جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۸:۰۰
ماندگار شدن یک اثر تابع حرکت روی مداری از صداقت و مهارت است

هوشنگ مرادی کرمانی، معتقد است ماندگار شدن یک اثر تابع معیارهای ثابتی نیست و معمولا روی مداری از صداقت و مهارت حرکت می‌کند و من بعد از سال‌ها زحمت و فکر کردن توانستم به این‌ها برسم.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)_ملیسا معمار: تقویم را ورق می‌زنم، به 16 شهریور می‌رسم، روز تولد هوشنگ مرادی کرمانی. همیشه نام مرادی کرمانی تصویری از مجید و مادربزرگش در ذهنم تداعی می‌کند و همزمان جملاتی از برخی آثارش مانند «خمره»، «شما که غریبه نیستید»، «مربای شیرین» و «مهمان مامان» از ذهنم می‌گذرد و به یاد داستان‌های «ته خیار» می‌افتم و خنده‌ام می‌گیرد. با یادآوری کتاب‌هایی که بارها و بارها تجدید چاپ شده‌اند، این سوال در ذهنم نقش می‌بندد که چه اتقافی می‌افتد که آثار مرادی کرمانی بعد از گذشت چند دهه همچنان تجدید چاپ می‌شود و به فروش می‌رسد و هرسال خبر ترجمه جدیدی از آثارش را می‌شنویم، به راستی راز ماندگاری آن‌ها چیست؟
 
گوشی تلفن را برمی‌دارم تا به مناسبت زادروز مرادی کرمانی با او احوال پرسی کنم و تبریک بگویم. خانم مرادی کرمانی گوشی را برمی‌دارد، او مرا به واسطه دیدارهایی که با هم داشته‌ایم، می‌شناسد و بعد از احوال‌پرسی گوشی را به آقای مرادی کرمانی می‌دهد. این نویسنده 74 ساله با صدای گرم و لهجه شیرین کرمانی‌اش مانند همیشه با مهر مرا می‌پذیرد. زادروزش را به او تبریک می‌گویم و او به خاطره روزی اشاره می‌کند که جشن تولد 70 سالگی‌اش را در موسسه خانه کتاب اشاره کردیم و می‌گوید: امسال هم در خبرگزاری ایسنا این اتفاق افتاد. خودم را مدیون خبرنگاران و رسانه‌ها و فرهنگ می‌دانم به این جهت که ما نویسندگان هیچ وقت نتوانستیم از رسانه‌ها که ما و آثارمان را با مهر و صداقت به جامعه و مخاطبان معرفی می‌کنند و سبب دیده شدن ما و آثارمان می‌شوند، تشکر کنیم.
 
 

او درباره دلیل توجه به آثارش و ترجمه‌شدن اغلب آن‌ها به زبان‌های دیگر می‌گوید: ماندگار شدن یک اثر تابع معیارهای ثابتی نیست و معمولا روی مداری از صداقت و مهارت حرکت می‌کند. و من بعد از سال‌ها زحمت و فکر کردن توانستم به این‌ها برسم. تصور من این است که کتاب‌های من ایدئولوژیک نیستند و چیزی را به‌صورت مستقیم و نصیحت‌گونه به مخاطب منتقل نمی‌کنند و بیشتر، مسائل جامعه بشری و جامعه ایران را تحلیل می‌کنند. مانند قصه «مربای شیرین» که در عین سادگی و صمیمیت جامعه‌ای را از نظر اقتصادی، اجتماعی، مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی و ... بررسی می‌کند و در قالب قضیه ساده‌ باز نشدن درب یک شیشه مربا، آن را به دل جامعه می‌برد. بیان کردن مطلب به این شیوه بسیار تاثیرگذارتر است تا اینکه بیاییم و داد و فریاد کنیم و با جملات سخت و سنگین بخواهیم این مطالب را برای مخاطب بیان کنیم.
 
مرادی کرمانی در ادامه به داستان «نخل» اشاره می‌کند و می‌گوید: پایگاه، ریشه و زادگاه این داستان در روستاهای کویر است. در این کتاب روستایی وجود دارد که وسطش رودخانه‌ و دور و برش خانه است روستایی که درجه گرمای هوا در آنجا به 60 درجه می‌رسد و روستای مادر من بود در بخشی به نام شهداد کرمان. هوا در این روستا آنقدر گرم است که گنجشک‌ها از شدت گرما از روی درخت‌ها می‌افتند و می‌میرند اما در مسافت نزدیکی به این روستا جایی که من تا 13 سالگی‌ در آنجا زندگی کردم روستایی به‌نام سیرچ وجود دارد که هوا بسیار سرد است و آب رودخانه‌‌اش بسیار خنک است. من در این داستان به موقعیت ممتاز جغرافیایی ایران اشاره کرده‌ام و ماجرای پسر یتیمی را بیان کرده‌ام که عاشق دختری به نام گلرخ می‌شود و دلش را به لالایی‌های گلرخ می‌سپارد که برای خواهر کوچکترش می‌خواند.

لزومی ندارد مرتب به دیگران بگوییم چگونه باشند و چگونه زندگی کنند 
خالق «خمره» با اشاره به اینکه مسائلی مانند اخلاق، دین و آموزه‌های اخلاقی به وفور در آثار مختلف بیان شده است و لزومی ندارد مرتب به دیگران بگوییم که چگونه باشند و چگونه زندگی کنند، می‌افزاید: من انسان ایرانی را آنچنان که به نظر خودم آمده و تصور کرده‌ام و در مناطق مختلف چه در شهر بزرگی مانند تهران، چه در روستا و چه در جاهای مختلف دیده‌ام و انسان ایرانی را شناخته‌ام در آثارم به تصویر کشیده‌ام، بدون آنکه ذره‌ای افراط و اغراق کنم در اینکه ما خیلی خوبیم یا خیلی بدیم یا چه نوع حکومتی داریم.
 
 

مرادی کرمانی با بیان اینکه من انسان ایرانی را با شرایط واقعی‌اش نشان می‌دهم، می‌گوید: این مساله می‌تواند همه جا مطرح شود. ادبیات این است که انسان در جامعه درباره مسائلی که برایش پیش می‌آید چه واکنش‌‌هایی نشان می‌دهد. من انسان ایرانی را در داستان‌هایم در مقابل شرایط مختلف قرار داده‌ام و عکس‌العمل‌های او را به تصویر کشیده‌ام. آنچه که من می‌نویسم برمی‌گردد به ارتباطاتی که با جامعه و مردم داشته‌ام و سوژه‌هایم را دربرخورد با مردم، زندگی‌ گذشته، خاطرات و زندگی مردم گرفته‌ام.

نویسندگی قابل یاد دادن نیست 
برنده جایزه «خوزه مارتینی» با اشاره به اینکه نویسندگی قابل یاد دادن نیست و هیچ دانشگاه و دانشکده‌ای نمی‌تواند چگونه نوشتن را به انسان بیاموزد، یادآوری می‌کند: یاد دادن نویسندگی به افراد مانند یاد دادن راه و روش ساختن زیورآلات از شمش طلاست که قابل یاد دادن است، اما مهم وجود شمش طلا در نهاد فرد است. اگر این دو کنار هم باشند منتج به تولید آثار درخشانی می‌شوند.
 
به گفته مرادی کرمانی وقتی به زندگی‌نامه نویسندگان بزرگ جهان نگاه کنیم، می‌بینیم تعداد انگشت‌شماری از آن‌ها افرادی هستند که نویسندگی را از دانشگاه یاد گرفته‌اند و اغلب آن‌ها خودشان استعداد و توانایی این کار را داشته‌اند. استعداد، تخیل و دیدن خاطره در ذهن تاثیر زیادی در نویسندگی دارد. این‌ها شمش‌های طلایی است که در نهاد هر کسی پیدا نمی‌شود و آن‌هایی که ادبیات کار کرده‌اند افرادی هستند که توانستند این شمش طلا را به آثار گران‌بهایی تبدیل کنند.
 
خالق «چکمه» می‌گوید: امروزه اغلب نویسندگان جوان که تعدادشان تحت تاثیر کلاس‌ها و کارگاه‌های داستان‌نویسی افزایش پیدا کرده است، بیشتر به سوی جریان سیال ذهن، موضوعات سورئالیستی و ... رفته‌اند. که مخاطب عام خیلی نمی‌تواند با آن‌ها ارتباط برقرار کند و این گونه آثار برایشان جذاب نیست. البته منظورم این نیست که نویسندگان به سراغ آثار عامه‌پسند بروند اما امروزه می‌بینیم که بسیاری از نویسندگان جوان با الگوپذیری از آثار غربی کتاب‌هایی نوشته‌اند که خیلی شبیه آن آثار است و خیلی‌ها معتقدند این آثار در واقع همان اثر خارجی است که یک نویسنده ایرانی آن را نوشته است.

هنوز فضا و موضوع مناسبی برای نوشتن پیدا نکرده‌ام 
او درباره اینکه چرا اخیرا کتابی از او منتشر نشده است، می‌گوید: تا وقتی موضوعی مرا جذب نکند و به دلم ننشیند و هم‌پا و هم‌اندازه سایر آثارم نباشد، چیزی نمی‌نویسم. و با این امکانات و مسائل مالی و وضعیت موجود، هنوز فضا و موضوع مناسبی برای نوشتن پیدا نکرده‌ام.
 
 

هوشنگ مرادی کرمانی از نویسندگان پیشکسوت و نام‌آشنای معاصر است که فعالیت ادبی‌اش را از سال 1339 با همکاری با رادیو کرمان آغاز کرد. نخستین داستانش با عنوان «کوچه ما خوشبخت‌ها» را در سال 1347 در مجله «خوشه» منتشر کرد و نخستین مجموعه داستانش با عنوان «معصومه» و کتاب «من غزال ترسیده‌ای هستم» در سال ۱۳۴۹ به چاپ رسید. اما اولین اتفاق مهم زندگی مرادی کرمانی در سال ۱۳۵۳ با خلق «قصه‌های مجید» رخ داد که بازتابی از زندگی خودش بود. بر اساس این اثر یازده فیلم تلویزیونی و سه فیلم سینمایی ساخته شد و بازتاب گسترده‌ای داشت و جایزه مخصوص «کتاب برگزیده سال۱۳۶۴» را نصیبش کرد.
 
او در سال 1359 داستان «بچه‌های قالیبافخانه» را نوشت و توانست به واسطه آن لوح تقدیر شورای کتاب کودک را دریافت کند. او عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از جمله نویسندگانی است که نامش در شمار چهره‌های ماندگار ثبت شده و نامزد دریافت جایزه آسترید لیندگرن و هانس کریستین اندرسن بوده است. همچنین تا به‌حال چندین اقتباس سینمایی بر اساس برخی آثار این نویسنده ازجمله «خمره»، «قصه‌های مجید»، «مهمان مامان»، «مثل ماه شب چهارده» و «چکمه» انجام شده است.
 
از جوایز و افتخارات او می‌توان به دو بار کاندید جایزه جهانی اندرسن در سال‌های 1986 و 2014 میلادی، جایزه کتاب سال 1994 کودکان و نوجوانان اتریش، سیمرغ بلورین بهترین فیلم‌نامه در دوازدهمین جشنواره فیلم فجر در سال 1372، جایزه مهرگان ادبريال عنوان نویسنده برگزیده کشور کاستاریکا و جایزه خوزه مارتینی (نویسنده و قهرمان ملی آمریکای لاتین) – در سال 1995 میلادی اشاره کرد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها