شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۷ - ۱۶:۱۸
باده‌نوشان شهرشان یک عمر بی‌میخانه بود

بعضی کتابفروشی‌ها تنها محلی برای خرید و فروش کتاب نیست، بلکه در دل خود دنیای لذت‌بخشی را جای داده‌اند که رفتن به آنها برای دقایقی حال آدم را خوب می‌کند. کتابفروشی پردیس کتاب مشهد یکی از این کتابفروشی‌هاست.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)_شهاب دارابیان: تا به حال فرصت نشده بود تا در ایام نمایشگاه‌های استانی به کتابفروشی‌های سطح شهر سری بزنم و سفر به مشهد مقدس برای نمایشگاه بین‌المللی کتاب مشهد بهانه‌ای شد تا در این فرصت به سراغ چند کتابفروشی بروم تا ببینم که در ایام برگزاری نمایشگاه‌های استانی، این کتابفروشی‌ها چه وضعیتی دارند.
 
درباره پردیس کتاب مشهد بارها شنیده و حتی بسیار از آن خبر کار کرده بودم؛ اما «شنیدن کی بود مانند دیدن» و همین جمله دلیلی شد تا به سمت سه‌راه ادبیات مشهد راهی شوم. در راه در شبکه‌های مجازی در حال خواندن پست‌های بودم که علاقه‌مندان با هشتگ (پردیس کتاب مشهد) منتشر کرده بودند. پستی با یک شعر از قاسم صرافان که برای امام رضا سروده بود، نظرم را به خودش جلب کرد. در آن پست زیر عکسی از کتابفروشی پردیس کتاب مشهد آمده بود:
«سرزمین عشق بود اما سلیمانی نداشت/ ملک عاشق‌ها هزاران سال سلطانی نداشت
 باده نوشان شهرشان یک عمر بی‌میخانه بود/ دست پیمان بسته‌ی این قوم بی‌پیمانه بود»
 
هر کدام از مصرع‌های این شعر می‌توانست، تیتر این گزارش باشد و به این شکل قبل از دیدن پردیس کتاب مشهد و بر اساس تعریف دوستان و علاقه‌مندان به کتاب، تیتر گزارش آماده شده بود. با تذکر آقای راننده به خودم آمدم و متوجه شدم که به احتمال زیاد به مقصد رسیده‌ایم. از ماشین پیاده شدم، سر چرخاندم، ساختمانی شکیل در آن طرف خیابان خودنمایی می‌کرد. دری تمام شیشه‌ای به ارتفاع دو طبقه با تابلویی جذاب که روی آن پردیس کتاب به فارسی و انگلیسی نوشته است.
 
 
 
 
با ورود به کتابفروشی، با دنیایی از کتاب روبه‌رو می‌شوم. به جرات می‌توانم بگویم که از بخش قابل توجهی از کتابفروشی‌های مهم ایران دیدن کرده‌ام و اگر پردیس مشهد را زیباترین کتابفروشی ندانم، این حق را دارم که آن را جزو سه کتابفروشی زیبا، کامل و برتر ایران بدانم.
 
در ابتدای ورودم و بعد از سلام و احوال‌پرسی با علی رجب‌زاده، مدیر جوان این کتابفروشی، با او همراه شدم تا از بخش‌های مختلف این فروشگاه دیدن کنیم.
 
 
از او درباره شروع فعالیت پردیس کتاب پرسیدم و او در توضیح آغاز فعالیت این کتابفروشی گفت: «ما از سال‌‌ها پیش و قبل از احداث پردیس کتاب در کتابفروشی و انتشارات امام فعالیت می‌کردیم؛ اما متاسفانه فضا برای کار کتابفروشی و انتشارات کوچک بود. اگر بخواهم فضای کتابفروشی امام را برای شما توصیف کنم، باید بگویم که این کتابفروشی حدود 50 متر فضای فروشگاهی و 40 متر انبار دارد و ما همیشه دغدغه این را داشتیم که در این فضا نمی‌توانیم تمام کتاب‌های جدید را داشته باشیم. از طرفی مخاطبی که به کتابفروشی ما می‌آمد مجبور بود که کتاب را سفارش بدهد یا پیشنهاد ما را قبول کند، کتاب را بگیرد و برود؛ در واقع این فضا فراهم نبود که در گوشه‌ای بنشیند، کتاب را ورق بزند و در صورتی که توانست با کتاب ارتباط برقرار کند، آن را بخرد. همین موضوع برای ما کمی ناراحت کننده بود.»
 
همین طور که مشغول قدم زدن در بین کتاب‌ها بودیم او از پشت شیشه انتهای فروشگاه خانه‌ای را به من نشان داد و سخن‌اش را کامل کرد: «چند سال پیش تصمیم گرفتیم که شرایط را تغییر دهیم و بد نیست تا به شما بگویم محلی که در حال حاضر شما به عنوان «کتابفروشی پردیس مشهد» در آن حضور دارید، منزل پدری من است. همان‌طور که مشاهده می‌کنید این ملک در جوار یک خیابان اصلی قرار دارد و از نظر قیمتی بسیار حائز اهمیت است؛ اما پدر در آن دوره دلش می‌خواست تا هر آنچه که تا آن روز بدست آورده بود را در راه کتاب و کتابخوانی مردم هزینه کند. پدر می‌گفت که من دوست دارم محلی را برای کتابفروشی آماده کنم که در وهله نخست، هر کسی که به آنجا می‌آید، حالش خوب شود و در کنار آن تاثیرگذار باشد. او معتقد بود که شاید مردم به دلیل نبود فضای مناسب کتاب نمی‌خوانند و اگر چنین فضایی فراهم شود به خوبی بتوانند با کتاب ارتباط بر قرار کنند.»
 

با غرور صحبت می‌کرد، به نظرم آمد از اینکه توانسته ایده پدر را عملی کند، خوشحال است و شاید به همین دلیل است که این روزها پدر مدیریت این فروشگاه بزرگ را به او سپرده و خودش دوباره به کتابفروشی امام که کمی پایین از این فروشگاه است رفته و با خیال راحت به آن می‌پردازد.
 
مدیر جوان عاشق کارش است؛ اما بدون شک این راه از روز اول برای او هموار نبود، بنابراین شروع به بیان مشکلاتی که در ابتدای راه با آن دست‌وپنجه نرم کرده بود، کرد و گفت: «روزی که برای احداث کتابفروشی اقدام کردیم، دوستان همکاری لازم را نداشتند و مجوز فعالیت فرهنگی به ما ندادند و ما مجبور شدیم مجوز تجاری بگیریم. بنابراین در حال حاضر این فروشگاه با این وسعت و در این نقطه از مشهد کاربری تجاری دارد و هر زمان که ما بخواهیم می‌توانیم در آن دست به تغییر بزنیم و به شغل دیگری بپردازیم اما این خواسته پدر و من نیست و ما دوست داریم که در همین فضای کتاب و کتابفروشی فعالیت کنیم.»
 
 
همه چیز سر جای خودش است؛ در طبقه اول فقط کتاب می‌بینید و کتاب‌ها بر اساس موضوعی که دارند در قفسه‌ها قرار گرفته‌اند و قفسه کتاب‌های کودک و نوجوان، قفسه‌های لوازم التحریر، کالاهای لوکس و تزئینی، قسمت کتاب گویا و اتاق موسیقی، صنایع دستی و اتاق بازی بچه‌ها در طبقه دوم قرار دارد. رجب‌زاده در توضیح طراحی فروشگاه و فضای جذاب آن اظهار کرد: «برای طراحی فروشگاه با افراد زیادی مشورت کردیم و در آن زمان تنها دغدغه پدر این بود که فضای فروشگاه برای مخاطب دلچسب و جا برای نشستن و کتاب خواندن مردم زیاد باشد. اگر شما دقت کنید متوجه خواهید شد که در فروشگاه بیش از 40 صندلی راحت وجود دارد که مخاطبان بدون مزاحمت خاصی می‌توانند بنشینند و با خیال راحت کتاب بخوانند و در آخر اگر کتاب مورد پسند دوستان بود، تهیه کنند و اگر مورد پسند نبود آن را در قفسه مربوطه بگذارند و بروند. در واقع می‌توان گفت که پردیس مشهد علاوه بر کتابفروشی، کتابخانه نیز است. خیلی وقت‌ها مخاطبان می‌آیند و دو سه ساعت می‌نشینند و کتابی را می‌خوانند و بعد آن را در قفسه می‌گذارند و می‌روند. حتی ما مخاطبانی داریم که تقریبا یک روز درمیان به اینجا می‌آیند، چند ساعتی مطالعه می‌کنند و بعد می‌روند؛ جالب است که بدانید، برخی از این مخاطبان تا به امروز پنج کتاب هم از ما خریداری نکرده‌اند.»
 
توضیحات شعاری نبود و هر آنچه که می‌گفت با چشم قابل روئیت بود. هر گوشه کتابفروشی را که نگاه می‌کردیم، فردی روی صندلی نشسته بود و داشت کتابی را ورق می‌زد یا در دنیای کتاب غرق شده بود و در حال مطالعه بود.
 
زیر تمام قفسه‌های داخل فروشگاه چرخ بود و نشان می‌داد که قفسه‌ها ثابت نیستند و حتما دوستان برای این کار دلیلی منطقی داشته‌اند. مدیر پردیس کتاب در توضیح این موضوع گفت: «یکی دیگر از تاکیدات پدر برگزاری نشست‌های معرفی کتاب است؛ چراکه پدر اعتقاد دارد که کتاب به خوبی معرفی نمی‌شود. این دغدغه ما بود و امروز تاثیر این اتفاق را در جامعه می‌بینیم؛ چراکه در هر زمانی که مراسم رونمایی یا معرفی کتاب داریم، همه فضای کتابفروشی پر از آدم می‌شود و حتی بعد از اتمام جلسه، وقتی فایل سخنرانی‌ها را در کانال می‌گذاریم، مخاطبان زیادی آن را دانلود می‌کنند تا گوش دهند. جالب است که بدانید یکی از دوستان پخش‌کننده کتاب می‌گفت که به قدری این جلسه‌ها تاثیرگذار است که هر وقت شما فایلی را در کانال خود می‌گذارید، از شهرهای مختلفی آن کتاب را سفارش می‌دهند و ما واقعا خوشحالیم که امروز به جایگاه فعلی رسیده‌ایم. البته هدف من از مطرح کردن این موضوع بیان این نکته است که متاسفانه ما خلاء معرفی کتاب داریم و وقتی کتابی به خوبی معرفی می‌شود، آن کتاب به سرعت مخاطبان خودش را پیدا می‌کند. دلیل چرخ گذاشتن برای قفسه‌ها نیز جابه‌جایی آنهاست تا بتوانیم مراسم رونمایی و نقد برگزار کنیم.»
 
از رجب‌زاده می‌پرسم که چرا مثل همه کتابفروشی‌ها فضای اصلی را پر از کالاهای کادویی و تزئینی نکرده است و او در جواب می‌گوید: «در این فروشگاه اولویت اصلی ما کتاب است و زمانی که شما وارد فروشگاه می‌شود، اصلا احساس نمی‌کنید که ما غیر از کتاب محصول دیگری برای فروش داریم. در اینجا بر خلاف بسیاری از فروشگاه‌ها مخاطب ابتدا با کتاب روبه‌رو است و بعد اگر علاقه‌مند بود می‌توانند از بخش‌های دیگر فروشگاه که در طبقه دوم قرار دارد، دیدن کند.»
 
از کافه دنج گوشه سالن که فقط قهوه برای بردن داشت، رد شدیم به طبقه دوم رفتیم، قفسه‌هایی پر از کتاب کودک که بر خلاف خیلی از فروشگاه‌ها تنها به سه چهار نشر مطرح کودک و نوجوان اختصاص نداشت و تنوع نشر در آن به خوبی حس می‌شد.  
 
 

میز کودک با کلی اسباب بازی می‌توانست یکی از جاذبه‌های این کتابفروشی باشد تا در کنار اسباب بازی، کتاب خریدن را هم به بچه‌ها آموزش دهند. همچنین بخش لوازم التحریر بسیار مجهزی در این فروشگاه وجود دارد که برای انواع سلیقه‌ها کالا دارد. از خودکار 2 هزار تومانی تا خودکار چند میلیونی در این بخش دیده می‌شود.
 
اتاق موسیقی و کتاب‌های صوتی نیز در کامل‌ترین حالت ممکن قرار داشت. تقریبا تمام کتاب‌های صوتی بازار در قفسه‌های اتاق موسیقی قرار دیده می‌شدند و چندین‌ترین آلبوم‌های موسیقی نیز در فروشگاه وجود داشت. در گوشه اتاق موسیقی نیز مانیتور و هدفونی بود که تمام لوح‌های فشرده داخل مغازه در آن بارگذاری شده بود و مخاطب می‌توانست بخش‌هایی از کتاب صوتی یا آلبوم موسیقی مورد نظر را در آن گوش دهد.
 

از رجب‌زاده سوال می‌کنم که چطور در مدت کوتاهی این فروشگاه به برند تبدیل شده است و او در جواب می‌گوید: «ما بخش‌های ویژه‌ای در کتابفروشی داریم؛ از طرفی سابقه 40 ساله در کتابفروشی و نشر نیز به ما کمک کرده است و کتابفروشی نیز در محیط بسیار خوبی قرار دارد. بنابراین همه این‌ها می‌تواند به مطرح شدن پردیس کمک کرده باشد.»
 
این روزها همه از وضعیت کتاب می‌نالند اما اکثر مدیران کتابفروشی‌های مدرن معتقدند که این شغل چندان هم بد و کم درآمد نیست. رجب‌زاده در این باره می‌گوید: «در حال حاضر کتابفروشی پردیس مشهد 24 کارمند دارد که پرداخت حقوق این تعداد کارمند کار بسیار سختی است. شاید شما هم شنیده باشید که عده‌ای در بوق و کرنا می‌کنند که تعداد کتابفروشی‌ها در حال کم شدن است؛ اما باید خدمت شما عرض کنم که اگر یک آمار صحیحی منتشر شود، شما مشاهده می‌کنید که در سال‌های گذشته متراژ کتابفروشی‌های کشور رشد قابل توجهی داشته است و کم نشده. من فکر می‌کنم سلیقه مردم عوض شده و سند حرف من علاقه مردم برای خریدن کردن از هایپرمارکت‌ها به جای سوپرمارکت‌هاست. مردم امروز به دلیل مشکلات فراوان علاقه‌مند هستند تا به مکانی مراجعه کنند که بتواند بخش قابل توجهی از نیازهایشان را پاسخ دهد و در کمال آرامش و راحتی به خرید بپردازنند. ما عادت داریم که همیشه از همه چیز گلایه کنیم و بگوییم که وضعیت بد است. باور کنید که وضع کتاب چندان هم بد نیست. به نظر شما اگر وضعیت آنقدر بد است پس چرا آنقدر چاپخانه، ناشر، نویسنده و ویراستار مشغول به کار هستند؟ به نظر من کار در حال چرخش است و اگر به این شکل نباشد، هر روز بر تعداد این عزیزان اضافه نمی‌شود. البته دوستان توجه داشته باشند که درآمد شغل کتابفروشی مثل سایر شغل‌ها نیست و بدون شک اگر من در این فضا رستوران می‌زدم، درآمد بیشتری داشتم اما به این شکل هم نیست که شغل کتابفروشی درآمد نداشته یا کم باشد.»
 
 
تنوع موضوعی در این کتابفروشی بسیار زیاد است و رجب‌زاده در توضیح شیوه انتخاب کتاب‌ها گفت: «ما کتاب‌ها را با یک کار کارشناسی انتخاب می‌کنیم؛ البته یک سری از نشرها امتحان خودشان را پس داده‌اند و ما هر کتابی که این دوستان منتشر کنند (حتی شده دو نسخه) تهیه می‌کنیم تا مخاطب احساس کمبود نکند و تازه‌های نشر را بتواند به راحتی تهیه کند.»
 
کتابفروشی مشهد این روزها به پاتوق اهالی فرهنگ تبدیل شده است و این اتفاق مثبتی برای فضای فرهنگی مشهد محسوب می‌شود. در دو ساعتی که من مشغول گشت‌وگذار در کتابفروشی پردیس بودم، علی صنعوی و مهسا ملک‌مرزبان در حال گشت‌وگزار در دنیای کتاب بودند و این سندی بر ادعای من است.
 
به نظرم هرچقدر که از این کتابفروشی بگویم کم گفته‌ام، به همین دلیل به بیتی از حضرت سعدی بسنده می‌کنم که می‌گوید:
«هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او‌
همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها