یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۵
جریمه درآمدی هنرمندان را فقیر می‌کند

حمیدرضا شش‌جوانی اظهار کرد: هنرمندان هنر را مقدس می‌دانند و به همین دلیل حاضرند فداکاری کنند و از بخشی از درآمدشان بگذرند و جریمه درآمدی بدهند. یکی از دلایل فقیر بودن هنرمندان بالابودن این جریمه درآمدی است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)هانس ابینگ اقتصاددان هنر و هنرمند معاصر کتابی نوشته است با نام «چرا هنرمندان فقیرند؛ در آمدی بر اقتصاد استثنایی هنر» و در آن به سوالاتی چون هنر چیست و چه کسی هنر را تعریف می‌کند؟ ارزش هنر در چیست؟ چه عواملی یک هنرمند را فقیر یا ثروتمند می‌کند؟ چرا به هنر علاقه داریم و از آن حمایت می‌کنیم؟ پاسخ داده است. این کتاب را حمیدرضا شش‌جوانی و لیلا میرصفیان ترجمه  کرده‌اند و در نشر علمی فرهنگی  منتشر شده است. «چرا هنرمندان فقیرند» پیش از این با همین ترجمه از سوی انتشارات تحقیقات نظری منتشر شده است. ابینگ سال 1395 در ایران درباره اقتصاد گالری داری و به‌طور کل اقتصاد هنرهای تجسمی با تکیه بر این کتاب تالیفی خود سخنرانی کرده است.

به همین مناسبت با حمیدرضا شش‌جوانی گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.
 
 

 حمیدرضا شش‌جوانی

صحبت‌مان را با علت ترجمه کتاب «چرا هنرمندان فقیرند» شروع کنیم. دلیل شما برای ترجمه این اثر چه بود؟
قضیه به سال‌های پیش برمی‌گردد؛ در دوران کودکی با پدرم به محافل ادبی می‌رفتیم با نویسندگان همنشین می‌شدیم؛ به عنوان مثال جمعه‌ها دورهم جمع می‌شدند و حرف‌های بزرگ می‌زدند؛ مثلا این که جهان چه تغییراتی می‌کند؟ و آینده بشر چه می‌شود؟ میزبان، دختری داشت که در عالم کودکی دوست داشتم با او بازی کنم ولی هنگام ظهر این دورهمی‌ تمام می‌شد و من با گریه خانه آ‌ن‌ها را ترک می‌کردم.

یک روز از پدرم پرسیدم که چرا نمی‌توانم بیشتر در خانه آن‌ها بمانم و پدرم در پاسخ گفت که پول ندارند تا ما را مهمان کنند. همیشه فکر می‌کردم چطور می‌شود این افراد که حرف‌های بزرگ می‌زنند و درباره تحولات آفریقا و آمریکا صحبت می‌کنند پول ندارند که دوستان‌شان را مهمان کنند. این سوال خارخار ذهنی من بود و فکر می‌کردم اگر جامعه‌شناسی بخوانم می‌توانم به جواب آن دست پیدا کنم اما جامعه‌شناسی نتوانست پاسخ من را بدهد. پس از آن کتاب «چرا هنرمندان فقیرند؛ در آمدی بر اقتصاد استثنایی هنر» را دیدم، رفتم سراغ رشته اقتصاد فرهنگ و هنر و به نظرم آمد «چرا هنرمندان فقیرند» برای وضعیت امروز جامعه ایران مناسب است و شروع به ترجمه آن کردیم.

درباره اقتصاد هنر توضیح دهید و این که اقتصاددان‌های هنر دقیقا چه کاری انجام می‌دهند؟ آیا صرفا به ارزش‌گذاری هنر می‌پردازند؟
یکی از کارهایی که اقتصاددان‌های هنر می‌کنند یا می‌توانند انجام دهند این است که به لحاظ نظری کالاهای هنری را ارزش‌گذاری می‌کنند؛ ولی عموما اقتصاد‌دانانی که در جریان غالب اقتصاد هستند سراغ اقتصاد هنر نمی‌روند. به این دلیل که تئوری‌های غالب اقتصاد قادر به توضیح کامل وضعیت هنر به لحاظ اقتصادی نیستند و باید یکسری از این تئوری‌ها و مدل‌های‌شان را تغییر دهند و با وضعیت هنر آداپته کنند. از این جهت اقتصاد هنر یک شاخه حاشیه‌ای از اقتصاد خواهد بود و هست و اقتصاد‌دان‌های جریان غالب سراغ آن نمی‌روند.
 
 اینطور هم نیست تصور کنیم اگر کسی مقداری هنر و کمی اقتصاد بداند قادر خواهد بود که راجع‌به اقتصاد هنر حرف بزند. در نظام دانایی، ‌اقتصاد هنر یک حوزه دانشی مشخص است که حوزه مطالعاتی و روش‌شناسی مخصوص به خود را دارد؛ از این جهت این که اقتصاددانان گمان می‌برند که به تنهایی قادرند و هنردانان هم فکر می‌کنند به تنهایی از عهده آن بر می‌آیند اینطور نیست بلکه رشته‌ای تخصصی است که نیاز است متخصص درباره آن اظهار نظر کرده و صحبت کند.

به نظر شما چرا بسیاری از هنرمندان و هنردوستان معتقدند که نمی‌توان روی هنر قیمت گذاشت؟
حرف‌شان درست است به این دلیل که قیمت، همه ارزش‌های هنر را در خود متبلور نمی‌کند. گرفتاری اقتصاددان‌ها هم همین است که باید یکسری ارزش‌ها را به رقم درآورند؛ نه این که این ارزش‌ها را نشناسند بلکه قادر نیستند آن را به رقم تبدیل کنند. چون آن چه که قیمت را توضیح می‌دهد واحدی است که ارزش‌های دیگر هنر را پشتیبانی نمی‌کند. فرض کنید ارزش میراثی و آموزشی این هنر را هم می‌دانیم ولی قادر نیستیم آن را به رقم تبدیل کنیم. یعنی دربازار کسی بایت ارزش میراثی هنر پول نمی‌دهد. قیمت بازتاب‌دهنده ارزش بازاری است درحالی که سایر ارزش‌ها را پشتیبانی نمی‌کند.

ولی این اتفاق همچنان رخ می‌دهد و ما شاهد این هستیم که قیمت‌گذاری روی آثار هنری انجام می‌شود.
بله به این دلیل است که باید در بازار فروش برود. ما ارزش‌های بازاری و غیربازاری داریم. ارزش‌های غیربازاری هنر بسیار بیشتر از سایر کالاها است.

این قیمت‌گذاری یا ارزش‌گذاری بر چه اساسی انجام می‌شود. سلیقه فردی نیز در آن دخیل است؟
این دو بایکدیگر متفاوت هستند؛ قیمت نماینده ارزش بازاری است. ارزش‌های دیگری نیز وجود دارد که قیمت قادر به نمایندگی آن نیست.

حا اگر منظورتان خرید و فروش در بازار است و می‌خواهید بدانید چرا این اثر انقدر ارزش دارد و اثر دیگر ارزش کمتر یا بیشتری دارد باید بگویم متغیرهای مهمی در این امر دخیل هستند؛ ولی مهم‌ترین متغیر این است که اثر متعلق به کدام قسمت بازار است.

در بازار دو قسمت مشخص داریم که در یکی کالای لاکچری و در دیگری کالای غیرلاکچری فروش می‌رود که شیوه قیمت‌گذاری در هرکدام متفاوت است. بیش از 90 درصد کالاهای هنری در بازاری است که ما به آن مس مارکت می‌گوییم و قیمت آثار هنری در آن خیلی کم است، مثلا فکر کنید حداکثر پنج میلیون تومان. آثاری هم که در بازارهای لاکچری به فروش می‌روند قیمت‌شان خیلی زیاد است و تعدادشان کم است.

آیا می‌توان اینطور برداشت کرد که ارزش یک اثر به هنرمند آن است؟ همانند موضوعی که هانس ابینگ در قسمتی از کتاب درباره ارزش تابلویی می‌گوید که آن را به رامبرانت نسبت داده‌اند و پس از آن که متوجه می‌شوند شاگردش آن را کشیده از ارزش کار کم می‌شود.
دربازار لاکچری بله. هنرمندی که برند شود کارش هم برند شده و به فروش می‌رود. اما اگر بخواهیم کیفیت اثر هنری‌اش را با ارزش‌های زیبایی شناختی بررسی کنیم ممکن است یک فردی در جایی دیگر اثری تولید کرده باشد هزاران برابر با کیفیت بالاتر ولی با هزاران برابر قیمت پایین‌تر. چون او هنرمندی شناخته و برند شده است و این یکی خیر. البته در موضوع تابلوی رامبرانت نویسنده درباره ارزش اصالت صحبت می‌کند.

 در بخشی دیگر از کتاب نویسنده درباره رتبه‌بندی هنر صحبت می‌کند و می‌گوید افراد عام جامعه هنر سنتی را پایین‌تر می‌دانند. این رتبه‌بندی چطور انجام می‌شود؟ این که به مردم القا شده هنر سنتی پایین‌تر از هنر مدرن است و به نوعی ناهمگونی فرهنگی ایجاد می‌شود؟
ابتدا این را بگویم که ابینگ یک دیدگاه چپ دارد و از این جهت الگوهای قدرت که نگاه‌های ارزش‌گذارانه را تثبیت کنند، نقد می‌کند.

ولی داستان این است، کسانی که در حوزه قدرت فرهنگی حضوردارند و قادر هستند رویدادهای فرهنگی را سامان دهند، سلیقه را می‌سازند. مجموع برآوردهای نظری و کارهایی که انجام می‌دهند ممکن است این دسته‌بندی را ایجاد کند که به لحاظ اجتماعی یک هنر فروتر و یک هنر فراتر داریم. هنر فروتر مخصوص عامه مردم است و هنر فراتر هنری است که آدم‌هایی که کمی به لحاظ فرهنگی بالاتر هستند آن را می‌پذیرند. این را که ارزش این سلیقه‌ها چگونه‌ است فرماندهان فرهنگی تعیین می‌کنند.
 

اثری از هانس ابینگ

 آنطور که من با خواندن کتاب «چرا هنرمندان فقیرند» متوجه شدم ابینگ می‌گوید هنر نباید به دنیای مادیات تعلق داشته باشد؟
 نویسنده توضیح می‌دهد که چرا اکثر هنرمندان فقیرند؛ یکی از دلایلی که برای این امر برمی‌شمرد این است که هنر مقدس شمرده می‌شود و از این رو هنرمندان حاضرند برای آن فداکاری کنند و از گرفتن پول بگذرند، به جای این که درآمد ریالی کسب کنند درآمد روانی به دست آورند و می‌تواند در کنارکار هنری مثلا کارمند باشد.

مفهومی وجود دارد به نام جریمه درآمدی که در بین هنرمندان بسیار زیاد است؛ یعنی من هنرمندم، لیسانس دارم، با این سن و با این پایگاه طبقاتی و همه این‌ها با کارمند اداره پست که لیسانس دارد و شبیه من است برابر است اما او ماهی چهار میلیون دریافتی دارد و من ماهی دو میلیون، حد فاصل بین این دو را جریمه درآمدی می‌گویند. هنرمندان به این دلیل که هنر را مقدس می‌دانند حاضرند فداکاری کنند و از بخشی از درآمدشان بگذرند و جریمه درآمدی بدهند. یکی از دلایل فقیر بودن هنرمندان بالابودن این جریمه درآمدی است.

بخشی از کتاب هم به اهمیت هدیه دادن به هنرمندان اختصاص دارد. این هدیه دادن شبیه همان پول خرید و فروش آثار نیست؟
خیر. چون در ایران چنین فضایی کم است شاید این موضوع کمی گنگ به نظر برسد. مثلا در کشوری مانند آمریکا بسیاری از کارهای هنری که انجام می‌شود یا کمک‌هایی که به هنر صورت می‌گیرد به این دلیل است که مالیات‌شان کمتر می‌شود. این‌ها را جزو حوزه هدیه در نظر می‌گیرند.  بسیاری دوست دارند اسپانسر هنر شوند زیرا در پرداخت مالیات و پرستیژشان تاثیر دارد. از این رو حجم هدیه در بازار هنر و هزینه‌های مصرفی هنر در کشورهای مختلف بالا است. مثلا ممکن است پنجاه درصد پول بازار کار شامل هدیه شود؛ یعنی پنجاه درصد درآمد هنرمندان از پول این هدیه تهیه می‌شود.

چرا باوجود پایین بودن درآمد این رشته هنر تا این اندازه جذاب است و مردم بسیاری به این سمت گرایش دارند؟ موضوعی که نویسنده در کتاب هم به آن اشاره کرده است.
همانطور که هنر مقدس است، هنرمند هم مقدس می‌شود. یعنی هنرمند ربطی به جهانی دارد که جهان مادی نیست. دلیل دیگرش این که هنرمندان درآمد روانی به دست می‌آورند یعنی به جای این که پول کسب کنند حال خوبی پیدا می‌کنند.

یعنی جایگاه اجتماعی بالاتری به دست می‌آورند؟
عموما این طور است؛ ولی در جامعه ما که ارزش‌های مادی مطرح است، چنین نیست.

نکته دیگری که هست، یک فریب‌کاری برای هنرمندان وجود دارد، بدین صورت که هنرمندان خود را فریب می‌دهند و دیگران هم دچار این فریب می‌شوند و ما نمی‌دانیم یک هنرمند اگر چقدر زحمت بکشد قادر خواهد بود دیده شود، یک‌سال، پنج سال یا بیشتر.

ابینگ در این کتاب هرموضوعی را که بررسی می‌کند هم در مقام هنرمند و هم در مقام اقتصاددان هنر نظرات خود را ارائه می‌دهد. برایم جالب است که همزمان در این دو حوزه نظرات متضادی ارائه می‌دهد.
هانس ابینگ دوست و استاد من، فردی باهوش است و تحملش بالاست به نظرم موفقیت کتابش در این است که توانسته این حوزه‌های به ظاهر متناظر را با یک ترتیب لذت بخشی کنار هم بچیند.

در پایان اگر مطلبی مانده بفرمایید.
اولین بار دانشگاه هنر اصفهان و انتشارات تحقیقات نظری کتاب «چرا هنرمندان فقیرند» را در اوایل دهه نود در چند نوبت با تیراژ سیصد منتشر کرد و در نهایت حدود 2500 نسخه چاپ شد. تا این که این کار را به نشر علمی و فرهنگی واگذار کردیم. در فروردین 95 کتاب بازبینی و صفحه‌آرایی شده را به نشر تحویل دادیم که سه سال در نوبت نشر ماند و با خلف وعده فراوان مواجه شد. در عرصه هنر یک اثر هنری سه سال منتظر چاپ بماند بسیار ناراحت کننده است. در این سال‌ها بازار نیاز داشت که بداند چه چیزهایی در جریان است و کتاب «چرا هنرمندان فقیرند» نیز جزو کتاب‌هایی است که مرجع محسوب می‌شود.

 از این گذشته مسائل دیگری که در این نشر وجود دارد این است که تلفظ اسامی خاص را به دلخواه خود تغییر می‌دهند. فردی که با او زندگی کردم و دوست من است و هزاربار دیدمش، نام آن را با اِعراب در کتاب می‌نویسم و اثر که چاپ می‌شود نام کمی تغییر کرده است و جور دیگری خوانده می‌شود. اگر در نحو جملات دست برده شود می‌گویم لحن ترجمه‌ای بود و آن را تغییر دادند اما نمی‌دانم بر چه اساسی اسامی خاص را تغییر داده‌اند.

 

انتشارات علمی و فرهنگی کتاب «چرا هنرمندان فقیرند؛ در آمدی بر اقتصاد استثنایی هنر» اثر  هانس ابینگ با ترجمه حمیدرضا شش‌جوانی و لیلا میرصفیان را در 568 در 1000 نسخه و با قیمت 50000 تومان منتشر کرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها