چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۰
ایران‌شناسی که به اصفهان و كلات نادری عشق می‌ورزيد

گودرز رشتیانی در یادداشتی نوشت: مايكل آكسورثی افزون بر كار دانشگاهی حضور فعالی هم در روزنامه‌نگاری داشت و معمولا به صورت مستمر در گاردين درباره ايران مطالبی می‌نوشت.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- گودرز رشتیانی: به تازگی از خبر درگذشت مايكل آكسورثی (١٩٦٢-٢٠١٩) اطلاع يافتم. خبر ناراحت كننده و دردآوری بود. آكسورثی در ايران بيشتر به خاطر كتاب شمشير نادرشاه شهرت دارد و دوبار هم ترجمه و منتشر شده است. كتابی هم درباره انقلاب ١٣٥٧ نوشته كه بيشتر در خارج از كشور شناخته شده. سال ٢٠١٨ نيز مجموعه مقالاتی درباره ايران قرن هيجدهم ميلادی سرپرستی و ويراستاری كرد كه با عنوان: تاريخ و تاريخنگاری ايران در سده هيجدهم: بحران، فروپاشی، نظامی‌گری و جنگ داخلی توسط انتشارات دانشگاه آكسفورد منتشر شد. علاوه بر پيگيری و دقت چهارساله، مقدمه و مقاله عالمانه‌ای هم در اين كتاب دارد كه تصوير روشن و متفاوتی از گذر در ايران صفوی به قاجار ارائه می‌دهد.

كتاب ديگرش "ايران: امپراتوری ذهن" نام دارد كه به نظرم مهمترين دستاورد علمی او است. در اين كتاب با تصوير كردن دوره‌های تاريخی امپراتوری ايران به نقش مهم كارگزاران، دبيران و ديوانسالاران ايرانی در تداوم قدرت و هويت ايراني مي‌پردازد كه چگونه اين طبقه با قلم و زيركی خود نام و قدرت ايران را در دوره سلطه بيگانگان حفظ و تداوم بخشيدند.

تصويری كه در پايان كتاب از آينده ايران می‌دهد نسبتی با امپراتوری تاريخی‌اش ندارد. آكسورثی هم زمانه آينده را متفاوت مي‌داند كه بازيگران بين‌المللی اين نقش را براي ايران به رسميت نمي‌شناسند و هم اوضاع داخلی ايران را متفاوت از تساهل و رواداري تاريخی‌اش مي‌داند.

آكسورثی پيشينه خدمت در وزارت خارجه انگلستان هم داشت اما با تاسيس گروه مطالعات ايران در دانشگاه اگزتر از سابقه ديپلماتی‌اش به كلی بريد و تمام وقت، در دانشگاه به تدريس و تحقيق پرداخت.
آشنايی من با مايكل آكسورثی به سال ٢٠١٣ بازمي‌گردد كه بدون شناخت قبلي دعوتم كرد در كنفرانس ايران در سده هيجدهم ارائه مقاله داشته باشم. مقاله‌ای كه بعدا در كتاب ايران در سده هيجدهم و با عنوان روابط ايران و روسيه منتشر شد.

در كنفرانس ديگري كه ادامه همان كنفرانس بود با نام "مروری دوباره بر نادرشاه"  (سپتامبر ٢٠١٦- وين) هم حضور  داشت. در اين سفر بيشتر از نزديك با روحيه شخصي و علمی‌اش آشنا شدم. تقريبا نمي‌توانست فارسی صحبت كند اما به متون دوره افشاريه تسلط كامل داشت و قرار شد جهانگشا را تصحيح و به انگليسی ترجمه كنيم. نسخه‌های مهم را شناسايي كرديم و مقدمات قراداد با بريل هم آماده شد كه با گرفتاری‌اش به سرطان پانكراس در می ٢٠١٧ اين كار شروع نشده به پايان رسيد.
در نشست وين توافق غيررسمی كرديم ادامه دو كنفرانس قبلی در تهران برگزار شود. گرچه به برگزاری آن چندان اميدوارم نيستم، اما  تلاش خود را به كار خواهم بست.

در اين ديدارها او را به معنی واقعی كلمه ايراندوست يافتم. به اصفهان و كلات نادری عشق می‌ورزيد و از گز كزمانی كه پيشكش‌اش كرده بودم چندين نوبت ياد مي‌كرد كه چقدر خود و خانواده‌اش عاشق اين سوغات ايرانی بودند.

عنوان كتاب‌هايش هم متفاوت و جالب بودند. وقتی كه از او درباره علت نامگذارس "شمشير ايران" پرسيدم پاسخ داد شمشيرس متعلق به نادر از حراجس خريده بود و وقتي تصميم گرفت براي كتاب عنوانس انتخاب كند چه چيزي گوياتر از شمشير مي‌توانست نادر را توصيف كند!

آكسورثس داراس سابقه خدمت در ميز ايران وزارت خارجه انگلستان بود كه همين پيشينه دردسرها و سوتفاهم‌هايس در ارتباط با ايران و مجامع علمس آن برايش به ارمغان آورده بود. از جمله يكبار از فرودگاه امام دپورت شده بود و وزارت خارجه بارها و بارها  از دادن ويزا به او دريغ كرده بود.

او علاوه بر كار دانشگاهي حضور فعالی هم در روزنامه‌نگاري داشت و معمولا به صورت مستمر در گاردين درباره ايران مطالبی مي‌نوشت. يادم هست در روز حمله به مجلس در بهارستان( ١٧ خرداد ١٣٩٦) يادداشت همدردانه‌ای در همان روزنامه نوشت و بر ضرورت ارتباط نزديك اروپا با ايران در مسائل منطقه‌ای تاكيد كرد.

با درگذشت او دنيای ايرانشناسی يكی از چهره‌های ايران‌دوستش را از دست داد. روانش شاد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها