شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۰۹:۴۴
دیگر هیچ‌کدام از نمایشنامه‌هایم را چاپ نمی‌کنم

ساناز بیان می‌گوید: به قدری نمایشنامه «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» بدون اجازه من در شهرهای مختلف در سال‌های اخیر اجرا شده که پس از آن تصمیم گرفتم هیچکدام از نمایشنامه‌هایم را چاپ نکنم. جنبه مالی اجراها برای من مهم نبود فقط می‌خواستم گروه‌ها به من اطلاع دهند که قصد دارند این اثر را اجرا کنند اما این امر اتفاق نمی‌افتد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ساناز بیان نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر است که نمایشنامه‌های متعددی را نوشته و کارگردانی کرده است و از جمله آن‌ها «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» و «هتلی‌ها» را می‌‌توان نام برد که از سوی نشر قطره منتشر شده است. با این نویسنده و کارگردان که در اکثر آثارش رویکردی اجتماعی را مدنظر قرار می‌دهد درباره وضعیت نمایشنامه‌نویسی در ایران، فعالیتش‌ در ایام قرنطینه خانگی و نمایشنامه‌های پیشنهادی او برای مطالعه در این روزها گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌خوانید.
 
کرونا وضعیتی اسطوره‌ای
در این روزهایی که همه ما مجبور به ماندن در خانه شده‌ایم، شما در قرنطینه چه می‌کنید‌؟ بیشتر می‌خوانید یا وقت خود را صرف نوشتن می‌کنید؟
دیشب با دوستی صحبت می‌کردیم، تحلیل جالبی را بیان کردند و می‌خواهم به نقل از او پاسخ شما را بدهم؛ ما بیشتر تولید کرده‌ایم. گویی در تمام این سال‌ها همیشه نمایشنامه تولید کردیم، اثری کارگردانی کردیم و از این سالن به آن یکی در شتاب زیادی مشغول کار کردن بودیم. این سه ماه گذشته فرصتی برای ما بود تا بیشتر مطالعه کنیم، قدری خودمان را به روز کنیم و مدام در حال تولید کردن نباشیم. البته من همیشه کتاب می‌خواندم و به این امر علاقه داشته و بخشی از کارم بود. اما فکر می‌کنم در این ایام کمی هدف‌مندتر سراغ خواندن رفتم.

 گمانم مسیر همانند سفری درونی است. من کرونا را وضعیتی اسطوره‌ای می‌بینم؛ گویی که همان اسطوره سفر قهرمان تکرار می‌شود و فرصتی برای ما فراهم شده تا سفری درونی را طی کنیم که در نهایت به آگاهی و رشد جدیدی برسیم. امیدوارم این خلوت کردن با خود سبب شود تا بدانیم بیش از همه چه می‌خواهیم و باید چه کنیم و در انتها به آگاهی منتهی شود. احساس می‌کنم بشریت به این وقفه نیاز داشت، حال نه به بهای از دست رفتن جان‌ها، تا در خلوت و سکوت کمی فکر کند.
 
از خواندن مقالات جامعه‌شناسی تا آثار شکسپیر در قرنطینه
در ایام خانه‌نشینی چه کتاب، رمان و نمایشنامه‌هایی را برای مطالعه مردم و مخاطب جدی تئاتر پیشنهاد می‌کنید؟
فکر می‌کنم مقاله‌های تحلیلی هنری بسیار خوبی به ویژه در سایت‌های مجازی وجود دارد. پیج‌هایی در اینستاگرام یا وب‌سایت‌هایی هستند که مقالات اجتماعی به روز می‌گذارند. تحلیل‌هایی که از هنر و جهان پسا کرونایی در این سایت‌ها خواندم به نظرم بسیار راهگشاست.

این که بخواهیم برای مردم تجویزکنیم که چه بخوانند کمی عجیب است اما این‌ها صرفا پیشنهادی برای مطالعه است و می‌توانم بگویم در این روزها خواندن چه متونی برایم جذابیت داشت. این روزها من بیشتر روانشناسی و جامعه‌شناسی می‌خوانم. مطالعه دوباره آثار یونگ را دوست داشتم؛ همینطور سایر بحث‌های روانشناسی که می‌توان از سایت‌هایی که مقاله منتشر می‌کنند دریافت کرد و خواند. فصلنامه «ارغنون» چندین سال پیش ویژه‌نامه‌ای درباره روانکاوی منتشر کرده بود که این روزها دوباره سراغ خواندن آن رفته‌ام. همچنین تحلیل‌های جامعه‌شناسی همانند تحلیل‌های ناصر فکوهی را می‌خوانم. شاید مطالعه این موارد به ما کمک کند که پیش‌بینی کنیم در آینده و بعد از دوران کرونا چه چیزی برای جامعه انسانی و فرهنگ ما پیش می‌آید؛ خواندن این‌ها کمی اضطراب را کاهش مي‌دهد.

در ارتباط با تئاتر نیز فکر می‌کنم خواند مقالاتی که حتی پیج‌های تئاتری منتشر می‌کنند خالی از لطف نیست. این که تئاتر به چه شکلی می‌تواند ادامه پیدا کند و در روزگاری که همه چیز در حال مجازی شدن است چه امکاناتی برای ادامه پیدا کردن تئاتر وجود دارد.

من علاقه زیادی به شکسپیر دارم . این که ما انسان‌ها از کجا شروع کردیم و به کجا رسیدیم؛ و تجلی این مسیر تاریخی که طی کردیم در آثار کلاسیک و نئو کلاسیک را دوست دارم این روزها بازهم سراغ خواندن آثار شکسپیر مخصوصا «اتلو»، «هملت» و «مکبث» رفتم. یکی دیگر از نویسندگان محبوب من مارتین مک‌دونا است که همیشه از خواندن آثار او به ویژه نمایشنامه «مرد بالشی» و «قطع دست در اسپوکن» لذت برده‌ام.
 
شکسپیر ازلی ابدی است
در سال‌‌های اخیر چه در اجرا و چه در نمایشنامه‌ها شاهد این امر بودیم که نمایشنامه‌نویسان و کارگردانان سراغ آثار غیر ایرانی می‌روند، از آن‌ها اقتباس می‌کنند یا نمایشنامه‌هایی را به روز می‌کنند. همانند نمایشنامه‌های شکسپیر که بارها بازخوانی و اجرا شده است. شما فکر می‌کنید که چرا توجه نمایشنامه‌نویسان و کارگردانان به آثار ایرانی کم است؟
باید در سه ساحت مختلف به این سوال پاسخ داد.

ساحت اول این است که شکسپیر ازلی ابدی است؛ در آغاز بحث کردن از انسان مدرن است و گذار از آثار کلاسیک. منتها  آثار شکسپیر خوانش متفاوت و حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد و بي‌نظیر است همانند حافظ و خیام. ما نمی‌توانیم بگوییم چرا خواننده‌های ما باز هم باید حافظ بخوانند، به این دلیل که یگانه‌ بوده و تاریخ ‌هستند. همانند آثار میکل آنژ، داوینچی یا هنر و خوشنویسی ایرانی که بی‌نظیرند. یعنی همواره از این لذت سیراب می‌شوی و تعمیم پذیر است. الگویی که در کارهایش از آن حرف می‌زند الگویی عمیق و دانسته‌ای است که هرگز کهنه نمی‌شود و در همه  جای دنیا این اتفاق می‌افتد.

بحث دوم همان بحث ناامنی شغلی ست. من یک نمایشنامه‌نویس هستم و فیلمنامه هم می‌نویسم. نمایشنامه‌نویس پرکاری نیستم به این دلیل که آثارم یک سویه پژوهشی دارد و حداقل یک تا دو سال روی نمایشنامه‌هایم کار و تحقیق می‌کنم. آن وقت بعد از این چند سال به سادگی تمامی حقوق من می‌تواند نقض شود. می‌خواهم از قانون کپی‌ رایت صحبت کنم و به نظرم فیلمنامه مثال مناسب‌تری است چون آن هم به هر حال یک گونه ادبی است. در این زمینه خیلی راحت تمام حقوق من زیرپا گذاشته می‌شود و کارگردان بدون این که ریالی از دستمزد مرا بدهد نام من را از فیلمنامه حذف می‌کند و حتی از قرار داد نوشتن در آن یکسال امتناع می‌کند و بعد نتیجه سال‌ها تحقیق مرا به نام خود ثبت می‌کند و کار من را نادیده می‌گیرد.

ساحت دیگر این است که در یک دوره‌ای نمایشنامه‌های ایرانی امکان اجرا پیدا نمی‌کرد. به یاد دارم که اوایل دهه 90 بود که حدود دو سال برای اجرای نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» جنگیدم و همه می‌گفتند اثری تلخ و سیاه است و نباید کار شود. در اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 نمایشنامه‌های ایرانی را قلع و قمع می‌کردند. به هر حال نمایشنامه‌نویس به جز افرادی که در فضای انتزاعی و ذهنی کار مي‌کردند، عموما از زندگی، جامعه و اتفاقات پیرامون خود تاثیر می‌پذیرد، شما هیچگاه اجازه بازتاب دادن آن واقعیت‌ها را نداشتید. وقتی هم که اثری را بنویسد و حذف کنند از نوشتن فاصله می‌گیرید؛ در حال حاضر نویسندگانی چون حسین کیانی، محمد رضایی‌راد و علیرضا نادری کجا هستند؟ درواقع اجازه نوشتن به آن‌ها نمی‌دهند. کارگردان هم می‌خواهد کار کند سراغ متن خارجی، اقتباس و غیر مستقیم حرف زدن می‌رود. قانون‌های متغیر یک نویسنده را بازنشسته می‌کند و او درواقع به کنج سکوت می‌رود که خیلی از همکاران ما آن را ادامه دادند.
 
نمایشنامه‌نویسی نمی‌تواند حرفه اصلی ما باشد
در صحبت‌هایتان به قانون کپی‌رایت اشاره کردید، موضوعی که همیشه مورد بحث بوده است و چندان هم به نتیجه نرسیده است.
بحث حقوق مولف در کشور ما بسیار بحث لازمی است. از زمانی که خیلی جوان‌تر بودم به خودم قول دادم اگر روزی موقعیتی پیدا کردم اولین چیزی که پیگیری کنم حقوق مولف باشد. یک بحث، بحث کپی‌رایت و مالکیت معنوی است؛ موضوع دیگر حقوق مولف است و ما در این زمینه فقیریم. اساتید ما در تئاتر به گونه‌ای ما را پرورش دادند که اخلاق‌مداری جزو کارمان بود. تربیت تئاتری که همانند ارتش یک نظام و نظام‌مندی دارد جلوی این تک‌روی‌ها را می‌گیرد؛ فکر می کردم بی‌اخلاقی در تئاتر کمتر مرسوم است و این امر در سینما بیشتر دیده می‌شود اما تجربه چیز دیگری می‌گوید.

نمایشنامه «هتلی‌ها» و «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» را منتشر کردم و به چاپ سوم هم رسید. به قدری نمایشنامه «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» بدون اجازه من در شهرهای مختلف در سال‌های اخیر اجرا شده که پس از آن تصمیم گرفتم هیچکدام از نمایشنامه‌هایم را چاپ نکنم. جنبه مالی اجراها برای من مهم نبود فقط می‌خواستم گروه‌ها به من اطلاع دهند که قصد دارند این اثر را اجرا کنند اما این امر اتفاق نمی‌افتد. چون این نمایشنامه نزدیک به فضای تئاتر مستند بود و به پرونده‌های واقعی قتل ارجاع داده می‌شد برایم اهمیت داشت فردی که «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» را کار می‌کند در جریان جزئیات این پرونده‌ها باشد و چیزی که می‌گوید خلاف واقع نباشد؛ چون پرونده‌های شاخصی بود و بحث قضاوت در آن‌ها پررنگ بود، و نباید این قضاوت اشتباه شکل می‌گرفت. تا الان از طریق مرکز هنرهای نمایشی درخواست کردم جلوی اجرای سه یا چهار کاری که از اجرای آن‌ها مطلع شدم گرفته شود. باعث تاسف است که کوچک‌ترین آگاهی آموزشی در این مورد وجود ندارد و حتی برخی از مسئولان تئاتر شهرستان نمی‌دانند که باید رضایت و مجوز نویسنده باشد تا بتوان اثری را اجرا کرد.

این حق نمایشنامه‌نویس است که بابت هر اجرایی که از اثرش می‌شود دستمزد دریافت کند. چون مگر نمایشنامه‌نویس به غیر از این چه منبع درآمدی دارد؟ در همه جای دنیا چنین است که وقتی اثری را تولید می‌کنید از بازتولید و پخش آن هر ساله مبلغی را دریافت می‌کنید و همین می‌تواند کمک کند که ما می‌توانیم نمایشنامه‌نویس و هنرمند مولف داشته باشیم.

اخیرا اجرای نمایشنامه درخشانی را در تالار مولوی دیدم و نویسنده آن که از نویسنده‌های درجه یک ایران است و ساکن و شاغل در شهرستان، نتوانست در اجرای جشنواره فجر حضور پیدا کند به این دلیل که کارمند بود و مرخصی به او ندادند. یعنی اصلا نمایشنامه‌نویسی نمی‌تواند حرفه اصلی ما باشد. اگر همین نمایشنامه‌نویس بابت هر اجرا از نمایشنامه‌هایی که نوشته و اجرا می‌شود مبلغی را دریافت کند می‌تواند روی کارش تمرکز کند و سراغ شغل دیگری نرود. در ایران گویی وقتی شمای نویسنده درخواست مبلغی می‌کنید امر مذمومی است و فردی مادی‌گرا تلقی می‌شوید. من هیچوقت درخواست دستمزد نکردم چون خوشبختانه نیازی به آن نداشتم ولی چه ایرادی دارد که متن‌های نمایشنامه‌نویس‌های جوان ما اجرا شود و بابت آن دستمزدی دریافت کرده و به چشم شغل به آن نگاه کنند؟ به نظر من یکی از دلایلی که نمایشنامه‌نویسان ما کمتر می‌نویسند همین بحث مالی آن به ویژه بحث کپی رایت است.

انگار همه گروه از بازیگر و طراح صحنه گرفته تا کارگردان گمان می‌کنند بیشتر از نویسنده می‌فهمند و کم‌کم احساس می‌کنی اصلا وجود نداری؛ وقتی شما نمایشنامه را باز می‌کنید می‌بینید بخش‌هایی را حذف کرده‌اند. جالب است گاهی به من زنگ می‌زنند که به عنوان مثال می‌توانیم تنها اپیزود دوم نمایشنامه «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» را اجرا کنیم؟ قطعا پاسخ من منفی است به این دلیل که اگر قرار بود بخش دوم این اثر را اجرا کنید اپیزود اول و سوم آن را نمی‌نوشتم؛ یعنی در این حد به شعور شما و نوشته شما اعتماد نمی‌کنند. حتی گاهی گله‌مند می‌شوند که من اجازه تغییر نمی‌دهم. سوال من از همه کارگردان های سینمایی و تئاتری که در متن‌ها دست می‌برند این است که اگر به یک نویسنده و نوشته او اطمینان ندارید چرا نوشته‌اش را کنار نمی گذارید؟ و اگر چیز قابل توجهی در اثر دیده‌اید که نمی‌توانید آن را کنار بگذارید چرا به کسی که آن را خلق کرده اعتماد نمی‌کنید؟ این موارد بسیار مایوس کننده است.
 
حرف‌هایی ادبیات معاصر ما؛ حرف‌های انسان امروز نیست
یکی دیگر از مباحثی که همیشه مطرح است و این روزها بیشتر به چشم می‌خورد موضوع اقتباس از ادبیات کهن و معاصر ماست. حال چه در فیلمنامه و چه در تئاتر و نمایشنامه‌نویسی؛ اما این بحث کمرنگ است و آنطور که باید به آن پرداخته نمی‌شود. شما فکر می‌کنید چرا چندان به این امر بها داده نمی‌شود؟
در درجه اول به این دلیل که کم کتاب می‌خوانیم. افراد کمی هستند که در حال حاضر علاقه دارند که به عنوان مثال آثار محمدعلی جمالزاده و اسماعیل فصیح را بخوانند. هنوز نویسندگانی هستند که مثلا حس و حال آثار ادبی جمال میرصادقی در کارهایشان هست یا نگاه و ارجاعی به آثار دیگر دارند ولی به نظرم، ما فکر می‌کنیم زمانه ما زمانه متفاوتی شده است و آن حرف‌هایی که در ادبیات حتی معاصرمان زده می‌شد دیگر حرف‌های انسان امروز نیست. برخی اقتباس‌هایی که از شاهنامه ‌شده به لحاظ فنی فرم اجرایی و نوشتاری داشته که هنوز یاد همان آدم‌های شمع به دست تئاترهای قدیمی می‌افتیم؛ یعنی فضایی را به ذهن متبادر می‌کند که شاید فضایی قدیمی به نظر بیاید و شاید از ذائقه تماشاگری که از پای ایکس باکس و سریال‌های و نت فلیکس و HBOمی‌آید دور باشد. شاید هم می‌ترسیم که د مده باشیم.

یک سویه تئاتر جنبه سرگرمی آن است و طرف دیگر آن تئاتر به عنوان یک هنر. انگار شرایط بعضی‌ها را سوق داده تا به بخش سرگرمی آن نزدیک‌تر شوند به این دلیل که تئاتر امرز ما به لحاظ اقتصادی باید خودش را تامین کند و به گونه‌ای تئاتر خصوصی شده است؛ هرچند که نزدیکی با آن تعریف درست جهانی ندارد. ما باید خرج خود را خودمان دربیاوریم و کار باید بفروشد. بنابراین این ترس همیشه وجود دارد و اصولا سعی می‌کنند سراغ الگوهایی بروند که جواب پس دادند و آثاری که به بخش سرگرمی نزدیک باشد تا مطمئن باشند سالن خالی نمی‌ماند. من البته با این روش میانه‌ای ندارم.

شما در حال حاضر وضعیت نمایشنامه‌نویسی ایران را چطور می‌بینید؟
نمی‌توانم به این سوال پاسخ قطعی دهم به این دلیل که در جریان دقیق نمایشنامه‌نویسی ایران نیستم. البته وقت‌هایی در سال ممکن است شرایطی فراهم شود تا در جشنواره‌ای به عنوان داور یا بازخوان حضور داشته باشتم و معمولا سعی می‌کنم داوری بخش نمایشنامه‌نویسی را بر عهده بگیرم. موردی که بسیار برایم ناراحت کننده است این است که به عنوان مثال من در جشنواره‌ای در سال 95 نمایشنامه‌ای را خواندم و تا الان همان اثر را در هفت یا هشت جشنواره دیگر هم خواندم. مشخص است که این نویسنده امکان تولید نداشته و هنوز روی همان اثر حساب می‌کند این موضوع برمی‌گردد به همان بحث عدم امنیت شغلی و این که شما نمایشنامه‌نویس تمام وقت نیستید. انگشت‌شمارند افرادی در ایران که کارشان به صورت حرفه‌ای نوشتن نمایشنامه است.

دربین آثاری که در همین جشنواره‌ها خواندم نمونه‌هایی وجود داشته که به طور مثال بعضا از نمایشنامه‌های شناخته شده برداشت شده و فقط اسامی را تغییر داده است. اما آثاری را هم خواندم که از غریزه و شهود درخشانی آمده است، مخصوصا در بین آثاری که از شهرستان‌ها رسیده است. یعنی نویسنده شهود و فهم درستی از اوضاع پیرامون خود داشته و از زبان خوبی هم استفاده کرده است. افراد با استعداد زیادی وجود دارند که شاید تفریحی بنویسند؛ ولی برای خود من باعث حسرت است که نظام‌مندی و برنامه‌ریزی درستی نداریم و ممکن است این‌ها چند نمایشنامه دیگر بنویسند و دیگر ادامه ندهند. چون انسان تا یک جایی از روی علاقه کار می‌کند و از جایی به بعد اگر احساس کند که از گرسنگی جان می‌دهد و دست به دامان کارهای دیگر می‌شود.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها