از شعر وادب فارسی داشته باشد.در مورد سروده های ادیب برومند، همان داوری را می کند؛ که انوری درباره سروده های امیر معزی کرد. و گفت کس دانم از اکابر گردنکشان نظم _ کاورا صریح خون دو دیوان به گردن است. با این تفاوت که امیر معزی از اکابر گردنکشان نظم بود؛ و ادیب برومند از متتبعان نظم. و اگرامیر معزی خون دو دیوان عنصری و فرخی را به گردن داشت ادیب برومند خون چهار دیوان بهار _ سرمد _ ادیب الممالک_ و اقبال را به گردن دارد. سخن ازغزلیات ادیب برومند به میان آوردن و به آن جنبه سخن دلپذیر از دل برآمده دلنشین دادن هم جنبه تصدیق بلا تصور دارد.غث وسمین وتشبهات باردغزلیات ادیب برومند را سالها قبل در مقاله ای با عنوان (آفات گلهای موسمی) که نام آخرین دفترغزل ادیب برومند است؛نوشته ام. و درتارنمای شخصی ام در دسترس علاقه مندان قرار داده ام . هرکس مایل به خواندن آن باشد می تواند به آن بنگرد. تاریخ نگارش آن هم مربوط به زمان حیات آن جنت مکان است. از حیث مضامین منتخب مقتبس مشهود درغزلیات آن کتب هم ادیب برومند، با توجیه گوهر تراشی اعتراف به اقتباس از مضامین دیگر شاعران کرده است. حالا هرچه می خواهد پوراندخت درتعریف غزلیات پدر داد سخن بدهد دکتر لطفعلی صورتگر از شاعران فحل و استادان واقعی ادب فارسی که سالهای متمادی صاحب کرسی ادبیات تطبیقی بود،؛ وبرزبان و ادبیات انگلیسی هم تسلط کامل داشت. واستاد دکتر حمیدی وبسیاری از استادان صاحب نام ادب فارسی بود. وهمین بیت اوکه میگوید: (هر باغبان که گل به سوی برزن آورد شیراز را دوباره به یاد من آورد) کافی است اورا شاعری نامیرا بدانیم و درکفه ترازوی سخن سنجی هیچ یک از ابیات سروده های ادیب برومند رابه لطافت و گیرایی و تاثیر بخشی اش در خور مقایسه نیابیم. وجایگاه کلی احاطه اش برادب فارسی صدر مصطبه مجلسی است؛ که ادیب برومند باید در صف نعال آن مجلس رخصت نشستن یابد؛ می گوید: چون حافظ وسعدی غزل فارسی را به آن بلندای سخنگستری برده اند که دیگر کمتر سخنوری می تواند؛ در این عرصه رخصت سرایندگی یابد؛ گرد غزل سرایی نمی گردم. همّت خود را صرف قصیده سرایی می کنم . در حالیکه شخصیّت متوهّم ادیب برومندموجب می شود. در جمعی از اهل ادب وهنر اصفهان بگوید: از زمانی که دفتر غزلیاتش منتشر شده؛ مردم دیگر از دیوان حافظ تفال نمی کنند. به دیوان غزل او روی می آورند. وطرفه آنکه برمراد نیز دست می یابند. و با این سخن موجب آن چنان شگفتی و اعجابی می شود؛که به محض رفتنش زنده یاد منوچهر قدسی به مرحوم جمشید مظاهری می گوید: "جمشید جمشید دیدی چی چی گفت؟ دیدی چی چی گفت؟" وبعد این ابراز نظرخودپسندانه، نقل محافل ادبی ومایه خنده وطنز طبع شوخی گرای همشهریان اصفهانی می شود. روح حضرت بیدل شاد که فرماید: شود سفله از صوف اطلس بزرگ خران را اگر آدمی جل کند خنک تر ز زاغ است تقلید کبک که هندوستانی تمغّل (1) کند برنگی است بیدل پریشانی ام که از سایه ام طرح سنبل کند (1 ):تمغّل: تقلید روش و اطوار مغول کردن نام اقبال وسرودهء بیدل وابراز نظر پوراندخت دربارهء روحیهء بلند پروازانهءپدرش،برای سرودن شعرفاخردر قالب قصیده، مطلبی را بیاد می آورد؛که سالها پیش دکتر حسین کاظمی ایرانشناس پاکستانی، به مناسبت انتشار منتخبی از کتاب سرود رهایی در شماره 5 و 6 دوره بیست وهفتم ماهنامه ادبی ارمغان نوشته بود. وآن مطلب این است:"از لحاظ زبان شعری و شوکت الفاظ و طرز ادا ادیب خیلی دقیق نیست. ودر غلیان جذبات و احساسات ملّی خویش، فراموش می کند که مقام شعری چیست.ولازم نمی داند؛ که نظری به شعرهای خویش بکند. که آیا از لحاظ زبان ادب بالا هست یا پایین.... حق این بود؛ ادیب که قدرت فکری کامل دارد؛ این انتقادات را درخلال کنایات نغزمی نمود.وازاستعمال کلمات نامانوس خود داری میکرد.....چنانکه اقبال با اینکه شعر اجتماعی سروده است؛ شوکت الفاظ و متانت بیان را از دست نداده است." نمونه از شعر فاخر ادیب برومند که در غلیان احساسات ملّی فراموش کرده مقام شعری چیست! کیست این آزموده مردک دون ناجوانمرد و پست و بی مقدار دادگاه نظامی شه را ادعا نامه داد بهر کبار وانگهی در دیار خوش رقصی باز بنمود گونه گون اطوار لایق ریش خود سخنها گفت گند زد بر خود وبه خویش وتبار(سرود رهایی- پیک دانش 1367 ص 170ت173). امروز دریغ کاندرین کشور اندیشه زگفته های جد، رسته است بحث است در اینکه آن هنر پیشه کو صاحب گردگاه برجسته است در رقص چگونه قر دهد اندام وآنگه کوهی به موی پیوسته است( همان- ص491 ). ور یکی نغمه برآید به مخالف خوانی نه رسا تر بود از زمزمه ی زنجره ای گاه نیز از اثر یک زد وخورد مصنوع رنجه گردد سر وبریا لگن خاصره ای( همان- ص 220). کاشان به افتخار قرین بادا کاندر عمل سرآمد اقران است قولی است اینکه جمله بر آن باشند صالح وکیل مردم کاشان است( همان – ص 289) آنکس که گشت صدر وزیران باید ورا صفات حسامی وین جمله انتظار نباشد از جعفر شریف امامی ( همان – ص311 ). این بود نمونه ای از ابیات سست وسرد سرودهای ادیب برومند که به جای آنکه شعر فاخر باشد؛ سروده هایی( احمدا) مانند است. و هنگامی که در کنار سایر ابیات هر سروده قرار گیرد؛ موارد غث وسمین سروده های وی را نشان می دهد. تاریخ شفاهی خاندان برومند اصفهانی ترجمه احوال و آثار ادیب برومند
  • ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۴
    منوچهر برومند م ب سها چگونگی نظم و جایگاه سخنوری ادیب برومند سراینده ای که خون چهار دیوان را به گردن داشت در گفتگویی که خرداد ماه سال 1398 با ایبنا داشتم؛ گفته بودم؛ قطعات و قصائد میهنی ادیب برومند، که سرشار از احساسات ملی است؛ سروده های سخته منسجم و مستحکمی است؛که حاکی از سخندانی سراینده ایست؛ که تهییج احساسات ملّی را وجههء همّت ساخته است. و دربرهه ای تاریخ سازهم نوا با ملّتی که در صدد استیفای حقوق حقه خویش برآمده؛ ندای حق طلبی منظوم سر داده؛وبازگوکنندهءآمال وآرزوهای افراد و آحاد ملّت گشته است. ملّتی زخم خورده،ازاستعمار جهان خوار و استبداد وابسته به بیگانه که سابقه سربلندی های تاریخی دارد.وشایسته سروریهای جهانی است.وبه این قصد درگیرمصافی نابرابراست.ولی این قصائد که اغلب در زمان سرودن بر حسب نیاز به سمت وسو دادن مبارزات ملی شدن صنعت نفت سروده شده؛ ومقصود غایی اش تهییج احساسات عامه در پشتیبانی از اقدامات مبارزاتی دولت وقت بوده است؛ تاریخ مصرفی سپری گشته دارد.و جزدرمواردی معدود کمتر سروده ای ازاومیتوان یافت؛ که کاربردی مستمر داشته باشد.واز زمره سروده هایی باشد؛ که از حیث تلطیف عواطف یا تقلیل آلام عامه موثر واقع شود. یابیان تمایلات به قالب لفظ نیامده خواننده گردد.وهمگان را هماره به کارآید.زیرا سروده های وی، درعین توجّه به مظاهر سیادت ایرانی از کج اندیشی های برتری طلبانه نژادی و قومی به دور نیست. بیشتر از آنکه در جهت القای آرمان یا فروزه ای جهان شمول باشد؛ جنبه تبلیغ حزبی وتظاهر به جنت مکانی ومقاصد پنهانی، به منظوردست یابی برعناوین بی محتوای سیاسی،مثل عنوان شاعرملّی دارد. درحالیکه وی شاعر جبهه ء ملّی است.که آرمانهای سیاسی بخشی از ملّت بزرگ ایران را طلب می کند.و توسیع آن به همه افراد وآحاد ملّت ایران بی مورد است. در پاسخ پرسش چگونگی خلق و ابداع یا نو آوری شاعرانه در سروده های وی نیز گفتم:کار ادیب برومند، در زمینه شعر و سرایندگی شاکله مستقلی نداشت. اویا نقش عارف وعشقی را بازی می کرد.ویااینکه به صادق سرمد و ملک الشعراء بهار و ادیب الممالک فراهانی تشبه می جست.گهگاه نیز به قصد مشق شاعری اقبال لاهوری از مصادیق فکری اقبال اقتباس می کرد.در غزل سرایی هم سروده هایش مولود متبرک عشق و دلدادگی واقعی نبود .باعث انتقال احساس و انفعال سراینده به خواننده نمی شد.ملاحت وگیرندگی غزل را نداشت.بیشتر رایحه قطعه و قصیده از آن به مشام خواننده می رسید. به دستاویز گوهر تراشی به تکرار مضامین شعری پیشینیان می پرداخت . جزمواردی معدود و استثنایی مبتکر خلق معانی ومضامین شیرین دلنشین نبود.. مطالبی که در باره نظم ادیب برومند گفتم. ابراز نظر کارشناسانه است که در نهایت بی طرفی وبراساس موازین وانگاره های ادبی عنوان شد. وباینکه هیچ تعارضی با واقعیت ندارد؛ پوراندخت برومند بی آنکه توجیه منطقی داشته باشد؛ به قصد آنکه به خیال خود در اعتلای جایگاه ادبی پدر می کوشد به ابرازنظرهای زیر پرداخته است. . "قصائد اوبیشتر رنگ و بوی سیاسی واجتماعی دارد. وبر خوردارازاستحکام و استواریست وغزلیاتش خیال انگیز پر نقش ونگار ومشحون از ظرائف ادبی با مضامین عاشقانه عارفانه اخلاقی و سیاسی و اجتماعیست.سبک شعراو درقصیده خراسانی وغزلیاتش به سبک عراقی متمایل است.پدر به جهت آنکه روحیه ای بلند پروازانه برای سرودن شعر فاخرداشت بیشتر در قالب قصیده شعرمیسرود زیرا قصیده برای آرمان های میهنی و آزادی خواهانه مناسب تر بود وقصیده سرایی دشوار ترین شیوه برای بیان مقصود به شمار می آید."پ ب- ایبنا-31 تیرماه 1399). حرفهای پوراندخت تعارضی با سخن من در مورد قصیده سرایی ادیب و مضامین سیاسی اجتماعی وانگیزه های وطن خواهی و شیوه منسجم سخن او ندارد.جز اینکه پوراندخت فراموش کرده؛ بگوید: پدرش سراینده مبدع نیست! و تمام همّ وکوشش این بوده، که پاجای پای بهار وسرمد وادیب الممالک فرهانی واقبال لاهوری بگذارد. ازمضامین فکری آنها اقتباس کند. و درهمان اوزان وقوافی سروده های بسراید. درحالیکه هرکس به سروده های این شاعران نظری بیفکند؛ و با سروده های ادیب مقایسه کند؛با اندک درنگی بر این نکته دست می یابد. وموضوعی نیست؛ که بشود پنهان کرد.کسی نتواند بفهمد.هرکس ولو اطلاع اندکی از شعر وادب فارسی داشته باشد.در مورد سروده های ادیب برومند، همان داوری را می کند؛ که انوری درباره سروده های امیر معزی کرد. و گفت کس دانم از اکابر گردنکشان نظم _ کاورا صریح خون دو دیوان به گردن است. با این تفاوت که امیر معزی از اکابر گردنکشان نظم بود؛ و ادیب برومند از متتبعان نظم. و اگرامیر معزی خون دو دیوان عنصری و فرخی را به گردن داشت ادیب برومند خون چهار دیوان بهار _ سرمد _ ادیب الممالک_ و اقبال را به گردن دارد. سخن ازغزلیات ادیب برومند به میان آوردن و به آن جنبه سخن دلپذیر از دل برآمده دلنشین دادن هم جنبه تصدیق بلا تصور دارد.غث وسمین وتشبهات باردغزلیات ادیب برومند را سالها قبل در مقاله ای با عنوان (آفات گلهای موسمی) که نام آخرین دفترغزل ادیب برومند است؛نوشته ام. و درتارنمای شخصی ام در دسترس علاقه مندان قرار داده ام . هرکس مایل به خواندن آن باشد می تواند به آن بنگرد. تاریخ نگارش آن هم مربوط به زمان حیات آن جنت مکان است. از حیث مضامین منتخب مقتبس مشهود درغزلیات آن کتب هم ادیب برومند، با توجیه گوهر تراشی اعتراف به اقتباس از مضامین دیگر شاعران کرده است. حالا هرچه می خواهد پوراندخت درتعریف غزلیات پدر داد سخن بدهد دکتر لطفعلی صورتگر از شاعران فحل و استادان واقعی ادب فارسی که سالهای متمادی صاحب کرسی ادبیات تطبیقی بود،؛ وبرزبان و ادبیات انگلیسی هم تسلط کامل داشت. واستاد دکتر حمیدی وبسیاری از استادان صاحب نام ادب فارسی بود. وهمین بیت اوکه میگوید: (هر باغبان که گل به سوی برزن آورد شیراز را دوباره به یاد من آورد) کافی است اورا شاعری نامیرا بدانیم و درکفه ترازوی سخن سنجی هیچ یک از ابیات سروده های ادیب برومند رابه لطافت و گیرایی و تاثیر بخشی اش در خور مقایسه نیابیم. وجایگاه کلی احاطه اش برادب فارسی صدر مصطبه مجلسی است؛ که ادیب برومند باید در صف نعال آن مجلس رخصت نشستن یابد؛ می گوید: چون حافظ وسعدی غزل فارسی را به آن بلندای سخنگستری برده اند که دیگر کمتر سخنوری می تواند؛ در این عرصه رخصت سرایندگی یابد؛ گرد غزل سرایی نمی گردم. همّت خود را صرف قصیده سرایی می کنم . در حالیکه شخصیّت متوهّم ادیب برومندموجب می شود. در جمعی از اهل ادب وهنر اصفهان بگوید: از زمانی که دفتر غزلیاتش منتشر شده؛ مردم دیگر از دیوان حافظ تفال نمی کنند. به دیوان غزل او روی می آورند. وطرفه آنکه برمراد نیز دست می یابند. و با این سخن موجب آن چنان شگفتی و اعجابی می شود؛که به محض رفتنش زنده یاد منوچهر قدسی به مرحوم جمشید مظاهری می گوید: "جمشید جمشید دیدی چی چی گفت؟ دیدی چی چی گفت؟" وبعد این ابراز نظرخودپسندانه، نقل محافل ادبی ومایه خنده وطنز طبع شوخی گرای همشهریان اصفهانی می شود. روح حضرت بیدل شاد که فرماید: شود سفله از صوف اطلس بزرگ خران را اگر آدمی جل کند خنک تر ز زاغ است تقلید کبک که هندوستانی تمغّل (1) کند برنگی است بیدل پریشانی ام که از سایه ام طرح سنبل کند (1 ):تمغّل: تقلید روش و اطوار مغول کردن نام اقبال وسرودهء بیدل وابراز نظر پوراندخت دربارهء روحیهء بلند پروازانهءپدرش،برای سرودن شعرفاخردر قالب قصیده، مطلبی را بیاد می آورد؛که سالها پیش دکتر حسین کاظمی ایرانشناس پاکستانی، به مناسبت انتشار منتخبی از کتاب سرود رهایی در شماره 5 و 6 دوره بیست وهفتم ماهنامه ادبی ارمغان نوشته بود. وآن مطلب این است:"از لحاظ زبان شعری و شوکت الفاظ و طرز ادا ادیب خیلی دقیق نیست. ودر غلیان جذبات و احساسات ملّی خویش، فراموش می کند که مقام شعری چیست.ولازم نمی داند؛ که نظری به شعرهای خویش بکند. که آیا از لحاظ زبان ادب بالا هست یا پایین.... حق این بود؛ ادیب که قدرت فکری کامل دارد؛ این انتقادات را درخلال کنایات نغزمی نمود.وازاستعمال کلمات نامانوس خود داری میکرد.....چنانکه اقبال با اینکه شعر اجتماعی سروده است؛ شوکت الفاظ و متانت بیان را از دست نداده است." نمونه از شعر فاخر ادیب برومند که در غلیان احساسات ملّی فراموش کرده مقام شعری چیست! کیست این آزموده مردک دون ناجوانمرد و پست و بی مقدار دادگاه نظامی شه را ادعا نامه داد بهر کبار وانگهی در دیار خوش رقصی باز بنمود گونه گون اطوار لایق ریش خود سخنها گفت گند زد بر خود وبه خویش وتبار(سرود رهایی- پیک دانش 1367 ص 170ت173). امروز دریغ کاندرین کشور اندیشه زگفته های جد، رسته است بحث است در اینکه آن هنر پیشه کو صاحب گردگاه برجسته است در رقص چگونه قر دهد اندام وآنگه کوهی به موی پیوسته است( همان- ص491 ). ور یکی نغمه برآید به مخالف خوانی نه رسا تر بود از زمزمه ی زنجره ای گاه نیز از اثر یک زد وخورد مصنوع رنجه گردد سر وبریا لگن خاصره ای( همان- ص 220). کاشان به افتخار قرین بادا کاندر عمل سرآمد اقران است قولی است اینکه جمله بر آن باشند صالح وکیل مردم کاشان است( همان – ص 289) آنکس که گشت صدر وزیران باید ورا صفات حسامی وین جمله انتظار نباشد از جعفر شریف امامی ( همان – ص311 ). این بود نمونه ای از ابیات سست وسرد سرودهای ادیب برومند که به جای آنکه شعر فاخر باشد؛ سروده هایی( احمدا) مانند است. و هنگامی که در کنار سایر ابیات هر سروده قرار گیرد؛ موارد غث وسمین سروده های وی را نشان می دهد. تاریخ شفاهی خاندان برومند اصفهانی ترجمه احوال و آثار ادیب برومند
    • پروین ۱۴:۲۱ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۵
      درود بر استاد منوچهر برومند و آفرین بر قلم توانا و دقت تیز ببنانه و ریز نگری علمی و ادبی این مرد بزرگ فاشگو و بی پروا در بیان واقعیات علمی و ادبی و تاریخی اجتماعی. خداوند عمرش را زیاد کند
  • ۰۸:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۵
    تاریخ شفاهی خاندان برومند اصفهانی منوچهر برومند م ب سها بخش احوال وآثار ادیب برومند دل نیست کبوتر که چوبرخاست نشیند از گوشه ی بامی که پریدیم پریدیم وحشی بافقی فرزندان ادیب برومند که برحسب علاقه کلیه مکارمی که پدرشان به خود نسبت می داده؛ را دربست باور کرده اند. وبه معصومیت پدر چنان اعتقاد یافته اند؛ که کوچکترین نقدی را نسبت به وی بر نمی تابند؛ ازمصاحبه بی طرفانهء سال گذشته من با ایبنا که ضمن ذکر جنبه های مثبت ادیب برومند برخی از ناهماهنگی های گفتاری و رفتاری و مواردِ کیش شخصیت وی را بر شمرده ام؛ آن چنان ناراحت شده اند؛ که به ژاژ خایی و هوچی بازی و مغلطه و دروغ پردازی روی آورده اند.اینجانب را به انگیزه حسادت وغرض شخصی به تخریب و تحقیر ادیب برومند متهم ساخته اند. و این در حالی است؛ که از میزان محبت وعلاقهء قبلی عموزاده خود نسبت به پدرشان بیش از هر کس دیگر باخبر اند. ابراز علاقه سابق من نسبت به ادیب برومند که در نوجوانی او را به مثابه مرادی در ذهن پرورده بودم؛ برحسب پندارهای خام اندیشانه بود.که درتِلوّ زمان به تقارن اعمالِ ناستوده و رفتاربرخلاف اصولی که از او به منصه ظهور وبروز رسید؛ یک به یک زایل شد.و به چشم حقیقت بین دیدم آن مراد که در کعبهء آمال جوانی ام جای گزین بود؛ به آنچه می گفت؛ وابراز می داشت؛ تعهد عملی نداشت. خواجه ای گفتاری بیش نبود.که چهره آرایی ریکارانه می کرد. و درکوی جوانمردان نام آور خیمه و خرگاه خود خواهی وبزرگ فروشی خود محورانه، برافراشته بود.از این رو،تندیس سفید ورخشان وی، به تابش تجربه درگذرگاه زمان،رنگ باخت.و به سان برفی آب شد. ودرچاهِ ویلِ دمندانِ این جهانی فرورفت. هر شهد ارادت که زما بود چشاندیم هر زهرعداوت که ازو بود چشیدیم وز حیرت این شیوه ی خنجرزدن ازپشت مبهوت فرو مانده سر انگشت گزیدیم پیمانه چولبریز شد از دست جفا هاش ناچار به تن پیرهن صبر دریدیم من احساسات جریحه دار شده فرزندان ادیب برومند را درک می کنم. و می دانم علائق فرزندی غالبا واقعیت های وجودی پدر ومادر را از نظر دور می دارد.ولی ای کاش آنها نیز درک می کردند؛که تندیسی که من از عموی محترم و معززم ساخته بودم؛ به دست خود او ویران شد. ودیگرازدریچه دید من حائزمشخصاتی نبود؛ که در خور تجلیل وتمجید و تقدیس باشد. مازاد برآن یک شخصیت سیاسی فرهنگی مدعی آزادی خواهی دیگر کسی نیست؛ که مانند یک فرد عادی در دایره محدود و محصور خویشاوندی قرار گیرد. وسخن گفتن در باره ناهماهنگی های رفتاری وگفتاری اش به اعتبار جنبه خصوصی خویشاوندی جایز نباشد. بنابراین ابراز نظردرباره نظم ونثر و وجوه فرهنگی سیاسیِ ادیب برومند نه بر بنیاد غرض و مرض و کینه وعناد که برحسب وظیفه فرهنگی است. که به تقارن اهمیتی که بر حسب سوابقِ ذهنی،در وجدان مغفول خود، نسبت به وی احساس کرده ام؛رخ داده است.وهیچ اشکالی ندارد؛ که در جایگاه پژوهندهء ادب و تاریخ وهنر به بررسی شرح احوال و آثار اوبپردازم. وشناسایی وی را وجههء همّتِ پژوهندگی خویش قرار دهم! وبراستی کیست؟ که بیش از اینجانب از جنبه های مختلف زندگی او، و شخصیّت فردی یا وجوهِ فرهنگی و سیاسی وی با اطلاع باشد؟ و بتواند حقایق وقایع زندگی،و فرازو فرود کارها،غث و سمین سروده ها، وزشت و زیبای نوشته های وی را، به دقت نظرتوامان با صراحت و ظرافت باز نماید ؟ و تصویر واقعی روتوش نشده ای از او ترسیم کند؟ آیا صرف وقت برای ارائهء چهره واقعی اهل ادبی، متظاهر به آزادی خواهی وپاکبازی در قالب نظم ونثر،ونوشتن کتاب طنزی چون اندر شرح قضایا که طیف وسیعی از مدعیان سبک قدر خود شیفته واز خود راضی را در بر می گیرد؛و عارضهء کیش شخصیت را که از مبتلابهات اجتماعی ماست می نمایاند؛ خدمت ماجور و مشکوری، اجتماعی فرهنگی نیست؟ سی سال پیش در دفتر مجله آدینه مسعود بهنود با دیدن نقدی که بر کتاب سرود رهایی ادیب برومند نوشته بودم؛ به من گفت حیف و هزار حیف ازیک فسفر مغزی که کسی صرف ادیب برومند و بررسی آثاراوکند. ومرا مشفقانه بدورباش ازاتلافِ گوهرِ وقت، در این راه فراخواند.نصیحتی که نشنیدم.وبه راه پیمایی در این راه ادامه دادم.آیا دراین اتلاف وقت مصرانه، نشانه ای از سّرمحبت به چشم نمی آید؟ وآیا جای آن نیست که به مدعیانِ سبک قدری که دهان به ژاژخایی گشوده اند؛ گفته شود: کمال سرّ محبت ببین نه نقص گناه که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند کلید گنج سعادت قبول اهل دل است مباد آنکه دراین نکته شک و ریب کند آیا بررسی کردار و گفتار و آثارِ قلمیِ برجا مانده، از او، نشانه ی آن نیست که نگفته ام: "خود چیست مقدار زبد سنجی چو در مکیالها " ؟! زبد:به فتح اول و دوم به معنی کف است حضرت سعدی که شیخ المشایخ ادب فارسی است؛ و معلم ادب واخلاق اجتماعی عنصر ایرانی می فرماید: آدمیزاده طرفه معجونی است کز فرشته سرشته وزحیوان فرزندان ادیب برومند به متمسک کدام استثنا می خواهند؛ جنبه های بهیمی خوی و خصلت پدر خویش را منکر شوند؟! وبر اساس کدام منطق ذکر زشتی کارهای پدر شان را که به اقتضای ضعفِ نفس بشری صورت گرفته بر نمیتابند؟! به نظر می رسد این سروده وثوق الدوله را نشنیده باشند؛ که می گوید: گر روی زشت زشت نماید در آینه مرد حکیم خرده نگیرد بر آینه نقش تو در زمانه بماند چنانکه هست تاریخ حکم آینه دارد هر آینه در خجلت است برحسب اقتضای نفس از عکس روی مردم بد گوهر آینه مرد حکیم آینه دار طبیعت است دارد ودیعه در دل وهم در سر آینه برجسته تر نماید سیمای زشت را گر خوب را فزاید زیب و فر آینه چشم دگر بباید تا بنگرد که چون تشخیص می دهد عرض از جوهر آینه قهر خدای بنگرد و هیچ ننگرد بر گور کافران حلل و زیور آینه بشناس قدر وی که بسا صورت کریه نشناختی گرت نبَدی رهبر آینه ازآنجا که موضوعِ تحقیق وتاریخ"انسان موجود"است؛که منشاءوقایع نیک وبدمی شود؛ونه "انسان مطلوب"که منشاء خیر وخوبیهای مطلق است؛واین به علّت سرکشی نفس آدمیست که به سبب آنکه دستخوش عوامل خفیّ وجلی است؛مانع می گردد؛آدمی طوق اطاعت ازهمه جنبه های خیر را به گردن گیرد؛خواه نا خواه آدمی مصدر صدور افعال و اعمال نیک وبد می شود.که درمجموعه ای از رخداد ها جنبه وقوع می یابد. و هریک صورت نیک وبد یا خیر وشرِّ مطلوب و نامطلوب دارد.ولی گزارش و ثبت وضبط وقایعی که دلالت بربیداد نابکاران، یا ریا ومردم فریبی واعمال مغایر بارحم وشفقت ونیک نفسی عاملان قضایا دارد؛ به تبع حَب وبغض شخصی برای افراد واقعیت گریز ناخوشایند است.بدیهی است؛پژوهش در شرح احوال وآثارِ ادیب برومند، ومطالب دیگری که در تاریخ شفاهی خاندان برومند نوشته شده نیز ازاین قاعده کلی مستثنی نیست.ونمی تواند؛موجب تکدّرِخاطرکسانی نشود؛که نقل ونشررخدادهائیکه متضمن منفعت معنوی اسلافشان نیست ؛نمی پسندند.این افراد متوجه نیستند؛ که ضعف نفس وبی توجهی به وجدان،نقیصه ایست؛ که غالبا گریبانگیر کسانی می شود؛که احساسِ شخصیت فردی نمی کنند. وشوربختانه نمی دانند؛ عظام بالیه رتبت عصام نمی دهد.پژوهندهء متعهد رابااینان کاری نیست. داوری وخوش آمد وبد آیندشان را درخوراعتنا نمیداند. بل که درجایگاه گزارشگری بی طرف میکوشد؛ تا آنجا که امکان دارد؛ و بتواند ؛درپی ثبت وضبط حقایق وقایع باشد.ودراین راه هیچ رادع ومانع ومحذوری؛او را از اهدافِ پژوهشی اش باز ندارد. به نحوی که از جوّ سازیها ودشمنی ها وسنگ اندازیها؛ هرگزملالی به خود راه ندهد.در نقل ونشر حقایق وقایع کوشنده ای بی پروا باشد. تاریخ شفاهی خاندان برومند اصفهانی که شرح احوال وآثار ادیب برومند نیز در آن مندرج است ؛ کتابی است مشتمل بر شرح احوال و سوابق آباء و اجداد و وقایع زندگی غالبِ افرادِ خاندان برومند، که پس از تبعید امیر اصلان خان داغستانی و فرزندان وی به ایران از زمان شاه عباس بزرگ نخست در روستای گز برخوار در سه فرسخی اصفهان اسکان یافتند؛ و سپس به مرور برخی از فرزندان آنها به سبب پیوندهای خویشاوندی حاصل از ازدواج به دو روستای دستگرد و خورزوق نیز نقل مکان کردند. یعنی در واقع شرح احوال خاندان برومند برخواری است.که به سبب آنکه از دوره پهلوی اوّل به اصفهان نقل مکان کردند؛ودر زمره معاریف اصفهان به شمار آمدند؛ جمعاً به خاندان برومند اصفهانی شهرت یافتند. وهمین جنبه معروفیت در اصفهان و زاد و ولد و فوت و موت شان در این شهر بود؛ که موجب شد؛ کتاب مورد نظر،تاریخ شفاهی خاندان برومند اصفهانی نام گیرد. گفتنی است؛ اکثر افراد این خاندان که سابق براین درسه روستای گز و دستگرد و خورزوق واقع در شهرستان برخوار سکونت و تعلقات ملکی داشتند؛ و درعداد خوانین ومعتمدان محلی در روستا و شهر رفت و آمد می کردند؛ از حسن شهرت و خوی مماشات و مردم داری برخوردار بودند. به جز مواردی نادر که آن هم حکم استثا دارد؛ از آنها همواره ،به نیکی یاد می شد.آن موارد نادرهم به سبب اقدامات مستبدانه و مرتجعانه محمد کریم خان گزی سالار اقبال بود. که احدی از خاندان معظم وکثیرالعدد برومند به شمار می آمد. شوربختانه برخی از صفات مذموم وی از جمله خساست وپول دوستی وطمع ورزی و حسادت و باج خواهی وسفله منشی و فضولی و ولنگاری اش که بر حسب همنشینی و تاثیر محیط خانوادگی به فرزند ونوادگان او نیز سرایت کرد؛موجب شد؛منفور خاص و عام باشد. ازموارد بارز این سفله منشی موروثی کلّاش مآبانه ترفندی بود؛ که اینان به کار بستند، وبه عنوان تاسیس، بنیادی اقتصادی برای امور خیریه مبالغ معتنابهی از خویشاوندان گرفتند. ولی بنیاد نیکو کاری در شرف تاسیس شان به سرانجام نرسید. سرمایه جمع آوری شده اش که طی سالهای طویل با مشارکت اغلب اعضای خاندان برومند، فراهم آمده بود؛هباءً منثورا شد. از حیث پیشینه موروثی نیز سوابق همکاری های سالار با اقبال الدوله کاشی قبل از مشروطه و همقدمی های فرصت طلبانه بعدی اش با خوانین وحکام بختیاری مشروطه خواه،مشارکتش در قضایای قحطی و احتکار گندم ، نقش مرموزش در بلوای نان، دست پنهانش در واقعهء ترور معتمد خاقان حاکم مترقی اصفهان، یاردارا بودن ودل با اسکندر داشتنش در وقایع پشت پرده مهاجرت ، رفاقتش با نایب حسین کاشی ، که به اتفاق وی به مهاجرت رفت؛ تا با نظام السلطنه مافی ابرازهمرزمی ظاهری کند. ودراثرمسامحه وبی لیاقتی اش ده ها سیاهی لشکر دهاتی که همراه برده بود؛ شب هنگام که در عیش و عشرت بسر می برد؛ با شبیخون نایب حسین کاشی رفیق همرزمش کشته شدند.و باقی همراهانش درسرما ی زمستان گرسنه و بی لباس حین گذر از کوه با پای پیاده در راه مردند. و حتی یک تن جزخوداوکه با انبانی از سکه های طلای عثمانی که از آلمانها گرفته بود؛و ارمغان باز گشتش ازاین شکست مفتضحانه بود؛هیچکس دیگر باز نگشت! این همه موجب تنفرشعله وردرازمدتی شد. که ازاو درکمون خاطرمظلومان زبانه می کشید. ومردم را بر آن می داشت؛که باغ محل سکونت وی را دارالاشقیاء بنامند! و به سبب همین جنبه های ناستودهء مشهود در کردار و رفتار او بود؛ که میزرا محمد علی مکرم اصفهانی شاعرطنز پردازخرافه ستیز، ابوالقاسم پاینده نویسنده معروف ،حاج ملاعلی گرگابی شاعر خوش ذوق متخلص به بیدرام ، شیخ حسن علیمی آدرمنابادی واعظ منتقد مبارز، احمد خان حیدری ادیب مورچه خورتی ،حاج محمد علیخان برومند کلانتر گزی به اتفاق فرزندانش سلیمان آقاخان و میرزا یحیی خان برومند، که عمو وپسر عمو های او بودند، اسمعیل آقا برومند افسرارتش ،حاج غلامعلی خان نیرو، حاج مهدی قدیری خورزوقی، دکتر محمد برومند اولین پزشک خاندان برومند وجمعی دیگر از اهالی برخوار و اصفهان و نجف آباد و چهار محال بختیاری به مبارزه با او کمر بستند. وکار به جایی کشید که به سبب نفرت عامه و توصیه مکرم اصفهانی، پشت دیوار خانه اش در محله پشت مطبخ اصفهان به مبال عامه کسبه و سکنه و رهگذران اطراف بدل شد. اهالی خوش حساب که ذکر بیداد پدر و لودگی ها وقیحانه پسرش را از این وآن شنیده بودند؛ اصرارشگفتی در ادای دین به ساکنان آن خانه داشتند.به نحوی که به صورت مستمرمی گفتند:" برویم زود بدهی خود را بپردازیم. به زنده ومرده شان مدیون نباشیم!"در این میان شایعه ای که به اغوایِ رنود شهر دربین مردم شایع شده بود؛ باعث گشته بود؛ برخی از مردم ساده اندیش بپندارند؛ تخلّی واجابت مزاج در پشت دیوارِ باغِ سالار، از جمله امور خیریه ایست؛ که باعث اجابت حاجات می شود. از اینرو برخی از افراد که حاجاتشان برآورده نمی شد؛ به قصد اجابت حاجات وبه نیّت عمل خیر در صدد برمی آمدند؛ بدهی خود را مَصرانه بپردازند.بنّا و عمله و کارگر کارخانه،کاسب مغازه دار و شاگرد مدرسه، فروشنده دوره گرد ورهگذر پرشتاب، به محض نیازبه ادای دین مشغول می شدند؛یادگاری درپشت دیوارباغ باقی میگذاشتند!وبااحساس رضایتی که به ترّنم طلب آمرزش آمیخته بود؛ شاد و خندان می گذشتند؛اگرمردم شوخ طبع اصفهان،برحسب خاطره جمعی وبه سفارش یوزباشی و آقا ددوله وسید صمصام و مکرم، باعمل خیرانه مستمر خود به محمد کریم خان سالار وخانواده اش، ابزاز لطف پیاپی مکرر می کردند؛آنها که در دهات برخوار در معرض ظلم مستقیم قرار گرفته بودند؛ برخی مانند میرزا یحیی خان برومند،پسرعموی سالاربا به تهران رفتن و بست نشستن در منزل مراجع و شکایت به مقامات مملکتی داد خواهی می کردند؛و برخی دیگر،مانند احمدآقا مجد ورجبعلی پاینده و محمد رضا اکبر هادیان و ابراهیم محمد رضا فرجیان، چارهء کار را در زور بازو می جستند.دست اززندگی می شستند؛درصدد برمی آمدند؛ حساب وی را با شمشیر صاف کنند.چنانکه صبحگاهی راه را براوبستند. واو راآماج ضربات شمشیرکردند. ولی حرکات مار پیچی وی و گشتن گرد درخت هایی که در مسیر راه بود؛مانع شد ضربه ای کاری بر پیکر ویوارد شود.باز بودن در خانهء حاج امین التجار اصفهانی وپناه بردن به آن خانه اورا از مرگ نجات داد. سوابق روابط اجتماعی،رضاقلی فرزند سالارنیزبه نحوی بود؛ که افزون برآنکه ابوالقاسم پاینده از او درکتاب ظلمات عدالت باعنوان فرومند قاضی لوچ تریاکی یاد می کرد؛ و از شیوهء قضاوت اوبه طنز پرده بر می گرفت؛ حین محاکمات جنایی؛ غالباً بر حسب تقاضای متهمانِ بَرخواری، ویا شاکیان گزی که معتقد به قضاوت بی طرفانهء اونبودند؛به دستور مقامات برتر قضائی از داوری بردعاوی محلّی منع می شد! عدم مناعت طبع وی نیزموجب می شد؛هرکجا به مهمانی یا مجلس عزا و عروسی می رفت؛زلّه ستانی کند! وبه این قصد هرجا برسرسفره ای می نشست؛پس از فراغت از خوردن غذامی گفت: "تلطفی فرمای که از مائدهء کرام بی زلّه اشباع برنتوان خاست" وبه افراد خانواده اش هم که از مهمانی باز می گشتند؛ وبه غالب افرادی که به دیدن او می رفتند می گفت : از سر خوانی که رطب خورده ای – از پی ما زلّه چه آورده ای ؟ و به هر کس هم که به قصد تقاضای سفارشی به نزد او می رفت؛ می گفت : از این خوان یغما مرا هم نصیبی – فعولن فعولن فعولن فعولن؛همین روحیهء خساست و کلاشی وی بود که موجب شده بود؛ شاعری اصفهانی در وصفش بگوید: گر یک مگس نشسته به سرگین آن بخیل اندر پی اش دویده ز ری تا به اصفهان تا درکفش چلانده و از وی برون کشد واخورده را از آن مگس زار و ناتوان او فضله های خویش همی کرد شب سرند شاید که هضم ناشده ای یابد آن میان مانند لوبیا و نخود یا که باقلا باشد میان فضله وآن خوان بیکران قاضی رضای فوری و کلاّش ولوچ چشم آن خیزران به قامت و رخساره زعفران می بود همچو کرم به یک بستر کثیف با خندهء مغیّر و مخصوص بنگیان تیزی رها نمود و به عبدالحسین گفت باید که رنج برد برای دولقمه نان عاقبت ذهنیات مردم سبب شد؛ جوانان انقلابی گز برخوار،به تبع آنچه از پدران خود شنیده بودند؛هنگام وقوع انقلاب باغ ومنزل موروثی وی را در گز برخوار به آتش کشیدند؛ وبا تداعی وقایعی که در آن محل رخ داده بود؛ بر سر درش نوشتند؛ "ساواک گز به آتش کشیده شد"! روش نگارش تاریخ شفاهی خاندان برومند اصفهانی توسل به اخبار و شهادات بود. و بهره یابی از گواه، ولی به لحاظ آنکه مفسد فطرت صادقانه هر گواه یا دروغ عمدی اوست؛ و یا اشتباه ناشی از کودنی و سهو عارض از بی دقتی او، لزوم ترجیح و تعدیل اخبار و وجوه بررسی خبری برخبر دیگر وتکیه بر تواترخبروکثرت روات ضروری به نظر آمد. به هنگام نقل خبروبه قصد ترجبح وتعدیل اخبار،بررسی شد؛آیا مخبری که خبر از اونقل می شود؛آن واقعه را مستقما خود دیده؛ یا شنیده است؟ واگر شنیده است؛ فریب نخورده؟ واگر واگر فریب نخورده آیا بر حسب حب وبغض ویا بنابرغرضی به عمد به تغییر یا جعل خبرنپرداخته است؟ وآیا اساساً احتمال عقلی وقوع واقعه وصحت خبرمی رود یا خیر؟ در مواردی که راوی خبر یک شخص منفرد بود؛ واحتمال دروغ عمدی یا اشتباه سهوی می رفت؛ جستجوشد؛ نشانه ای یافته شود؛ که بر درستی یا نادرستی گفتار راوی دلالت کند. و نشان دهد؛ چه اهداف و اغراضی ممکن است؛ در کار باشد؛ که راوی را از راستی فطری به سمت و سوی انحراف و ناراستی سوق دهد. همچنین از یاد نرفت که اشتباه سهوی مخبر یا از روی بی اطلاعی اوست؛ که به سبب کمی و کاستی تحصیلی دست می دهد.وبا به لحاظ نقص فطری اوست؛ که مانع درک نکات باریک وفهم حقایق وقایع میشود.ازاین رونقل ونشرروایتی معتبر وجایز محسوب شد؛که مخبر یا راوی خبر نه معتاد به دروغ بود؛ و نه مغرض و بی اطلاع ونه ناتوان ازمعرفت وحِس تشخیص و حَسن تمیز. تقیّد به عدم انفراد راوی یا مخبر از این جهت صورت گرفت؛ که در صحت خبر یقین حاصل شود. زیرا گواهی یک تن که بگوید وقوع واقعه ای را از فرد موثقی شنیده یا به چشم خود دیده ودقت کرده ممکن است؛ از جلب نفع و ابرازغرض به کلّی عاری نباشد.به همین جهت خبرمخبرمنفرد، مظنون و مشکوک قلمداد شد. وخبر مخبرمتعدد هم مورد انتقاد قرار گرفت.زیرا به نظر آمد ممکن است، چند تن دراِعمالِ غرض یا اِبرازِمیل خاص مشترک المنافع و هم سلیقه باشند. به تبع آن به جعل خبری نادرست دست یازند. پس شرط احتیاط آن بود؛که به انحاء گوناگون وبه کمک نشانه های مکتوب یا منقول خبر مخبرمنفرد یامتعدد در معرض سنجش قرار گیرد.وپس ازراستی آزمایی دقیق، شرح چگونگی رخداد ثبت وضبط گردد. صرف نظرازاعتبارمخبر،توجّه به خودخبرهم ضروری تلقی شد. تا با بررسی خبر معلوم گردد؛ آیا افزون برآنکه مخبر حائز کلیه وجوه و شرائط لازم از حیث راستگوئی وزیرکی وتوانِ ثبت و ضبط خبر است؛ بازآیا خود خبر با موازین عقلی وعلمی سازگاری دارد؛ یا خیر؟ زیرا اعتماد به صادق القول بودن و خوش حافظه بودن مخبر یا مخبران شرط لازم ولی نا کافی است. که اتکاء به آن سدّ راه تاریخ نویسی واقع گرایانه است.
  • ۱۱:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۷
    تاریخ شفاهی خاندان برومند اصفهانی منوچهر برومند م ب سها حدیث هنر آموزندگی ادیب برومند زنده یادان جعفر آقا سلطان القرایی ، فخرالدین نصیری امینی ، احمد سهیلی خوانساری که در زمینه نگارگری و خوشنوبسی صاحب نظر بودند، بر فنون خطاطی و نقّاشی و تذهیب و صحافی و صفحه آرایی تسلّط عملی داشتند و از لحاظ اگاهی تاریخی نیز پژوهشگرانی زبده به شمار می آمدند که ابراز نظر هایشان مستند به اسناد و منابع تاریخی و کثرت آثار هنری در معرض دید در آمدهء آنان بود. ولی ادیب برومند به جز خط شکسته نستعلیق که خوش می نوشت در سایر فنون یاد شده ، هیچ سررشته عملی نداشت.اطلاعات او در باره سلسله انساب نقاشان و قلمدان سازان هم غالبا مسموعات در هم بر هم بررسی نشده ای بود که از برخی نگارگران وباز سازان آثار هنری به سمع قبول شنیده بود. عین همان موضوع قرابت خویشاوندی با نور علی خان برومند که به صرف شنیدن از سرهنگ کریم برومند که برسبیل شوخی عنوان کرده بود. ادیب درست انگاشته بود . و بدون تحقیق و بررسی در کتاب یاد مانده ها ی خود نوشته بود. بر همین نهج آنچه ادیب برومند،در باره قرابت های خانوادگی نقاشان و سلسله انساب قلمدان سازان عنوان می کرد و افاضه هنر شناسانه به حساب می آورد، ابراز نظر های بررسی نشده غیر مستندی بود که پس از تحقیقات محمد علی کریم زاده تبریزی و تالیف مجلدات سه گانه نقاشان قدیم ایران ،بطلانش به اثبات رسید . گر چه اگر درست بود نیز راهی به دهی نمی برد و در زمینه هنر شناسی کار ساز نمیشد.از این رو حدیث هنر آموزندگی ادیب برومند به دیگران حدیث ذات نا یافته از هستی بخشی است که مدعی هستی بخشی است. به همین جهت هرگاه موضوع هنر آموزندگی ادیب برومند مطرح می شود به یاد قلمدان شماره133% 172 مندرج در کتاب نگارستان ادیب می افتم که بعد از یک عمر قلمدان شناسی از آقای لطیفیان خریده بود و مدتی در صدد پس دادن بود و چون فروشنده حاضر به پس گرفتن نشد. در ریشش باقی ماند. عاقبت مجبور به نگهداشتن و درج تصویرش در کتاب مستطاب نگارستان خود شد و در پی این تجدید خاطره که مبین وسعت هنر شناسی و توان هنر آموزندگی اوست ؛دو بیت زیر به توالی وتقارن به خاطرم خطور می کند. ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که بود هستی بخش از سفله نیل مکرمت امید داشتن کشتی به اوج لجه حرمان فکندن است آری سفله منشی ابلهانه موجب می شود که توضیحات راست و دروغی را که هر فروشنده ای برای فروختن کالای مورد فروش خود به خریدار می دهد برخی از نادانان افاضه هنر آموزانه بپندارند و به تبع حقارت ذات شخصی و حماقت جبلی خویش از خریدارمغبونی که به گوشش حدیث لاطائل باطل خوانده شده انتظار سپاسگزاری داشته باشند . هر فروشنده ای برای فروش جنس خود توضیحاتی به خریدار می دهد. این توضیحات را ابراز فضل دانش گسترانه وافاضه هنر پرورانه دانستن فقط به ذهنی خطور می کند که خود خواهی شخصی اش مانع تشخیص حماقت ذاتی اش می شود. از اینرو دامنه وسیع هنر را به دانستی های مغز کوچک خود محدود می کند. در تقابل باچنین طرزتفکریست که قطعه "عتیقه شناس" راسروده ام عتیقه شناس ایا عتیقه شناسا ملاف پنهانی بیان فضل مکن ناروا ز نادانی زچشم وبینش خود دم مزن گه وبیگه به برج و با روی حمقت مباش زندانی درین عتیقه شناسی هزار ها هنر است زترک وتازی وچینی و هند و ایرانی ز علم جامعه تا پی بنای فرهنگی هنر شناسی تاریخی و زبان دانی خبر ز دانش جغرافیای تاریخی وجوه مصر و فنیقی و روم و یونانی زقوم مایا تا خلق های افریقا زتیره های مغول تا به قوم سریانی سفر به قصد تجسس از آنچه بگذارند به هر مقوله تفحص هر آنچه بتوانی ترا کجا بود این دانش و فراست وفحص چوفرق در و خزف را زهم نمی دانی کجا به خرمن دانش رسی به وقت درو اگر به دشت هنر دانه ای نیفشانی سها بگوی به آن حاسدک که غره مشو زجهل وافر خود این چنین به آسانی کسی که صد چو تو از هر هنر بود آگاه نشسته بر در کاخ هنر به دربانی گرت زفضل و هنر بهره ای نداده خدای ترا شناخته آن لایزال ربانی که نفی عالم و آدم کنی به هر گفتار به هر مقال کنی دعوی جهانبانی تو از عتیقه شناسی کمی خبر داری بلی به حد رنودان چاله میدانی گر این زمانه از این ره شدت نصیب بدان که بوده وضع خراب و حسینقلی خانی تو همچو شاخه گلی کاغذی به یک برخورد به چشم رهگذری بی خبر همی مانی ولی به چشم حقیقت اگر ترا نگرد بداند اینکه بود قلب این درخشانی مرا به هجو تو زین بیشترنبوده توان تو خود ازآنچه هجا کرده ام دو چندانی اگر زنام تو یادی نمی کنم دریاب که ممکنست از این هجو جاودان مانی ولی ازین همه گفتار و شرح حال و عیوب ترا به عین شناسند عامی و دانی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها