شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۲
بیشتر تصویرهای ارایه شده از چهره خیام نتیجه تصور ارائه‌دهندگان است

بیشتر تصویرهای ارایه شده از چهره خیام نتیجه پندار و تصور ارائه‌دهندگان است و همین تناقض‌ها نشان آن است که هر فردی برخی از سندها را که بیشتر با رویکرد و تصور خود همراه است برجسته می‌کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) سعید حسام‌پور، استاد بخش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز، خیام‌پژوه و پژوهش‌گر زبان و ادب فارسی، انسانی دقیق‌النظر و دارای حسن محضر است. ایشان بیش از آن‌‌که صحبت کند، سکوت می‌کند، به عبارت دیگر کم‌گوی ‌و گزیده‌گوی است. در آستانه 28اردیبهشت، بزرگداشت حکیم عمر خیام‌نیشابوری، با این پژوهشگر گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید: 
 
به نظر شما افکار خیام چقدر ریشه در اندیشه‌های ایرانی دارد و از چه کسانی تاثیر گرفته است؟
به‌طور کلی نمی‌توان اندیشه خیام را محدود به 1 یا 2 منبع ویژه محدود ساخت؛ خیام به‌دلیل خردمندی در اندیشه‌های خود از منابع گوناگونی تاثیر پذیرفته است؛ اما بی‌تردید منابع زیر هر کدام به گونه‌ای در شکل‌گیری اندیشه او نقش داشته‌اند: فلسفه مشایی از طریق ابن سینا، تفکرات معتزلی، اندیشه‌های زروانی، شیوه نگاه اخوان‌الصفا، فرقه‌ها و جریان‌های گوناگون دینی زمان او که در نیشابور به فراوانی یافت می‌شدند. یکی از این منابع مهم اندیشه‌های ایرانی پیش از اسلام مانند «زروانی» است که در محیط آن روز زندگی خیام در میان مردم رواج داشت و این اندیشه‌ها را می‌توان در شاهنامه فردوسی نیز به روشنی یافت.
 
به خیام لقب حکیم داده‌اند، این لقب چه ویژگی‌هایی را در بر می‌گیرد و چه شد که به خیام گفتند حکیم؟
استعداد و هوش شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه‌های گوناگونی از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله‌های کوتاهی در زمینه‌هایی مانند فلسفه و کلام، مکانیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز برجای مانده است. به‌تازگی نیز پژوهش‌هایی درباره فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تائید می‌کند. تاریخ‌نگاران و دانشمندان هم‌عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند همگی بر استادی وی در فلسفه اذعان داشته‌اند، تا آن‌جا که گاه وی را حکیم دوران و ابن‌سینای زمان شمرده‌اند. همین تسلط بر دانش‌های گوناگون سبب شد به خیام لقب حکیم داده شود؛ یادمان باشد در آن روزگار این لقب تنها به افراد محدودی داده می‌شد و فرد باید وزانت و شایستگی لازم را برای کسب آن نزد فرهیختگان می‌داشت.
 
گروهی براین عقیده‌اند که خیام شاعر، از خیام ریاضی‌دان و منجم جدا است! حال با این سوال مواجه می‌شویم که آیا ما یک خیام داریم یا دو خیام؟
رباعيات خيام به‌دليل نوع نگاه و بينشي كه بر آن حاكم است، پرسش‌ها و ترديدهاي زيادي را برانگيخته است. تقريبا همه‌ خيام پژوهان بر اين باورند كه بسياري از رباعيات منسوب به خيام جعلي هستند و افراد با سليقه‌هاي گوناگون رباعياتي را سروده و آن را به خيام نسبت داده‌اند. به گونه‌اي كه هر چه جلوتر مي‌آييم تعداد رباعيات خيام بيش‌تر و بيش‌تر مي‌شود. تعدد و تنوع رباعيات و تناقض ميان‌ آن‌ها از يك سو و آثار فلسفي و كلامي خيام و به‌كار رفتن واژه‌هايي چون امام، حكيم، حجه‌الحق براي خيام از سوي ديگر باعث شده، برخي به‌اين پندار روي آوردند كه ممكن نيست كسي كه كتاب‌هايي مانند «كون و التكليف» و رسائلي درباره‌ وجود و خلقت نوشته باشد، رباعياتي بسرايد كه از آن بوي شرك و الحاد به مشام برسد. نخستين كسي كه در ايران اين رويكرد را مطرح ساخت، صديقي نخجواني بود.

ايشان كتاب «خيام پنداري و پاسخ افكار قلندرانه‌‌ی او» را در سال 1320 در تبريز منتشر كرد. او در اين كتاب كوشيد، حساب خيام رباعي‌گو را از خيام حكيم و فيلسوف جدا سازد: «حكيم نيشابوري چنان كه ضمن يكي از تاليفات خود تصريح نموده است تمايل به مسلك تصوف داشته و تهذيب اخلاق و تصفيه‌ باطن را بهترين وسيله‌ درك حقايق مي‌دانسته است. دامن حكيم نيشابوري از لوث رباعيات ننگيني كه به نام او معروف گرديده است، پاك مي‌باشد. به‌عقيده‌ ما سراينده‌ اين رباعيات كسي يا كساني از رندان قلندر بي‌نام و ننگ بوده‌اند كه با دريوزه‌گري و يا از راه‌هاي پست ديگري روزانه يك درهمي به‌دست آورده و در ميكده‌ها والميده مست و بي‌خود رباعيات مي‌بافتند. (صديقي نخجواني: 1320 : 17-20 ). اين كتاب در سال 1321 دوباره منتشر گرديد، اما پس از آن هيچ‌گاه تجديد چاپ نشد!

          

اين رویکرد حدود سي سال بعد رنگ و بوي تازه‌اي يافت. محمد محيط طباطبايي با نگارش مقاله‌اي به نام «از عمر خيامي حكيم تا عمر خيام شاعر» در مجله‌ گوهر (1352) كوشيد اثبات نمايد حكيم خيام نيشابوري، شاعر نبوده و رباعياتي كه به او منتسب مي‌دانند، سروده‌ شاعري به نام علي خيام است. «در سده‌ پنجم هجري، حكيمي، رياضي‌دان و مشهور به نام عمر‌بن ابراهيم خيامي نيشابوري و شاعري فارسي گو به نام علي‌ بن محمد بن خلف معروف به خيام در خراسان مي‌زيسته‌اند. شهرت خيامي عالم رياضي‌دان، از 1851 با انتشار رساله‌ جبر و مقابله به دست وپكه با ترجمه‌ فرانسوي آن صورت گرفت. اما علي ‌بن محمد بن احمد بن خلف خيام شاعر، با وجودي كه تا سده‌ هفتم هجري شعر فارسي او در آذربايجان و خراسان مشهور بود و ديواني داشته است كه صاحب «مجمع‌الاداب و معجم القاب»، ابن فوطي، به وجود آن اشاره مي‌كند، بعد از آن اثري از وجود او و شعر او در مدارك و ماخذ ديگر به چشم نمي‌خورد. 5 تن از علما و شعراي معاصر يا متقارب به عصر خيامي در آثار خود از خيامي ياد كرده‌اند: نخست، عبدالرحمن خازني، در كتاب ميزان‌الحكمه، دوم، زمخشري مفسر و اديب معروف در رساله‌ كوچكي موسوم به الزاجرللصغار، سوم نظامي عروضي در چهار مقاله، چهارم، ابوالحسن بيهقي در تتمه‌اي كه بر صوان‌الحكمه ابوسليمان منطقي نوشته، پنجم خاقاني در رثاي عم خود بديل الدين عمربن عثمان، ششم سنايي غزنويي در نامه‌اي كه به خيامي نوشته است. عمر بن خيام كه در آغاز مكتوب سنايي ذكر نشده، نخستين مرحله‌ تغيير صورت خيامي را به خيام نشان مي‌دهد.

مرحله‌ دوم آن در تفسير كبير امام فخر رازي است، بدين ترتيب، رشته‌ اتصال حكيم عمر خيامي به خيام رباعي‌گو در پايان سده‌ 6 و آغاز سده‌ 7 بسته مي‌شود. در سده‌ 7 خيامي بنا به وضعي كه براي معرفي او پيش آمد به دو كيفيت مختلف شناخته مي‌شود. يكي عمر خيام حكيم رياضي‌دان در پيش خواجه نصير و ديگري عمر خيام مردد و گوينده‌ رباعي‌هاي «حيرت آميز» (محيط طباطبايي، 1370؛ 17-28) اين رویکرد كه با مقاله‌ محيط طباطبايي شكل علمي‌تري يافته بود با سكوت خيام پژوهان همراه شد؛ به اين معني كه نه كسي به آن توجه كرد و نه كسي در مقام پاسخ‌گويي و رد اين نظر برآمد. اما درسال‌هاي اخير خيام‌پژوه دانشمند، علي‌رضا ذكاوتي‌قراگزلو، درباره ديدگاه محيط طباطبايي مي‌نويسد: «لازمه نظريه مرحوم محيط اين است كه فرض كنيم همه تذكره‌نويسان در فاصله‌هاي زماني ومكاني دور ازهم با هم تفاهم و تباني كرده‌اند كه هر جا شعري از علي خيام ديدند به نام عمرخيامي بنويسند و از اين ساخت‌وپاخت ناگفته و نانوشته هيچ برگه ونشانه‌اي درهيچ جا به جا نمانده باشد. ضمنا بايد همه اشعار مزعوم علي خيام (غيراز رباعيات او) را از بين برده باشند و فقط رباعياتش را به عمرخيامي نسبت داده باشند و اين شدني نيست.» (ذكاوتي‌قراگزلو،1379 :16)

با وجود اين خود نويسنده با اصرار بيش از حد و معنادار با نوشتن 15 مقاله، گفت‌وگو و مصاحبه بر نظر خود پاي فشرد. عنوان برخي از اين مقاله‌ها عبارتند از: «احقاق حق خازني» (در اين مقاله كوشش شده نقش خازني در برابر خيام در اصلاح تقويم نجومي برجسته شود و نقش خيام كم رنگ)، «از خيامي تا خيام»، «باز هم خيامي و خيام»، «حكيم عمر خيامي و نه خيام»، «خيام اصلي و جعلي»،‌ «خيامي شاعر و نه حكيم» «زيج عمر خيام»، «سنتي درباره‌ خيامي و خيام»، «شهرت خيام چه كرده است؟»، «يك يا چند خيام»، «نظري به زندگي خيام»، «مقدمه بر مجموعه‌ خيامي يا خيام» و ...

گفتني است در اين مقاله‌ها نگارنده هيچ سند تازه‌اي جز همان اثر ابن فوطي ارائه نكرده است و تنها مطالب پيشين را گاه با جمله بندي‌هاي متفاوت تكرار كرده است.

همان‌گونه كه اشاره شد، شادروان محيط طباطبايي بر پندار خود بيش از اندازه پاي مي‌فشرد و روشن نبود چرا اين گونه با تكرار مطالب گذشته بر ديدگاه خود اصرار مي‌ورزد؟! شايد اگر درگفت‌وگوي منتشر نشده‌ شگفت‌انگيزي كه مسعود خيام با ايشان داشته و آن را در كتاب «خيام و ترانه‌ها» منتشر كرده است، درنگ شود بيشتر از معماي پافشاري ايشان آگاه شويم. محيط طباطبايي دربخشي ازاين گفت‌وگو، گفته‌اند: «مينوي كبر داشت و غرور داشت و بايد او را مالاند. من مالاندمش. حاصل كارش را بي‌اعتبار كردم... من (محيط طباطبايي) كاري به خيام نداشتم، شاعر من سعدي و مولوي بود، اما براي زدن توي دهن مينوي مجبور شدم خيام را هم بزنم. اما خدا گواه است كه من نمي‌خواستم خيام را دراز كنم، مي‌خواستم مينوي را دراز كنم...» (خيام، مسعود، 1375؛ 155).

آیا می‌توانیم خیام را جزو عرفا بدانیم؟
عباس‌علي كيوان قزويني در سال 1305 كتابي در شرح رباعيات خيام نوشت و در اين كتاب با ديدگاهي عرفاني، رباعيات دل‌خواه خود را شرح كرد. او در آغاز كتاب خود مدعي شده كه در طول يك سال، يك روز در هفته روح خيام را احضار كرده و تفسيرها وتاويل‌هاي خود را به تاييد خيام رسانده است. برای نمونه در شرح رباعی ( آن‌ها که محیط فضل و آداب شدند...) می‌نویسد: «یعنی افسانه‌ای از آن چه در خواب دیده بودند، گفتند که شاید دیگران هم به‌خواب روند و از ننگ بیداری برهند و باز خوابیدند یعنی متوجه عالم غیب شدند که در شب عالم طبع آسایشی جزم توجه به غیب نیست.» (کیوان قزوینی ،52:1363) ویا در شرح رباعی:
 چون نیست مقام ما در این دیر مقیم
       پس بی می و معشوق عذابی است الیم
می‌نویسد: «نپاییدن ما در این جهان دلیل است که ما اهل و جنس این جهان نیستیم، جز آن‌که به‌نوشیدن «می» توحید به یاد عالم بالا افتیم و جلوه‌ای از آن بر ما بشود که عشق ازلی را بر آن جلوه اندازیم تا وقتی از این عالم برویم و برهیم.» (همان ، 42)

از اين رويكرد در ايران در دوران معاصر استقبال نشد. يكي از نخستين كساني كه اين ديدگاه را مردود دانسته فروغي است، «اين‌كه بعضي خيام را صوفي دانسته و به رباعياتش معني تصوفي داده‌اند اشتباه است» (فروغي ،1321 :23)
اما چنان كه مي‌دانيم احتمالا در دوره‌هاي گذشته چنين رویکردي وجود داشته است كه ابن قفطي در تاريخ‌الحكماي خود رباعيات خيام را مارهايي خوش خط وخال مي‌داند كه برخي از صوفيان استنباط‌هاي صوفيانه از آن‌ها كرده‌اند.
در اروپا نخستين‌بار« نيكلا» با ترجمه فرانسوي از رباعيات، خيام را دركسوت صوفيان به مردم شناسانيد. چون يكي از نسخه‌هاي جعلي رباعيات خيام، ماخذ ترجمه نيكلا بود و بيش از هفتصد رباعي داشت. تحليل‌هاي عرفاني نيكلا درباره خيام و شعر او بر دوست‌داران خيام در غرب به‌ويژه فرانسه، تاثير زيادي گذاشت «بي‌گمان نيكلا فلسفه عميق خيام را خوب درك نكرده بود، اما فرانسويان به او اعتماد داشتند؛ زيرا نزديك به سي سال با سمت‌هاي سياسي گوناگون در ايران به سر برده بود و فارسي را خوب مي‌دانست و چنان كه خود مي‌گفت ترجمه‌اش از رباعيات و تفسيرش بر اشعار حافظ و ديگران مورد تاييد اديبان ايراني بود. فرانسويان هم گفته‌هايش را بنا بر اعتبارش پذيرفتند و خيام و حافظ را عارفاني پشمينه پوش دانستند. ديگر در اشعار ايشان «مي» دختر رز نبود، بلكه شراب عشق الهي بود كه روان‌هاي پاك را تابناك مي‌كند و آن‌ها را به مقام قرب‌الهي مي‌رساند.» (حديدي، 1373: 336)

«آرتور آربري» نيز بر نادرستي انتساب خيام به صوفيه تاكيد مي‌ورزد: «تصور اين‌كه خيام شاعري متصوف بوده و تمام سخنانش درباره‌ شراب و مستي مجازي و محتاج شرح و تفسير عرفاني است، انديشه‌اي است خطا و خود فيتزجرالد هم اين عقيده را در ديباچه‌ چاپ دوم رباعياتش به حق رد كرده است» (آربري، 1332:472)

برخي از خيام‌پژوهان ايراني با توجه به رویکرد عرفاني افرادي مانند عباس‌علي كيوان قزويني به رباعيات خيام كوشيده‌اند، اين ابهام را بر طرف سازند: «اگر عرفان را به معني اعم گرفته و آن را عبرت بدانيم از تفكر در راز هستي و به‌حركت درآمدن تصور در عالم طبيعت و مفاهيمي كه ممكن است مافوق طبيعت قرار گيرد، بدون توجه به قالب و بافتي كه شخص متفكر در آن واقع شده است، بسياري از انديشمندان جهان را در هر مذهب و بافتي باشند مي‌توان عارف ناميد، از اين حيث مثلا عارف دانماركي كيركيگارد و مولوي و گوته و حافظ، رومن رولان و شيخ ابوسعيد ابوالخير در يك صراط قرار مي‌گيرند، بدين معني خيام را مي‌توان در رديف عارفان ايران قرار داد.» (دشتي، 1362؛ 22)

هم‌چنين غلامحسين ابراهيمي ديناني در اين باره مي‌نويسد: «بر اهل بصيرت پوشيده نيست كه سخن گفتن درباره‌ مقام عرفاني خيام كار آساني نيست؛ زيرا اين حكيم بزرگ به‌زواياي روح و ژرفاي روان انسان قدم گذاشته‌ و در اسرار هستي سال‌هاي بسيار به تامل پرداخته است. او در اثر اين تاملات و ژرف‌نگري‌ها تجربه‌هايي به‌دست آورده كه براي بسياري اشخاص ناشناخته دست او در سلوك دست ارادت به كسي نداده و به هيچ‌يك از گروه‌هاي شناخته شده در تصوف نيز وابسته نبوده است. ولي اين مساله مسلم است كه حكيم عمر خيام در راه جهاد فكري براي كشف حقيقت لحظه‌اي درنگ نكرده و تا آن جا كه توانسته به‌منظور وصول به مقصد كوشش به عمل آورده است. اكنون اگر توجه داشته باشيم كه خداوند تبارك و تعالي وعده داده است كه به جهاد كنندگان و پژوهش‌گران راه هدايت خويش را ارزاني خواهد داشت، به‌آساني مي‌توانيم بپذيريم كه خيام به مقام معرفت دست يافته است» (ابراهيمي ديناني، 1382؛ ج 1:259-260)



سيد حسن نصر نيز بر همين باور است و قدري روشن‌تر از ديگران درباره عارف بودن خيام سخن مي‌گويد: «خيام در زمان خود نه تنها به‌عنوان استادي در علوم رياضي و پيروي از فلسفه‌ يوناني و بالخاصه از مكتب ابن‌سينا، شناخته مي‌شد، بلكه او را به‌عنوان يكي از متصوفان نيز مي‌شناختند. با آن‌كه در معرض حمله‌ بعضي از ارباب قدرت ديني و حتي بعضي از صوفيان قرار گرفته بود كه بيشتر در بند ظاهر بودند، بايد او را عارفي دانست كه در پشت شكاكي‌گري ظاهري وي يقيني مطلق از آن‌جا آشكار مي‌شود كه در سلسله مراتب اصحاب معرفت آنان را در بالاترين رتبه قرار داده است. در خيام چندين چشم انداز از اسلام با يكديگر متحد شده است؛ وي صوفي بود و شاعر و فيلسوف و منجم و رياضي‌دان. بدبختانه ظاهرا كم چيز نوشته و از آن اندك نيز برخي مفقود شده است» (نصر، 1359؛ 148)

گفتني ديگر اين كه برداشت بيشتر پژوهش‌گران هندي به رباعيات خيام، عرفاني است. براي نمونه عبدالرزاق كانپوري در بخشي از مقاله سه قسمتي خود با استناد به رباعياتي كه انتساب آن‌ها به خيام محل ترديد بسياري از خيام پژوهان است، بر اين باور است كه خيام «عشق حقيقي را نعمت الهي و معماي زندگاني مي‌داند و عاشق بايد بي‌قرار و پيوسته در سوز و گداز باشد. بدا به‌حال كساني‌كه از نعمت عشق بي‌بهره و نصيبي در زندگاني نبرده‌اند.» (كانپوري، عبدالرزاق، 1350 : 45) و فردي مانند عمر علي شاه مدعي شده، نسخه‌اي از رباعيات خيام در اختيار دارد «كه در خانواده او هشت صد سال مانده است و آن را سلطاني اعطا كرده و پدر پدربزرگ آقاي عمر علي شاه، خان جان فشان خان كه در قرن نوزدهم شيخ بزرگ طريقت صوفيه بود. در تيول خود، هندكش براي آزمايش استعداد شاگردانش به كار مي‌برده است» (ساتن، الول، 1347 :184-185) و «عمر علي شاه عقيده دارد كه لقب خيام صوفيانه است و در حروف ابجد تبديل به نامي صوفيانه مي‌شود كه تارك مال دنيا معني مي‌دهد و گريوز در مقاله‌اي كه در آمريكا در دفاع از ترجمه اش ]نسخه جان فشان خان[ نوشت، مدعي شد كه خيام را پنجاه ميليون صوفي در مشرق زمين و به‌ويژه در ايران به‌عنوان يك رهبر ديني قبول داشتند» (مقدادي بهرام، 1349 : 461)
 
حقیقت خیام از نگاه شما چیست؟
واقعیت این است که بیشتر تصویرهای ارایه شده از چهره خیام نتیجه پندار و تصور ارایه دهندگان است و همین تناقض‌ها نشان آن است که هر فردی برخی از سندها را که بیشتر با رویکرد و تصور خود همراه است برجسته می‌کند و دیگر قراین را نادیده می‌انگارد تا به هدف و روی‌کرد خود بیشتر خیام را منطبق سازد؛ به‌طور کلی باور من این است که نمی‌توان با توجه به آثار فلسفی و رباعیات اصیل خیام، او را منکر معاد و پوچ‌گرا دانست بلکه باید وجه غالب شخصيت و انديشه‌ او را پرسش‌گري، شك و حيرت نسبت به دستگاه آفرينش و معماي هستي و خلقت انسان و جهان دانست.

در چنین برداشتی است که می‌توان بسیاری از پرسش‌ها و تردیدها و چراهای مطرح شده در رباعیاتش را توجیه کرد؛ خیام، ریاضی‌دان و فیلسوف هم بود و به آسانی هر حرفی که اصحاب فرق و اندیشه در آن دوران مطرح می‌کردند نمی‌پذیرفت و ایجاد پرسش در برابر دیدگاه‌های آنان زمینه را برای اتهام به خیام فراهم می‌آورد آن هم در عصری که فلیسوفان حتی در دم مرگ مجبور می‌کردند ابن‌سینا و اندیشه‌اش را انکار کنند. شادروان فروغی در نقد دیدگاه‌های کافر دانستن خیام می‌گوید: «كساني كه رباعيات خيام را دليل بر كفر و زندقه‌ ‌او دانسته‌اند، غافل بوده‌اند كه اين جست‌وجوي‌حقيقت با دين و ايمان منافي نيست و چه مانعي دارد كه كسي برحسب ايمان قلبي يا دلايل فلسفي به وجود صانع مدرك يقين داشته باشد و همه‌ ‌تكاليف ‌خود را به‌جا بياورد و بگويد من از كار دنيا سر در‌نياوردم» (فروغي، 1321 :20)
 
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها