چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۳۷
در جست‌وجوی زمان از دست رفته صلح

عبدالعلی دستغیب در نقدی بر دفتر شعر «نیلوفر نام دیگر زخم است»، عنوان کرد: سراینده این دفتر، در جستجوی زمان از دست رفته کودکی و آرامش دوره صلح می‌کوشد به آنچه فراسوی تجربه و حافظه عادی است، دست یابد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در فارس، «نیلوفر نام دیگر زخم است» عنوان نخستین مجموعه شعر نیلوفر شریفی، شاعر و مترجم است که در 86 صفحه از سوی انتشارات بوتیمار منتشر شده است. این کتاب شامل سه دفتر به نام‌های «چاقو رفتار من است»، «نام من تاریخ است» و «چرا کسی درختِ توت را نجات نداد» است. شریفی در تقریر شعرهای این اثر بیشتر رفتاری اجتماعی دارد و به رنجِ انسان معاصر می‌پردازد و نگاه او بیشتر معطوف به خاورمیانه است که شعله سوزانِ جنگ جان انسان‌های بی‌گناه را می‌گیرد.

شریفی در زمینه ترجمه پرکار است و به تازگی آخرین مجموعه داستان هاروکی موراکامی را ترجمه کرده و از سوی نشر مروارید و کوله‌پشتی با عناوین «مردانِ بدونِ زن» و«یک عضو غیر وابسته» در دست انتشار دارد.

​عبدالعلی دستغیب مترجم و منتقد ادبی پیشکسوت که هم اکنون ساکن شیراز است، بر این مجموعه شعر نقدی نوشته و آن را برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد:

نام کوچک سراینده کتاب به طرزی مغلوب عنوان مجموعه اشعار او شده است: «نیلوفر نام دیگر زخم است». او سه روایت از جنگ، وضعیت زن و خاطره مادر به دست می‌دهد. اشعار به شکل اشعار شاملو (شعر سپید) نوشته شده و در آن‌ها تأثیر سروده‌های شاملو و فروغ فرخ‌زاد دیده می‌شود.

این اشعار در قیاس با اشعار پست‌مدرنی که امروز زیاد نوشته و چاپ می‌شود، تشبیهات و استعاره‌های ساده‌تری دارد و روایت‌های سه‌گانه کتاب نیز ساده است. روایت‌ها همه مطلبی واحد: شوربختی، مصیبت، درد، هجران، آواره‌شدن، بلای جنگ، رنج و اندوه زنان و... را بیان می‌کنند. سراینده در هنگامه جنگ هشت‌ساله کودکی بوده و ناظر وقایع دردناک آن. اکنون سالیان درازی از آن زمان می‌گذرد، اما آثار دردناک و حسرت‌بار آن‌ها، و چراهای غم‌انگیز و خونین هنوز باقی است: «مادرم مرده است/ اما هنوز/ با آرایشی ملایم/ در برابر آینه‌ها/ لب‌هایش زخم است/ دست‌هایش زخم / صدایش زخم/ و می‌دانم شب‌ها/ در خنکای خاک/ برایم دعا می‌خواند.»

عبارت‌های کتاب بریده‌بریده است، تند، گرم و ملتهب است. پیداست که سراینده در وضعیتی غیرعادی و با حالتی عصبی آن را نوشته است. شاعر زنی است با نام‌های گوناگون مونس، عایشه، آمنه، نیلوفر و... زن‌هائی که در زمان جنگ و صلح و زندگانی کودک زائیده، بزرگ کرده و رنج برده‌اند. یکی از آن‌ها برنج پاک می‌کند و با قُمری‌ها آواز می‌خواند، دیگری به زخم‌هایش نمک می‌پاشد و سومی به شکاف دیوارها دست می‌کشد و نخل‌های سوخته را می‌بوسد. «نیلوفر در بیمارستان است یا تیمارستانی است/ یا هزار پنجره/. صدای گلوله و هیاهوی سرخ آژیرها و فریاد زخمی شدگان و جنگزدگان/ موسیقی غم‌انگیز است.»

در اینجا جنگ از منظره زنی که وحشت ایام جنگ و بمباران‌ها را عمیقاً احساس کرده، وصف می‌شود. اوصاف در مواردی بسیار ساده و سرد است و احساس لحظه‌های رنج و درد و وحشت را همچنان که در واقع بوده است بیان می‌کند، اما برخی از تعبیرات ساده نیست و به صورت تعابیر و استعاره‌های دیرباب بیان می‌شود. استعاره‌ها و تعابیر دیریاب کتاب نیز دو نوع است: نومعتدل و پذیرفتنی و نوغیرمتعارف و گاهی سوررئال که درنظرآوردن مدل‌های آن دشوار است. اوصافی مانند: «مادرم با گل‌های چادرش آینه را پاک می‌کند»، «در اعماق خانه‌ام شمعی روشن است (برق قطع شده بوده)»، «پوستش هنوز جوان است»، «موهائی مانند ابریشم چین مانند خوشه گندم در باد»، «به‌دندان‌کشیدن سیب سیاه»، «موسیقی جاری اندام.» اما تعابیری هم در این دفتر شعر آمده که دشوار یا معمولی است و از «شعر بودگی» روایت‌ها می‌کاهد: «شکافتن عمیق ساقه‌های پیاز، بهار عقیم است»، «آشیان‌ساختن زخم در زن»، «عادت‌داشتن به زندگانی سگی»، «لب‌ها در بوم ون‌گوگ سیاه بودن.»

سروده‌های شاعر فرازونشیب و ضعف و شدت دارد. گاهی مهربانی و لطف و آرامش زنی را که مادر نیز هست نمایان می‌سازد و گاه خشونت کوبنده جنگجوها و فریادهای عصبانی نسل جوان خشمگین را: «نزدیک نشو/ چاقو رفتار من است/ در اعماق این رخسار/ و چشم‌های زیبا/ زنی جذامی پنهان است... و می‌کشم نور را چراغ را/ همین ماه پا به ماه/ که مثل من زن است.» این خشونت‌گرایی تا جایی پیش می‌رود که همین زن می‌گوید من تروریستم، اما شاید به سبب اینکه اساساً زن بیشتر لطافت دارد تا خشونت، سخن خود را تعدیل می‌کند: «در یک دستم گلی سرخ/ در دست دیگرم اندیشه‌ای بزرگ دارم/ و جهان را/ با عشق تهدید می‌کنم.»

در گزاره‌های کتاب، شرح رنج‌ها و گرفتاری‌ها و بحران‌های بی‌حاصل از جنگ، زن‌آزاری، بی‌عدالتی و خشونت به تفصیل آمده و در مواردی نیز کار به تکرار مکرر کشیده شده. سراینده در جستجوی زمان از دست رفته کودکی و آرامش دوره صلح، می‌کوشد به آنچه فراسوی تجربه و حافظه عادی است، دست یابد. تجربه‌های او در زمینه رنج‌بردن زن‌ها و آثار ملموس و ویران‌کننده جنگ، متنوع و رنگارنگ است، اما در سبب‌یابی علل جنگ تاحدودی خاموش است.


آنچه در روایت‌های سه‌گانه‌ی کتاب انعکاس یافته، در واقع حکایتی است واحد که با عبارت‌های گوناگون وصفی یا استعاری بیان می‌شود. راوی خیلی چیزها می‌بیند و می‌شنود و در برابر کوچک‌ترین واقعه‌های زمانِ جنگ واکنش نشان می‌دهد، اما به عمق ماجراها نمی‌رود. جنگ سویه‌ای دیگر نیز داشته و دارد.

آن‌کسی که با هواپیمای جنگی شهری را بمباران می‌کند، سربازی که آتش مسلسل را می‌گشاید، سیاستی که طرح جنگ را روی کاغذ می‌آورد و بعد آن را واقعیت می‌دید، در پسِ پشت ماجراها قرار دارند و این صرفاً تصادفی نیست. البته در کتاب نشانه‌ها و علائمی هست که ما را به سرچشمه خشونت راهنمایی می‌کند؛ به ویژه رفتار سنگدلانه بعضی از مردان را که زن‌ها را به چشم تحقیر می‌نگرند: «باید سنگسار کنم/ گل‌های کبودم را/ رویای کاغذی‌ام را/ و امروز آخرین سنگ را/ حمید الله/ پرتاپ می‌کند/ مردی که/ مرا دوست دارد.» اما این نشان‌ها مختصر و استعاری است و برای تجسم رویدادها و حالات کافی نیست.

کوتاه سخن اینکه ماجراهای روایت می‌بایست تجسمی و دراماتیک باشد تا ژرفای خشونت و ستیزه‌جوئی و رنج آدمیان را به روی صحنه آورد. روایت‌های کتاب البته در جاهایی خوب ساخته و پرداخته شده است، مثل آنجا که مادر را در شکل دست‌هایش به یاد می‌آورد: «دست‌هایی چون دو گوزن زخمی در بیشه‌زار»، یا «دیده‌ام، آن چاقو را که از غشاء پوست، گوشت و استخوان می‌گذرد.» این تعابیر گرچه نیمی وصفی، نیمی نمایشی‌اند، با این‌حال صحنه‌های مورد نظر سراییده را خوب نشان می‌دهند.
 
***
 
از عناصری که سراینده با آن‌ها شکل کنونی روایت‌ها را ساخته است، یکی وصف یا اشاره به اشیاء است: چاقو، پیراهن سفید، قاب، آینه، صندلی چرخ‌دار، جارو، درخت (انار، توت، نخل و...)، پیراهن گلدار، تخت، پنجره و عناصری مانند باد، ماه، خورشید، ابر، باران و گل‌هائی مانند لاله و پرندگانی مانند کلاغ و میوه‌هائی مانند انار، سیب و... . صورت دیگر جنگ و خشونت را سراینده در آژیر سرخ خطر، در صندلی چرخ‌دار، در بیمارستان، در چاقوی جراحی، در خار سیم‌ها، در نخل‌های سوخته، در رنگ خاک، در استخوان پوسیده، در گلوی ابرهای سیاه و... نشان می‌دهد. بیشتر اوقات او ویژگی‌های جسمی و بیولوژیک زن‌ها را یادآور می‌شود: «مرگ را زیر دار قالی/ سرخ زائیدم»، «روی موهای بلندم/ تا کمر/ مردی ایستاده است.» این‌ها خوب است، اما اوصافی مانند: «چشم‌هایش چون آسمان تهران می‌بارید»، «نام‌اش زخم بود و لبخندش مونالیزای جوان» و «بر بوم پیراهن‌اش امتداد می‌دهد، شاهکاری از کوبیسم را»؛ چیزی نیست جز اسنوبیسم.

فرض که خواننده شعر، مونالیزای لئوناردو داوینچی و کوبیسم پیکاسو را بشناسد، این اوصاف را موثر نخواهد دید؛ چراکه معانی آن‌ها مرتبط با زیروبم فرهنگی دیگر است. مثلاً برای رساندن مفهوم عضو و جایی زخم‌پذیر عبارت «پاشنه‌آشیل» را به کار می‌برند. چرا ما عبارت «چشم اسفندیار» را به‌کار نبریم. این دیگر هواپیمای بوئینگ نیست که ما نظیر یا حتی بدل آن را نداریم. زبان فارسی و فرهنگ ادبی خود ماست با امکان‌های بی‌شمار.

از چند دهه پیش شاعرانی مانند شاملو، نادرپور و هوشنگ ابتهاج (سایه)، اسطوره‌ها و قصه‌ها و نام اشخاص اروپائی و نیز در برخی تعابیر الوار، مایاکوفسکی، لورکا، رمبو و... را وارد شعر فارسی کردند و از سیزلیغوس، پاندورا، هملت، پرومتئوس، آشیلوس و... سخن گفتند؛ در دفتر شعر «نیلوفر نام دیگر زخم است» آمده: «لب‌هایم در بوم ون‌گوگ سیاه است»، اما چنین کاری به تجدد شعر و پیشرفت شعر مدرن فارسی کمکی نکرد، مدرن‌بودن حتی با آوردن مشابه استعاره‌ها و تعابیر شعر اروپایی فراهم نمی‌شود.

شاعر نوپرداز، جهان و اندیشه و عواطف و کنش آدمیان را طور دیگر می‌بیند. زمان چنانکه می‌دانیم در هنر جدید نقشی عمده دارد، اما نه فقط زمان در زمان‌سنج‌ها؛ بلکه زمان درونی، زمانی که در آن احساس و اندیشه شاعر به تأثیر عواملی مانند خاطره و تخیلی دگرگون می‌شود و زمان درونی در تضاد یا زمان تقویمی، رویدادها را مغشوش می‌کند و همچنین هنرمند نوآور می‌تواند در ترسیم زندگانی بحرانی یا بسته آدمیان به روش‌های غیرمستقیم شعر، قصه، فیلم بسازد. همچنان‌که «آن رند» فیلمساز فرانسه در ساختن فیلم «هیروشیما عشق من»، آن را مانند قطعه موسیقی دو خواننده و نوازنده (دوئست) تنظیم کرد، که در آن صداهای زن و مرد در زمینه تصاویر مدام درهم‌تنیده می‌شود و روی هم سوار می‌شود. در این حال تماشاگر غالباً نمی‌یابد آنچه از حاشیه صوتی تصویر بصری می‌شنود. گفت‌وگوئی واقعی است یا گفت‌وگوئی گذرنده در خیال یکی از پرسوناژها یا اظهارنظر شخصیت‌های فیلم.

موضوع عمده «نیلوفر نام دیگر زخم است»، یادکرد مصیبت است. کودکی وحشت دوران جنگ دیده، مادر از دست داده و پس از گذشت سال‌ها، قلم به دست گرفته و آن را با ماجراهای دردناک و خونین بیان می‌کند. «آن زن تنها/ لاله‌های برآمده را/ زیرچادرش پنهان کرد/ و ناگهان/ در اعماق بهشت زهرا/ رشته صدایش را گم کردیم.»

نیلوفر شریفی در دفتر شعر خود غالباً به توصیف ماجرها می‌پردازد، اما در مواردی ـ که اندک نیز نیست ـ به سراغ تجسم صحنه‌ها و رویدادها می‌رود. یکی از موارد توفیق هنری او جایی است که مادر را در شکل دست‌های خود به یاد می‌آورد. این قسمت از روایت سوم کتاب، تجسم دست‌های او مانند بن‌مایه قطعه موسیقی محزون به صورت استعاره‌ها و تشبیه‌های ابداعی مکرر می‌شود. دست‌ها به دو صورت عمده به نمایش درمی‌آید: دست‌های مهربانی که زخم را می‌بندد، مانند دو گوزن زخمی‌اند در بیشه‌زار و دست‌هایی که دیوارهای سیمانی را فرو می‌ریزند. همراه با این تصویر بدیع: «و ماه/ از میان دست‌هایم/ شب را زیبا می‌کند.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها