چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۶
باورم نمی‌شود مجتبی عبدالله نژاد رفته باشد.

علی قنبری، شاعر و منتقد و مترجم به مناسبت درگذشت مجتبی عبدالله نژاد در یادداشتی درباره این مترجم نوشته است که امروز 15 آذر بر اثر سکته قلبی درگذشت.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_علی قنبری: سال 1367 بود. من و مجتبی در دانشگاه فردوسی مشهد درس می‌خواندیم، من مکانیک، مجتبی ریاضی. 
برای من سال‌های غمناکی بود. فضای بسته. من سال دوم بودم. دانشگاه آن چیزی نبود که تصورش را داشتم. از فضای آنجا دلزده بودم و هیچکس را نمی یافتم که با او همدل و هم رای باشم. 

اما ناگهان مجتبی عبداله نژاد پیدا شد. مثل ژان کریستف رومن رولان شده بودم که وقتی از شهرستان آمده بود ناگاه دوستی را می‌یابد که انگار معشوقه اوست. با مجتبی صمیمی شدیم و همیشه با هم بودیم. شبانه روز. تا صبح می‌نشستیم و از ادبیات حرف می‌زدیم و کلاس‌ها را هم نمی‌رفتیم. آن روزها متفاوت بود. آدینه که منتشر می‌شد یک اتفاق بود. بخصوص وقتی شعر تازه‌ای از شاملو را داشت. یک روز برفی در مشهد از دم سلف سرویس راه افتادیم و قدم زنان خواندیم " باید استاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد..."

 آن وقت‌ها کتاب‌ها کم بودند، واقعا کم بودند. از ادبیات غرب مکتب‌های ادبی رضا سید حسینی بود و کتابی از رنه ولک. رمان‌ها کم و بیش بودند. و شعر فقط شاعران نیمه اول قرن بیستم. 


مجتبی عاشق ادبیات کلاسیک بود، یک روحیه آکادمیا داشت و من بوهمیا، تفاوت یک خراسانی و یک جنوبی. آرام و نجیب بود و من کولی.
 مجتبی کتاب شعرش را چند وقت بعد منتشر کرد (ماه و معادله های ریاضی)، بعدها درگیر اسطوره‌ها شد، اسطوره‌های یونان، اسطوره‌های خاور دور و ... این سال‌ها قدم‌های خوبی برداشت، ایده‌هایی تازه با نگاهی شگرف به ادبیات کلاسیک.
 
دوستی ما سی سال ادامه پیدا کرد. مجتبی نازنین من بود. رفتنش را باور نمی کنم. مجتبی غنیمتی بود، حیف بود. او هنوز پنجاه سالش نشده بود. مجتبی آرام و ساکت و نجیب و شریف من، می‌دانم همیشه کتاب‌های زیادی روی میز تو بود، می‌دانم روی میز تو از این سرزنش‌ها کم نبود که به خود می‌کردی، اما تو رفته‌ای، درک می‌کنی؟

کاش تهران بودم، و برای دلداری خودم پیش آرش و سهیلا بودم. 
بدرود مجتبی عزیز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط