دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۶
چیزی را بنویس که دوست داری بخوانی

به بهانه تولد ۸۸ سالگی تونی موریسون، نویسنده سیاهپوست امریکایی برنده جایزه نوبل، توصیه‌های او برای نویسندگان جوان را می‌خوانیم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از لیت‌هاب - شاید نتوان نویسنده دیگری را پیدا کرد که در سرتاسر جهان به اندازه تونی موریسون محبوب باشد. آثار او باشکوه و میراثش تردیدناپذیر است و در هر فرصتی مهارت خود را نشان می‌دهد. او سال‌ها در دانشگاه پرینستون تدریس کرد و مسلما چیزهای زیادی برای پرورش ذهن‌های جوان می‌داند. به بهانه تولد این نویسنده‌ی برنده نوبل گوشه‌هایی از مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های او درباره نوشتن را در ادامه می‌خوانید.

چیزی را بنویس که دوست داری بخوانی
اولین کتابم را نوشتم چون می‌خواستم آن را بخوانم. فکر کردم به این نوع کتاب، با این موضوع –دختران کوچک سیاه‌پوست، آسیب‌پذیرترین، توصیف‌نشده‌ترین و جدی‌گرفته‌نشده‌ترین موجودات- هرگز در ادبیات به طور جدی پرداخته نشده است. از آنجایی که کتابی در این زمینه پیدا نکردم فکر کردم «خب، خودم می‌نویسم و بعد می‌خوانمش.» حقیقتا انگیزه‌ی خواندن بود که مرا به سمت نوشتن کشاند.

بفهم که چطور بهتر کار می‌کنی
به دانشجویانم می‌گویم یکی از مهم‌ترین چیزهایی که باید بدانند این است که چه وقت در بهترین و خلاقانه‌ترین حالت خود هستند. باید از خودشان بپرسند اتاق ایده‌آل چه شکلی است؟ آیا در آن موسیقی پخش می‌شود؟ ساکت است؟ بیرون اتاق شلوغ است یا آرام؟ برای رهاسازی تخیلم به چه چیز نیاز دارم؟

از دنیای اطرافت استفاده کن
همه چیزهایی که می‌بینم یا کارهایی که می‌کنم، هوا و آب، ساختمان‌ها ... همه چیزهای حقیقی وقتی که می‌نویسم به سود من هستند. شبیه یک منو یا جعبه ابزار بزرگ است که می‌توانم چیزی را که می‌خواهم از آن انتخاب کنم. وقتی نمی‌نویسم، یا مهم‌تر، وقتی در ذهنم چیزی برای نوشتن یک کتاب ندارم، آشفتگی‌ها، اغتشاش‌ها و بی‌نظمی‌ها را می‌بینم.

بگذار کاراکترها خودشان حرف بزنند
من واقعا تلاش می‌کنم حتا اگر یک کاراکتر فرعی هم وجود داشته باشد، حرف‌هایش را بشنوم. وقتی دارید می‌نویسید واقعا در سرتان شناور می‌شوند، مثل ارواح یا آدم‌های زنده. من خیلی توصیفشان نمی‌کنم و فقط خطوط کلی را می نویسم. لزوما نخواهید دانست که کاراکترها قدشان چقدر است، چون نمی‌خواهم خواننده را مجبور کنم چیزی را که من می‌بینم ببیند. مثل گوش کردن به رادیو به عنون یک کودک است. باید به عنوان یک شنونده کمک می‌کردم و تمام جزئیات را به کار می‌بستم.

تا وقتی تمام نشده، آن را بلند نخوان
من به اجرا اعتماد ندارم. ممکن است پاسخی دریافت کنم که باعث شود تصور کنم کار موفقی است، در صورتی که اصلا اینطور نیست. قسمت مشکل برای من در نوشتن –در میان مشکلات- نوشتنِ زبانی است که بتواند روی صفحه برای خواننده‌ای که چیزی نمی‌شنود، به آرامی عمل کند. برای این کار آدم باید با چیزی که بین کلمات هست به دقت رفتار کند.

چیزی که می‌دانی را ننویس
شاید اشتباه کنم، اما داستان‌های زیادی، خصوصا آنهایی که توسط نویسندگان جوان نوشته شده، تا حد زیادی درباره خودشان است. عشق و مرگ و این چیزها، اما عشقِ من، مرگِ من، فلانِ من. بقیه، کاراکترهایی بی‌وزن در نمایش‌اند. وقتی در دانشگاه پرینستون کلاس داستان‌نویسی خلاق داشتم، تمام عمر به همه دانشجویانم گفته شده بود چیزی که می‌دانند را بنویسند. من همیشه از اینجا شروع می‌کردم که «اصلا به این موضوع توجه نکنید». اول به این خاطر که شما هیچ چیز نمی‌دانید و دوم برای اینکه من نمی‌خواهم درباره عشق واقعی، پدر، مادر یا دوستانتان بشنوم. به کسی فکر کنید که او را نمی‌شناسید. مثلا یک پیشخدمت مکزیکی که به زحمت انگلیسی صحبت می‌کند. تصورش کنید، خلق کنید. اتفاقاتی که قبلا زندگی کرده‌اید را ثبت و ویرایش نکنید. همیشه در عجبم که این کار چقدر تاثیرگذار است.

حواست به بازنگری‌ها باشد
قسمت‌هایی هست که نیاز به بازنگری دارد و من تا جایی که بتوانم این کار را می‌کنم، شش بار، هفت بار، دوازده بار. اما میان بازنگری و فرسودن متن یک خط باریک وجود دارد. مهم است که بدانید چه وقت دارید آن را می‌فرسایید، چون این کار جواب نمی‌دهد.

یاد بگیر که چطور کار خودت را بخوانی و نقد کنی
مردم گاهی می‌گویند من برای خودم می‌نویسم، و به نظر افتضاح و سراسر خودشیفتگی می‌آید، اما اگر بدانید چطور کارهای خودتان را بخوانید، تبدیل به نویسنده و ویرایشگر بهتری می‌شوید. همیشه در کلاس‌هایم درباره اینکه چطور باید کار خودتان را بخوانید حرف می‌زنم؛ منظورم این نیست که چون خودت نوشتی، لذت ببر. منظورم این است که از آن فاصله بگیر و طوری بخوان که انگار اولین بار است می‌بینی‌اش. با این شیوه نقد کن.

شکست را بپذیر
به عنوان یک نویسنده، شکست فقط اطلاعات است. چیزی است که من در نوشتن، اشتباه یا ناصحیح و ناواضح انجام داده‌ام. من شکست را تشخیص می‌دهم، آن را می‌پذیرم –بعضی از افراد این کار را نمی‌کنند- و آن را درست می‌کنم، چون اطلاعاتی است از چیزی که جواب نمی‌دهد. همه چیز دست خودم است و باید به جای افسرده یا شرمسار شدن، به آن توجه ویژه کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها