شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۸:۵۶
امیدی برای تداوم فعالیت کتاب‌فروشی‌ها ندارم

اسماعیلیان با اشاره به تاریخچه فعالیت انتشارات پرتو از سال 1350 و وضعیت نشر ایران در گذشته، رکود نشر کاغذی و فعالیت کتاب‌فروشان را اتفاقی طبیعی خواند که بر اثر رونق گرفتن رسانه‌های جمعی و فضای مجازی ایجاد شده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، داریوش اسماعیلیان، فرزند جمشید اسماعیلیان، مدیر انتشارات پرتو است. از 14سالگی به‌همراه پدرش به بازار کتاب وارد شده و با اینکه ابتدا قصد نداشته در این حرفه بماند، در زمان دانشجویی و سربازی به آن علاقه‌مند شده؛ علاقه‌ای که به سابقه‌ای چهل‌ساله انجامیده است...
 
گفت‌وگو خبرنگار ایبنا با داریوش اسماعیلیان را درباره فعالیت انتشارات پرتو، وضعیت نشر ایران در گذشته و امروز و اوضاع فرهنگی کشور و موج استقبال سینوسی مردم از کتاب را در ادامه می‌خوانید.
 
لطفا کمی درباره پیشینه فعالیت انتشارات پرتو و حرفه چاپ کتاب‌ در این انتشارات صحبت کنید.
در سال۱۳۵۰ اولین دفتر انتشاراتی پرتو، مغازه‌ای در پاساژ مجیدیه، کوچه حاج نایب بود. در آن زمان کتاب‌ها را از عراق و بیروت به ایران می‌آوردند و در کشور توزیع می‌کردند. مدتی بعد، این کتاب‌ها در ایران افست شدند. تا جایی که به‌یاد دارم، فرهنگ لغت «المعجم» در بیروت چاپ می‌شد و توسط انتشارات پرتو در ایران عرضه می‌شد.
 
بیشتر چه نوع کتاب‌هایی را منتشر می‌کردید؟
هر کتابی که از بیروت به ایران می‌آمد؛ موضوع خاصی نداشتند و بعضا مربوط به امور طلاب و دروس عربی می‌شدند. می‌توانم به برخی از این کتاب‌ها چون «منجدالطلاب»، «مبادی العربیه» و «معجم المفهرس»(فهرست موضوعی قرآن)اشاره کنم.
 
پدرم می‌گفت؛ قبل از انقلاب کتابی به نام المنجد را افست کردیم و دارالشرق بیروت از اینکه ناشری کتابش را افست کرده است، شکایت کرد. مناسبات سیاسی آن زمان به گونه‌ای بود که وزارت فرهنگ و هنر وقت، جلوی کار ما را گرفت و کتاب المنجد را توقیف کرد. با این کار امکان داشت سرمایه‌ای که برای چاپ کتاب صرف شده بود، نابود شود. عمو و پدرم در تکاپو بودند که مشکل را حل کنند. آقای مدرسی به دفتر ما آمده‌بود تا چای بنوشد و در همین میان با شنیدن خبر، خواست کتاب را ببیند.
 
به گفته پدرم، چشمان او در زمان ورق زدن کتاب برقی زد و گفت راه حل مشکل شما را پیدا کردم. می‌توانید چند صفحه از کتاب را عوض کنید؟ ما هم گفتیم کار خیلی سختی است اما می‌شود. او گفت کتاب نقشه دارد و در این نقشه‌ها خلیج فارس را با نام خلیج عربی ذکر کرده‌اند. شما می‌توانید این صفحه‌ها را بردارید و کلمه خلیج عربی را به خلیج فارس تغییر بدهید و سپس کتاب را چاپ کنید و من هم اجازه پخش کتاب را از وزارتخانه می‌گیرم. با این کار انتشار و پخش نسخه افست شده کتاب المنجد آزاد شد.
 
پدرم چندین سال پیش متاسفانه به‌دلیل سکته قلبی، از کار کنارگیری کرد و کار را ادامه می‌دهم. از دوره پهلوی، انتشارات پرتو، قرآن چاپ می‌کرد و انتشار کلام الله کار اصلی ما بود. البته انتشار دیوان‌های شاعرانی چون دیوان خیام، باباطاهر و حافظ نیز بخشی از کار ما بود و به همین دلیل با خوشنویسان و تذهیب‌کاران بسیاری همکاری می‌کردیم و در حال حاضر هم همین مسیر را ادامه می‌دهیم.

دفتر انتشاراتی ما از ۵سال پیش تعطیل شده‌است؛ چراکه تحریم اولیه در دولت قبل موجب بروز مشکل در تهیه کاغذ شد. در آن زمان قرار بر آن شد که شرکت تعاونی و اتحادیه ناشران و کتابفروشان کاغذ را تهیه کرده و در دسترس ناشران قرار بدهد. با اوج گرفتن تحریم‌ها، شرکت تعاونی ناشران نزدیک به ۴۶میلیارد تومان پول ناشران را نابود کرد. یعنی پول را به کسی داد تا کاغذ وارد کند اما اینچنین نشد. یکی از ناشرانی که پولش نابود شد ما بودیم.

ما یکی از سهامداران اولیه شرکت تعاونی ناشران بودیم و این شرکت تعاونی ناشران از سال۱۳۵۳فعالیت خود را شروع کرد و 7سال پیش با مشکل پیش آمده کارش را تمام کرد. به‌یاد دارم که در زمان دولت قبل و هم‌زمان با به اوج رسیدن تحریم‌ها برای دریافت ۱۵۰۰ بند کاغذ به شرکت تعاونی ناشران پول دادیم؛ اما کاغذ درخواستی به دست ما نرسید. البته تا سه سال پس از آن کارمان را ادامه دادیم اما دیگر کتابی را تولید نکردیم. درحال حاضر نیز ۱۶یا ۱۷هزار جلد کتاب در دفتر انتشاراتی داریم که همانطور مانده‌است. در میان این کتاب‌ها دیوان اشعار شاعرانی چون خیام و حافظ و انواع قرآن‌ها دیده می‌شوند.

در دوره‌های مختلف، انتشارات پرتو بیشتر پاتوق چه نویسندگان و شاعرانی بود؟
از آن جایی که انتشارات پرتو به‌شکل مستقیم با نویسندگان اثر در ارتباط نبود، نویسندگان و هنرمندان کمی در پرتو رفت‌و‌‌آمد داشتند و به این معنا نمی‌توان انتشارات را پاتوق نویسندگان و اهالی قلم دانست.

اما فعالیت پدرتان گویا به پیش از انتشارات پرتو برمی‌گردد. قبل از فعالیت در انتشارات پرتو، پدرتان کجا مشغول به کار انتشارات کتاب بودند؟
ما قبل از سال۱۳۵۰یک کتابفروشی در خیابان ارم قم داشتیم؛ یعنی پدرم قبل از آمدن به تهران در قم بود. پدرم به یاد دارد در زمانی که کتابخانه‌ای در قم داشت، علمایی که برخی‌شان امروز در راس امور هستند، آن زمان طلبگی می‌کردند و از کتاب‌فروشی او کتاب می‌خریدند. امروزه بسیاری از مشتریان ثابت کتاب‌فروشی پدر فوت کرده‌اند و از میان آن‌ها می‌توان به آیت‌الله مشکینی و آیت‌الله امینی اشاره کرد.

پدر و عمویم تعریف می‌کردند در کتاب‌فروشی، دفتری داشتند که در آن نام مشتریانی که کتاب‌ها را نسیه می‌برند، یادداشت می‌کردند و آن‌ها نیز آخر ماه که وجوهاتی از حوزه علمیه می‌گرفتند، پول کتاب‌های خریداری‌شده خود را پرداخت می‌کردند. به یاد دارم که در این دفتر نوشته‌بود؛ طلبه‌ای کتابی را با مبلغ ۲۵ریال خریده‌بود اما نتوانسته‌بود پولش را نقد پرداخت کند. آن زمان قیمت دلار ۷تومان بود و ۲۵ریال نصف قیمت آن هم نبود؛ اما باز هم یک طلبه نمی‌توانست این قیمت را به‌صورت نقد برای یک کتاب بپردازد و این گویای سختی زندگی آن‌ها و عشق به کتابخوانی بود و در وجودشان موج می‌زد.
 
با توجه به فعالیت شما در حوزه فرهنگ مکتوب و نشر کتاب، چه آینده‌ای برای کتاب در ایران متصور هستید؟
به‌نظر من کتاب کاغذی مرده‌ است؛ یعنی با روی کار آمدن عصر دیجیتال، مرکب بر کاغذ جواب نمی‌دهد. رشته کاری ما رشته‌ای بود که کتاب‌های هنری، دیوان‌ها و قرآن‌های نفیس در قالب آن منتشر می‌شد اما رمان‌ها و کتاب‌های پژوهشی هم دیگر در قالب کتاب کاغذی چندان مورد استفاده نیستند. امروزه افراد با تبلت و یا لپتاپ به‌راحتی کتاب مورد نظر را در فضای مجازی پیدا کرده و مطالعه می‌کنند. آن‌ها حاضر به کتاب خریدن و کتاب خواندن با توجه به قیمت فعلی کاغذ و کتاب نیستند.
 
از چندین سال قبل، فکرش را می‌کردم همانطور که تیراژ چاپ کاغذی روزنامه‌های شناخته شده جهان کاهش پیدا کرد و تعداد بازدید از نسخه آنلاین افزایش پیدا کرد، کتاب نیز چنین وضعیتی را تجربه خواهد کرد؛ بنابراین امیدی برای تدوام فعالیت کتابفروشی‌ها ندارم. کتابفروشی‌ها می‌توانند کار سنتی خود را در کنار فروش لوازم تحریر یا تاسیس کافه کتاب ادامه بدهند.

به‌نظرتان کتاب نخواندن مردم و تعطیلی برخی کتاب‌فروشی‌ها را هم باید به‌پای رسانه‌های جمعی و فضای مجازی نوشت؟
بله؛ رونق گرفتن رسانه‌های جمعی و فضای مجازی، دلیل رکود فعالیت کتابفروشان است. البته فضای مجازی و رسانه‌های جمعی به تولید محتوا نیز کمک می‌کنند اما تولید و انتشار کتاب را مختل خواهند کرد؛ آنچنانکه در آینده نه‌چندان دور، چاپ و نگهداری کتاب کاغذی مفهوم چندانی نخواهد داشت.

در دهه ۶۰ هر شب یک روزنامه می‌خواندیم. در آن دهه روزنامه‌ای جز کیهان و اطلاعات نبود و من به‌شخصه اگر 40تا 45 دقیقه روزنامه نمی‌خواندم، خوابم نمی‌برد. مطالعه روزنامه حکم داروی خواب را داشت اما امروزه همان روزنامه‌ها را با دایره وسیع‌تری در تبلت می‌خوانم. اگر مخالف تغییر سبک خواندن روزنامه هم باشم، نمی‌توانم کاری کنم؛ زیرا بعید است که بتوان نسخه‌های کاغذی کتاب و روزنامه را در کنار فضای مجازی پررونق نگه داشت. وقتی یک آدم فرهنگی کتاب خریدن را کنار گذاشته و به تبلت روی آورده‌است، نمی‌توان انتظاری از افراد دیگر جامعه داشت.

یعنی شما می‌گوید باید در جریان شناور تکنولوژی حرکت کرد و خود را با این جریانات هماهنگ کنیم؟
برای تثبیت این موضوع بهتر است کتاب و سینما را با یکدیگر مقایسه کرد. سینما هم با رونق گرفتن شبکه خانگی وضعیتی چون کتاب دارد اما هنوز برای مردم جذاب است که فیلم مورد علاقه‌شان را بر پرده بزرگ و سفید سینما ببینند. اگرچه وضعیت این دو عرصه شباهت‌های زیادی به هم دارد اما کتاب ضعیف‌تر از سینما است؛ چراکه اقشار مختلف جامعه فیلم را در سینما یا خانه خودشان می‌بینند اما برای کتاب خواندن قدمی برنمی‌دارند.
 
شیوه دوم، خواندن کتاب در فضای مجازی و با تبلت است. امروزه خوانش کتاب در فضای مجازی به سرعت رونق می‌گیرد و شیوه قبلی خواندن کتاب با حذف محصولات فرهنگی از سبد خرید خانوارها تا اندازه زیادی از رونق افتاده‌است. دلیل آن هم آسان‌بودن مطالعه کتاب در فضای مجازی است. دسترسی آسان به یک محصول فرهنگی اهمیت زیادی در سرپا نگه داشتن روش‌های استفاده از آن محصول دارد. اگر نشر ما به دیجیتال شدن روی بیاورد و کاغذ و مرکب حذف شود، مشکلی برای حوزه کتاب و کتابخوانی به وجود نخواهد آمد.
 
بازار کتاب از جانب مخاطب یا همان مشتری هم صدمه‌خورده است. شما چه تفاوتی بین وضعیت نشر کتاب در امروز و دیروز به لحاظ استقبال مشتری‌ها می‌بینید؟
اگر در گذشته تیراژ کتاب‌ها بالا بود، فروش‌شان نیز بالا بود یعنی ما وانت نیسانی کتاب می‌فروختیم و مشتری‌ها کارتونی کتاب می‌خریدند. یادم است که پدر و عمویم پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، اعلامیه‌های امام خمینی(ره) را منتشر می‌کردند. ما در آن زمان رساله امام خمینی(ره)را چاپ کردیم و فکرمی‌کنم اولین ناشری هستیم که این رساله را چاپ کردیم. من به یاد دارم جلد این رساله پلاستیکی و آبی رنگ بود. این جلد با عکس امام خمینی(ره) مزین شده بود. ما همین کتاب را به رغم چاپ ساده‌اش با تیراژ ۱۵۰هزار عدد چاپ کردیم و این تعداد تیراژ هم اکنون در کشور ما تبدیل به رویا شده است.

با شروع جنگ هم مفاتیح و قرآن‌های کوچکی را با جلدهای پلاستیکی چاپ می‌کردیم و به جبهه‌ها می‌فرستادیم. به خاطر دارم سپاه می‌آمد و می‌گفت چند نسخه از این کتاب‌ها چاپ کردید و مثلا اگر می‌گفتیم ۲۵هزار تیراژ، می‌گفتند ۲۰هزار نسخه را به ما بدهید. البته بخشی از محصولات هم در انبار می‌ماندند. در آن زمان فاصله تولید کتاب تا فروش آن به اندازه‌ای کم بود که اکثر کتاب‌ها قبل از خروج از صحافی فروخته می‌شدند. این در صورتی است که هم اکنون کتاب ۵سال در انبار خاک می‌خورد.

من شنیده‌ام ژاپنی‌ها ۵۰دقیقه در روز مطالعه می‌کنند. ایرانی‌ها زمان چندانی را به مطالعه کتاب اختصاص نمی‌دهند و اگر افرادی آمار مطالعه ایرانی‌ها را ۱۳دقیقه در روز تخمین زده‌اند، شبکه‌های اجتماعی را هم جزو مطالعه قرار داده‌اند.
 
به‌نظر شما مشکل از تضعیف فرهنگ کتاب‌خوانی است یا یا صنعت نشر و توزیع کتاب؟
هر دو مورد. من متولد سال۱۳۴۴هستم و وقتی انقلاب شد ۱۳یا ۱۴ساله بودم. به یاد دارم که انتشارات امیرکبیر در سال‌های۱۳۵۲تا ۱۳۵۴ کتاب‌های طلایی چاپ می‌کرد و کل این کتاب‌ها نزدیک به نود و خرده‌ای جلد است. این کتاب‌ها با قیمت ۲۵ریال فروخته می‌شدند. من هم پول‌هایی را که برای خرید تنقلات از خانواده می‌گرفتم، جمع می‌کردم و یک جلد از این کتاب‌ها را می‌خریدم. این کار باعث می‌شد که بچه‌ها از کودکی با کتاب‌های زیادی که در بزرگسالی می‌توانستند به صورت کامل آن‌ها را بخوانند، آشنا شوند؛ اما هم اکنون باید پرسید کدام ناشر چنین کاری را انجام داده است؟ امروز کدام بچه پول‌هایش را جمع می‌کند تا کتاب بخرد؟ اگر امروز این فرهنگ به وجود بیاید، کتاب نجات پیدا می‌کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها