یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۵
امتیاز ده رمانم را 50 میلیون به شخص دیگری واگذار کردم

عطیه شیخ احمدی که از سال 1369 دچار ضایعه قطع نخاع شده، با اراده‌ای مثال‌زدنی، ناامیدی را از خود دور کرده و روی ویلچر 25 رمان خواندنی نوشته است. وی می‌گوید: «دکترهای تهران از همان روزهای نخست می‌گفتند که مدت کوتاهی بیشتر زنده نمی‌مانم. پدر و مادرم به امام رضا (ع) متوسل شدند؛ عنایت آن حضرت شامل حالم شد و به زندگی بازگشتم. دست‌هایم به حرکت درآمد و امروز 27 سال از زمانی که قرار بود دیگر در دنیا نباشم، می‌گذرد.»

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زهرا حقانی: زمان‌هایی در زندگی ما وجود دارد که احساس می‌‌کنیم توان یا انگیزه لازم برای انجام یک کار و به سرانجام دلخواه رسیدن را نداریم. به بیان امام صادق (ع): «وقتی چیزی می‌خواهی پس بپندار (تصور کن) که خواسته تو دم در است (اجابت شده)». انسان مجموعه‌ای از خواستن و توانستن است، اما زمانی می‌توان او را صاحب اراده دانست که بتواند در هر شرایطی برای تحقق خواسته‌هایش حرکت کند. یکی از محرک‌های تقویت اراده حتی در دشوارترین موقعیت‌ها، دیدن افرادی است که به‌صورت مادرزادی یا در اثر حوادث روزگار، بخش‌های مهمی از سلامتی و توان جسمانی خود را دارا نیستند، اما با این وجود توانسته‌اند فعل «خواستن، توانستن است» را به زیباترین شکل، معنا کنند. این‌ افراد نمونه‌ای بی‌نظیر از مخلوقات خداوند هستند که به این باور رسیده‌اند که «معلولیت محدودیت نیست» و می‌توان با وجود نقص جسمانی، والاترین استعدادهای درونی را شکوفا کرد.
 
در حاشیه حضور در هفتمین نمایشگاه کتاب کردستان که 13 تا 18 اسفندماه 1396 در شهر زیبای سنندج برپا شد، با یک نمونه بارز از این انسان‌های موفق با دنیایی استعداد آشنا شدم که انگیزه و روحیه‌اش تلنگری به خودِ من بود که هنوز کارها و اهداف زیادی در این دنیا دارم که با کمی اراده و تغییر نگرش، قابل دسترسی است. بانوی مهربانی که با رویی خوش و چهره‌ای مصمم در گوشه‌ای از سالن نمایشگاه، در کنار میزی نشسته و رمان‌های تالیفی‌اش روی میزی چیده شده در کنارش قرار داشت. در مدت برپایی نمایشگاه، دوستی بین من و او شکل گرفت و در همکلامی و شنیدن گوشه‌هایی از زندگی‌اش، برآن شدم تا آن‌ها در قالب این نوشتار به تصویر بکشم.
 
خود را اینطور معرفی کرد
سیده عطیه شیخ احمدی، متولد۱۳۵۰هستم. لیسانس ادبیات دارم. در سال 1369 در حین استقبال از آزادگان از پشت‌بام سقوط کردم و دچار ضایعه قطع نخاع از ناحیه گردن شدم. هشت روز در بیمارستان توحید سنندج بستری بودم که دکترها از درمان من قطع امید کرده و مرا به تهران انتقال دادند. سه ماه نیز در بیمارستان امام خمینی (ره) تهران بستری بودم. دکترهای تهران از همان روزهای نخست می‌گفتند که مدت کوتاهی بیشتر زنده نمی‌مانم. پدر و مادرم به امام رضا (ع) متوسل شدند؛ عنایت آن حضرت شامل حالم شد و به زندگی بازگشتم. دست‌هایم به حرکت درآمد و امروز 27 سال از زمانی که قرار بود دیگر در دنیا نباشم، می‌گذرد.
 
از چه زمانی نوشتن را شروع کردی؟
وقتی به لطف خداوند و عنایت ویژه امام رضا (ع)، توان و حرکت دست‌هایم برگشت، نذر کردم که به شکرانه این نعمت دوباره، کتاب بنویسم. 19 سال است که قلم به‌دست گرفته و 25 رمان نوشته‌ام. تاکنون 10 رمان در حوزه‌های اجتماعی و خانواده با عنوان‌های «فرار از فرار»، «تنهایی»، «دل‌شکسته»، «بخاطر تو»، «انتظار»، «آشنایی»، «بازیچه»، «فریب‌خورده»، «اقیانوس خوشبختی» و «عشق واقعی» را چاپ کرده‌ام که از سوی انتشارات «آوش» تهران منتشر شده و تمام هزینه‌های چاپ کتاب‌ها نیز بعهده خودم بوده، اما به دلیل هزینه‌های زیاد چاپ کتاب، هنوز موفق به چاپ دیگر رمان‌هایم نشده‌ام. استقبال از 10 رمان چاپ شده به لطف خدا خوب بوده و تعدادی از آن‌ها به چاپ‌های دوم و سوم نیز رسیده‌اند.
 
کدامیک از رمان‌هایت را بیش از بقیه دوست داری و چرا؟
«فرار از فرار» را از همه بیشتر دوست دارم، چون شخصیت اصلی آن خانمی است که سختی‌های زیادی کشیده و با اراده در نهایت به موفقیت رسیده است. این کتاب با استقبال خوب مخاطبان، به چاپ سوم رسیده و صحبت‌هایی صورت گرفته که از روی داستان آن فیلمی نیز ساخته شود.
بخش عمده نوشته‌هایم از تخیلات خودم الهام گرفته و بخشی دیگر نیز شنیده‌ها و دیده‌هایم در بطن زندگی واقعی است که آن‌ها را پرورانده و با تخیلات خودم پیوند می‌زنم.
 
کتاب‌ها را چطور به فروش می‌رسانی؟
بیشتر از طریق حضور در نمایشگاه‌های کتاب، رمان‌هایم را به فروش می‌رسانم که البته حضور در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران نیز برایم با مشکلاتی همراه بوده است. دو سال پیش که همراه دو خواهرم برای حضور در این نمایشگاه به تهران آمدم، از سوی بهزیستی در زمینه اسکان کم‌لطفی صورت گرفت؛ خوابگاهی که به من اختصاص دادند، زیرزمینی با 35 پله بود که گفتم چطور با ویلچر از 35 پله پایین و بالا بروم!؟ بازهم ناشر مهربان آثارم که وظیفه‌ای در قبال کمک به من نداشت، از روی انسانیت به دادم رسید و با زحمت فراوان ما را به منزل خودشان منتقل کرد و تا روزی که زنده‌ام این محبت او را فراموش نمی‌کنم و شاید هیچوقت نتوانم لطف و محبت‌های این انسان شریف را جبران کنم.
تعدادی از کتاب‌ها نیز با 30 تا 35 درصد کسر در کتابفروشی‌های سنندج عرضه می‌شوند. البته کتاب‌شهر بدون هیچ کسری کتاب‌هایم را به فروش می‌رساند و تمام عایدی آن به خودم تعلق می‌گیرد.
علیرغم میل باطنی، به دلیل نیاز مالی که داشتم، ناچار به فروش امتیاز 10 عنوان از کتاب‌هایم شدم. به نسبت تعداد صفحات و حجم کتاب‌ها، امتیاز هر رمان را بین 5 تا 6 میلیون تومان واگذار کردم. پنج رمان چاپ نشده دیگر دارم و در حال نوشتن رمانی دیگری نیز هستم.
 
فروختن امتیاز کتاب‌هایی که برای هرکدام از وقت و احساست هزینه کردی، سخت نبود؟
خانمی که امتیاز کتاب‌ها را از من خرید می‌گفت که من استعداد نویسندگی ندارم، ولی آرزو دارم به‌عنوان نویسنده آثاری به نام من به چاپ برسد، ولی شما بازهم می‌توانی بنویسی. گفتم من کمک می‌کنم تا بتوانید بنویسید ولی اصرار داشت کتاب‌های آماده را بخرد. لحظه‌ای که به ناچار و به دلیل نیاز مالی، امتیاز 10 کتابم را فروختم، گریه کردم و حس مادری را داشتم که فرزندانش را به اجبار می‌فروشد.
 
گویا در زمینه دریافت وجه فروش کتاب‌ها هم مشکلی وجود داشت. در صورت تمایل، در این زمینه بیشتر توضیح بده.
آن خانم اصفهانی به من گفت برای سهولت دریافت وجه در موسسه آرمان سنندج حسابی باز کنم تا پول را به آن حساب واریز کند. اعتماد کرده و در آن موسسه حسابی باز کردم، ولی یک ماه پس از واریز پول به دلایلی آن موسسه تعطیل شد و تا امروز تنها موفق به بازپس‌گیری 18 میلیون شده‌ام و 32 میلیون تومان دیگر باقی مانده که شکایت هم کردم، ولی عنوان شد که نباید در یک موسسه خصوصی حساب باز می‌کردید.
 
چقدر کتاب می‌خوانی و معمولا چقدر از وقتت را در طول یک روز به نوشتن اختصاص می‌دهی؟
خیلی کم فرصت خواندن پیدا می‌کنم و بیشتر مشغول نوشتن هستم. گاهی در طول کارهای هنری ازجمله قلاب‌بافی نیز انجام می‌دهم که به دوستانم هدیه می‌دهم و اگر سفارشی هم باشد آن‌ها را آماده و به فروش می‌رسانم. بیشتر شب‌ها که فکرم بازتر است، دست به قلم می‌برم. آخرین کتابم را به تازگی به پایان رساندم و برایش عنوان «عشق ماندگار» را انتخاب کردم.
 
ناگفته‌ پایانی...
سال گذشته در جریان برپایی نمایشگاه کتاب سنندج، آقایی آمد و گفت همسرم باردار بوده و فردا باید وضع حمل کند و بسیار ناآرام است، کتابی می‌خواهم که او را مشغول و کمی آرام کند. کتاب «دلشکسته» را به او پیشنهاد کردم. آن زن پس از مطالعه کتاب، بسیار تحت تاثیر قرار گرفته و اسم دخترش را نگین که یکی از شخصیت‌های داستانم بود، گذاشت. چند روز پیش در همین نمایشگاه با دخترش آمد. سال 92 نیز خانمی که در آستانه جدایی از همسرش قرار داشت، در نمایشگاه کتاب «فرار از فرار» را خرید و پس از خواندن کتاب که چگونه شخصیت اصلی داستان از پس مشکلات و سختی‌های بسیار دشوار زندگی برآمده، از طلاق منصرف شده  و عنوان کرد زنی که شخصیت اصلی داستان بود با وجود آن همه سختی حاضر به جدایی از همسرش نشد، حال من چرا باید بخاطر مسائل جزئی زندگی‌ام را از هم بپاشم. 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • فرد ۱۳:۰۶ - ۱۳۹۷/۰۳/۲۹
    این شرم آوره و خواهشا پیگیری قضایی کنید. یعنی چی یه خانم میاد چند رمان رو میخره و بعد به اسم خودش چاپ میکنه؟ این فریب افکار عمومیه. فرض کنید مثلا لو بره که اقای محمود دولت ابادی نویسنده رمانهاش نیست و اونا رو از یکی دیگه خریده! این واقعا افتضاحه. عطیه شیخ احمدی هم اشتباه کرده. فوقش میتونست هزینه چاپش رو از اون خانم بگیره و در عوض سود فروشش رو بهش بده. ایبنا خواهش میکنم وارد ماجرا شو و پیگیری کن

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها