شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۸
اثرگذاری آل‌احمد بر جریان ادبی ایران «ناچیز» بود

آل‌احمد چه تأثیری بر جامعه روشنفکری و همچنین جریان ادبی ما گذاشته است؟ آیا او بیشتر یک نویسنده بود یا روشنفکر؟ محمد کشاورز به این پرسش ها پاسخ می‌دهد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در فارس ـ احسان اکبرپور: نیم‌قرن پس از مرگ جلال آل‌احمد، شبح او هنوز بر سر جامعه روشنفکری ماست. نویسنده «مدیر مدرسه» پیشینه‌ای مذهبی داشت و روزنامه‌نگار و نویسنده بود، داستان و رمان و سفرنامه می‌نوشت و ازقضا در میان عامه مردم، شهرتش در ادبیات بیش از وجه روشنفکری کارش است. حالا اما بیش از 50 سال می‌گذرد از مرگ او. درباره وجوه کار روشنفکری‌اش بسیار گفته و نوشته‌اند و بر او تاخته‌اند، همان‌گونه که درباره کارش در ادبیات؛ اما آل‌احمد چه تأثیری بر جامعه روشنفکری و همچنین جریان ادبی ما گذاشته است؟ ویژگی‌های فرمی و تکنیکی داستان‌های او چیست؟ نثر و لحن داستان‌هایش چگونه است؟ و آیا او بیشتر یک نویسنده بود یا روشنفکر؟

برای بررسی این پرسش‌ها با محمد کشاورز داستان‌نویس شیرازی به گفت‌وگو نشستیم. نویسنده «روباه شنی» برخلاف آل‌احمد معمولاً در آثارش زبانی غیرمستقیم و داستانی دارد و روایتش را با طرح ابهام‌ها و پیچیدگی‌های فرمی و تکنیکی مطرح می‌کند. کشاورز در این گفت‌وگو بیشتر اما بر وجه روشنفکری جلال آل‌احمد تأکید دارد و معتقد است که نویسنده «نفرین زمین» به اندازه‌ای که بر جامعه روشنفکری تأثیرگذار بوده، تأثیر چندانی بر جریان ادبی ایران نداشته است.
 
به‌عنوان نخستین پرسش، شما آل‌احمد را بیشتر یک روشنفکر اجتماعی می‌دانید یا یک داستان‌نویس؟

آل‌احمد بیشتر یک روشنفکر اجتماعی بوده است و آمدنش به سمت ادبیات هم به خاطر دانش ادبی‌اش بود. دانش ادبی آل‌احمد در سطح بالایی بود، اما همواره ذهنیتش آن بود که ادبیات را در خدمت تفکرات اجتماعی یا اهداف سیاسی ـ اجتماعی خود قرار دهد.
 
همان‌طور که اشاره کردید، تعهد اجتماعی جلال بر کسی پوشیده نیست و او در داستان‌هایش هم تلاش می‌کند واقعیت‌های زندگی اجتماعی را با دیدی انتقادی ارائه کند. نگاهی که در اغلب آثارش هست و مشهورترین مثالش هم انتقادهای او به سیستم آموزشی در «مدیر مدرسه» است. اما آیا این نقدهای اجتماعی او، شکلی شعاری ندارد؟

زیست آل‌احمد در زمانی بوده که این نوع نوشتن، نه تنها در ایران بلکه در دیگر کشورهای جهان به نوعی باب بوده است. مثلاً در فرانسه هم نویسندگانی بودند که ادبیات را به‌عنوان ابزاری در خدمت اهداف اجتماعی می‌دانستند و درعین‌حال انسان‌هایی ادیب هم بودند. به این معنا که تکنیک نوشتن را به‌خوبی بلد بودند، داستان، رمان و فرم‌های مختلف ادبی را خیلی خوب می‌شناختند و به‌خوبی می‌توانستند ادبیات را در خدمت اهدافشان درآورند. بجز مقالات آل‌احمد که بحثی جدا دارد و او در آن‌ها مستقیم به سراغ موضوعات موردعلاقه‌اش می‌رود، می‌بینیم که او در «مدیر مدرسه» و برخی داستان‌های کوتاهش، در عین اینکه اهداف مشخص اجتماعی دارد؛ از پس تکنیک، فرم و زبان داستان به‌خوبی برمی‌آید.
 
آل‌احمد حدود 40 داستان کوتاه و بلند دارد. به نظر شما این داستان‌ها به لحاظ فرم داستانی در چه سطحی است؟ آیا در داستان‌هایش (دست‌کم داستان‌های موفقش)، یک پیرنگ منسجم و مبتنی بر تکنیک وجود دارد؟

خیر. در همه داستان‌هایش چنین تجربه‌ای ندارد، اما در داستان‌هایی مثل «گلدسته‌ها و فلک»، «بچه مردم»، «خواهرم و عنکبوت» و به‌ویژه یکی از داستان‌های کتاب «پنج داستان» که در دوران پختگی‌اش نوشته شده؛ به نظر می‌آید آل‌احمد توانسته خیلی خوب به ادبیات ادای دین کند و بیشتر به فرم و تکنیک، و هنر ادبیات و ادبیتِ داستان نزدیک شود. بااین‌حال در داستان‌های اولیه‌ آل‌احمد نوعی شعارزدگی می‌بینیم که در راستای اهداف از پیش تعیین‌شده او بوده و بر اساس همان اهداف، آن داستان‌ها را نوشته است. در آنجا به نظر می‌آید کار آل‌احمد ضعیف می‌شود و به لحاظ کیفی افت می‌کند. اما به‌هرحال آل‌احمد هم مثل هر نویسنده‌ای، مجموعه‌ای از داستان‌های قوی، متوسط و ضعیف نوشته است.
 
آل‌احمد افزون بر مقاله و داستان، سفرنامه‌هایی مانند «خسی در میقات» و «سفر به ولایت عزرائیل» هم دارد که به نظر می‌رسد دست‌کم در این آثار گزارشگر خوبی است. به نظر شما تا چه‌اندازه عنصر زبان و لحن در آثار آل‌احمد پیش‌برنده یا مؤثر است؟

نوشته‌های آل‌احمد به دلیل تسلطش به زبان داستان و فرم به‌کارگیری و چینش کلمات، و همین‌طور لحنی که می‌توانسته بسازد؛ جذابیتی خاص داشت. یکی از نکات مثبت و تأثیرگذار سفرنامه‌ها و مقالات او، همین ایجاد لحن و نثر خاصش بود. در زمانه‌ای که بسیاری نثرهایی شلخته می‌نوشتند، آل‌احمد نثر خاص خود را به وجود آورد که با زبانی تندوتیز و شلاقی، به حال و هوای سیاسی ـ اجتماعی آن روزها بسیار نزدیک بود و مخاطبان جدی آن ادبیات هم آن نثر را بسیار می‌پسندیدند.
 
آل‌احمد به‌هرروی به‌عنوان یکی از روشنفکران اجتماعی ما در دهه 30 و 40 مطرح است، اما آیا او تأثیری بر جریان ادبی ایران نیز گذاشت؟

به نظر من جلال آل‌احمد به آن اندازه‌ای که تأثیرگذاری اجتماعی و سیاسی داشته (که همان هم بیشتر بر بخشی از روشنفکران علاقه‌مند به ادبیات بود که نگاهی سیاسی به ادبیات و جامعه داشتند، زیرا اغلب روشنفکران آن سال‌ها بسیار مایل بودند که پشت مفاهیم ادبی پنهان شوند)، تأثیر چندانی بر جریان ادبی نداشته است و من آن تأثیری را که دیگر نویسنده‌های شاخص ایران بر جریان ادبی ما داشته و گذاشته‌اند؛ در آل‌احمد نمی‌بینم. مهم‌ترین دلیل این سخن آن است که امروز نمی‌توانیم ادعا کنیم کسانی بوده‌ یا هستند که دنباله‌روی او یا با اثرپذیری از بخش ادبی آثار آل‌احمد داستان‌هایی نوشته‌اند. بااین‌حال آل‌احمد بخشی از تاریخ ادبی و اجتماعی ـ سیاسی ماست، خواندن این آثار، خواندن بخشی از تاریخ اجتماعی و ادبی ماست و حتما جوان‌ها در مسیر خواندن این آثار می‌توانند تأثیراتی بپذیرند و نوعی آگاهی به نگاه او به دهه 30 و 40 جامعه کسب کنند. از همین رو به نظرم دنبال کردن آثار آل‌احمد بی‌تأثیر نیست و می‌توان این آثار را خواند، با این هدف که متوجه شد یک نویسنده معتبر دهه 30 و 40 ایران، با چه بیان و لحنی می‌نوشته و چه نگاهی به جامعه خود داشته است.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • فریدون ساعدی ۱۶:۳۱ - ۱۳۹۸/۱۱/۲۶
    زمانی که جلال آل احمد، خبر مرگ صمد بهرنگی را شنید و بر آن شد برای مقابله با دستگاه امنیتی، او را "کشته" جلوه دهد، بنیانی در تاریخ روشنفکری ایران گذاشته شد که تا امروز تاثیر ناخوشایندش وجود دارد. تحریف واقعیتها برای رسیدن به هدفی مقدس. آل احمد از بهرنگی یک شهید تمام عیار ساخت، طوری که هنوز هم عده ای باور ندارند که او در اثر شناکردن غرق شده باشد. این ذهنیت یک جامعۀ بستۀ متصلب است که برای ساختن قهرمان، حتی حاضر است تمام واقعیت را هم جعل کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها