دکتر "سیدمهدی سمائی"مشاور گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان فارسی مي گويد: مردم دوست ندارند فرهنگستان دستور دهد و امر و نهي كند و فرهنگستان هم نمي تواند با نيروي قهري بگويد كه حتماً بايد فلان واژه استفاده شود. مردم بايد خودشان انتخاب كنند. واژهها بايد با اقبال روبرو شود.
*کتاب فرهنگ لغات زبان مخفی را در سال 81 به چاپ رساندهاید، آیا اصطلاحات زبان مخفی را همچنان پیگیری میکنید و کتابهایی را که از آن پس در این زمینه منتشر شده دیدهاید؟
** وقتي فردی كاري را انجام ميدهد، گوش و چشمش حساس ميشود. در كنار كارهاي ديگري كه انجام ميدهم به هرحال به اين الفاظي كه در اين حوزه وارد شده، بياعتنا نيستم. سالها از آرگو و زبان خیابانی به صورت نظري نام برده ميشد. من قبلا هم گفته ام كه يك سال اطلاعات جمع كردم بعد فهميدم كه دادهها اشتباه بوده. چون زبان مخفي را خوب نشناخته بودم. واژه زبان مخفي را بعدها انتخاب كردم.
در مورد كتابهايي كه در اين حوزه منتشر شده هم باید بگویم قبل از اين كه زبان مخفي منتشر شود، زبان مخفيای وجود نداشت كه بگوييم همه ميدانستند كه زبان مخفي چيست. كارهايي كه آقاي نبوي و آقاي فهيمي كردند كارهاي خوبي هست، به زبان مخفي نزديك هست ولي زبان مخفي نيست. زبان مخفي تعريف ديگري دارد.
*پيش از شما، فرد ديگري اين واژه را انتخاب نكرده بود؟
**نه. در واقع هيچكس اين واژه را انتخاب نكرده بود، كاري هم در اين زمينه نشده بود.
* و کتاب شما یک فرهنگ مرجع در این مورد است؟
**به هرحال ما كار را شروع كرديم و بعد از آن عدهاي ديدند و كار را دنبال کردند. فرهنگ زبان مخفي جداي سنت فرهنگنويسي نيست، يك نوع فرهنگ است. هنگام نوشتن فرهنگ لازم است كه بدانيم مخاطبمان كيست؟
فرهنگ مدرن امروزي به اين صورت هست. ما چيزي به اسم واژه فارسي داريم. يك گنجينه زبان فارسي داريم. در مورد واژههاي فارسي، بسته به هدف خودمان و مخاطبين اين فرهنگ، بخشي را انتخاب ميكنيم. مثلاً صد هزار واژه فارسي داريم. درصدي از آن را ميگيريم و بسته به هدف خود آن را پايه فرار داده و فرهنگ را مي نويسيم.
روش فرهنگها هم با هم متفاوت هست. پس تفاوت فرهنگها، يكي در انتخاب داده و ديگري در روشي است كه فرهنگ را مدون ميكنند. زبان مخفي جزوي از اين گنجينه زبان فارسي نيست. بعدها ممكن است جزو گنجينه زبان فارسي شود. اين لغات مخفي، كمكم وارد گنجينهاي كه از قبل وجود دارد ميشود. همانطور كه در مقدمه كتاب گفته شد، این لغات ممكن است بيايند و از بين بروند و بعضي از آنها وارد گنجينه زبان فارسي شوند. فرهنگنويس ها هنگام نوشتن فرهنگ بيشتر دادههايشان شبيه به هم است و همپوشي زيادي دارد و فقط برخي از دادهها تفاوت دارد كه مثلاً مي توانيم بگوييم دادههاي فرهنگ صدري افشاري با فرهنگ انوري متفاوت است. آب، كفش، ميز، عشق، محبت و نفرت، در همه فرهنگها وجود دارد و كسي نميتواند ادعا كند كه آب را من اول در فرهنگ آوردم و فرهنگ ديگري آن را استفاده كرده و سرقت ادبي صورت گرفته. هيچكس چنين ادعاي مضحكي نميكند. ولي زبان مخفي فرق مي كند. چيزي است كه قبلاً نبوده. طوري نيست كه اين الفاظ در سطح جامعه پراكنده باشد. در محافل هست و جمع اين محافل هست كه زبان مخفي را ميسازد و تا فردي از اين فرهنگ استفاده نكرده باشد، نميتواند زبان مخفي را جمع كند. متاسفانه چنين اتفاقي افتاده و عدهاي اينكار را انجام دادند. به هرحال از اين فرهنگ استفاده كردند و چند لغت ديگر را كه معلوم نيست مال چه سبكي است به آن اصافه كردند و كتاب را به اين صورت آماده كردند. ما هم گلهاي نداريم وانشاالله ادامه داشته باشد. اين مساله تا حدودي به شرافت انساني بر ميگردد.
*آيا جمعآوري دادهها بايد در فواصل معيني انجام شود؟
** اين كار مستمر است و معمولاً ادامه دارد. اين واژهها خيلي زود از بين ميروند و واژهاي ديگر جايگزين ميشود كه دليل دارد. چون بايد مخفي بماند. بسياري از اين الفاظ طبيعتاً وقتي شفاف مي شود، بايد جايگزين شوند، به همان دلايلي كه در مقدمه فرهنگ لغات زبان مخفي گفته شد.
*از آنجايي كه مشاور گروه واژهگزيني فرهنگستان زبان فارسي هستيد، توضيح دهيد كه روش كار گروه واژهگزيني به چه صورت است؟
**فرهنگستان فعلي، فرهنگستان سوم است و پيش از انقلاب اسلامي، فرهنگستان اول و دوم و پس از انقلاب فرهنگستان سوم بوجود آمد. هرچند سنت فرهنگستاني ما به چند ده سال مي رسد، ولي فرهنگستان سوم جوان است و بيش از پانزده سال عمر ندارد و براي نهادي كه ميخواهد متولي زبان فارسي باشد، عمر زيادي نيست. با اين وجود كارهايش ارزشمند است.
فرهنگستان، از دو جنبه به واژهها نگاه مي كند. واژههاي عمومي و واژههاي تخصصي. آنچيزي كه معمولاً مردم با آن سرو كار دارند و نسبت به آن حساس هستند، واژههاي عمومي است مثل تلفن، تلگراف، پيتزا و ... و برخي به مزاح، واژههايي ميسازند مثل كشلقمه، درازآويز زينتي و خودروی جمعی بزرگ. اينها را فرهنگستان نساخته است. البته اين ميتواند نشانه مثبتي باشد. اينكه مردم ميدانند كه فرهنگستاني وجود دارد و به آن حساس هستند و در واقع بهنوعي رابطه عاطفي برقرار ميكنند. اين چيز بدي نيست. برخي الفاظ عمومي هستند و در جامعه پراكنده هستند و برخي خيلي تخصصي هستند و هر روز به زبان مردم راه پيدا نميكند. واژههاي عمومي فرآيند جداگانهاي دارد و هر چند سال يكبار جمعآوري و برايشان معادلي انتخاب ميشود. در واقع فرهنگستان پيشنهاد و تصويب ميكند. ولي به اين صورت نيست كه يك نيروي اجرايي قوي پشت فرهنگستان باشد و به مردم اجازه استفاده از واژههاي غيرمصوب را ندهد. چنين چيزي نيست. فقط ميتواند اطلاعرساني كند. واژهها را به رسانهها، صدا و سيما بدهد و ديگر وظيفه آنهاست كه آنها را اشاعه بدهند. بخش ديگر فرهنگستان، بخش واژههاي تخصصي است. فرهنگستان حدود چهل گروه تخصصي دارد. علوم پايه، رياضي فيزيك، پزشكي و... . براي هر گروه، از متخصصين همان رشته دعوت شده. متخصصين دادهاي تهيه ميكنند. دادهها را به فرهنگستان ميآورند و هر بار خوشهواژهاي را در نظر ميگيرند، واژههايي كه با هم ارتباط دارند را معادليابي ميكنند و در شوراي واژهگزيني از لحاظ زباني بررسي ميشود. در اين شورا، متخصصين مختلفي از جمله زبانشناسان هستند. در شورا واژههاي پيشنهادي گروههاي تخصصي بررسي ميشود.
*آيا گروههاي تخصصي خود اين واژهها را پيشنهاد ميدهند ؟
**گروههاي تخصصي واژهها را پيشنهاد ميدهند. در واقع نخبههاي اين رشته و آنهايي كه به امر واژهگزيني معتقد هستند و البته با حضور نمايندهاي از فرهنگستان و با جلسات منظم و سازماندهي شده و پس از اينكه در شورا تائيد شد، به امضاي رييسجمهور ميرسد و يك دوره آزمايشي پنج ساله را طي ميكند و بعد تصويب نهايي ميشود و به صورت كتاب منتشر ميشود.
*با توجه به تجربه و پژوهشهاي شما در اين عرصه، آيا مي توان گفت چه مدت طول ميكشد تا مردم با واژههاي تازهساخت فرهنگستان انس بگيرند و علت جا افتادن سريعتر برخي واژهها مانند يارانه و عام نشدن برخي ديگر مانند بالگرد چيست؟ كما اينكه ظاهراً كلماتي كه پيشتر ساخته ميشد، زودتر جا ميافتاد مثل بيمارستان ؟ آيا اين جنبه آواشناختي دارد يا دلايل ديگر ؟
**فرهنگستان ضمانت اجرايي ندارد. فرهنگستان نميتواند به اجبار به مردم تحميل كند. در واقع فرهنگستان بايد مشروعيت داشته باشد و اين مشروعيت هم با زور به دست نميآيد. مردم فرهنگستان را بايد از خودشان بدانند. اين فرهنگستان نهادي غيرسياسي است. عليرغم تصوري كه ممكن است در جامعه وجود داشته باشد و فقط به زبان جامعه فكر ميكند و از موفقيتهاي يك فرهنگستان اين است كه مردم آن را از خودشان بدانند. مردم دوست ندارند فرهنگستان دستور دهد و امر و نهي كند و فرهنگستان هم نمي تواند با نيروي قهري بگويد كه حتماً بايد فلان واژه را استفاده كنند. مردم بايد خودشان انتخاب كنند. واژهها بايد با اقبال روبرو شود. فرهنگستان فقط ميتواند اطلاعرساني درست انجام دهد. اطلاعرساني هم كه فقط كار فرهنگستان نيست. صدا و سيما، نشريات وكلاً رسانهها بايد همكاري كنند و وقتي اطلاعرساني خوب انجام شود، سوال شما از آن به بعد صدق پيدا ميكند كه برخي واژهها سريعتر جا ميافتند و برخي ديرتر. ولي من فكر ميكنم اگر اينها خوب اطلاعرساني شود تقريباً همه آنها ميتوانند جا بيفتند. حالا اينكه مسايل آوايي و... دخالت دارند، بله بايد با شم زباني گويشوران زبان فارسي متناسب باشد كه هست.
*آيا اين موارد در شورا بررسي ميشود ؟
**بله در شورا بررسي ميشوند، ولي باز اينها مدرج هستند. بعضيها را مردم بيشتر مي پسندند. ولي كلاً اگر خوب اطلاعرساني شود بيشترشان جا ميافتند. كما اينكه زماني كه «دانشگاه » و «استاديار» و خيلي از اينها يا همان «بيمارستان» كه شما خودتان مثال زديد، ساخته شد، براي مردم خيلي غريب بود. خيليها مقاله مي نوشتند و به فرهنگستان اول اعتراض كردند كه اينها چه كلماتي هستند .اينها را انتخاب نكنيد. «دانشگاه» برای چه؟ بگويید «يونيورسيتي» ولي امروزه اگر فردي بگويد «يونيورسيتي» براي مردم خيلي عجيب هست. اينها كمكم جا ميافتد.
*علت اينكه معادلسازي فرهنگستان با تاخير انجام ميشود چيست؟ براي مثال ميتوان به sms اشاره كرد كه پس از فراگير شدن كامل آن، فرهنگستان اخيراً اقدام به معادلسازي و تصويب پيامك كرده است؟
Sms از آن واژه هاي تخصصي است كه وارد زبان مردم شده و در واقع عمومي شده، است. فرهنگستان نهادي نوپا و جوان است و واژههاي تخصصي كه از طريق گروههاي تخصصي وارد ميشود، حجمش بسيار زياد است و فرهنگستان با اين امكانات محدودش نميتواند به تمام اينها برسد. تمام تلاشش را ميكند و تمهيدات جديدي هم فراهم شده تا سرعت معادلسازي زياد شود ولي باز هنوز مشكلاتي دارد، البته اين را هم نبايد ناديده گرفت كه مردم هم خودشان تمايل دارند و نوعي تشخص براي خودشان ميدانند كه از الفظ خارجي استفاده كنند. حتي براي بچههاي خود اسمي مي گذارند كه شبيه اسامي بيگانه باشد، حتي شايد توجيه هم بكنند كه مثلاً در فارسي باستان بوده. اسامي مغازهها و محصولات هم به همينصورت. اين يك گرايش و فرهنگ عمومي هست و فرهنگستان يكي از وظايف مهمش اينست كه مردم را نسبت به اين فرهنگ و زبان حساس كند كه در واقع به نوعي هويت آنهاست .
*آيا واژهسازي در ايران با واژهسازي در كشورهاي ديگر متفاوت است؟ و آيا آنها هم با اين مشكلات روبرو هستند؟
**كشورهايي كه فرهنگستان دارند، وظايف فرهنگستانهاي آنها دقيقاً مشابه ما نيست. آنها تا اين حد به واژههاي بيگانه حساس نيستند. آنها وضعيت خاص خودشان را دارند و اصلاً قابل مقايسه نيستند. تمام كشورها كه فرهنگستان ندارند. آنهايي هم كه دارند كه مثل ما واژهگزيني نميكنند. در واقع كاري كه ما در فرهنگستان انجام مي دهيم يكي از نقاط قوت اين فرهنگستان است كه يكي از نادرترين نهادهايي است كه از كشورهاي ديگر گرتهبرداري نكردهايم. البته از نظريههايشان در مورد اصطلاحشناسي و .. استفاده كردهايم، ولي معمولاً هرچه در كشورهاي جهان سوم وجود دارد، همه الگوبرداري از كشورهاي ديگر است، حتي اگر چيزي را لازم نداشته باشند چون فكر ميكنند چيزي كه آنجا بوجود آمده پس حتماً ما هم لازم داريم. مانند رشتهها و گرايشهايي كه داخل مملكت هست.
*آنها براي واژههاي انگليسي مثل كامپيوتر معادل ندارند؟
**برخي فرهنگستانها مثل فرانسه حساس هستند ولي نه مثل ما كه براي هر واژه معادل بسازند. كارهايي نقريباً شبيه ما انجام ميدهند اما نه به اين حجم.
* شما عضو هيات علمي گروه اصطلاحشناسي پژوهشگاه اطلاعات و مدارك علمي ايران هستید، در مورد توليد اصلاحنامهها در حوزههاي مختلف توضيحاتي دهيد. آيا اساساً نياز به فعاليت در حوزه اصطلاحشناسي و توليد اصلاحنامهها احساس ميشود؟
**اصطلاحنامههايي كه توليد ميشود مربوط به اطلاعرساني است و به سرعت يافتن مدرك كمك ميكند. كشورهاي دیگر هم تزاروس را تهيه كردند. البته نه از روي تفنن. ما زماني بود كه تزاروسها را ترجمه ميكرديم. اصلاً متوجه نبوديم و فكر كرديم بايد تزاروسها ترجمه شود و شان نزول آن را درك نكرده بوديم. فكر ميكرديم مثل فرهنگها بايد ترجمه بشوند. براي تزاروسها يك مثال ساده ميزنم .
فردي در كتابخانه ميخواهد كتاب يا مفهموي را پيدا كند. اين مفهوم برايش يك مفهوم صوري است. يك لفظ در ذهنش است ولي با اين لفظ نميتواند مدرك مورد نياز را پيدا كند. در واقع تزاروس به نوعي تداعي كار ميكند، چه از لحاظ صوري و جه از لحاظ معنايي. وقتي من لفظي در ذهنم هست الفاظ ديگري شبيه به آن هم در دهنم هست، از لحاظ صورت و ديداري و آوايي و حتي مفهومي. آن لفظ يا مفهوم وجود دارد ولي برايش واژهاي ندارم. تزاروس اينها را مدون كرده. وقتي شما يك لغت را در تزاروس ميبينيد، هم از لحاظ صورت تعميم پيدا كرده هم از لحاظ مفهومي. مثلاً وقتي ميگوييم چيزي در ذهنم هست يا نوك زبانم هست. تزاروس به اين كمك ميكند. تزاروس در واقع وابسته به رايانه است و ساختار ماشيني دارد. از طريق رايانه مدركي را ميخواهيم در كتابخانهها يا منابع اطلاعاتي جستجو كنيم، تزاروس در اينجا به كمك ميآيد. در سالهاي اخير در ايران به اين جنبه قضيه توجه شده است. گروه اصطلاحشناسي پژوهشگاه در واقع يكي از گروههاي فعال هست و از يك ديدگاه جديد به اين اصطلاحنامهها نگاه ميكند. خانم بهشتي كارهاي قابل توجهي در اين زمينه انجام دادهاند. آقاي رجبي، تزاروس شيمي را تدوين كردند. اولين تزاروسي كه تدوين شده است، همين تزاروس شيمي است که كار سادهای هم نیست .
*زبانشناسی و علوم وابسته به آن از جمله معنیشناسی، آواشناسی و ... علوم نسبتاً جدیدی اند. استقبال از این علوم چگونه است و این رشتهها آیا بومی شدهاند. یا اصولاً نیازی به بومی شدن این رشتهها هست؟ (منظور از بومی شدن هماهنگ و متناسب شدن با زبان فارسی و در واقع کاربرد آنها در زبان فارسی است.)
**زبانشناسی یک رشته کاربردی است و باید با دیدی گسترده به آن نگاه کرد. هر چیزی که مد میشود، چه دستگاه چه نهاد و چه علم، ما یک گرایش شدید به تقلید داریم. زبانشناسی رشته جدیدی به آن صورت نیست. اگر بخواهیم به صورت گسترده نگاه کنیم عمر آن به 500-600 سال قبل از میلاد بر میگردد که اولینبار هندیها به آن توجه کردند که آن را هم باید جزو مطالعات زبانشناسی بدانیم ولی این زبانشناسی جدید که اوایل دهه 20 بهوجود آمده یک رشته کاملاً کاربردی است. هیچوقت هیچ رشتهای برای تفنن ایجاد نمیشود ولی ممکن است برای تفنن وارد کشورهای جهان سوم شود و از آنجاییکه ما گرایش شدیدی به تقلید داریم، این رشته وارد ایران شد. ما سنت زبانشناسی را داشتیم ولی صورت جدیدش را نه. کما اینکه ما گروه زبانهای باستانی را در دانشگاه تهران داشتیم و بعد در کنارش زبانشناسي آمد. زبانشناسی، رشتهای کاملا کاربردی است، ولی اینکه ما ببینیم دقیقاً خارجیها چه میکنند و دقیقاً از کار آنها الگو برداری کنیم، این زبانشناسی ما را تهی میکند. مثلا آنها روی فلان نظریه کار میکنند، ما هم بگوییم میخواهیم روی همان نظریه کار کنیم. تمام نظریههایی که در زبانشناسی وجود دارد، همه از داخل کار عملی بیرون آمده است و این نظریهها غالباً از آمریکا آمده است. مثلا نظریه گشتاری چامسکی خودش به 72 ملت تقسیم شده. چرا این نظریه تا این حد تغییر شکل داده است. سریع شکلها و اسمهای جدید میگیرد و دارای اصطلاحات خاص خودش میشود. مثلاً در همین رشته نظریه گشتاری که خودش شاخهشاخه می شود، اصطلاحاتش هم با هم متفاوت است و حتی اگر اصطلاحات واحدی هم داشته باشند، دوستان دروغین هستند. یعنی یک اصطلاح وجود دارد که تعاریف مختلف دارد. تمام اینها به این دلیل بود که از داخل کارهای عملی بیرون آمده. در واقع بعد از جنگ جهانی دوم، در اواخر دهه 40، زمانیکه جنگ سرد بین آمریکا و شوروی سابق شروع شد، آنها با ترجمه ماشینی شروع کردند و به همین دلیل نظریه چامسکی هم بعد از همان سالها ارائه شد. اینها کاملاً رایانه بنیاد بود یعنی بر اساس ترجمه ماشینی و درک مفهوم متن بود. به همین دلیل کتاب چامسکی بر اساس نظریه مارکوف بود. چامسکی در کتاب ساختهای نحوی میخواهد ماشینی بسازد که منهای معنی بتواند دستوری و غیر دستوری بودن دستور زبان را مشخص کند. دیدگاه کاملاً ماشینی بود و نظریهها و مکاتب مختلف ایجاد شد. اصطلاحات متفاوت شد و حالا ما در زبانشناسی به جای اینکه به مسائل بومی خودمان توجه کنیم، به این نظریهها رو آوردیم بدون اینکه بدانیم این نظریهها به چه کار میآید و فقط هم روی نظریه کار میکنیم. این نظریهها پرطمطراق و پر زرق و برق هست و برای مرعوب کردن یک جماعت کافی است. کار بدانجا کشیده که یک گروه در یک دانشکده در یک کلاس، رسالههایی مینویسند که اعضای همان کلاس از آن سر در نمیآورند. فقط یک سری موضوعات بسیار انتزاعی. گمان میکنم اولین راه برخورد با این رسالهها این است که بپرسیم که این پایاننامه به چه کار میآید. ما اینهمه مشکلات زبانی در کشور خودمان داریم. از آموزش و پرورش گرفته تا خود دستور زبان فارسی که هیچکاری برایش انجام نشده. در مورد گویشها، هوش مصنوعی، ما تا دستور زبان خوب و مدونی نداشته باشیم که در واقع به کار ترجمه ماشینی و درک مفهوم متن و شاخههای پردازش زبان بیاید، هرگز نمیتوانیم در کار پردازش زبان به موفقیتی برسیم. ما با این مشکلات عملی مواجه هستیم و بعد میآییم و در مسائل نظری کار میکنیم. به نظر من باید به عمل پرداخت. تمام زبانشناسی به علاوه تمام حوزههایی که در زبانشناسی هست، همه کاربردی هستند. بیاییم به کاربرد و عمل بپردازیم. بعد از آنجا ما حتماً به این نظریهها میرسیم. برای اینکه آنها هم همین مشکلات را داشتند تا به این نظریه ها رسیدند.
*اگر بخواهیم آن نظریهها را اعمال کنیم و مشکلات کنونی را با آن نظریهها بسنجیم تا ببینیم آیا حل میشود یا خیر چطور ؟
**این راه را تا الان رفتهایم و به هیچ نتیجهای نرسیدیم. جنگلی درست شده و دور خودمان میچرخیم. به فارغالتحصیل ما در جامعه پیشنهاد کار میشود و میگوید نمیتوانم، چون من روی فلان نظریه کار کردم .چون کار عملی انجام نداده است .
*شما از جمله افرادی هستید که به عنوان راهنما و مشاور در پایاننامههای گویشی، گویشهای مختلفی را بررسی کردهاید . بررسی گویشها تقریباً در سطح دانشگاهی باقی مانده است و عام نشده. به این معنی که بسیاری از دانشجویان فقط به عنوان پایاننامه کارشناسی ارشد، به بررسی و مکتوب کردن گویشها میپردازند ولی تعداد محدودی از این پایاننامهها به چاپ میرسد. علت این عدم استقبال چیست؟ آیا به این علت است که این رشته بسیار جوان و نو پاست و یا جذابیت لازم را برای عموم ندارد؟
**گویشها هم میتواند به همین شکل باشد. گویش به چه کار میآید . گویش به زبان فارسی کمک میکند. به دیرینه و پیشینه زبان فارسی کمک میکند. گویش تجلیگاه فرهنگ مملکت هست. گویش یکی دیگر از کاربردهایش در همین نظریههاست. وقتی میخواهند به زبان جهانی و ویژگیهای جهانی زبانها و در واقع به جهانیهای زبان برسند، این گویشها به کمک میآید. منتهي روی گویشهای ما پراکنده کار میشود. هدف ما از بررسی گویش چیست؟ دانشجویان ما صدها گویش نوشتهاند. خیلی جاها روی گویش کار میکنند. هدف کاربردی ما چیست؟ به چه میخواهیم برسیم؟ وقتی در اینباره می پرسیم، جواب بیشتر شعار هست تا بخواهد به یک هدف ملموس و کاربردی برسد و اشکال دیگر این است که در ادامه کار یکدیگر نیستند. وقتی هدف واحدی وجود نداشته باشد، تحقیقات در ادامه هم نخواهد بود. میتوان به دو چهار در صدمتر امدادی اشاره کرد. فرد اول چوب را بر میدارد و 100 متر اول را میدود و آنرا به نفر دوم و نفر دوم به سوم و بعد چوب به دست چهارمی میرسد. ولی کار ما اینطوری نیست. ما چوب را میگیریم و هرکس به سمتی میدود و بعد هم که میرسیم چوب را نمیدهیم. یا فردی 180 درجه بر عکس میدود. مشکلات ما این است .
*پس اعتقاد دارید که این گویشها باید جمعآوری شود؟
**بله، به همین دلایلی که گفتم . منتهي در چارچوب یک هدف غایی. این کار هم در واقع یا باید دولتی باشد یا موسسات خصوصی متولی باشند. چارهای جز این نداریم .
*در مورد بسیاری از دانشجویان که پایاننامههای گویشی می نویسند، چطور؟
**به نظر من فقط برای این است که پایاننامهای نوشته باشند .
*و علت پرطرفدار و جذاب نبودن گویششناسی ؟
**همانطور که گفتم به دلیل همان نظریههایی است که از آمریکا و اروپا میآید. پرطمطراق و پر زرق و برق است. خیلی جذاب و تابناک است و هر اصطلاحش برای مرعوب کردن جماعتی کافی است. من مخالفتی با نظریهها ندارم. من میگویم از این طرف باید به نظریهها رسید. نظریهها را در عین حال که باید دانست و دنبال کرد، ولی باید از طریق کار عملی به آنها رسید و اینکه شما بخواهید فقط روی نظریه کار کنید، فایدهای ندارد. حالا همین نظریهها باعث شده که دانشجویان کمتر به مسایل بومی خودشان توجه کنند. در واقع نظریهها به لباس شیک میماند. فکر میکنند چون لباس شیک تری هست حتما باید پوشید حتی در زمستان هم ترجیح میدهد سرما بخورند ولی لباس شیک بپوشند.
ما نیاز به گویش و مسایل بومی خودمان داریم. ولی خیلیها خجالت میکشند. فکر میکنند کار روی گویش، دیگر قدیمی شده و یا کار سادهای است. حتی من شنیدم در برخی دانشگاهها، رسالهها را درجهبندی میکنند. مثلا رساله درجه یک، درجه دو و ... و گویش جزو آخرین درجهها میدانند. در صورتیکه اگر در مورد گویش خوب کار شود و هدف غایی داشته باشد، کاری ملی است. بخصوص در کشور ما. همه کشورها که این مشکل را ندارند. خیلی از کشورهای دنیا اصلاً نمی دانند گویش چیست و به چه کار میآید؟ ولی در کشور ما این مساله ملموس است. بچه از بدو تولد در جامعه فارسیزبان، گوشش به تفاوتهای گونههای جغرافیایی حساس میشود و این موهبتی است که خدا به ما داده. آنوقت ما اینها را کنار میگذاریم .
*سوالهایی که پرسیده شد، نشاندهنده فعالیت جنابعالی در حوزههای مختلف است : آواشناسی، گویششناسی، اصطلاحشناسی و واژهگزینی و ... . آیا اعتقاد دارید که کار در حوزههای مختلف زبانشناسی، به پیشرفت در حوزههای دیگر کمک خواهد کرد و یا به پراکندگی حوزهها مانع تخصصی شدن در یک رشته خاص میشود. دیده شده که برخی افراد می گویند مثلاً من آواشناسم و به جنبههای دیگر توجهی ندارند.
**بله، این سنت هم وجود دارد. اولاً باید ببینیم زبانشناسی در مملکت خودمان به چه کار میآید. وقتی از دید کاربرد نگاه ميكنيد، نمیتوانید بگویید من فقط در نظریه فلان کار کردم. چون در اینصورت کاری از شما بر نمیآید. پس مجبوریم به کار عملی بپردازیم و ابنطوری هم نیست که بگویید کسی که در نحو کار کرده، باید بیاطلاع از صرف باشد. یا کسی که صرف کار کرده، بیاطلاع از آواشناسی باشد. اولاً اینها به هم مرتبط هستند و دیگر اینکه کاربرد، شما را به همین راه میبرد. البته سنتش در دنیا وجود دارد .اینطوری نیست که زبانشناسان صاحب نام خارجی، فقط یک رشته تخصصی داشته باشند مثلا آندره مارتینه فرانسوی تخصصش چه بوده؟ راجع به همه چیز اظهارنظر میکند. زبانشناسی اینطوری نیست که شما به طور کلی از جنبههای دیگر چنان بیگانه باشید که نتوانید در مورد مسالهای اظهار نظر کنید. من خودم رسالهام نحو بود ولی نحوی که به صرف کشیده شد. در واقع واژگان هم ویژگیهای نحوی در خودشان دارند و هم صرفی و هم آوایی و وقتی رسالهام را که گویش تنکابنی بود، کار کردم در واقع هم دستوری بود و هم صرفی. برایم بیگانه نبود و بعد هم تدریس آواشناسی در دانشگاه و راهیافتن به فرهنگستان و کار روی صرف و بعد طرح واژه شکن. تمام جنبههای زبانشناسی به یکدیگر مرتبط هستند و نمیتوان آنها را از یکدیگر جدا کرد .چون باید کاربردی به آن نگاه کنیم.
***
مروري بر سابقه فعاليت علمي دکتر "سیدمهدی سمائی"
* عضو هیات علمی گروه پژوهشی اصطلاحشناسی پژوهشگاه اطلاعات و مدارک علمی ایران
* مشاور گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان فارسی
* کارشناسی زبان فرانسه – دانشگاه تهران
*پایان نامه: روانشناسی شخصیت فرانسوا موریاک
* کارشناسیارشد زبانشناسی – دانشگاه تهران
* پایاننامه گویش تنکابنی
* دکترای زبانشناسی- دانشگاه تهران
* پایاننامه : واژگان در دستورسنج
* تالیفات: دستور زبان فارسی – ترجمه – نشر مرکز 78
* فرهنگ لغات زبان مخفی – تالیف-81
* فرهنگ توصیفی آواشناسی
* نامهای به ایزابل –نشر چاپار
* سال تولد : 1338
نظر شما