سه‌شنبه ۶ آذر ۱۳۹۷ - ۱۳:۰۷
​تصویری از مهمان‌نوازی ایرانی‌ها از لهستانی‌ها در «لبخندی برای سوفیا»

محمدرضا مرزوقی در رمان «لبخندی برای سوفیا» نگاهی به وقایع جنگ جهانی دوم و مهمان‌نوازی و حمایت ایرانی‌ها از لهستانی‌ها دارد که از نگاه‌ها دور مانده اما باید در یادها بماند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - «قرار بود اول بروند اراک که از آنجا گندم بیاورند. گفتند تمام جاده‌ها را نیروهای شوروی قرق کرده‌اند. تازه اگر به دست آن‌ها نمی‌افتادند ممکن بود گرفتار انگلیسی‌ها بشوند. انگلیسی‌ها شاید غارتشان نمی‌کردند، اما مثل نکیر و منکر دائم سوال و جواب می‌کردند و تا اشکالی توی کارشان نمی‌تراشیدند، دست برنمی‌داشتند. می‌گفتند گندم خوبی توی اراک عمل آمده که به داد مردم گرسنه رسیده بود، اما تمام گندم‌های دنیا هم کفاف مردمی که تو محله‌های پایین شهر و قصبه‌های دور و اطراف گرفتار شده بودند نمی‌داد. از خیابان شاپور به پایین گرسنگی بود و فقر.» این بخشی بود از رمان «لبخندی برای سوفیا» که به تازگی به قلم محمدرضا مرزوقی از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با تصویرگری نوشین صفاخو برای نوجوانان منتشر شده است.
 
مرزوقی درباره این کتاب به ایبنا می‌گوید: این رمان، بخشی از تاریخ جنگ جهانی دوم در ایران و تهران است که از نگاه‌ها دور مانده و باید به آن پرداخته شود و در یادها بماند که ما زمانی پذیرای لهستانی‌ها بودیم و از آن‌ها حمایت کردیم درحالیکه بسیاری از افراد به دلیل بیماری‌هایی که داشتند، از آن‌ها دوری می‌کردند. ولی در تاریخ آن طور که باید به آن اشاره نشده است و من می‌خواستم با نوشتن این رمان به آن بپردازم.
 
این نویسنده در ادامه بیان می‌کند: همانطور که در مقدمه کتاب «لبخندی برای سوفیا» هم به آن اشاره کرده‌ام، پیش از جنگ جهانی دوم آلمان هیتلری و اتحاد جماهیر شوروی به زمامداری استالین که دوست و متحد هم بودند به کشور لهستان یورش بردند و آن را اشغال کردند. آن‌ها لهستان را به دو بخش غربی و شرقی تقسیم کردند، غرب به آلمان رسید و شرق به اتحاد جماهیر شوروی. دولت استالین بخش زیادی از مردم شرق لهستان را برای بیکاری و کار اجباری به اردوگاه‌‌های سیبری فرستاد. چندسال بعد و در اوج جنگ جهانی دوم وقتی شوروی به متفقین پیوست، برای روشن شدن وضعیت زندانیان لهستانی با دولت بریتانیا وارد مذاکره شد. سرانجام قرار بر این شد تبعیدی‌ها را به نزدیک‌ترین کشور بی‌طرف، یعنی ایران، بفرستند تا بتوانند بعد از جنگ، ترتیب بازگشت آن‌ها را بدهند.
 
نویسنده «تل عاشقون» می‌افزاید: براین اساس از 1320 تا 1322 حدود 300 هزار نفر از مردم لهستان با کشتی از سیبری به سوی ایران کوچ داده می‌شوند. این افراد زندانی‌های استالین بوده‌اند و در زندان‌های کار اجباری زندگی می‌کرده‌اند. ابتدا به بندر پهلوی و سپس با کامیون به شهرهای مختلف ازجمله قزوین، تهران، اصفهان و اهواز می‌روند و بعد از سال 1323 از اهواز به سمت آفریقا می‌روند و بعد دوباره به سوی کشورهای خودشان برمی‌گردند.
 
به گفته مرزوقی، این‌ مهاجران وقتی به ایران می‌رسند بیماری‌هایی مانند وبا و حصبه داشته‌اند و خیلی‌ها به آن‌ها نزدیک نمی‌شدند اما مردم ایران رفتار خوبی با لهستانی‌هایی که به ایران می‌آیند نشان می‌دهند و با اینکه خودشان در مضیقه غذایی هستند اما غذایشان را با آن‌ها قسمت می‌کنند و این شعار نیست بلکه واقعا اتفاق افتاده است.
 
نویسنده «بارداری بی‌هنگام آقای میم» درباره محتوا و فضای داستان نیز توضیح می‌دهد: قصه از جایی شروع می‌شود که یکی از کشتی‌هایی که این مهاجران را از سیبری به ایران حمل می‌کرده در بندر پهلوی (انزلی) پهلو می‌گیرد و مهاجران را پیاده می‌کند. یکی از این مهاجران دختری به نام سوفیا است که هرگز لبخند نمی‌زند و بسیار دلگیر و غمگین است. خانواده‌اش را از دست داده و در روسیه مورد تعدی قرار گرفته است. و از 12 سالگی تا الان که 16 ساله است در اردوگاه‌های سیبری با مادربزرگش زندگی کرده و بقیه اعضای خانواده‌اش را از دست داده است.
 
نویسنده مجموعه «بچه محل نقاش‌ها» ادامه می‌دهد: کل داستان از مسیر انزلی تا تهران می‌گذرد. مملکت دو قسمت شده و یک قسمت آن به دست روس‌ها و یک قسمت به دست انگلیسی‌ها افتاده است و شاه جوان هم قدرت زیادی در ایران ندارد. روس‌ها مردم را خیلی اذیت می‌کنند به همین دلیل سوفیا و مادربزرگش سوار کامیونی می‌شود که متعلق به دایی «حمید» یعنی شخصیت اصلی این داستان است. حمید به همراه برادرش جمشید نیز در این کامیون هستند. ارتباط عاطفی بین سوفیا و حمید که هم سن اوست شکل می‌گیرد و چون هر دو، تا حدی زبان انگلیسی بلدند تنها رابط بین ایرانی‌ها و لهستانی‌های مهاجری می‌شوند که به ایران آمده‌اند.در مسیر راه از انزلی تا تهران اتفاقاتی می‌افتد و این دو به هم وابستگی پیدا می‌کنند و حمید تنها کسی است که باعث می‌شود بعد از سال‌ها لبخندی روی لب سوفیا بیاید چون سوفیا از 12 سالگی‌اش در تبعیدگاه‌های سیبری بوده و حمید به او کمک می‌کند تا در کمپ لهستانی‌ها در دوشان‌تپه تهران (محل احداث استادیوم شیرودی) زندگی کنند.

 
 

مرزوقی در بخش دیگری از سخنانش به نقش پوران فرخ‌زاد برای نوشتن این رمان اشاره می‌کند و می‌گوید: پوران فرخ‌زاد مشاوره زیادی در این زمینه به من داد و خاطرات زیادی از آن دوره داشت چون در آن زمان فرخ‌زادها در نوشهر زندگی می‌کردند و خاطرات زیادی برایم تعریف کرد که در نوشتن داستان کمک قبل توجهی به من کرد. حتی به یاد داشت زن‌های ایرانی در آن زمان پالتو پوست‌های زنان‌ لهستانی را از آن‌ها می‌خریدند چون پالتو پوست در ایران زیاد نبود و خاطرات ارزشمند دیگر. به همین دلیل کتاب را به او تقدیم کرده‌ام.
 
خالق «عاتکه» در ادامه توضیح می‌دهد: از منابع دیگری که برای نوشتن این داستان از آن‌ها بهره برده‌ام بانوی لهستانی به نام آنا افخمی بود که 20 سال پیش که تازه به تهران آمده بودم این شانس را داشتم که با او که در بچگی از لهستان به ایران مهاجرت کرده بود و همه اعضای خانواده‌اش را از دست داده بود، آشنا شوم و خاطراتش را از زمان گذشته و درباره مهاجرتش بشنوم و این هم یکی از پایه‌های داستان من بود. البته فیلم‌هایی هم از مهاجرت لهستانی‌ها به ایران و عکس‌هایی از آن دوران نیز دیده‌ام و برای تصویرگر کتاب فرستادم که از آن‌ها بهره ببرد.
 
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کتاب «لبخندی برای سوفیا» را در قالب 160 صفحه با شمارگان هفت‌هزار نسخه و قیمت 100 هزار ریال منتشر کرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها