دوشنبه ۷ آبان ۱۳۹۷ - ۱۰:۲۳
توفیق در کتاب روایت آلمانی را که مبتنی بر یاس است نمایندگی می‌کند!

نعمت‌الله فاضلی در نقد و بررسی کتاب «درباره نظام دانش» گفت: روایت آلمانی از مدرنیته روایت یاس و تباهی است توفیق هم در این کتاب این روایت نا امیدی را نمایندگی می‌کند در حالی که روایت آلمانی هیچ جایی برای خلاقیت انسان نمی‌بیند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نشست نقد و بررسی کتاب «درباره نظام دانش» تالیف ابراهیم توفیق پنجم آبان ماه در دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس با حضور نعمت‌الله فاضلی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، رضا صمیم، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی و ناصرالدین علی تقویان، دبیر نشست برگزار شد.

تقویان در ابتدای این نشست با اشاره به سه رویکرد درباره نظام دانش گفت: ما در اینجا سه رویکرد داریم؛ رویکرد نخست پسا استعماری و پدیدارشناسانه است که نویسنده کتاب نمایندگی آن را می‌کند. رویکرد دوم، تاریخ انتقادی یا تاریخ پدیدارشناسانه است که رضا صمیم یکی از منتقدان آن را نمایندگی خواهد کرد و رویکرد سوم تاریخ فرهنگی است که به لحاظ روش‌شناسی اختلافاتی با رویکردهای قبلی دارد.
 
وی دو پرسش مطرح کرد تا نویسنده کتاب دیدگاهش را در این زمینه مطرح کند: درباره رویکرد پسا استعماری توضیح دهید که به نظر می‌رسد رگه اصلی پیوند دهنده این مقالات در این کتاب مهم است. دوم این که تصور شما از زمان چه چیزی است. به ویژه در مقاله اول اصطلاح تعلیق زمان حال را بیان می‌کنید و در ادامه به همین دلیل می‌گویید که ما تاریخ زمان حال و علوم اجتماعی نداریم. منظورتان از این چیست؟
 
ابراهیم توفیق درباره اثر خود توضیحاتی را ارائه کرد و گفت: البته رساله دکتری من تلاشی در باب دولت است که چنان نسبتی با این کار ندارد چون قرائت مدرنی از تاریخ ایران است که با یک نگاه اجمالی تاریخی که قرن نوزدهم را بر می‌گیرد یعنی از کودتای مرداد 1332 تا انقلاب اسلامی. در آنجا یک بحث تاریخی است که به یک معنا معتقدم در ایران دولت مدرن نداریم و در آنجا گفتم آنچه در ایران داریم فهم نادرستی از تاریخ است. ربط آن کار به این کار که در واقع مجموعه مقالات است این است که در اینجا تمرکزم بر نظام دانش است و منظورم فقط دانشگاه نیست در واقع به این معناست که من نتوانستم آن کار را تمام کنم.
 
وی افزود: ما یک نظم دانشی داریم که انسان را در وضعیت بغرنج می‌گذارد و یک کلاف سردرگم است که نمی‌توان آن را باز کرد و انگار وظیفه علوم اجتماعی نیز این نیست که آن را باز کند. بلکه فقط می‌تواند آن را بازگو کند. در واقع رابطه‌اش با زمان هم در اینجاست. یعنی ما در وضعیتی قرار داریم که نه آن است و نه این! و علوم اجتماعی فقط می‌تواند بگوید این وضعیت گذار است. در این حالت است که زمان حال موضوعیت پیدا نمی‌کند که من اسم آن را تعلیق زمان گذاشته‌ام. در صورتی که در پایان نامه‌ام تلاشم این است که قاعده‌مندی‌ها را بیان کنم اما در اینجا این کار را نمی‌خواهم بکنم.
 
صمیم، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی نیز در بخش دیگری از این نشست با اشاره به اینکه پیوستگی مقالات نشانه تعصب مولف بر بنیادهای نظری و فکری است، گفت: در این سال‌ها نقدهای غیر منصفانه‌ای درباره شما شده است که بی انصافی محض است اما به نظرم سه مقاله این کتاب اصلی‌ترین بخش‌های این اثر هستند که مولف تلاش دارد دیدگاه اصلی‌اش را بیان کند. توفیق پروژه‌اش را در کالبدهای دیگر به ویژه در کلاس درس دنبال می‌کند. او جز کسانی است که هر جایی درس باشد از آن فرصت استفاده می‌کند برای گفت‌وگو کردن درباره پروژه‌اش.
 
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه توفیق سعی می‌کند از تبارشناسی استفاده کند افزود: او وقتی ما را برای حل بحران خودمان به تاریخ دعوت می‌کند به نوعی به تبارشناسی هم ما را فرا می‌خواند. در پروژه او گسست بسیار مهم است و به نظر می‌رسد که تبارشناسی بتواند برای رهایی از این گسست‌ها ما را یاری رساند. نکته مهم در اندیشه ایشان محوری کردن زمان حال و اکنون در پروژه‌های اوست. سوال این است که آیا ما امکان پرداختن واقعی به زمان حال را می‌دهد. چراکه تلقی ما در پارادایم تبارشناسانه عملا زمان حال را در آن ویژگی انعطاف پذیر دور می‌کند. تاکید تبارشناسانه ما را به گذشته غیر واقعی سوق می‌دهد اما گذشته گذشته واقعی است.
 
به گفته صمیم، ما می‌توانیم یک پارادایم در برابر نگاه تبارشناسانه قرار دهیم و آن پارادایم پدیدارشناسانه است در این پارادایم برخلاف پاردایم تبارشناسانه گسست وجود ندارد. توفیق اشاره می‌کند جامعه‌شناسی ما تاریخی نیست و تاریخ ما هم جامعه‌شناسانه نیست من می‌خواهم بگویم که نه تاریخ و نه جامعه‌شناسی ما هیچ کدام زمان‌مند نیستند. چراکه هیچ گاه متوجه آن نشده است که زمان را باید درک کرد. در پارادایم پدیدارشناسانه آن چیزی که محور است زیست جهان مشترک ماست که آن را داریم.
 


فاضلی نیز در ادامه این نشست با اشاره به نکات مطرح شده از سوی صمیم گفت: ملاحظه ایشان یعنی تقابل میان پدیدارشناسی و تبارشناسی وجود ندارد. بلکه با توجه به فصل نخست کتاب که اصلی‌ترین بحث آن است توفیق معتقد است ما در اکنون‌مان در جایی نیستیم که نظر ورزی کنیم یعنی همان چیزی که ما اکنون انجام می‌دهیم ایشان علوم اجتماعی را دانشی می‌داند که فهم دانش احتماعی را برای ما معین می‌کند سخن او این است که ما در موقعیت امتناع هستیم و این امتناع در علوم اجتماعی تجربه مدرنیته ایرانی است و تلاش می‌کند پروبلماتیک این بحران یعنی امتناع را طرح کند.
 
وی ادامه داد: او می‌گوید باید نگاهی هستی‌شناسی داشته باشیم تا آن را فهم کنیم در همین راستا نظریه کاتوزیان را به چالش می‌کشد همچنین دیدگاه و نظریه سید جواد طباطبایی را نقد می‌کند. ما باید بتوانیم آن پارادیمی که موجب شده ما علوم اجتماعی را به صورت انتقادی فهم کنیم تصور کنیم. توفیق تلاش می‌کند روایتی از جامعه ایران ارائه کند و اشاره به سه شکل تیپ‌های جوامع معاصر یعنی سرمایه‌داری، سوسیالیستی و استعماری می‌کند.
 
به گفته فاضلی، او معتقد است ما در موقعیت نیمه استعماری هستیم و این را ما باید خوب بفهمیم که چه نوع صورت‌بندی را بیان می‌کند. او می‌گوید در دو صورت‌بندی یکی در زمان مشروطه و دیگری در انقلاب اسلامی شرق‌شناسی وارونه را می‌شود طرح کرد و هر دوی این گفتمان را به گونه‌ای مشابه می‌داند و ریشه همه آن‌ها را در نیمه مستعمره بودن ما تلقی می‌کند و پارادایم مدرنیزاسیون را به گونه‌ای گفتمانی در ادامه این مسیر می‌داند و معتقد است این‌ها ریشه در مدرنیزاسیون دارند.
 
وی با اشاره به اینکه نقدهای توفیق به علوم اجتماعی ایران توانایی این را ندارد که بتوانیم تجربه و موقعیتمان را از مدرنیزاسیون  ارائه کنیم، گفت: نقد توفیق این است که در روایت مدرنیزاسیون ما این توان را نداریم که جامعه را بفهمیم چون آن روایت ذات‌انگارانه است که در اصل برساخته شده توسط مدرنیته است. باید این نظام دانش را توضیح دهیم وظیفه ما این است که از چگونگی نظام علم و دانش در کشورمان تامل کنیم. آن گفتمان تاریخی به گونه‌ای دچار شده که ما در تله گفتمان گذار بیفتیم. توفیق هیچ گونه داده‌های تجربی نیاورده است که ما بر اساس آن بتوانیم داوری کنیم. نکته دیگر اینکه چه قدر بحث مولف از نیمه مستعمره بودن ایرانی و علوم اجتماعی بر پایه مدرنیته فهم کرد؟
 
فاضلی گفت: من تردید دارم علوم اجتماعی به این خود آگاهی انتقادی نرسیده است. آیا روایت من یا دیگران هیچ آشنایی‌زدایی نمی‌کند و در امتداد پروژه مدرنیزاسیون است. به نظرم توفیق یک نوع قضاوت‌هایی دارد که بر مبنای پیش داوری‌هاست و اتفاقا برخلاف آنچه که خود آن‌ها را نقد می‌کند در تله پیش داوری می‌افتاد.
 
به گفته وی، انتقاد بعدی به این مقاله انسجام بیش از حد آن است و این زاییده این است که فاقد هر تجربه است. به این دلیل منسجم است که واقعی نیست و بیش از حد ساختارگرایانه است و روایت ایشان ما را در برابر جبر ساختاری قرار می‌دهد. جدای از اینکه روایت درست است یا نه بسیار نا امید کننده است. بسیار تحت تاثیر روایت آلمانی است. روایت آلمانی از مدرنیته روایت یاس و تباهی است توفیق هم در این کتاب این روایت نا امیدی را نمایندگی می‌کند در حالی که روایت آلمانی هیچ جایی برای خلاقیت انسان نمی‌بیند.
 
توفیق در ادامه با اشاره به نظرات صمیم گفت: درست است که من به تبارشناسی دعوت می‌کنم اما رویکردم به نظریه نیست و آن چیزی که برایم تعیین کننده است آن چیزی است که بتوان مصرح کرد. من در مواجه‌ام به یک چیز توجه دارم که چگونه یک جامعه‌شناسی بتواند زمان مند شود چون این جامعه‌شناسی نمی‌تواند زمان‌مند شود. از سوی دیگر تطبیق قابل صرف نظر نیست چون یکی از سخت‌ترین چیزها در علوم اجتماعی است من خودم را در سنت انتقادی می‌فهمم.
 
به گفته وی، دعوای اصلی سنت انتقادی این است که نه بر اساس این همانی بلکه بر اساس تفاوت بتوان فکر کرد. من نقد شما را معرفت‌شناسانه می‌دانم در صورتی که زمینی که من در آن حرکت می‌کنم یک زمین هستی‌شناسانه است. هر پدیده‌ای شانیتی دارد تاریخ هم بر همین منوال است وقتی درباره ایران بحث می‌کنم به پیشینه تاریخی آن می‌پردازم و در نهایت می‌گویم هیچ کدام تکرار دیگری نیستند که من اسم آن را مدرنیته می‌گذارم.
 
توفیق همچنین در پاسخ به انتقادات مطرح شده از سوی فاضلی گفت: برخلاف آنچه که فاضلی گفت روایت من آلمانی نیست اما جرات نگاه در فاجعه در سنت آلمانی برایم بسیار جالب است. من کار علم را رهایی بخشی نمی‌دانم اما جرات نگاه در فاجعه را دارم. برخلاف افرادی که جرات نگاه در فاجعه ندارند و خود را به خوش خیالی می‌زنند من تناقض فاجعه و خوش خیالی را حس می‌کنم و جرات نگاه در فاجعه را دارم. بحث من در اینجا نسبت به یک نظم است و اصلا نمی‌خواهم به افراد بپردازم. نقدم به این مقاله این است که کمتر هستی شناسانه است و اگر امروز آن را بنویسم رادیکال‌تر می‌نویسم چون معتقدم تفاوت بنیادی بین تبارشناسی و پدیدارشناسی وجود دارد چراکه من انتظار خودآگاهی ندارم و نمی‌گویم نظام دانش به خودآگاهی نرسیده بلکه آنچه برایم مهم است نسبت بین آنهاست.
 
وی تاکید کرد: بحث من درباره نظمی است که چیزهایی را ممکن یا ناممکن می‌کند. طباطبایی از گذشته ما چیزی نشان می‌دهد که می‌توانسته به مدرنیزاسیون برسد در صورتی که من این گونه نمی‌بینم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها