یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۹
خاطره نوش‌آفرین انصاری و مهدی محقق از توشیهیکو ایزوتسو

صدوقی‌سها می‌گوید: مستشرقین غربی می‌گویند چیزی به اسم فلسفه اسلامی وجود ندارد و فلسفه اسلامی ترجمه همان فلسفه یونانی است و اگر هم چیزی وجود داشت با «ابن رشد» تمام شد؛ می‌گویند جنازه فلسفه اسلامی با تشییع جنازه ابن‌رشد تشییع شد. بر خلاف این شایعه بی‌معنا، اتفاقاً با مرگ ابن رشد فلسفه اسلامی متولد شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، بر اساس خبر رسیده، مراسم «نیم قرن از مونترال تا تهران» به مناسبت بزرگداشت پنجاهمین سالگرد تأسیس موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران-مک‌گیل به همت سازمان اسناد و کتابخانه ملی عصر روز شنبه، ۲۲ دی‌ماه با سخنرانی مهدی محقق، نوش‌آفرین انصاری، توفیق سبحانی، منوچهر صدیقی سها و علی سلطانی گرد فرامرزی در سالن مرکز همایش های این سازمان برگزار شد.

افتخار به فعالیت در کنار مهدی محقق
توفیق سبحانی در این نشست درباره مهدی محقق اظهار کرد: اولین‌بار که با نام مهدی محقق آشنا شدم، دانشجو بودم و در آن روزها آرزو داشتم در کنار او حضور داشته باشم و کار کنم. افتخار می‌کنم که به مدت ۱۱ سال در کنار مهدی محقق فعالیت کرده‌ام.

او افزود: تنها تاسف من این بوده که چرا در طول مدت حضورم در کنار او، یادداشت‌هایی را ننوشته‌ام، که اگر این امر را انجام داده بودم یکی از بزرگترین لغت‌نامه‌های عربی را به نگارش درآورده بودم.

امیدوارم به دوره محقق‌ها برگردیم
سپس علی سلطانی گرد فرامرزی در سخنانی گفت: یکی از مواردی که من در زندگی‌ام بارها خدا را شکر کرده‌ام این بوده است که به من توفیق شاگردی استاد محقق را عطا کرده است. استاد محقق واقعاً همیشه مانند پدر روحانی من بوده است، آن‌چه  او در مسیر من قرار داد و مرا در آن زمینه راهنمایی کرد توجه دادن من به قرآن بود. من کتاب‌هایی درمورد شاهنامه و ادبیات نوشته‌ام که سال‌ها در مدارس و دانشگاه تدریس شده‌اند اما دو کتاب اخیرم  حاصل راهنمایی‌های استاد محقق و مقداری هم مرحوم دکتر شهیدی بوده است. یکی از این کتاب‌ها «جلوه‌هایی از اعجاز قرآن» است که اگر راهنمایی‌های استاد محقق و مرحوم شهیدی نبود، در آن ره به جایی نمی‌بردم. این بزرگواران به من تاویل قرآن را در مقابل تفسیر آموختند. من از استاد یاد گرفتم که بر خلاف بسیاری از مفسران تنها به ظاهر قرآن اکتفا نکنم و به باطن آن نیز بپردازم.

او ادامه داد: نمی‌دانم به چه زبانی بگویم که از  سال ۱۳۵۰ تا کنون که ۴۷ سال از آن گذشته است من مرتب از لطف و راهنمایی‌های دکتر محقق در مادیات و معنویات،  بهره برده‌ام. یکی از آن موارد را ذکر می‌کنم؛ من در سال ۶۵ می‌خواستم خانه بخرم و مقداری پول  کم داشتم، خانم دکتر و استاد برای اینکه من ناراحت نشوم به من گفتند ما به فردی بدهی داشتیم و باید پرداخت می‌کردیم که او اعلام کرده  فعلاً احتیاج ندارد، حالا ما تصمیم گرفته‌ایم این پول را به شما بدهیم. باور کنید که همین موضوع باعث شد من بتوانم صاحب‌خانه شوم.

سلطانی همچنین بیان کرد: در دوره‌ای  به همراه استاد رجایی به کتابخانه آستان قدس می‌رفتیم و کتاب‌ها و نسخ خطی را که در حال از بین رفتن بود تصیح می‌کردیم. من در نهایت وقتی با خدای خودم می‌نشینم و خلوت می‌کنم می‌بینم که اگر این استادان به ویژه دکتر محقق در زندگی من نبودند بنده هیچ چیز نمی‌شدم و قادر به انجام هیچ یک از این کارها نبودم.

او  در پایان با انتقاد از وضعیت آموزش و پژوهش در دانشگاه‌های کشور، گفت: دو سال پیش قانونی تصویب شده  که از خرید و فروش پایان‌نامه و مقاله جلوگیری کند اما متاسفانه امروز در همان روبه‌روی دانشگاه تهران شما می‌بینید که به وضوح پایان‌نامه، مقاله و مدرک علمی خرید و فروش می‌شود. امیدوارم که ما بتوانیم یک بار دیگر به دوران دکتر محقق‌ها برگردیم.

محقق تنها فردی بود که برای تدریس به فرنگ رفت نه تحصیل
 در ادامه منوچهر صدوقی سها  با بیان این که خدمات آقای دکتر محقق احتیاجی به بیان ندارد چرا که همه فعالیت‌هایش عیان است، گفت: ما می‌دانیم که در تاریخ معاصر ما چند نفری از دانشجویان فلسفه از طرف دانشگاه یا به صورت شخصی برای تحصیل فلسفه به فرنگ رفته‌اند و بعد از فراگیری این علم برای تدریس به کشور بازگشته‌اند؛ از جمله این افراد می‌توان از مرحوم  علی‌اکبر سیاسی، یحیی مهدوی، محمدباقر هوشیار و چند اسم دیگر نام برد. وجه مشترک همه این‌ها این است که صرفاً برای تحصیل رفته‌اند نه برای تدریس، قبل از این‌ها از حوزه علمیه نیز افرادی مانند حاج سیدمحمدکاظم عصار و تنی چند از طلبه‌ها را داریم که در حوالی مشروطه برای تحصیل به غرب سفر کرده‌اند. در میان این‌ها تنها مهدی محقق است که با سابقه حوزوی و دانشگاهی  برای تدریس به فرنگ فراخوانده شده‌اند و این یکی از امتیازهای خاص استاد است.

او افزود: موضوع بعدی برکات موسسه مطالعات اسلامی مک گیل است که آقای دکتر آن را به تهران آوردند؛ یکی از این برکات ترجمه شرح منظومه ملاهادی سبزواری به انگلیسی  است که آقای دکتر در زمان اقامت در مک گیل به همراه پروفسور «توشیهیکو ایزوتسو» آن را ترجمه کردند. همان‌طور که می‌دانید شرح منظومه ملاهادی سبزواری، انجیل فلسفه اسلامی است و ترجمه این اثر برای شناساندن فلسفه اسلامی از اهمیت بالایی برخوردار بود. دومین برکت تاسیس مرکز مطالعات اسلامی است که خدمات فراوانی از قِبل آن به علم و دانش ما رسید. برکت سوم هم آوردن دکتر ایزوتسو  به ایران بود که انصافاً خدمات عظیمی برای این مملکت داشت که حاصل حضور ایشان پرورش چند استاد مطرح فلسفه امروز چون دکتر اعوانی و دیگران است.

صدوقی سها تاکید کرد: اهمیت ترجمه شرح منظومه به انگلیسی این بود که برخلاف واقعیت تاریخی، مستشرقین غربی می‌گویند چیزی به اسم فلسفه اسلامی وجود ندارد و فلسفه اسلامی ترجمه همان فلسفه یونانی است و اگر هم چیزی وجود داشت با «ابن رشد» تمام شد؛ می‌گویند جنازه فلسفه اسلامی با تشییع جنازه ابن‌رشد تشییع شد. بر خلاف این شایعه بی‌معنا، اتفاقاً با مرگ ابن رشد فلسفه اسلامی متولد شد. ترجمه منظومه ملاهادی سبزواری به انگلیسی،  دلیل محکمی بر این مدعا و رفع این شایعه بی‌اساس شد.  به همین واسطه خوشبختانه نام حاجی سبزواری و برخی از فلاسفه متأخر ما در دایره‌المعارف‌های غربی ثبت شد و کرسی‌هایی برای پرداختن به فلسفه‌های اسلامی در دانشگاه‌های آنجا شکل گرفت.

هیس پروفسور محقق اسلیپ!
نوش‌آفرین انصاری - همسر مهدی محقق - نیز ضمن تشکر از دست‌اندرکاران سازمان اسناد و کتابخانه ملی برای برپایی این مراسم، به بیان خاطرات شیرینی از دوران اقامت خود و همسرش در دانشگاه مک گیل پرداخت و بیان کرد: در سال ۱۳۴۴ به دانشگاه مک گیل در مونترال رفتیم، در ابتدا هیچ تصوری نه من و نه دکتر محقق از موسسه مطالعاتی اسلامی نداشتیم اما آنچه با آن روبه‌رو شدیم یک کتابخانه بسیار غنی و استادانی خاص بود که برای ما منشأ خیر و برکت زیادی شد. دکتر «چارلز آدامز» مدیر موسسه، انسانی مدبر و متواضع بود. پروفسور «توشیهیکو ایزوتسو» استاد برجسته و اسلام‌شناس ژاپنی، «هرمان لندلت» استاد و عرفان‌شناس سوئیسی از استادانی بودند که روزهای زیبایی را برای ما رقم زدند. در این موسسه سنت زیبایی وجود داشت به این شکل که  یک اتاق به اسم «کامنت روم» وجود داشت که استادان و دانشجوها در آنجا جمع می‌شدند و به بحث‌های علمی می‌پرداختند و این گردهمایی بسیار محیط بی‌نظیری را شکل می‌داد. در این جلسات من با همسران این استادان آشنا شدم که هر کدام از آن‌ها نیز استادانی برجسته در علوم انسانی بودند.

انصاری در ادامه اظهار کرد: اولین خاطره من به روز اول مراجعه استاد به موسسه برمی‌گردد. اتفاق جالبی که افتاد این بود که استاد در راه یافتن اتاق خود  در موسسه گم شد. ماجرا این بوده که ظاهرا منشی موسسه به استاد می‌گوید اتاق شما در فلان ساختمان است و بفرمایید به اتاقتان تشریف ببرید. استاد مدتی در موسسه گشته بود و اتاقش را پیدا نکرده بود و دست خالی به خانه آمد. بعد معلوم شد که اسم استاد بر سر در اتاقش آن‌گونه که خود او اسمش را می‌نوشت، نوشته نشده بود و به همین دلیل نتوانسته بود اتاقش را پیدا کند. بعد از آن معروف شد که استاد نتوانست اتاقش را پیدا کند!

او ادامه داد: در این دوران خاطرات و جملاتی از این بزرگان  وارد زندگی ما شد که تا امروز در زندگی ما زنده است. آقای پروفسور ایزوتسو واقعا در همان روزهای اول شیفته استاد شد و گفت که جایی زندگی می‌کند که به استاد نزدیک باشد؛ بنابراین ما در طبقه هفتم و پروفسور ایزوتسو و خانم‌شان در طبقه نهم ساکن شدند. تنها مشکل این بود که پروفسور شب‌کار و صبح‌خواب بود و دکتر محقق شب‌خواب و صبح‌کار بود؛ بنابراین همکاری این دو خیلی کار سختی بود، در نهایت قرار شد از راس ساعت ۹ تا زمان خواب دکتر محقق  با یکدیگر زبان‌شناسی بخوانند. پروفسور ایزوتسو امید زیادی به بیدار ماندن استاد داشت ولی استاد بعد از یک ساعت می‌گفت «تَنک یو»  یعنی دیگر وقت خوابم است، این کلمه  واقعاً مانند خنجری بود که بر قلب ایزوتسو می‌نشست! (خنده) در آن مدت سه سال دیگر «تنک یو» گفتن دکتر محقق معروف شده بود و این کلمه در زندگی ما باقی ماند و هنوز هم که هنوز است من و استاد گاهی از آن استفاده می‌کنیم.

دبیر شورای کتاب کودک اضافه کرد: یک شب در منزل آقای پروفسور هرمان لندلت بودیم. همان‌طور که می‌دانید او فارسی خیلی خوب می‌داند به طوری که در طبس معروف به «علی موسیو» بود. در شب مهمانی استاد گله کرد و به پروفسور گفت که من دکمه پیراهنم سه روز است که پاره شده و نوشین آن را نمی‌دوزد که لندلت گفت وای دکمه من یک ماه است که پاره شده و همسرم آن را نمی‌دوزد. آنت همسر پروفسور از آن طرف اتاق سربرآورد و گفت، چرا شما آقایان دوخت و دوز یاد نمی‌گیرید... روز دیگری من از کار زیاد، خانه‌داری و بچه‌داری از دست استاد محقق به دکتر لندلت گله می‌کردم، پروفسور که تحمل این را نداشت که چیز منفی در مورد استاد گفته شود به من گفت که میسیز محقق اگر همسر شما در شرق دور زندگی می‌کرد به عنوان یک قدیس شناخته می‌شد. شب که به خانه آمدیم من به مهدی گفتم چون ما در تهران در غرب منبع آب زندگی می‌کنیم شما می‌توانید قدیس غرب منبع آب شوید!

انصاری گفت: یک شب هم  خانم آنت با خانه ما تماس و گفت، پرستار بچه هایمان نیامده است در حالی که ما می‌خواهیم به مهمانی برویم. آنت از استاد محقق خواست که برای چند ساعت به منزل آن ها برود و کتابش را همانجا بخواند، بچه‌ها سر ساعت هشت به رختخواب می‌روند و مزاحمتی ندارند. استاد محقق هم برای آن که کمکی کرده باشد به منزل پروفسور هرمان رفت. وقتی که هرمان و آنت از مهمانی برمی‌گردند بچه‌ها را می‌بینند که پیژامه پوشیده روی پله‌ها نشسته‌اند و هنگامی که صدای درمی‌آید بچه‌ها می‌گویند: «هیس پروفسور محقق اسلیپ».

همسر مهدی محقق با اشاره به این که در این دوره سه‌ساله علاوه بر این خاطرات شیرین اتفاقات بسیار مهم علمی هم رخ داد، گفت: یکی از آنها ترجمه شرح منظومه ملاهادی سبزواری بود. یکی دیگر از این اتفاقات این بود که بعد از بازگشت ما به تهران دکتر محقق مقدمات تاسیس موسسه را فراهم کرد. از زمانی که به تاسیس موسسه فکر می‌کرد ارتباط پروفسور ایزوتسو و پروفسور لندنت‏ به او اطمینان خاطر را می‌داد. در پس این تفکر حس مهمی که وجود داشت بحث معرفی جهان ایرانی و سیطره ایران به جهان غرب و شرق بود. ولی مسائل به گونه‌ای دیگر جریان پیدا کرد و پس از مدتی علی ماند و حوضش؛ اما به هر حال خدا را شکر که استاد از پا نایستاد و همان موقع قولی از من گرفت و آن قول این بود که هر چیی غیرعربی و غیرفارسی که در موسسه اتفاق می‌افتد مسئولیتش بر گردن تو است و من هم با کمال میل پذیرفتم.

او همچنین تاکید کرد: موسسه از چند منظر برای ما بسیار مهم بوده است؛ یکی این‌که این مکان همیشه محل کار دکتر بود و  محلی برای از خانه بیرون آمدن و هدف داشتن، مورد بعدی انگیزه فکرکردن به انتشارات که محل موسسه بسیار در این زمینه موثر بوده است. همچنین موسسه برای کمک های مالی به افراد، پژوهش و تولید سلسله‌های مطالعاتی و پژوهشی ایجاد انگیزه کرد. انگیزه بعدی انتشار کتاب « ۲۰ مقاله‌ها» بود. یک روز آقای محقق صبح که از خواب بیدار شد گفت که می‌خواهد مقاله‌های رای که تا به حال نوشته است به صورت موضوعی یک بار دیگر چاپ کند چرا که وقتی مطالبی به صورت موضوعی چاپ می‌شود تاثیرش دوچندان می‌شود. در خانه ما همیشه مقدار زیادی جعبه کفش پر از کاغذهای مختلف یادداشت‌های استاد بود که ما این‌ها را دسته‌بندی کردیم و به صورت موضوعی منتشر شد و حاصلش شد 1500 یادداشت. یا مورد دیگری که می‌توانم ذکر کنم این بود که استاد همه مقدمه‌هایی را که برای کتاب‌های مختلف نوشته بود در یک کتاب به صورت یک منظومه چاپ کرد. همین تفکر مهندسی‌شده به مخاطب این دید را می‌دهد که استاد چگونه به دیگران نگاه می‌کرد.

انصاری در پایان از معاونان دانشگاه تهران برای در اختیار دادن مکانی برای موسسه مطالعاتی اسلام‌شناسی و افرادی که به استاد محقق در این سال ها کمک کرده‌اند تشکر کرد و گفت امیدوار است که مسئولان دانشگاه تهران قدر این موسسه را بدانند.

از کرامات حاج ملاهادی سبزواری
مهدی محقق آخرین فرد بود که برای ایراد سخن به پشت تریبون رفت و صحبت‌های خود را با قدردانی از دست‌اندرکاران سازمان اسناد و کتابخانه ملی آغاز کرد و بیان کرد: این مجلس برای اجلال و تکریم موسسه مطالعات اسلامی مک‌گیل است  که 50 سال پیش در ۱۴ دی ماه ۱۳۴۷ این موسسه را در تهران افتتاح کردیم. مقدمات این رویداد ان بود که از دانشگاه مک‌گیل به دانشگاه تهران نامه زده بودند و درخواست مدرس زبان فارسی داشتند و گفته بودند که این استاد باید عربی هم بداند چون دانشجویان عربی که رساله دکتری می‌نویسند باید بتوانند با او ارتباط بگیرند. این بود که دانشگاه تهران در میان کسانی که فارغ‌التحصیل شده بودند من را برای سفر به مک‌گیل برگزید. من در آنجا درس فارسی را به صورت تدریس متن «جامع الحکمتین»  ناصرخسرو و «اسرارنامه» عطار شروع کردم.

او در ادامه گفت: بعد از چندی آقای پروفسور ایزوتسو که در آنجا فلسفه و کلام درس می‌داد و آقای پروفسور لندلت که تصوف اسلامی درس می‌داد از من خواست که در درس فارسی من شرکت کند.  در بین درس فارسی من اشعاری را به مناسبتی از حاج ملاهادی سبزواری استناد می‌کردم و در پای تخته می‌نوشتم. روزی از درس که بیرون آمدم آقای پروفسور ایزوتسو گفت که این باعث تاسف است که شما چنین دانشمندان بزرگی در کشورتان دارید و داشته‌اید ولی هیچ کس در جهان آنها را نمی‌شناسد، چرا کوشش نمی‌کنید که این‌ها در جهان شناخته شوند. گفتم چه کار باید کرد. گفت آن‌ها را به انگلیسی ترجمه کن، گفتم من تنها نمی‌توانم ترجمه کنم، ایزوتسو گفت من در خدمت شما هستم. ابتدا به او پیشنهاد کردم به کتاب منظومه شرح منظومه ملاهادی نگاهی بیندازد. بعد از چند روز آمد و گفت این بهترین کتابی است که من تا حالا دیده‌ام، هم فلسفه هم عرفان و هم کلام است؛ بنابراین قرار گذاشتیم و هفته‌ای دو نوبت هر نوبت سه ساعت این کتاب را به انگلیسی برگرداندیم. این تلاش سه سال ادامه پیدا کرد تا این‌که فرصت من به پایان رسید و باید به تهران برمی‌گشتم. ایزوتسو گفت من از دانشگاه کیو ژاپن استعفا می‌دهم و هر جا که شما ساکن باشید من به آنجا می‌آیم و این‌گونه شد که به تهران آمد، بعد ما به این ترجمه  ادامه دادیم و حواشی‌ای بر آن نگاشتیم.

این استاد فلسفه اسلامی خاطرنشان کرد: بعد از اتمام کار این کتاب خوشبختانه در نیویورک چاپ شد و من فکر می‌کنم که این از کرامات حاج ملاهادی سبزواری بود، چرا که ما هر کاری که می‌خواستیم برای این کتاب انجام دهیم همه درها به روی ما باز می‌شد. کلاً چند اتفاق افتاد که برای من ثابت شد ملا هادی سبزواری کرامات داشته است. یکی دیگر از نشانه‌های این کرامات این بود که  پدر مرحوم حاج سیدکاظم عصار که من خدمت‌شان تلمذ می‌کردم زمانی که ما می‌خواستیم متن عربی کتاب را چاپ کنیم  نقدی بر شرح منظومه نوشته بودند و من خدمت حاج کاظم عصار رفتم و گفتم می‌خواهم که این نقد شما را در ضمن این کتاب بیاورم، که به ناگاه حاجی برآشفتند و گفتند یک مرتبه که به مشهد رفتم آقا دو، سه صفحه از این نقد خود را برای من خواند و من با پدرم به خاطر این متن قهر کردم. این بود که  متوجه شدم این قدرت حاج ملاهادی سبزواری طوری است که عصار پدر خودش را مورد غفلت قرار داده و می‌گوید نور حاجی را با این چیزها نمی‌شود گرفت. من این را هم یکی از کشف و کرامات حاجی می‌دانم. یکی دیگر از کشف و کرامات ملا هادی سبزواری این بود که یک روز من با یکی از دوستان به مسجدجامع تهران رفتیم در آنجا حاج حسن آقای سعید امام جماعت بودند، ایشان به من پرخاش کردند که چرا شما شرح منظومه را تجدید چاپ نمی‌کنید، طلبه‌های بدبخت ناچارند چاپ سنگی زمان ناصرالدین شاه را بخوانند. من پاسخ دادم چاپ کردن این کتاب پول می‌خواهد و ما از عهده آن بر نمی‌آییم. کسی خدمت حاج حسن آقای سعید نشسته بود که پرسید مگر چاپ کتاب چقدر هزینه دارد گفتیم کتاب ۵۰ هزار تومان که دست جیبش کرد و ۵۰ هزار تومان چک کشید و همان جا هزینه تجدید چاپ کتاب حاج ملا هادی سبزواری فراهم شد که این هم یکی از کرامات حاج ملا هادی است.

موسسه مک‌گیل و تاسیس شعبه تهران
جیمز مک‌گیل در هشتم ژانویه ۱۸۱۱ میلادی یعنی دو سال پیش از مرگش وصیت کرد که زمینی به مساحت 46 هکتار در شهر مونترال کانادا به مؤسسه‌ای اختصاص یابد که در آن با فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی در پیشرفت علوم و فنون گام برداشته شود. این مؤسسه با تکامل تدریجی خود بعدها به دانشگاه مک‌گیل معروف شد. بخش تحصیلات تکمیلی این دانشگاه به نام دانشکده مطالعات و تحقیقات عالی خوانده می شود که یکی از شعبه‌های آن بخش مؤسسه مطالعات اسلامی است.

دانشجویان این مؤسسه موظفند در گرایش‌های چهارگانه: تاریخ اسلام، سازمان‌ها و نهادهای اسلامی، اندیشه اسلامی (فلسفه و منطق و کلام و عرفان) و اسلام در دوره‌های جدید کشورهای اسلامی به تحصیل بپردازند و با تحریر رساله‌ای تحقیقی به اخذ درجه فوق لیسانس و دکتری نائل آیند.

دکتر مهدی محقق به مناسبت سابقه دو سال تدریس که در سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۲ در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن (SOAS) داشت، در سال ۱۳۴۴ از طرف دانشگاه تهران برای تدریس زبان و ادب فارسی به آن مؤسسه اعزام شد و در طی سه سال اقامت خود در کانادا موفق شد توجه استادان و دانشجویان مؤسسه را به فلسفه و کلام و عرفان و اصول فقه شیعی که تا آن وقت در آن دیار ناشناخته مانده بود جلب کند و خود به تدریس این علوم بپردازد.

او با همکاری پروفسور توشیهیکو ایزوتسو نشر مجموعه‌ای از متون فلسفی و کلامی و عرفانی را تحت عنوان «سلسله دانش ایرانی» پایه‌ریزی کرد. سپس این همکاری علمی را به تهران منتقل کرد. پروفسور چارلز آدامز رئیس مؤسسه مطالعات اسلامی برای تمرکز این فعالیت‌های مشترک توانست موافقت هیأت امنای دانشگاه مک‌گیل را برای تأسیس شعبه‌ای از مؤسسه در تهران اخذ کند و سپس با موافقت وزارت امور خارجه ایران و وزارت علوم و آموزش عالی این شعبه در تاریخ ۱۴ دی ماه ۱۳۴۷ طی مراسمی در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران افتتاح شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها