شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۸
شگردهای نویسندگی «مو یان» خیلی به «تریسترام شندی» نزدیک است

مهدی غبرایی می‌گوید: تجربه زیسته نویسندگان ایرانی، معمولا محدود است. پر و بال تجربه بسته است. و تجربه غیر مستقیم که از طریق فیلم و کتاب‌ها به دست می‌آید و یا شگردهایی که می‌تواند از دیگران بیاموزد را هم یاد نمی‌گیرد یا از سرچشمه نمی‌نوشد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ مهدی غبرایی علاوه بر آثار مهمی که از ادبیات جهان به فارسی ترجمه کرده و  از آن جمله می‌توان به آثار نویسندگانی چون ویرجینیا وولف، همینگوی و موراکامی و ایشی گورو اشاره کرد و  تجدید چاپ کتاب‌های آنها با ترجمه غبرایی در غرفه ناشرانی مثل افق موجود است، یک کتاب جدید هم از «مو یان» ،نویسنده چینی، با همکاری سحر قدیمی، ترجمه کرده که در  نمایشگاه کتاب امسال، در غرفه نشر ثالث رونمایی و عرضه شد. به بهانه حضور مهدی غبرایی در نمایشگاه کتاب تهران و حضور او در غرفه ایبنا، با او گفت‌و گویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید:

کتاب جدیدی با ترجمه شما در غرفه نشر ثالث رونمایی شد. کمی درباره این کتاب توضیح دهید.
کتاب پرحجمی از «مو یان»، برنده نوبل 2012 است به نام «طاقت زندگی و مرگم نیست». این رمان درباره خرده‌مالکی است که بعد از اصلاحات ارضی که زمین‌ها را بین دهقان‌ها تقسیم می‌کنند، او را دستگیر می‌‌کنند و می‌کشند. از اینجا داستان وارد حوزه سورئالیسم می‌شود؛ او را به دوزخ می‌برند. دوزخ فرماندهی دارد که من نامش را مالک دوزخ گذاشته‌ام. او شکایت می‌کند که من گناهی ندارم و این‌ها بی‌دلیل مرا کشته‌اند. و خواهش می‌کند که او را به زمین برگردانند. از همین جا کتاب اول شروع می‌شود با اسم «مصائب خر» چون او در قالب یک خر به این دنیا باز می‌گردد. مثل کتاب «کلیله و دمنه» که حیوانات حرف می‌زنند، در این کتاب هم این اتفاق می‌افتد. در این کتاب هم خر را می‌کشند و گوشتش را می‌خورند. بعد روایت به یک ورزا می‌رسد و بعد میمون و سگ و ... به این ترتیب، نیمی از چرخه تناسخ را طی می‌کند و این‌ها در قالب حیوانات، شاهد ماجراهایی هستند که برای انسان در آن کشور رخ می‌دهد. و به این ترتیب تا سال 2000 تاریخ چین را در این کتاب و در قالب طنز و کنایه و تمثیل و شعر خلاصه می‌کند.

بعد از اصلاحات ارضی به مسائل مختلف اجتماعی می‌رسد از کارزار ذوب آهن گرفته تا انقلاب فرهنگی و... می‌توان این کتاب را در جرگه ادبیات سورئالیسم بررسی کرد. خود نویسنده هم گاهی در کتاب حاضر است و حتی خودش را هم دست می‌اندازد. این کتاب در حدود هشتصد صفحه هست. نشر ثالث قرار گداشته بود که این کتاب را در نمایشگاه کتاب عرضه کند و موفق هم شد. «مو یان» در زبان چینی، یعنی حرف نزن یا خفه شو، این در واقع اسم مستعار این نویسنده است. پیش از این هم یک رمان و یک مجموعه داستان دیگر از او منتشر شده است.

با توجه به کار غریبی که در روایت «مو یان» وجود دارد، این غرابت چه جایگاهی در ادبیات چین دارد؟
آنها هم از رئالیسم شروع کرده‌اند و اتفاقا تحت تاثیر بسیاری از نویسندگان، رئالیسم سوسیالیستی، آنجا هم رواج داشته و ادبیاتی که دولت می‌پسندیده، همان رئالیسم سوسیالیستی بوده تا از کارگران و دهقانان و ... حمایت کنند. ولی از دهه 50 و 60 میلادی به بعد، نویسندگانی پا گرفتند که توانستند از طریق ترجمه یا از طریق مستقیم، به ندرت، با آثار غرب آشنایی پیدا کنند. البته همین‌جا هم بگویم که در ترجمه این کتاب، همکار هم داشتم و متاسفانه برای او مشکلی پیش آمد و نمی‌تواند این روزها بیاید.

همکار شما چه کمکی در ترجمه این کتاب کرده‌اند؟
خانم سحر قدیمی، نیمی از کتاب را ترجمه کرده است. چون این کتاب، بعد از اینکه برنده نوبل شد در دست من بود، منتها من هم به لحاظ سلامتی دچار مشکلاتی شدم.  بعد هم که بهبود پیدا کردم، موراکامی سر و کله‌اش پیدا شد، خالد حسینی و... تا اینکه  من به او پیشنهاد کردم تا کمک بکند، نیمه مانده کتاب هم ترجمه شود. حیف است. و ایشان قبول کرد و با هم کار کردیم.

شما از نویسنده چینی دیگری هم کتاب ترجمه کرده‌اید؟
من از نویسنده چینی دیگری به نام «یون هو آ» هم ترجمه کرده ام. او چند سالی از «مویان» کوچکتر است. او نوشتن را با تکنیک پسامدرن شروع کرد و بعد به سوی ادبیات رئالیسم آمد. کتاب او را هم با عنوان «زیستن» و با ترجمه من، نشر ثالث منتشر کرد. این کتاب، داستان ساده و سرراستی دارد. اما بسیار تاثیرگذار. به طوری که ویراستار نشر به من گفت: من نتوانستم هنگام خواندن این رمان، اشک نریزم.  ولی «مویان» بر عکس او بوده، اگر هم در کتاب‌های اولیه‌اش رئالیستی می‌نوشته، چون خودش هم عضو حزب کمونیست بوده و حتی در همین کتاب هم می‌گوید، اما همیشه با نگاه انتقادی نگاه می‌کرد و از رئالیسم به تدریج فاصله گرفت. ولی از بالزاک خوانده تا تریسترام شندی و... شگردهای نویسندگی او خیلی به تریسترام شندی نزدیک است. در طول کتاب هم مدام خودش را نقد می‌کند، تا فصل‌های آخر کتاب که راوی چهار، پنج فصل می‌شود و در نهایت هم خودش روایت را به دست می‌گیرد و تمام می‌کند. کتابی‌ است بسیار شیرین. من در پشت کتاب هم نوشته‌ام که در اوایل این کتاب از شیرینی و شهدش می‌خندید و در اواخر کتاب، های های گریه می‌کنید.  به نظر من کتاب بدیعی است که تا امروز کسی این کار را نکرده است. شاید کتاب افرادی مانند جورج اورول، پیش‌ زمینه کتاب او هستند.

در مقابل آنارشی «مویان» در خرق عادت در نوشتن، شجاعت نویسندگان ایرانی را در دیگرگونه نوشتن چطور می‌بینید؟
تجربه زیسته نویسندگان ایرانی، معمولا محدود است. به خصوص خانم‌ها که دست و بال‌شان بیشتر بسته است.  بنابراین پر و بال تجربه بسته است.  و تجربه غیر مستقیم که از طریق فیلم و کتاب‌ها به دست می‌آید و یا شگردهایی که می‌تواند از دیگران بیاموزد را هم یاد نمی‌گیرد یا از سرچشمه نمی‌نوشد.  من همیشه ماریو بارگاس یوسا را مثال می‌زنم. پشتوانه‌اش ادبیات غنی اسپانیایی، به اضافه بیست تا کشور آمریکای لاتین بود، استعداد خودش را هم اضافه می‌کنیم. از هجده، نوزده سالگی در متن فرهنگ فرانسه بود. فرانسه یاد گرفت. انگلیسی یاد گرفت. همه این‌ها را از اصل خواند. بعدها آلمانی هم یاد گرفت. من مجموعه مقالاتی از یوسا را ترجمه کردم به نام «موج‌آفرینی». نشر مرکز سال‌ها پیش آن را منتشر کرده بود، چهار پنج هزار نسخه‌اش رفت و دیگر تجدید  چاپ نشد. در این کتاب، وقتی که یوسا از همینگوی می‌نویسد، شما متوجه می‌بینید که این نگاه تک است و متعلق به خودش است. مثلا می‌گوید؛ «پاریس؛ جشن بی‌کران» بهترین اثر همینگوی است. دلایلش را هم می‌آورد. این کتاب را برادر من، فرهاد غبرایی ترجمه کرد که سال‌هاست از دست رفته. از سارتر که می‌نویسد، مثل هیچ کس نیست. همه را از اصل خوانده. شگردهای مفید را از این‌ها می‌گیرد و آن چه به دردش نمی‌خورد را دور می‌ریزد.

متاسفانه نویسندگان ما، حتی یک زبان خارجی نمی‌دانند و از اصل نمی‌خوانند. آنچه می‌خوانند از صافی ذهن من مترجم می‌گذرد که چه بسا دقیق هم نباشم.  خیلی‌ها که به فارسی هم نمی‌خوانند و این عیب نسل جوان نویسنده است. استثناها را که کنار بگذاریم، اما اغلب این‌ها وقت نمی‌کنند که کتاب بخوانند. لازمه کار نویسنده این است که بخواند، بخواند، بخواند با چند بار تکرار.  و بنویسد و دور بریزد. و ادعا را کنار بگذارد. من در مقدمه کتاب «مویان» هم آورده‌ام، بعد از مدتی، در چین گشایش فرهنگی پیش آمد. آنجا هم کتاب‌های زیر زمینی درمی‌آمد. تدابیری اندیشیدند که کتاب‌های زیرزمینی خیلی کم شود. می‌توانیم از آنها یاد بگیریم. با چین که مشکلی نداریم. تدابیری اندیشیدند که کتاب‌های زیرزمینی خیلی کم شود. در این گشایش فرهنگی، نویسندگانی نظیر «مویان» تحمل شدند. بعد از گرفتن نوبل هم عده‌ای گفتند او دولتی است، عده‌ای دیگر؛ چنین و چنان. اما اگر از کتابی لذت بردید، تمام این حرف‌ها را کنار بگذارید.

چه نگاهی به این دوره از نمایشگاه کتاب دارید؟
اگر بی‌شیله پیله بگویم؛ فرقی با نمایشگاه پارسال نمی‌بینم. فقط امیدوارم که برگزارکنندگان و مسئولان به بخش فرهنگی نمایشگاه؛ طبقه دوم شبستان توجه کنند. باید حمایت شود و گسترش پیداکند. برای برخی از دوستان که من هم با آنها همکاری داشتم، مشکلاتی پیش آمد. امیدوارم که بخش فرهنگی بر بخش تجاری بچربد. البته من با فروش کتاب در نمایشگاه مخالفتی ندارم. در نمایشگاه‌های دیگر دنیا کپی‌رایت رد و بدل می‌شود و امکان دارد حجم سرمایه بیشتری هم جا‌به جا شود. منتها بین ناشران و مترجمان و مولفان و...  ما در اینجا موضوع فروش کتاب را جا انداختیم؛ سنتی شد و جا افتاد. اما نمایشگاه محیط آرامش است. این همه سر و صدا و فروش کتاب‌های کمک درسی در شان نمایشگاه کتاب نیست. این کتاب‌ها را باید جدا کنند. هر چیز به جای خویش نیکوست. باید اصلاحاتی صورت بگیرد.
 
و کتاب‌های دیگر شما در انتشاراتی‌های دیگر؟
چاپ دوم «این ناقوس مرگ کیست» از همینگوی،  تجدید چاپ رمان «هرگز ترکم مکن» ایشی‌گورو و رمان «موج‌ها» ویرجینیا وولف که چاپ هفتمش در نشر افق منتشر شده است. و کتاب‌هایی دیگر در غرفه‌های دیگر...
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها