سه‌شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۶
باید «پدیدارشناسی روح» هگل بارها به فارسی ترجمه شود/نقد ترجمه‌های زیبا جبلی از آثار هگل

باید بارها «پدیدارشناسی روح» به فارسی ترجمه شود تا رفته رفته اشکالات کمتر شوند. همانطور که پدیدارشناسی بارها به انگلیسی ترجمه و تصحیح شد تا به دقت امروزین رسید.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، امروز سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹ برابر است با هفتمین سالگرد درگذشت زنده‌یاد محمود عبادیان. مرحوم عبادیان در یکم فروردین ۱۳۰۷ در ارومیه به دنیا آمد و پس از سال‌ها تلاش علمی در ۱۲ فروردین ۱۳۹۲ در تهران درگذشت.

زنده یاد عبادیان زندگی بسیار شگفت انگیزی داشت. او دوره دکترای فلسفه را در دانشگاه چارلز پراگ گذراند و بعد برای تحصیل در رشته فلسفه کلاسیک آلمان به دانشگاه هامبورگ رفت و یک مدرک دکتری نیز ای آنجا گرفت. نقل است که او در جنبش دانشجویی می ۱۹۶۸ در فرانسه نیز حضور داشت.

زنده‌نام عبادیان در ابتدای دهه ۷۰ با کمک تنی چند از همکارانش گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی را تشکیل داد و خود نیز در آنجا به تدریس فلسفه غرب بویژه هگل پرداخت. او همچنین عضو هیات علمی دانشگاه مفید قم و عضو گروه فلسفه فرهنگستان هنر ایران نیز بود. دیدگاه‌های او در زمینه زیباشناسی نیز تاثیر مهمی بر پژوهشگران عرصه فلسفه هنر گذاشت.

از جمله ترجمه‌های مهم او می‌توان به این موارد اشاره کرد: «مقدمه‌های هگل بر پدیدارشناسی روح و زیباشناسی»، «هگل جوان: در تکاپوی کشف دیالکتیک نظری» اثر میلان زنوی، «نقد فلسفه حق هگل» و «رساله دکترای فلسفه» هر دو اثر مارکس (با همکاری حسن قاضی مرادی)، «رساله منطقی-فلسفی»، اثر لودویگ ویتگنشتاین، « آزادی و دولت فرزانگی: نامه‌هایی در تربیت زیباشناختی انسان» اثر یوهان کریستف فریدریش فون شیلر، «سقراط: آگاهی از جهل» اثر یان پاتوچکا، «سقراط»، اثر گوتفرید مارتین، «دیالکتیک انضمامی بودن: بررسی در مساله انسان و جهان» نوشته کارل کوسیک. «گزیده زیباشناسی هگل» نیز با قلم او منتشر شده است.

به مناسبت سالگرد درگذشت این هگل شناس برجسته معاصر بخش‌هایی از گفت‌وگوی محمد میلانی با او را با اندکی دخل و تصرف در ویرایش، برای مخاطبان انتخاب کرده‌ایم. این گفت‌وگو با عنوان «فراز و نشیب‌ها در ترجمه آثار هگل» در کتاب «سنت ترجمه آثار فلسفی در ایران» در سال ۱۳۹۳ با شمارگان هزار نسخه، ‌۱۱۲ صفحه و بهای ۶ هزار تومان توسط نشر پایان در دسترس مخاطبان قرار گرفت و در مدت کوتاهی نیز به چاپ دوم رسید، اما پس از چاپ دوم به محاق فراموشی فرو رفت.

میلانی در این کتاب به جز زنده‌یاد عبادیان با سیاوش جمادی، خشایار دیهیمی و کامران فانی نیز گفت‌وگو کرده است. گفت‌وگوها هرکدام راه نوینی را در معرفت شناسی پدیده ترجمه آثار حوزه علوم انسانی در ایران می‌گشایند. زنده‌یاد عبادیان در این گفت‌وگو درباره سیر تحولی ترجمه آثار هگل در ایران صحبت کرده و سعی می‌کند تا اشکالات موجود در مسیر ترجمه این آثار را نشان دهد.

عبادیان که خود یکی از متفکران هگلی بود و آثار مهمی را نیز ترجمه کرد، به نکات مهمی در ترجمه‌های موجود اشاره می‌کند و بویژه نقد او از ترجمه‌های خانم زیبا جبلی قابل توجه است. از جمله نکات مطرح شده این است که مترجم باید در هرچاپ به بازخوانی ترجمه خود بپردازد. به باور زنده‌یاد عبادیان ضرورت دارد که آثار هگل در طول زمان بارها ترجمه شوند تا از رهگذر آن اشکالات رفته رفته برطرف شوند. بنابراین این گفت‌وگو از نظر معرفت تاریخی در حوزه ترجمه آثار هگل حایز اهمیت است.

گفت‌وگوی محمد میلانی با زنده‌یاد عبادیان صرفا برای انتشار در این کتاب گرفته شده بود، بنابراین در هیچ منبع دیگری منتشر نشده است. بازنشر این بخش با دو هدف عمده صورت گرفته است: طرح دوباره نقدهای زنده‌یاد عبادیان به ترجمه آثار هگل در ایران و همچنین یادی از کتاب «سنت ترجمه آثار فلسفی در ایران».

شما اشراف جامعی به فلسفه هگل دارید و منابعی را برای فارسی زبانان تدوین کرده و همچنین برای جامعه آکادمیک ما زمینه‌ای را ایجاد کرده‌اید تا از این منابع بهره ببرند. این یک وجه از معرفی تفکر هگل به ایرانیان است. در وجه دیگر اهتمام و توجه به آثار هگل اهمیت داشته است. حمید عنایت، باقر پرهام و زیبا جبلی در این سویه قرار می‌گیرند. شما ترجمه‌هایی را که به زبان فارسی از آثار هگل منتشر شده چگونه می‌بینید؟ آیا می‌توان برای شناخت هگل به این ترجمه‌ها متکی بود؟
مرحوم حمید عنایت پیشگام در ترجمه آثار هگل به زبان فارسی بود و کارش جای ایراد ندارد، بویژه در مورد کتاب «عقل در تاریخ.» ناگفته نماند که او کتاب «فلسفه هگل» اثر معروف والتر ترنس استیس را نیز از انگلیسی ترجمه کرده است. کتاب هگل استیس در واقع منطق کوچک هگل است و ترجمه آن مستلزم رسوخ به عمق و کنه تفکر هگل. در این باب هم هیچ ایراد و یا خرده‌ای به این ترجمه‌ها نمی‌توان گرفت. حمید عنایت در واقع آغازگر راهی بود و بر اثر آن باعث شد برخی آثار مهم هگل برای خواننده فارسی زبان در دسترس باشد. وی قصد داشت «پدیدارشناسی روح» را هم ترجمه کند که اجل مهلتش نداد.

با وجود این گفته هگل که هر آغازی دشوار است و بی نقص نیست، اما کار عنایت به عنوان آغازگر این راه، بالنسبه پخته و بری از ایراد است، یعنی پایه‌ای برای ترجمه هگل گذاشت و راه و چاه را برای کسانی که می‌خواهند ترجمه هگل را ادامه دهند، نشان داد. اگر ملاحظات و عمق تسلط نسبی ایشان را به هگل در نظر داشته باشید آنگاه می‌توان گفت که معیار خوبی برای سنجش ترجمه‌های آثار هگل در دوران پس از ایشان داریم.

باقر پرهام آثار هگل را از زبان فرانسه به فارسی برگردانده است و رویکرد فرانسوی بیشتر مدنظر بوده است. نخستین کار او درباب اندیشه هگل برگردان کتاب روژه گارودی است با نام «در شناخت اندیشه هگل». این اثر از نظر تخصصی ایرادی ندارد منتهی اگر اشتباه نکنم به دور از سنت نیمه اگزیستانسیلی هگل نیست که این هم نمی‌تواند ایراد باشد. دوم رویکرد و تفاوتی است که بین انتقال مفاهیم از آلمانی به فرانسه و از فرانسه به فارسی است که در امر ترجمه رخ می‌دهد. پرهام آثاری از مارکس را هم ترجمه کرده و در این راه با مشکلات بسیار جدی مواجه شده است. به هر حال ترجمه از زبان دوم مسائل خاص خود را دارد.

درباره ترجمه‌های خانم جبلی باید بگویم که اولا شهامت او قابل تقدیر است. او نه در رشته فلسفه که در یکی از رشته‌های فنی در آلمان درس خواند، اما این شهامت را به خرج داد که به دنبال ترجمه پدیدارشناسی برود. ترجمه‌های او در فلسفه با مشکل روبه‌رو است. وی سعی کرده زبانی را انتخاب کند که روان‌تر و ساده‌تر از زبان هگل باشد و این کار از دقت ترجمه‌های او کاسته است. منتهی ما به عنوان دانشجوی درس‌های هگل ناگزیریم دقت و سندیت ترجمه را در نظر بگیریم و به دانشجویان گوشزد کنیم. از زمانی که ترجمه‌های خانم جبلی به بازار آمده چندین بار از دانشجویان خواسته‌ام که متون اصلی هگل را با ترجمه‌های انجام شده مقایسه کنند تا آنها خود متوجه مناسبت ترجمه با متن بشوند که ترجمه تا چه اندازه‌ای به آلمانی نزدیک است.

متاسفانه نتیجه این شد که متن با تمامی روانی‌اش چندان ارزش اسنادی ندارد. البته اشکالات ترجمه پدیدارشناسی جبلی کمتر از ترجمه زیباشناسی‌اش است. ما در کلاس‌های دوره دکتری از مجموع زیباشناسی چهارجلدی که معمولا سه جلدش را کار می‌کنیم، متوجه شدیم که او از بعضی قسمت‌ها و یا بندها پریده و متوجه نشده است. برای این مدعا ما به طور دقیق سند داریم و انکار شدنی نیست. البته باید بگویم که خانم جبلی به طور دائم در حال کار است و این امر به خودی خود ارزش دارد.

جلد اول تاریخ فلسفه هگل که منتشر شد، متوجه شدیم که مقدمه‌اش ایراداتی دارد. این مقدمه مشهور است و در اصل خطابه آغاز کار استادی فلسفه در دانشگاه برلین است که در آغاز جلد اول تاریخ فلسفه آمده، اما خانم جبلی این مقدمه را دستکاری کرده، تکه‌هایی از آن زده و یکی دو مطلب دیگر به آن اضافه کرده است. من آن زمان مطلبی تهیه کرده و در اختیار دست اندرکاران سرویس اندیشه روزنامه کارگزاران فرار دادم. عنوانی که من برای آن مطلب نوشته بودم این بود: «ترجمه جلد اول تاریخ فلسفه هگل با دست کاری خانم دکتر زیبا جبلی» که البته بنا به مصلحت‌های ژورنالیستی این نام تغییر کرد.

باید بارها «پدیدارشناسی روح» به فارسی ترجمه شود تا رفته رفته اشکالات کمتر شوند. همانطور که پدیدارشناسی بارها به انگلیسی ترجمه و تصحیح شد تا به دقت امروزین رسید. به طور مسلم همین اصل درباره ترجمه‌های خود من نیز صادق است. این امر باعث شده تا آنها را در هر چاپ دوباره بازبینی کنم و سعی کنم خشکی زبان هگل را فدای زیبانویسی نکنم، ضمن آنکه فاقد این هنر هستم. پدیدارشناسی را که در دست انتشار دارم صرفا به عنوان قدم دوم در راه ترجمه می‌دانم که گام‌های بعدی دیگران از نادقتی‌های موجود در آن خواهد کاست. البته جای دارد که اشکالات و محسنات ترجمه‌های خانم جبلی در یک جمعی که به مطالعه این آثار پرداخته‌اند با آرا و تبادل نظر و به طوری که حقیقت کارهای ترجمه خانم جبلی در آن جلسه روشن شود، بررسی و ارزشیابی شود، نه صرفا با گفته‌های شخص من به تنهایی.

سوال بعدی من از شما درباب مفهوم Geist (گایست) است. این واژه در جایی به معنای روح، Mind یا روح و ذهن ترجمه شده است. پرهام آن را به «جان» هم ترجمه کرده است. سرنوشت این مفهوم در زبان فارسی مانند کلمه دازاین در آثار هایدگر است. شما چه مفهومی را برای واژه Geist در نظر می‌گیرید؟ آیا ترجمه آن به «جان» قابل قبول است؟
انگلیسی‌ها دو ترجمه دارند: Mind و Spirit، که مورد اخیر را فرانسوی‌ها نیز در ترجمه به کار می‌برند. این دو شق را در زبان‌های اروپایی داریم و یک مورد سومی هم در زبان‌های اروپایی وجود دارد و من تا زمانی که در آنجا بودم دیدم که استفاده می‌کنند. در این مورد سوم آنها خود Geist را به کار می‌بردند چون به نظرشان نمی‌شد که این کلمه را به طور دقیق ترجمه کرد و اغلب هم آن را داخل پرانتز می‌گذاشتند. حتی دازاین را هم داخل پرانتز گذاشته و آن را ترجمه نمی‌کردند، با اینکه دازاین حتی قبل از هگل به طور مشخص به معنای نوعی وجود به کار می‌رفت. به هر حال اما معنای هایدگری آن چیز دیگری است.

مشکلی که من با مترجمان و معنی کنندگان این گونه مفاهیم دارم این است که آنها در واقع mind، spirit و soul را معادل و هم معنا به کار می‌برند. Geist آنچنان که هگل به کار می‌برد با توجه به نوس یا لوگوسِ تاریخی (آناکساگوراسی یا هراکلیتی) و روح در آیین مسیحیت است. هگل اغلب مایه‌های کلیدی خود را از تاریخ و آثار فیلسوفان پیشین و زمان خود می‌گیرد. می‌توان از این منظر هگل را به زنبور عسل تشبیه کرد. اگر شما آثار فلسفی را مثل گل‌های مختلف تلقی کنید، او سعی کرده از آنها برای نظام مفاهیم و مقوله‌های خود تغذیه کند.

این سیر معنایی که ما از نوس در تفکر آناکساگوراس و یا هراکلیتوس شروع کنیم تا سپس به روح در دین مسیح و pneuma یونانی که به معنای دم و روح است برسیم، یعنی آن شناختی که انسان نسبت به یک امر یا به کل یک واقعیت یا کل ساختار هستی پیدا می‌کند، با مفهوم روان و ذهن فرق دارد. چرا که ذهن همه چیز را دربر می‌گیرد حتی دانش را، ولی تنها دانش یا بینش یا دانندگی نیست. خیلی چیزهای تصادفی، احساسی و نادقیق و خرافی و... را نیز دربر می‌گیرد. گرچه آقای پرهام مدتی به ذهن ترجمه می‌کرد ولی در واقع پی به اشکالش برد.

آقای دکتر داوری Geist را روان می‌دانند و روان یعنی آن نیرویی که اندام یک موجود زنده را به تحرک وا می‌دارد. این یک وجه مشترکی با روح به معنای اینکه توام و یک نوع ارتباط و شناختی دارد، ولی اختلاف کیفی آنها را نباید فراموش کرد، این همانی ندارند. مثلا برای مفهوم Geist نمی‌توانیم از مفهوم اوستایی کهن مینو استفاده کنیم، چرا که مینو اسم دختر و یا پفک نمکی و شکلات شده و ارزش فلسفی متافیزیکی خود را در محاورات روزمره از دست داده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها