كتاب «كوروش كبير» نوشته دكتر رضا شعباني به كوشش نشر پارميس منتشر شد. پيشتر دفتر پژوهشهاي فرهنگي اين كتاب را در مجموعه «از ايران چه ميدانم؟» منتشر كرده بود./
«گلستانه: مجموعه مقالات مربوط به سرزمين استرآباد و جرجان»، «افسانه نادري»، «انقلاب تاريخنگاري فرانسه مكتب آنال»، «اوباما: نژاد، از ميراث تا قدرت»، «اورازان: وضع محل، آداب و رسوم و فولكلور»، «ايران جلوههاي تمدن »، «ايران ما»، «تاجيكستان»، «چهار سال در سرزمين تيمور»، «خاطرات سياسي جاسوسي روسي كينياز دالگوركي»، «در خلوت مصدق»، «دلاور مرد سيستان»، «سانچارك در بستر زمان پژوهشي در تاريخ»، «نقشهخواني جهانگردي» و... از جمله كتابهاي تاريخي منتشر شده در هفته گذشته اند.
«فرهنگ نامه جغرافيايي دوره راهنمايي» و «مباني سامانههاي اطلاعات جغرافيايي» دو عنوان كتاب در زمينه جغرافياست كه در هفته گذشته منتشر شده اند.
كتاب «كوروش كبير» اثر رضا شعباني است که در شرح زندگي و احوال کوروش هخامنشي نوشته شده است. در اين كتاب به بررسي زندگي کوروش هخامنشي (بنيانگذار سلسله هخامنشي) ميپردازد و تاريخ روزگار وي را با زباني ساده و روان توضيح ميدهد.
اين کتاب دربردارنده شش فصل است، مادها و ارتباط آنها با هخامنشيان، خاندان هخامنشي و آغاز زندگي کوروش، پادشاهي کوروش و فتوحات او، خصال و صفات کوروش و مميزات پادشاهي او و داستان ذوالقرنين و مرگ کوروش از جمله بخشهاي مختلف اين كتاب تاريخي است.
در فصل نخست مؤلف به بررسي روابط مادها و پارسها ميپردازد و از همنژاد و تبار بودن اين دو قوم ايراني سخن ميگويد و روايات تاريخي موجود درباره تولد کوروش را نقد و بررسي ميکند. شعباني در اين فصل رويداد تولد بنيانگذار هخامنشي را با تولد کساني چون اردشير بابکان و شاپور ساساني مقايسه ميکند و با بياني آسيبشناسانه توضيح ميدهد که چگونه تولد اين فرمانروايان در طول تاريخ با اسطوره و افسانه آميخته شده است.
فصل دوم اختصاص به بيان شرح حال و تبارنامه خاندان هخامنشي و آغاز زندگي کوروش دارد و نام شش نياي کوروش را تا پيش ذکر ميکند. وي ميگويد: «قبايل پارس رفتهرفته تحت فرمان خاندان هخامنشي درآمدند. اين قبايل در منطقهاي در محدوده خوزستان تا کرمان کنوني سکني گزيده و ده طايفه بودند: پاسارگاديها، مرفيها، ماسپيانها، پانتاليها، دروزيها، گرمانهاي شهرنشين، ساگارتيها، دروپيکها و دائينهاي شبانکاره».
دکتر شعباني در فصل چهارم اثرش، خصال و صفات نخستين حاکم سرزمين پارس را بررسي ميکند. او خصال خوب کوروش را تنها ويژگي فردي او نميداند، بلکه به نظر وي اين ويژگيهاي خوب و متعالي «پيش از آنکه خصال فردي کوروش باشد، نماينده فرهنگ اجتماعي و ملي اوست.»
در فصل پنجم مؤلف به بررسي موضوع تاريخي ذوالقرنين ميپردازد. ذوالقرنين مذکور در قرآن، مردي است که به حدي از قابليت رسيده که خداوند با او سخن بگويد. اين مرد در غرب و شرق عالم جنگهايي داشته است. بخش قابل اعتناي زندگي او در جنگ با «يأجوج و مأجوج» گذشته است. وي در برابر دشمن شکست خورده عدل و انصاف را رعايت ميکند و از آزار و قتل عام مردم چشم ميپوشد. به گفته دکتر شعباني کساني چون ابنسينا به علت ناآشنايي با مقاطعي از تاريخ، جهانگشاي مقدوني را ذوالقرنين تصور کردهاند. در حالي که اسکندر هزاران نفر را کشته و دهها شهر را ويران کرده است. به نظر اين محقق تاريخي، يهودياني که از پيامبر اسلام(ص) درباره ذوالقرنين ميپرسيدند، خود ميدانستند که در کتابهاي مذهبي آنان از مردي سخن رفته که ناجي آنان از دست بابليها بوده است بنابراين مردي که معابد آنان را بازسازي کرد و آنان را به سرزمينشان بازگرداند، کسي جز کوروش هخامنشي نيست.
در فصل ششم نويسنده ضمن بيان تاريخ مرگ کوروش (529 ـ 530 قبل از ميلاد مسيح) به بررسي حوادث ده سال آخر عمر او پرداخته و سرگرميهاي وي را در مرزها بيان ميکند. در ادامه به بيان روايات متفاوت در مورد مرگ وي از زبان مورخاني مثل هردوت و گزنفون پرداخته است.
نظر شما