سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۰
چرا ایرانیان آثار برخی فلاسفه غربی را بیشتر می‌خوانند؟

مالک شجاعی‌جشوقانی می‌گوید: اکنون باید این سوال مورد توجه قرار گیرد که چرا در ایران آثار فیلسوفی چون ویتگنشتاین ترجمه و خوانده می‌شود اما آثار فیلسوفی چون توماس آکویناس بسیار کمتر ترجمه و خوانده می‌شود در حالی که تناسب فکری -فرهنگی و حتی دینی وی با فلسفه ایرانی- اسلامی بیشتر است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ مالک شجاعی‌جشوقانی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی: پیش از اینکه درباره ارزیابی خوانش متون فلسفی در ایران سخن بگوییم باید بر ضرورت تحلیل وضعیت کتاب‌های فلسفی در ایران تاکید کرد. موسسه خانه کتاب یا انجمن‌های علمی مرتبط با فلسفه و گروه‌های فلسفه در ایران باید یک مطالعه مستمر روی این موضوع انجام دهند و وضعیت کتاب‌های فلسفه در ایران پس از انقلاب اسلامی را بررسی کنند چراکه اکنون هر آنچه که توسط استادان و صاحب‌نظران در این باره بیان می‌شود به تجربه‌های زیسته افراد بر می‌گردد و مطالعه آماری- تجربی و تحلیلی دقیقی روی این موضوع صورت نگرفته است. به طور مثال ما نمی‌دانیم وضعیت تولید و انتشار کتاب در حوزه‌هایی چون فلسفه علم، فلسفه دین، فلسفه غرب و... چگونه است؟ بنابراین ضرورت مطالعات این چنینی همواره احساس می‌شود تا بتواند چشم‌انداز روشنی را به صاحب‌نظران و مسئولان بدهد.

مساله دیگر که در این باره باید مورد توجه قرار گیرد، طرح این سوال است که چرا در ایران آثار فیلسوفی چون ویتگنشتاین ترجمه و خوانده می‌شود اما آثار فیلسوفی چون توماس آکویناس بسیار کمتر ترجمه و خوانده می‌شود در حالی که ای بسا تناسب فکری - فرهنگی و حتی دینی وی با فلسفه ایرانی - اسلامی بیشتر است.

از برخی از صاحب‌نظران حوزه فلسفه که این گزاره را بیان می‌کنند که عطش مطالعه آثار فلسفی در ایران طی سال‌های اخیر کاذب بوده و واقعی نیست باید خواست که این بزرگواران برای ما روشن کنند که منظور از واقعی یا کاذب چیست و اساساً  اگر به طور مثال آثار برایان مگی در ایران زیاد خوانده می‌شود و این عطش واقعی نیست به جای آن چه چیزی را پیشنهاد می‌کنند؟ بنابراین صدور حکم کلی برای وضعیت خوانش متون فلسفی در ایران بدون مخاطب سنجی کار سنجیده‌ای نیست.

مسئله دیگر این است که باید بین انتشار و خوانش متون آکادمیک حوزه فلسفه و متون حوزه عمومی فلسفه تفاوت قائل شویم. به طور مثال برخی از آثار در حوزه آکادمیک مانند تاریخ فلسفه کاپلستون و یا بدایه‌الحکمه اگر حتی به چاپ صدم هم برسند، باز هم به دلیل منبع درسی بودن چندان قابل استناد برای تحلیل و ارزیابی خوانش متون فلسفی در ایران نیستند اما در حوزه عمومی، برخی از کتاب‌ها مانند «چنین گفت زرتشت» بیش از 30 مرتبه بازچاپ شده است (فقط ترجمه داریوش آشوری از این کتاب تا سال 1395، 37 بار تجدید چاپ شده) در حالی که گاهی برخی از این منابع در برخی سرفصل دانشگاه‌ها هم ممنوع و در حاشیه بوده‌اند! حال اینکه چرا برخی از متون عمومی حوزه فلسفه یا به طور خاص آثار یک متفکر مانند نیچه در ایران با اقبال مواجه می‌شوند باید جامعه‌شناسان، مورخان و اساساً محققان حوزه مطالعات فرهنگی و میان‌رشته‌ای این مساله را بررسی کنند.  

در سنخ‌شناسی مواجهه ایرانیان با فلسفه غرب رویکردهای گوناگونی قابل تشخیص است. گاهی این مواجهه آکادمیک بوده و گاهی ایدئولوژیک - تئولوژیک بدین معنی که در برخی از مقاطع زمانی کتاب‌هایی برای پاسخ‌گویی به شبهات مطرح شده ترجمه شده است. به طور مثال اغلب آثاری که در حوزه مارکسیسم ترجمه شده به دلیل پاسخ‌گویی به شبهات بوده است. نوع دیگر از مواجهه ایرانیان با فلسفه غرب تاریخی بوده بدین معنی که ما برخی از آثار را به دلیل تکمیل شدن پازل تاریخ اندیشه معاصر ترجمه و مطالعه کرده‌ایم و فهم امروز ما در گروه فهم درک این آثار بوده است.
 
مواجهه دیگر، رویکرد تطبیقی است بدین صورت که گاهی برخی از فلاسفه اسلامی مانند ملاصدرا با فلاسفه غربی چون هایدگر مقایسه تطبیقی شدند و هدف از آن نیز گاهی اثبات برتری یکی بر دیگری بوده است. نوع دیگری از مواجهه ایرانیان با فلسفه غرب نیز تفننی بوده بدین معنی که مترجمی به صورت ذوقی و تفننی آثار فیلسوف غربی را مستمر ترجمه کرده است.

اما مواجهه دیگری که در اینجا اهمیت بیشتری دارد مواجهه‌ای است که به عنوان نوعی مواجهه و گاه پاسخ به گفتمان رسمی حاکمیت موجود در هر مقطعی -قبل و بعد از انقلاب- به کار گرفته می‌شود، بدین معنی که متناسب با شرایط اجتماعی و سیاسی در جامعه آثار یک فیلسوف غربی پررنگ‌تر شده است و اقبال به خوانش این متون نیز بیشتر شده است. به طور مثال در دهه 70 به دلیل فضای سیاسی و اجتماعی در ایران یورگن هابرماس مورد توجه قرار گرفته است.

و اما سخن پایانی...

سوالی که اکنون مطرح می‌شود این است که آیا خوانش این متون ارزش افزوده‌ای هم برای انباشت علمی داشته است یا خیر؟ پاسخ مطلق نیست! گاهی خوانش این متون به روشنگری، فهم و استدلال‌های بهتر انجامیده است. خوانش متون فلسفه غرب به ویژه در شفاف‌سازی مبانی، غایات و روش‌شناسی کمک شایانی به ما کرده است اما شاید در برخی موارد هم نتوانسته برای ما راهگشا باشد. البته گاهی این مواجهه برای ما سودمند نیست به طور مثال زمانی که هنوز جامعه ایرانی نتوانسته مدرنیته را به خوبی درک کند، سخن از پست مدرنیسم شاید محلی از اعراب نداشته باشد.

در سیر تطوری که اندیشه و فلسفه غربی در ایران طی کرده شاید فلاسفه‌ای چون افلاطون بیشتر به ما کمک کرده باشند و فیلسوفی چون کانت کمتر، اما آنچه که مسلم است این است که باید خدمات متقابل این فلاسفه در کتاب‌ها و پروژه‌های تحقیقاتی نظیر کتاب «هابرماس و روشنفکران» ایرانی-با همه نقدهایی که بر آن وارد است- مورد بررسی و تحلیل قرار گیرند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها