دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۴
​بهروز جلالی در جلد گالیله

محمود حسینی، شاعر و پژوهشگر در یادداشتی به بررسی مجموعه شعر «به جای گالیله می‌نویسم» پرداخته است که در ادامه می‌خوانید.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- محمود حسینی: بهروز جلالی قبلا هم گفته بود که می‌آید(1). حالا آمده است. اما می‌گوید به جای گالیله می‌نویسد! احتمالا روی حرف‌هایش هم محکم ایستاده است، درست مثل گالیله که پشت به کلیسا ایستاد و روی زمین نوشت: «تو به حرکت خودت ادامه بده» و همه چیز را شوخی کوچکی فرض کرده بود! شما هم می‌توانید کمی از رسمی نشستن‌تان روبه‌روی این شعرها کنار بگذارید و آمادگی خودتان را برای مواجه شدن با شعرهایی در فرم‌هایی گاه رسمی با روایت‌هایی چندگانه، گاه چند وجهی با طنزی گروتسک از نوع گالیله و بهروز جلالی که حالا به جای او می‌نویسد اعلام کنید.

جلالی که بعد از شانزده سال (از چاپ کتاب اول تا این کتاب) آمده و روی خیلی حرف‌هایش ایستاده، شاید با انتخاب این عنوان برای کتاب قبل از هر چیزی خواسته بگوید درست مثل گالیله بر حرف‌هایش محکم ایستاده!

بهروز جلالی شانزده سال فرصت داشته تا خوب فکر کند و سنگ‌هایش را با خودش و با شعر وا بِکَنَد و بعد پایش جایی بگذارد که حتما به آن زیاد فکر کرده است. شانزده سال فرصت داشته تا جای پایش را در گام دوم خود آن گونه که دوست داشته انتخاب کند لابد!

بهروز جلالی یک شاعر دهه‌ هفتادی‌ست که دهه هفتادی بودن‌ش را آن گونه که در این کتاب نشان داده، دوست دارد. اما برخلاف خیلی از دهه‌ هفتادی‌ها که بدون کمترین شناخت، از زبان کار می‌کشیدند و با اغتشاشاتی که در زبان ایجاد می‌کردند، شعر می‌گفتند! هم کارکرد زبان را می‌داند، هم خواسته‌های خود از زبان را.
 
بهروز جلالی شعر را بر اساس مانیفست که شعر این هست و آن نیست یا آن هست و این نیست نمی‌نویسد. او آن‌چه را اندیشیده اجرا کرده است. بعد هم پیش روی ما-تمام قد- کنار گالیله ایستاده و کلیسا را هم گذاشته در مدار معمول زمین تا بر مدار علاقه‌اش بچرخاند زمین را و شعر را!
 
ممکن است جلالی این سال‌ها در تاریکی نشسته بوده و اصطلاحا روشنایی را دقیق ‌پاییده! احتمالا او هم متوجه تجربه‌ها و کج‌روی‌هایی که به شعر فارسی تحمیل شده، بوده و در همین راستا بر خود وظیفه دانسته تا بار دیگر پای به میدان بگذارد و دست به تجربه تازه بزند. شاید هم خواسته بخشی از حرف‌های خود و هم‌نسل‌های خودش را پس بگیرد! هرچه باشد نسل او یعنی نسل دهه هفتاد در شعر فارسی معتقد بودند برای شعر فارسی پیشنهاد دارند و احتمالا در ادامه همین اعتقادشان اعتقاد دیگری هم داشته‌اند که نسل‌های بعد یا به درستی درک نکرده‌اند یا زود از آن گذشته‌اند، لذا یادآوری دستاورد آن‌ها برای شعر فارسی او و هم‌نسلانش را مجاب کرده که دست به بازآفرینی آثاری با همان شیوه ولی این بار با تجربیات بیشتر بزنند لابد. این هم یک گمانه زنی دیگر می‌تواند باشد البته.

نگارنده این متن به هیچ روی قصد ارزش‌گذاری شعر جلالی و دیگر هم نسلانش را ندارد. اما به نظر می‌رسد این سوال برای مخاطبان شعر دهه‌‌ هفتاد همچنان باقی‌ست: کسانی چون بهروز جلالی بهزاد زرین‌پور و اسم های دیگری از این نسل-که کم هم نیستند- آیا بعد از این سکوت توانسته‌اند/ می‌توانند آن‌چنان که خود و شعرشان را در دهه‌‌ هفتاد مطرح کرده بودند بار دیگر مطرح کنند. به بیان دیگر؛ آیا شعر آن‌ها بار دیگر با اقبال مواجه خواهد شد؟
 
عرض کردم ممکن است این سوال خیلی‌ها باشد اما سوال من نیست! من -آن‌گونه که پیش از این نیز در بررسی شعر هفتاد گفته‌ام- چیزی به نام دهه‌بندی در شعر را، بیش از هر چیز، نوعی سهم‌خواهی از ادبیات می‌دانم! من معتقدم شعر ربطی به دهه‌‌ها ندارد، اما می‌تواند برآیند تجربه‌‌ نسل‌ها باشد. بنابراین هر شاعری را می‌توان جدا از هر نوع دسته‌بندی صرفا با توجه به آثارش در مقایسه با روند کلی شعر روز بررسی کرد.

اکنون کتاب جدید بهروز جلالی پیش روی من است. اما مشکل این جاست که او در این کتاب هم گفته به جای گالیله می‌نویسد! نه به جای خودش. این عنوان می‌تواند ‌حکایت از چند چیز داشته باشد.

یک: جلالی که یک شاعر هفتادی محسوب می‌شود گالیله‌وار پای حرف‌ها و نظرات خود و دیگر هم نسلان هفتادی مانده و با وجود نقدهای زیادی که به شعر هفتاد در دو دهه‌‌ اخیر وارد آمده همچنان به آن رویکرد وفادار است.

دو: این عنوان، طنز پنهانی‌ست که به مسئله شعر وسیع‌تر از مرز‌بندی زمانی از قبیل دهه‌ها نگاه می‌کند. در این قالب نگرشی، گالیله می‌تواند هر کسی باشد که دست به قلم می‌برد با این توضیح که گاه ناچار است در اعترافات خود چیزی بیان کند که لزوما خواست ارادی او نیست! یا چیزهای دیگری که بهروز جلالی می‌داند!
 
بنابراین کاری به تجربه شعری و پیشینه‌‌ فکری بهروز جلالی ندارم و آن‌چه برای نوشتن این متن در نظر می‌گیرم، صرفا متن این کتاب است. کتابی که پیش روی من است.(اصلا شما بگویید مرگ مولف!).

‌پس فارغ از موضوعاتی چون تجربه و پیشینه‌‌ شاعر، سن و سال شاعر و حتی نوع تفکر شاعر در دسته‌بندی‌های امروز، کتاب را ورق می زنم. آن چه من می‌نویسم نتیجه یک گفت‌وگو میان من و متن این کتاب خواهد بود و قطعا معیارهای سنجش من معیارهای سنجش من در مورد این کتاب خواهد بود. مولفه‌هایی که ممکن است با هیچ معیار از پیش تعیین شده‌ای کنار هم ننشیند.

با نگاهی به شعرهای «به جای گالیله می‌نویسم» به وضوح می‌توان دریافت که بهروز جلالی از لحاظ فرمی و دغدغه‌های زبانی هنوز اعتقاد به پیشنهادهای نسل هفتاد دارد. اگر به تاریخ انتشار کتاب(اسفند 1396) توجه نکنیم به راحتی می‌توان  شعرهای این مجموعه را در رده شعرهای دهه هفتاد دسته‌بندی کرد.

