چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۳
«تفسیر المیزان» برای اثبات اعتبار علامه طباطبائی کفایت می‌کند

عضو هیات علمی انجمن حکمت و فلسفه ایران در پاسخ به آیت‌الله میلانی مبنی بر اینکه علامه طباطبائی حرف تازه و نوآوری در مباحث فلسفی نداشته، بیان کرد: اگر علامه طباطبایی حرف تازه‌ای نداشته، پس چرا تا این حد از ایشان و آرا و آثارش برآشفته می‌شوند. «تفسیر المیزان» برای اثبات اعتبار علامه کفایت می‌کند.

حجت‌الاسلام دکتر عبدالله محمدی در پاسخ به مباحث مطرح شده در گفت‌و‌گوی آیت‌الله حسن میلانی با ایبنا در تاریخ 18 مهر 1396 در زمینه فلسفه اسلامی و آرای علامه طباطبائی به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: «مسئله‌ای که در این گفت‌و‌گو به آن پرداخته شده، چیز جدیدی نیست و در طول تاریخ بارها تکرار شده و در قالب مقالات و کتاب‌های مختلف، نقدهای کیفی در پاسخ به این مساله ارائه شده است. ایشان هم بارها در مقالات و سخنرانی‌ها به این بحث پرداخته است.»
 
استادیار گروه فلسفه علوم انسانی اسلامی در انجمن حکمت و فلسفه ایران عنوان کرد: «چند محور اصلی در این گفت‌و‌گو وجود دارد که باید به آن‌ها پاسخ داده شود. ایشان در بخشی از این مطلب عنوان کرده که فلاسفه اسلامی چیزی از خود ندارند و همه گفته‌هایشان تکرار مباحث فلاسفه غرب و یونان است. در این‌باره باید گفت که وقتی فلسفه وارد کشورهای اسلامی شد، مسلمانان مترجم نبودند و اینطور نبود که همه آثار ترجمه شوند. بسیاری از آثار از جمله آرای اساطیری یونان باستان هم ترجمه نشدند. مسلمانان حتی در ترجمه گزینش‌گر بودند. فیلسوفان مسلمان هیچ‌گاه شاهد صرف نبودند. وقتی جوزجانی، شاگرد بوعلی سینا هم از او می‌خواهد یکی از آثار ارسطو را نقد کند، او نمی‌پذیرد. مسائل فلسفی ابتدا 200 مورد بودند، ولی وقتی به ابن سینا رسید، 700 مساله شد که نشانه رشد این حوزه است.»
 
این استاد دانشگاه ادامه داد: «تاثیر فلسفه اسلامی بر فلسفه یونان در چهار محور قابل بررسی است؛ نخست اینکه آموزه‌های وحیانی اسلام، به مسائل فلسفی جهت می‌دهد. مهم‌ترین مساله در یونان «آرخه» ولی در فلسفه اسلامی مهم‌ترین مساله «خدا» است. ارسطو در فلسفه خدا و مبدأ، چهار صفحه نوشته، ولی ابن سینا در این‌باره 100 صفحه نوشته است. محور دوم این است که در فرهنگ اسلامی مسائل جدیدی مطرح و استدلال‌های متعددی از سوی فیلسوفان مسلمان ابداع شد. در کتاب‌های فلسفی برای ابطال تسلسل، 10 استدلال داریم که یکی برای ارسطو و بقیه از ابداعات مسلمانان است. بسیاری از مسائل دیگر مانند اقسام وحدت و کثرت، تقابل وجود ماهیت، حرکت جوهری، تحلیل علم الهی و فاعلیت به تسخیر نیز در فلسفه یونان اصلا مطرح نبودند و در فلسفه اسلامی بسط پیدا کردند.»
 
محمدی در تبیین سومین محور مرتبط با این موضوع نیز گفت: «استدلال‌های جدیدی را فیلسوفان مسلمان ابداع کردند، مانند قوانینی که بر «تجرد نفس» وجود دارد یا «برهان صدیقین» که از روایات بدست آمده است. چهارمین محور نیز، استفاده از وحی برای تصحیح اشتباه است. فیلسوفان وقتی برهانی را اقامه می‌کردند با استناد به وحی می‌توانستند بفهمند آیا برهان نتیجه درستی داشته یا نه. مثلا در مساله «حدوث» ‌که در مصاحبه موردنظر به آن اشاره شده، میرداماد چون «حدوث» را در روایات یافته، مساله «حدوث دهری» را مطرح کرد تا هماهنگی متون وحیانی با فلسفه تامین شود. یا ملاصدرا  با استناد به همین متون بود که قائل به «حدوث زمانی» از راه «حرکت جوهری» شد. این موارد نشان می‌دهد که فلسفه اسلامی در محیط فرهنگی اسلام هم رشد کمی و هم رشد کیفی داشته است. امروز تنها یک کتاب مجزا و کامل درباره نوآوری‌های ابن سینا داریم که در حدود 500 صفحه گردآوری شده است.»
 
عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران، تصریح کرد: «بسیاری از متون و روایات ما بدون اطلاع از معارف حکمت متعالیه، قابل فهم نیست. بنابراین نمی‌توان گفت که فلسفه اسلامی هیچ تفاوتی با فلسفه یونان نداشته است. البته تمامی بحث‌های مطرح شده به این معنا نیست که بگوییم فیلسوفان مسلمان هیچ اشتباهی نداشتند. همانطور که فقها و محدثان و متکلمان هم اشتباه می‌کنند، ولی به این معنی نیست که مسیر فقه و کلام غلط است یا معنای عقلانیت و فلسفه غلط باشد.»
 
وی با اشاره به موضوع تقابل فیلسوفان با ائمه و انبیاء که در سخنان میلانی مطرح شده، توضیح داد: ایشان در مصاحبه گفته که فیلسوفان با ائمه و انبیاء تقابل داشته و باعث خانه‌نشینی آنها شده‌اند، ولی مشخصا اشاره نکرده که کدام فیلسوف یا نظریه فلسفی باعث خانه‌نشینی کدام یک از ائمه شده است؛ برعکس در میان فیلسوفان مسلمان همه بر این نکته تاکید دارند که پایبند به معارف اسلامی باشند. مثلا میرداماد تصریح کرده که ما هیچ‌گاه از قرآن و روایات عبور نمی‌کنیم و یا ملاصدرا می‌گوید نفرین بر آن فلسفه‌ای که قوانین آن مخالف کتاب و سنت باشد. حضرت امام خمینی (ره) نیز می‌فرمایند که حرف‌های فیلسوفان در منظومه ادعیه، روایات، صحیفه سجادیه، نهج‌البلاغه و قرآن یافت می‌شود. علامه طباطبایی هم می‌گوید در فلسفه اسلامی معارفی مانند «وحدت حقه» وجود دارد که در فلسفه شرق و غرب سابقه نداشته، چراکه از قرآن و روایات استنباط شده است.
 
محمدی در تکمیل این بحث با اشاره به بیانات شهید مطهری درباره آرای ملاصدرا در این زمینه گفت: شهید مطهری تصریح می‌کند که آرای ملاصدرا از جمله مساله «اثبات خدا» با «صرف‌الوجود بودن خدا»، تحت‌تاثیر نهج‌البلاغه بود. شهید مطهری عقیده داشت معارفی که در فلسفه اسلامی وجود دارد چون از جانب اهل بیت (ع) بوده، هیچ سابقه‌ای در فلسفه یونان نداشت و فلسفه یونان هزار سال دیگر هم به آنها نمی‌رسید. فارابی نیز در بحث «برهان صدیقین» به این آیه استناد می‌کند: «اولم یکف بربک انه علی کل شیء شهید» و یا به این روایت تکیه می‌کند: «وجوده اثباته». ملاصدرا نظریه «حرکت جوهری» را از قرآن استفاده می‌کند و 5 آیه برای آن معرفی کرده است. ملاصدرا همچنین برای نظریه «بسیط الحقیقه» خود به عبارت «الحی القیوم» از آیة‌الکرسی اشاره کرده و می‌گوید کل معارف حکمت متعالیه را از این عبارت می‌توان استنتاج کرد.
 
این نویسنده و پژوهشگر حوزه فلسفه در ادامه بیان کرد: کتاب‌های متعددی داریم که رابطه فلسفه اسلامی با متون روایی را نشان داده و اثبات می‌کنند که معارف فلسفه نه تنها در تقابل با دین نیست، بلکه ریشه در روایات ما دارد. به‌عنوان مثال جواد خرمیان، سه جلد کتاب با عنوان «قواعد عقلی در قلمرو روایات» نوشته است. آیت‌الله جوادی آملی نیز در کتابی به نام «حکمت نظری و عملی در نهج‌البلاغه» به 40 اصل فلسفی در نهج‌البلاغه اشاره می‌کند. همچنین کتاب دیگر ایشان با عنوان «فلسفه الهی از منظر امام رضا (ع)» نشان می‌دهد معارف فلسفی تا چه اندازه با احادیث امام رضا (ع) نزدیک است.
 
وی همچنین درباره محور سوم نظرات میلانی، مبنی بر اینکه فلسفه و عرفان نه تنها انسان‌ساز نیست، بلکه انسان را به گمراهی می‌کشاند، به چند مصداق اشاره کرد: حضرت امام (ره) وقتی می‌خواست کمونیسم را با آن عظمت از گمراهی دربیاورد و مسیر انحطاط کمونیسم را یادآوری کند، نامه‌ای به گورباچف، رهبر شوروی نوشت و در آن از بزرگان و سران شوروی دعوت کرد که آثار بوعلی سینا، فارابی، سهروردی، ملاصدرا و ابن عربی را مطالعه کنند. یعنی از نظر امام خمینی (ره)، راه نجات جامعه کمونیستی، آشنایی با مباحث فلسفی بود. دوم دی‌ماه 1357، حسنین هیکل، روزنامه‌نگار مشهور عرب از امام (ره) سوال کرد که کدام کتاب‌ها از کدام شخصیت‌ها غیر از قرآن، بیشترین تاثیر را بر شما داشتند و ایشان در پاسخ فرمود که در فلسفه ملاصدرا، در حدیث «اصول کافی» و در فقه کتاب «جواهر». این نشان می‌دهد که یک ضلع فکری امام (ره)، مباحث فلسفی بوده و هر تفسیری از انقلاب امام شود که نقش فلسفه در آن کمرنگ یا مغفول باشد، تحریف امام است.
 
محمدی تاکید کرد: ما معتقدیم فلسفه اسلامی، جامعه‌ساز است چون سلاح اصلی ما در برابر شبهات عقلی که از غرب و جریان الحاد وارد می‌شود، بحث‌های فلسفی است. مرحوم علامه طباطبائی در سال‌های پیش از انقلاب که مارکسیسم در خانواده‌های متدین در حال نفوذ بود، با سلاح فلسفه مارکسیسم را از بین برد. بحث‌های روشنفکری دهه 70 بر علیه دین نیز فقط با سلاح فلسفه قابل پاسخگویی است. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، یک جلد کتاب درباره نوآوری‌های فلسفی علامه طباطبائی چاپ کرده است. یکی از آثار ایشان، کتاب ارزشمند «تفسیر المیزان» است که شهید مطهری بیان کرده، کلید حل همه مشکلات معارفی در «تفسیر المیزان» است. در پاسخ به ایشان می‌گویم که اگر علامه طباطبائی حرف تازه و نوآوری نداشته، پس چرا تا این حد از ایشان و آرا و آثارش برآشفته می‌شوند. همین «تفسیر المیزان» برای اثبات اعتبار علامه کفایت می‌کند. «تفسیر المیزان»، «کفایه» نیست و از این جهت برای همه قابل فهم نیست.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها