سیوپنجمین جشنواره فیلم کوتاه تهران؛ بخش کتاب-سینما/13
کارگردان «بیزمین»: آرزویم اقتباس از جنایت و مکافات داستایفسکی است
سرور مهدیبیگی میگوید: وقتی شما از تاریخ بیهقی تا همین زمان حال نثر فارسی را مطالعه میکنی، متوجه میشوی که این ادبیات پتانسیل بالایی برای روایت و فضاسازی و قصه دارد.
مدت فیلم «بیزمین» 15 دقیقه است و در خلاصه این داستان آمده است؛ داستان در حومه شهری صنعتی روایت میشود، کارخانجاتی نیمه ورشکسته که همه چیز در آن معلق، گنگ و نیمهکاره رها شده است.
کارگردان این فیلم درباره دلیل انتخاب داستانی از بیژن نجدی در گفتوگو با خبرگزاری ایبنا گفت: من عامدانه سراغ بیژن نجدی برای اقتباس رفتم. بیژن نجدی زبانی شاعرانه و قابل بحث دارد و به خصوص این خصیصه در مجموعه داستان «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» قابل مشاهده است که فکر میکنم تنها کتابی است که در زمان زنده بودن این نویسنده به چاپ رسیده.
مهدیبیگی درباره خصوصیات داستانهای بیژن نجدی که امکان اقتباس بسیاری از آثار او را فراهم میکند، توضیح میدهد: رشته تحصیلی من ادبیات بوده و بعدها وارد سینما شدم، بیژن نجدی همیشه جزو نویسندگانی بوده که دوست داشتم از او اقتباس کنم. به این دلیل که نجدی بهواسطه عنصر مهم زبان، فضایی را خلق میکند که مرا با این چالش روبهرو میکند که چطور میتوانم آن فضایی را که در کلمه اتفاق میافتد تبدیل به تصویر کنم. از قضا من قصدم اقتباس عینبهعین نبوده و بیشتر از اینکه دغدغه من این باشد که قصه چه گفته، این مساله برای من مهم بوده که این نویسنده با زبان در فضا چه کرده است. در فیلم من قصه به کمرنگترین شکل خودش رسیده و آن چیزی که برای من مهم بوده این است که آن کاری که نجدی با زبان خود در فضا کرده، من با تصویر در فیلم خود انجام بدهم و معلقوارگی، سردی و بار لغات به کار رفته در داستان را از طریق تصاویر فیلم خودم منتقل کنم.
این کارگردان درباره دلیل کمتر بودن اقتباس از نویسندههای معاصر همنسل خود عنوان میکند: من اصالتا شیرازی هستم و از نوجوانی عضو انجمن نویسندگان حافظیه بودم، در آنجا گلشیری، هدایت و نجدی میخواندیم. شاید لازم است که برای نویسندگان معاصر امروز هم زمانی بگذرد و قصههایشان نشر پیدا کند و بیشتر جا بیفتد تا بیشتر شناخته شوند و مورد اقتباس قرار گیرند.
این فیلمساز درباره دلیل اصلی اقتباس بیشتر از نویسندگان دهههای قبل معتقد است: دلیل این امر میتواند این باشد که بیشتر این نویسندگان مانند نجدی، هدایت، چوبک و... در دوره زندگی خودشان مظلوم واقع شدند و ما امروز تازه متوجه ارزش کارهای آنها شدهایم و دلیل بازگشت ما به آنها نیز همین است. کمااینکه در میان جدیدترها، آنهایی که سردمدار هستند مانند ابوتراب خسروی که از نسل آنهاست، همان رگه زبانی را ادامه میدهد و زبانمحوری، کار را برای تبدیل آن داستانها که روایت پیچیدهای دارد، به سینماییشدن سختتر میکند. اما بیژن نجدی پتانسیلهای سینماییشدن زیادی دارد. کما اینکه این مساله بدان معنی نیست که از نسلهای جلوتر نمیشود اقتباس کرد اما همانطور که گفتم این نویسندگان حقشان در دوره خودشان تمام و کامل ادا نشده است.
این کارگردان درباره علت اقتباس خود توضیح میدهد: در اکثر فیلمهایی که اخیرا میبینیم ادبیات خیلی کمرنگ است و من همیشه دنبال این بودم که خط ربط ادبیات به سینما را پیدا کنم چون به نظرم ما ادبیاتی بسیار غنی داریم و تلفیق آن با سینما به لحاظ زبان و اقلیم حرف بسیاری برای گفتن دارد. اما منظورم اقتباسی سنتی و عین به عین قصه نیست. همانطوری که در فیلم خودم دیالوگها و کنشها به حداقل رسیده که به دو دلیل است. دلیل اول به دغدغه فضاسازیام برمیگردد و دلیل دوم این است که شخضا نگاهم این است که در دورهای زندگی میکنیم که با وجود تکنولوژی و آگاهی و اشراف زیادی که بر اهم اخبار داریم اما از همه دورهها هم منفعلتر شدیم و انگار که نمیتوانیم عکسالعمل نشان بدهیم و در جایی که ناگوارترین اتفاقها میافتد باز هم میبینیم که هیچ کنش و واکنشی نداریم.
بسیاری از فیلمسازان بر این باورند که فضای ذهنی آنها به نویسنده خاصی نزدیک است و انتخاب اول آنها برای اقتباس نویسنده خاصی است. این فیلمساز اولویت خود را برای اقتباس اینگونه توضیح میدهد: من قطعا به ادبیات فارسی به واسطه مطالعاتی که این سالها داشتهام خیلی مسلطتر هستم و قطعا بهتر میتوانم با این ادبیات کار کنم اما در عین حال اتودهای مختلفی هم روی چخوف و کافکا زدهام و یکی از آرزوهایم این است که یکی از صحنههای جنایت و مکافات داستایفسکی را کار کنم. اولویت من این است که ببینم کدام داستان به به فکر من نزدیکتر است و اصراری بر ایرانی بودن یا خارجی بودن آن ندارم. اما ادبیات ایران پتانسیل فراوانی برای اقتباس دارد. البته ادبیات روس هم به فرهنگ ما نزدیک است و ممکن است در کارهای بعدی سراغ ادبیات روس برای اقتباس بروم.
سروستانی درباره ضرورت اقتباس و ضربهای که اصرار بر مولف بودن برخی سینماگران به سینما میزند، معتقد است: به نظر من مولف بودن یک سینماگر با اقتباس کردن هیچگونه منافاتی با هم ندارند چون خواه ناخواه شما به عنوان یک سینماگر با یک جهانبینی خاص سراغ یک نویسنده و داستان میروی و دقیقا فلسفه اقتباس و برداشت آزاد همین است که آن اثر را از آن خودت کنی. اما اینکه چرا سمت ادبیات کمتر میروند به این دلیل است که زیاد با ادبیاتمان آشنا نیستیم. وقتی شما از تاریخ بیهقی تا همین زمان حال نثر فارسی را مطالعه میکنید، متوجه میشوید که این ادبیات پتانسیل بالایی برای روایت و فضاسازی و قصه دارد. به نظرم در این شرایط که فیلمنامههای ما ضعیف است بهترین فرصت است که ادبیات ما به جهانبینی ما بیفزاید.
نظر شما