اما چیزی که در این مجموعه قابل توجه است مولفه‌ای به نام «فردیت» و دنیای شخصی شاعر است. مولفه‌ای که اگرچه خود از پیشنهادهای دهه‌‌ هفتاد بوده اما در شعر دهه‌های بعد از هفتاد  بیشتر مورد توجه شاعران قرار گرفته است. از این‌رو به نظر می‌رسد با تمام دلبستگی‌های جلالی به مولفه‌های شعر هفتاد او در این سال‌ها، زیست خود را در شعر امروز ادامه داده و نیم نگاهی نیز به شعر بعد از هفتاد داشته است تا در بیان و لحن او شاهد نوعی‌پوست اندازی و تعادل ساختار نحوی باشیم.
«دست لطفا!
بزنید، یا بردارید
بینندگان عزیز!
لیسانس جغرافیا دارم
تازه! در من کسی هست که به جز بابا کرم
و مقالات فلسفی
بلد است هزار شکل دیگر خود را ضایع کند...» (ص 27)

فرم‌های بهروز جلالی اغلب آشناست فرم‌هایی که در شعر دهه‌‌ هفتاد بیشتر تجربه شده است. کارکردهای زبانی نیز از همین دست هستند.

بهروز جلالی خود شاعر دهه هفتادی است و مجموعه اول‌ش را در دهه‌ی هفتاد چاپ کرده است، اما در این کتاب، تنها به فرم و تکنیک با شور و غلظت اغلب آثار دهه‌‌ هفتادِ هفتادی‌ها تکیه ندارد.

او بیشتر شعرها را بر پایه معنا پی‌ریزی کرده است. اگر چه اغلب مولفه‌هایی چون تکثر راوی و روایت، طنز گروتسک، عبور از کلان روایت‌ها، جزئی‌نگری و... در این کتاب نشان دهنده دلبستگی‌های هفتادی شاعر است. اما «بیان» در این مجموعه به نوعی حاصل تعادل در گره‌خوردگی عاطفه و روایت شخصی از سوژه‌های معمول و اشیاء در زیست مولف به جهان کلمه است.

در جهان شعری این مجموعه کمتر شاهد ناهنجاری‌های شعر دهه‌‌ هفتاد هستیم. به بیان دیگر بٌعد فلسفی، همراه با جهان‌بینی شخصی، دومین گامی‌ست که جلالی با آن خود را در این مجموعه از اختشاشات نحوی و معناییِ معمول در اغلب شعرهای دهه‌‌ هفتاد دور می‌کند. برآیند تجربه‌های شخصی او از جهان، کلمه و زبان منجر به نوعی از بیان شده که در عین حال که از اغلب مولفه‌های شعر دهه هفتاد بهره می‌‌جوید، به ساختار شکنی‌های نحوی رایج در شعر آن دهه کمتر علاقه‌ نشان داده و از آن‌ شگردهای افراطی به سمت نوعی تعادل و سلامت نحوی عبور کرده است!
 
گاهی می‌خندد    گاهی....
«همیشه دیوانه‌ام» می‌گوید
 
گفته‌ام پرتاب، سمت شما
شده‌ام شیر،یا خطِ برنده
پریده‌ام از دست خودم
 
شب شلوغی است
به جز من، که نیستم
رفته‌ام دور، جدا شده‌ام
نشسته‌ام یک طرف با خودم
و با خودم نشسته‌ام در طرفِ دیگر... (ص41.42)
 
در مجموع می‌توان گفت شعر بهروز جلالی شعری‌‌ست با لباس کاملا رسمی، اداری؛ با شخصیتی متین و سر به زیر. این شعردر همه رفتارهای خود جانب احتیاط را رعایت می‌کند. او قواعد بازی را می‌داند. برای خودش نامه می‌نویسد.

او هم مثل هر کدام از ما چند نفر است. چند تکه شاید! چند بهروز جلالی در یک لباس. او سعی می‌کند در تمام کادرها بخندد. اما این که در نامه‌ به خودش گریه هم می‌کند؛ گاه طبیعی‌ترین شکل زیستن انسان معاصر است. انسانی که همواره از تنهایی پر است و برای یک دیالوگ ساده با اشیاء بیشتر از آدم‌ها به تفاهم رسیده است.
«برای خودم نامه می‌نویسم گاهی
دیده‌اید!؟
نامه بنویسم و گریه کنم در آن نامه برای خودم
گاهی...»(ص37).

1- اشاره به «عرض نکرده بودم می‌آیم!»، نام یکی از مجموعه شعرهای بهروز جلالی.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها