سه‌شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۸
سال‌هاست که اثر تالیفی چشمگیری نداشته‌ایم/ بازار در تسخیر ترجمه است

سایه اقتصادی‌نیا، نویسنده کتاب «له و علیه ویرایش» معتقد است، ادبیات ما فضای تالیفی پوینده‌ای ندارد که حال انتظار داشته باشیم ویراستار اتفاقی تاریخی را رقم بزند. به اعتقاد او بازار کتاب و ادبیات در تسخیر ترجمه است و ویرایش آثار تالیفی با ترجمه متفاوت است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سایه اقتصادی‌نیا، ویراستار و منتقد ادبی، به تازگی کتابی با عنوان «له و علیه ویرایش» را از سوی انتشارات ققنوس راهی بازار نشر کرده است؛ این کتاب دربردارندۀ جُستارهای این ویراستار بعد از دو دهه فعالیت در این حوزه است. در همین راستا و به بهانه انتشار کتاب جدید اقتصادی‌نیا گپ‌وگفتی را با وی پیرامون وضعیت این روزهای حوزه ویرایش انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
 
سایه اقتصادی‌نیا تا به امروز مقاله‌های متعددی در حوزه ویرایش و شعر منتشر کرده است و در کتاب جدیدش یعنی «له و علیه ویرایش»به بیان تجربیات خود پرداخته؛ با این حال چرا در مقدمه تاکید داشتید که این کتاب‌ «جُستار»هایی از شما در حوزه ویرایش است؟
بله، من روی «جستار» بودن این نوشته‌ها تاکید دارم. در فصل نخست این کتاب، که فصل اصلی آن است، جستارهایی به قلم من آورده شده و من در مقدمه هم توضیح داده‌ام که قالب مطالب این فصل «جستار» است؛ با این حال بازخوردهایی که بعد از انتشار کتاب گرفتم من را متوجه کرد که، علیرغم تاکیدم در مقدمه، به این موضوع توجه نشده است و شاید بهتر بود که این عبارت را حتی روی جلد کتاب می‌آوردم تا موکدش می‌کردم. در زبان فارسی به تعداد انگشتان دو دست هم جستارنویس، یعنی اسی‌ییست، نداریم و بسیاری از کتابخوانان با این قالب بیگانه‌اند یا آن را جدی نمی‌گیرند یا شاید می‌پندارند با ریختن نوشته‌های تحقیقی در قالب جستار، از ارج آنها کاسته می‌شود. من، برعکس، جستار را قالب مناسبی برای بسیاری تتبعات ادبی در روزگار معاصر می‌دانم و معتقدم جستارنویسی هنری است که نصیب هر قلمی نمی‌شود. جستارنویسی، همچنانکه باید فاضلانه باشد، آزادانه‌تر و شخصی‌تر است و به همین سبب دموکراتیک‌تر.
 
حال چرا به جُستار بودن مطالب تا این حد تاکید دارید؟
زیرا عمومیت بخشی به جستار امکان‌پذیر نیست. می‌توان با آنها همدل بود یا نبود، اما نمی‌توان رای به درستی یا نادرستی آنها داد. این‌ها مقاله نیستند، بلکه آمیزه‌ای از دریافت‌ها، تجربه‌ها و آموخته‌های «من» هستند. یعنی فرآیندی که در «من» درونی شده و سپس مکتوب شده است؛ بنابراین ممکن است که عده‌ای با آن احساس نزدیکی و همدلی کنند؛ مثل استاد علی صلح‌جو که در جلسه نقد و بررسی کتاب گفت: «من هم به‌عنوان یک ویراستار بارها این‌ احساسات را در خود سرغ گرفته‌ام.» و ممکن است خیلی‌ها هم با آنها هم‌ذات‌پنداری نکنند؛ مثل استاد سمیعی گیلانی، که طبعاً در جایگاه ادیب فرزانه‌ای که عمرش را صرف ویرایش کرده، احساس نمی‌کند که «ویراستار شهید یا ایثارگر است.»

به واکنش دو تن از استادان حوزه ویرایش به کتاب‌تان اشاره کردید؛ در مدتی که از انتشار کتاب می‌گذرد، واکنش‌ها به چه شکل بوده است؟
واکنش‌های بسیاری را از طیف‌های مختلفی از خوانندگان، و به ویژه ویراستاران، دریافت کردم؛ اینهمه واکنش برای این کتاب کوچک را انتظار نداشتم و بابتش بسیار خرسندم؛ به‌ویژه از این جهت که خیلی زود واکنش‌ها و نقدها منتشر شد و این نشان می‌دهد کتاب سریعاً و به محض انتشار خوانده شده و توجه و نقد برانگیخته است. 

دغدغه نگارش این کتاب به چه دلیل در سایه‌ اقتصادی‌نیا شکل گرفت؟
 اولین هدف من این بود که ویرایش را از سطحی که در جامعه معرفی می‌شود و در نشر ما اغلب بدان عمل می‌شود، خارج کنم. متاسفانه ویرایش در کشور ما سطحی مکانیکی و ملانقطی دارد. وجود و روان ویراستار را درگیر نمی‌کند. من می‌خواستم سایه‌ها و سویه‌های دیگر این حرفه را، آن‌طور که خودم حس کردم، نشان دهم.

این موضوع را کمی باز کنید و توضیح دهید که دقیقا منظور شما چیست؟
ویرایش را، مثل هر حرفۀ دیگر، می‌توان از منظرهای گوناگون نگریست و نسبت به آن احساسات و عواطف مختلفی داشت و در پرتوهای گوناگون آن را تماشا کرد. می‌توان آن را دوست داشت یا از آن متنفر بود. می‌توان آن را ادامه داد یا رهایش کرد. اما هرچه هست، ویراستار هم، مثل اهالی حِرَف دیگر، باید موقعیت خودش را به لحاظ اجتماعی مشخص کند. این کتاب، به قول آقای صلح‌جو، یک نوع جامعه‌شناسی ویرایش است. نمی‌دانم که تا چه اندازه در این کتاب موفق بوده‌ام؛ اما به هر حال با چنین دغدغه‌ای به سراغ تدوین این مطالب رفتم.
 
مخاطبان این کتاب چه قشری‌اند؟
من تاکید می‌کنم که این کتاب درسنامه نیست؛ یعنی به درد کسانی که می‌خواهند الفبای ویراستاری را یاد بگیرند، نمی‌خورد. این کتاب صرفا یک نگاه به یک شغل است. البته فصل دوم این کتاب جنبه‌های آموزشی هم دارد و می‌تواند حساسیت زبانی را در مردم، به ویژه ویراستاران، بالا ببرد و به آنها نشان دهد چگونه به زبان روزمره، زبان سیاستمداران، زبان جوانان، زبان فارسی در برخورد با زبان انگلیسی و ... دقت کنند.
 
برداشت من این است که سایه اقتصادی‌نیا در این کتاب تلاش کرده تا تجربیاتی را که به شکل عملی در دو دهه فعالیت خود درحوزه ویراستاری فراگرفته، به ویراستاران جوان و علاقه‌مندان به ویراستاری انتقال دهد. آیا براداشت من درست بوده است؟
بله. انتقال تجربه برای من بسیار مهم است؛ چراکه من خودم ویراستاری را، بیش از آنکه به صورت نظری بیاموزم، به صورت تجربی یاد گرفته‌ام. من کنار دست استاد احمد سمیعی گیلانی ویراستار شدم. مثل یک شاگردبنا که کنار یک استادبنا کار می‌کند و یاد می‌گیرد که چگونه ملاط بسازد و دیوار بچیند. بنابراین تجربیاتی که در این کتاب بیان شده شاید بتواند به تعیین موقعیت خیلی‌ها که در آغاز راه هستند کمک کند. وقتی پزشکی کتابی دربارۀ شغلش می‌نویسد، شاید انتظار داشته باشیم که آن کتاب جنبۀ درسی و آموزشی برای دانشجویان طبابت داشته باشد؛ اما یک پزشک با روح بیمار هم درگیر است و می‌تواند از احساساتش در برخورد با بیمار هم بنویسد: از مرگ مریض‌هایش، تولد نوزادانش، جدال‌های ممتد و طولانی افراد با درد و .... اینها هم در عالم پزشکی هست و ما نباید از پزشکان انتظار داشته باشیم که فقط درسنامۀ پزشکی بنویسند. برخورد هرکس با شغلش می‌‌تواند آمیزه‌ای از عواطف، تخصص و تجربیاتش باشد.
 
ما در این کتاب با سه فصل به‌عنوان سه پله برای رسیدن به اهداف نویسنده روبه‌رو هستیم، کمی درباره تنظیم این سه فصل و مطالب بیان شده در آن توضیح بدهید. 
 فصل اول کتاب جُستارها هستند که درباره آن توضیح دادیم و گفتم که بخش اصلی کتاب است و نگاه شخصی من در این فصل حاکم بوده و سایه اقتصادی‌نیا را باید در این فصل جست‌وجو کرد. در فصل دوم دغدغه‌های آموزشی، واژه‌گزینی و زبانی حاکم شده‌ است؛ دغدغه‌هایی که قلم قرمز ویراستار را می‌طلبد؛ بنابراین این بخشی است که می‌تواند خصلت آموزشی داشته باشد. در آخر، فصل سوم، تجلیل و ستایش من از سه استادی است که سر سفرۀ فضل آنها بزرگ شده‌ام و با این هدف گردآوری شده تا نسل بعد و کسانی که در آینده کسوت این حرفه را به تن می‌کنند، پیش‌کسوتان را بشناسند. ما این فرصت، و بهتر است بگویم این سعادت، را داشتیم تا مستقیماً از محضر این استادان استفاده کنیم، و وظیفه داریم آنها را به همکاران آینده‌مان نیز بشناسانیم.
 
متاسفانه با توجه به وضعیت این روزهای بازار نشر و افزایش قیمت کتاب، نخستین بخشی که ناشران روی آن دست می‌گذارند و نادیده می‌گیرند، ویراستاری است. این موضوع را قبول دارید؟  
ویراستاران همیشه مظلومانِ نشر بوده‌اند! حتی زمانی که قیمت ملزومات چاپ گران هم نشده بود ما با چنین مشکلاتی روبه‌رو بودیم. این مظلومیت هم از نظر نام است و هم از نظر مال! ویراستار کسی است که همه دانش، فن، خلاقیت و شکیبایی خود را به کار می‌برد تا متن فرد دیگری را تصحیح کند. به قول یکی از استادان ما در مرکز نشر، ویراستار به پزشک متخصص بیهوشی می‌ماند: وقتی کسی به اتاق عمل می‌رود، همه می‌پرسند جراحش که بود و کسی نمی‌داند که پزشک متخصص بیهوشی او که بوده و چه نقش مهمی در آن عمل داشته است!
 
در تکمیل سوال قبل باید بگویم که اگر ما امروز سری به واحدها نشر بزنیم؛ متوجه می‌شویم که شغلی به‌عنوان ویراستار در بسیاری از نشرها وجود ندارد. در آن دسته از نشرهایی هم که وجود دارد، از ویراستاران حرفه‌ای استفاده نمی‌شود و معمولا این کار را افرادی انجام می‌دهند که تنها با ابتدایی‌ترین نکات ویراستاری آشنا هستند. دلیل این اتفاق چیست؟ آیا ما نتوانستیم ویراستاران حرفه‌ای را به جامعه نشر معرفی کنیم؟
البته اشکال فقط از ناشران نیست، از خود ما ویراستاران هم هست. ما آموزش این فن را به قدری آسان گرفته‌ایم که هر کس با گذراندن یکی دو دورۀ مقدماتی فکر می‌کند ویراستار شده است. بنابراین قبل از اینکه به ناشر اعتراض کنیم که چرا با درآمدهای اندک افرادی نامتخصص را در جایگاه ویراستار استخدام می‌کند به این موضوع بپردازیم که این ناشر طفلک چند ویراستار خبره در کنارش بوده و چه انتخاب‌هایی داشته؟
 
متاسفانه ما چند دهه است که در این حوزه نامی را مطرح نکردیم و شاید اشکال کار همین جا باشد. 
من خیلی با برندسازی و مطرح کردن نام‌ها موافق نیستم؛ چراکه این کار فرصت را از عده‌ای می‌گیرد و عده‌ای را بی‌جهت بزرگ می‌کند.
 
این حرف شما قابل قبول؛ اما باید بپذیریم که نبود برندسازی باعث شده تا افراد انگیزه کافی برای فعالیت در این حوزه نداشته باشند؛ چراکه چشم‌اندازی روبه‌رو خود نمی‌بینند. شما این موضوع را انکار می‌کنید؟
مگر همه باید برند باشند؟! همۀ نام‌ها باید بزرگ باشند و نام‌های کوچک را در سایه قرار دهند؟ به نظرم برندسازی در فضای نشر ما دموکراتیک نیست و تا حدی سلطه‌جویانه است.
 
ویراستاران امروز نشر ما تا چه میزان می‌توانند به نویسندگان کمک کنند؟
متاسفانه ما تالیف چشمگیر نداریم که حال بخواهیم ویراستار اتفاقی تاریخی را رقم بزند. شما به بازار کتاب نگاه کنید: بازار در تسخیر ترجمه است. شما ببینید که ما چند نفر مولف قابل قبول داریم و از این میان چند نفر نیاز به ویراستار دارند. اصلا کو تالیف؟! اگر ما ویراستار شاخص نداریم به این دلیل است که تولید ادبی شاخص نداریم. ادبیات ما در تسخیر ترجمه افتاده است.
 
 
حتی اگر بپذیریم که ادبیات ما در تسخیر ترجمه است، باز هم ما نمی‌توانیم منکر نقش ویراستاران شویم؛ چراکه کتاب‌های ترجمه و مترجمان نیز به ویراستاری نیاز دارند. موافق این موضوع هستید؟
ما در ویراستاری تالیف با متنی روبه‌رو هستیم که نقطه پایان آن گذاشته نشده است و ویراستار می‌تواند در سرنوشت آن اثر دخالت کند. می‌تواند آغاز رمان را تغییر دهد، پایان‌بندی را به تاخیر بیندازد، فضای تعلیقی را کش دهد... اینها همه در ویرایش تالیف معنی دارد نه ترجمه. در ویرایش ترجمه، ویراستار فارسی زبان با تحریر نهایی یک اثر روبه روست که نقطۀ پایان آن گذاشته شده است. بنابراین ویراستاری ترجمه با ویراستاری تالیف متفاوت است.
 
پس به اعتقاد شما مسیر ویراستاری ترجمه و تالیف از هم جداست؟
این دو قطعا از هم جدا هستند. در تالیف ویراستار می‌تواند همراه مولف باشد و در سرنوشت اثر دخالت مستقیم داشته باشد؛ اما کار ویراستار ترجمه چیز دیگری است. ویراستار متن ترجمه می‌تواند متن را شسته و رفته کند؛ اما نمی‌تواند در کار مولف دخالت کند. تعامل با مولف وجود ندارد. به نظرم شما می‌خواهید بگویید که در نسل جدید آن ویراستار قابل وجود ندارد و من اگر این را بپذیرم، از شما خواهم پرسید که آیا ما در حوزه تالیف چنین فردی را داریم؟
 
یعنی ضعف ما در تالیف است؟
من حدود 20 سال است که کار ویراستاری می‌کنم و در طول این سال‌ها با انواع نشرها، اعم از دولتی و خصوصی، کار کرده‌ام. در این 20 سال به اندازۀ انگشتان دو دست هم اثر قابل تاملی زیر دست من نیامده است که من از خواندن و ویرایش آنها لذت ببرم و فکر کنم که در سرنوشت آن تاثیر داشته‌ام. ویرایش پس از تالیف می‌آید. کو تالیف جاندار و پرخونی که قلم و استعداد و توان ویراستار را به چالش بکشد؟
 
بر خلاف بسیاری از نویسندگانی که به حوزه نظری می‌پردازند، در این کتاب سعی کرده‌اید تا مطالب را به زبان ساده به مخاطب انتقال دهید و گویا خیلی دوستانه مطالب را بیان کرده‌اید. آیا این موضوع دلیل خاصی داشته است؟
هدف من توجه دادن به مسائل زبانی و نوشتاری بوده است، اما به بیانی که عموم جامعۀ کتاب‌خوان، و نه صرفاً ویراستاران، آن را بفهمند و از خواندن آن لذت ببرند. انشاء و نویسندگی یک مبحث عام است؛ بنابراین همه افراد باید بتوانند از کتاب‌هایی که در این حوزه نوشته می‌شوند، استفاده کنند و لذت ببرند. من دلم می‌خواهد قلم من کاری کند تا عموم جامعه کتابخوان بتواند از خواندن اثر لذت ببرند.
 
به عنوان سوال آخر؛ این روزها آیا کتاب دیگری هم در دست انتشار دارید؟
کتاب آخر من «پنج آبتنی و مقالات دیگر درباره فروغ فرخزاد» نام دارد که همین چند روز گذشته از سوی انتشارات مروارید راهی بازار نشر شده است. این کتاب در حوزه نقد شعر است و دومین کتاب من در این زمینه. کتاب شامل چند مقاله حول شعر و شاعری فروغ فرخزاد است؛ اما مهم‌ترین و اصلی‌ترین مقاله «پنج آبتنی»  نام دارد. این مقاله نقد شعر «آبتنی» فروغ است. من به بهانه این شعر فروغ سرک کشیدم در آبتنی شیرین در «خسرو و شیرین» نظامی، آبتنی مارال در «کلیدر» دولت‌آبادی و صحنه‌های دیگری از آبتنی در آثار فریدون توللی و منوچهر آتشی. مقاله «پنج آبتنی» بار نخست است که منتشر می‌شود؛ اما سایر مقالات پیشتر در مطبوعات منتشر شده بودند و اینک، با ویرایشی تازه، یکجا، منتشر می‌شوند.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 34
  • نظرات در صف انتشار: 1
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علوی ۱۱:۲۷ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۴
    توی 20 سال در حد انگشتان دو دست هم اثر تألیفی قابل تأمل ندیده اند؟؟؟ طی بیست سال اخیر ده ها اثر داستانی، ده ها اثر انتقادی-نظری و آثار تألیفی قابل اعتنا در حوزه های مختلف چاپ شده است. جالب است که نسلهای قدیم حوزۀ ادبیات و نویسندگی، و همچنین جوانترهایی که از نظر فکری به آن نسلها تعلق و گرایش دارند، اصرار دارند بگویند که کلا در ایران نه تألیف داریم نه رمان نه ادبیات نه هیچ.
    • روزبه اورک ۱۹:۴۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۴
      درود برخانم اقتصادی نیا...به قول کانت:دلیر باش در به کارگیری فهم خویش...آفرین برخانم اقتصادی نیا که دلیربودندوتنداما دور ازوهن وناسزا...جناب فرزان و خانم یا آقای علوی چندرمان(شوخی است که بگوییم درحوزه نقد واندیشه کتاب درخورتوجه داریم)بی مثال ومسحورکننده جانداردرادبیات20سال پیش ایران می شناسیدکه جهان یا حتی آسیارابرای یک هفته حیرتزده کند وشوری درآن هاایجادکندکه ادبیات ایران را بشناسند؟(تاکیدمیکنم20سال پیش طبق گفته خانم اقتصادی نیا،نه بیشترنه کمتر)یا دست کم مخاطب عام وخاص را وادارکند تادست هایشان را به بکوبند ودرخلوت خودبه ادبیات ایران امیدوار باشندودرخارج ازخلوت خوداین امیدرا ترویج وتبلیغ کنند؟
    • روزبه اورک ۲۰:۱۲ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۴
      چندکتاب را از 20سال گذشته(چون خانم اقتصادی نیابه 20 سال اشاره کردندوالبته منظورنظرشان کل کتاب های ایرانی نبوده بلکه کتاب های بوده است که خودایشان ویراستاری کرده اند)می شناسیدکه جریان ساز باشند؟چندکتاب رانام میبرم:1.چراغهارامن خاموش میکنم2.من او3.درخت انجیرمعابد4.نیمه غایب(سمفونی مردگان محصول دهه 60 است ورمان خانه ادریسی ها در1370منتشرشددو کتاب پرطرفداردولت آبادی یعنی کلیدر وجای سلوچ هم دردهه60 منتشرشدند)...خب 20سال میگذردو4کتاب خوب وجاندار که شوربختانه درخت انجیرمعابددرسیاهچال ذهنهادرحال فراموشی است ودیگرنامی ازنیمه غایب نیست.آیا این یک ضایعه برای ادبیات ایران نیست؟آیااین واقعیت پیکر بدتراش ادبیات ایران راعریان نمیکند؟آبا واقعیت به پیام نوشتاری شماوآقای فرزان نزدیکتراست یاگفتارتندامامودبانه ودرست خانم اقتصادی نیا؟
    • هوشنگ ۰۰:۳۸ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۵
      گفته‌اند «... به اندازۀ انگشتان دو دست هم اثر قابل تاملی "زیر دست من نیامده" است که من "از خواندن و ویرایش آنها" لذت ببرم و فکر کنم که در سرنوشت آن تاثیر داشته‌ام.» و پیداست که حکمشان دربارهٔ کتاب‌هایی است که خودشان ویراستارشان بوده و آنها را «قبل از انتشار» خوانده‌اند، نه دربارهٔ تمام کتاب‌هایی که در این ۲۰ سال منتشر شده است و خریده‌ایم و خوانده‌ایم.
  • فرزان ۱۴:۳۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۴
    باید تحقیق روانشناسی کرد و دید چرا در کشوری گل و بلبل شخصی یک کتاب می نویسد (که در مورد این خانم نویسنده گرامی مجموعه مقاله یا بقول خودشان جستار است نه کتاب تالیفی که بر اک هدف متمرکز و وقت زیاد ی صرف آن شده باشد) می آید همه معاصران خرد و کلان نویسنده و مترجم و منتقد و صاحب کتاب را حقیر و پست می داند .بالاخره باید این روحیه در کشور ما یک روز از بین برود و هرکس به اندازه گلیمش حرف بزند!! از این نمونه مصاحبه ها در ایبنا زیاد بوده که خودشان را عجیب بالا دانسته و جدی گرفته اند.پارسال محققی که درباره شاملو چند مقاله نوشته و مقالاتی هم از دیگران گردآوری کرده بود گفته بود که بعد از شاملو دیگر در ایران دیگر شعر و شاعر نداریم.فاعتبروا یا اولی الابصار!
  • ۱۸:۵۳ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۴
    این خانم توهم‌ محضه. توهم محض
  • م. شالتون ۲۲:۰۲ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۴
    "در این 20 سال به اندازۀ انگشتان دو دست هم اثر قابل تأملی زیر دست من نیامده است" برای نمونه: آثار تألیفی سیروس شمیسا آثار تألیفی علیرضا شاپورشهبازی آثار تآلیفی تقی پورنامداریان آثار تالیفی محمدرضا شفیعی کدکنی آثار تألیفی سعید حمیدیان آثار تآلیفی محمود عابدی آثار تآلیفی داریوش آشوری پی‌نوشت: آثار درجه یک و ممتاز تألیفی دست شما برای ویرایش نیامده است. این دلیلی بر این‌که چنین آثاری چاپ نشده‌اند، نیست.
  • سامان صراف ۲۳:۲۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۴
    خوندن این گفت‌وگو همون‌قدر لذت‌بخش بود که خوندن له و علیه ویرایش. چی بهتر از اینکه آدم با متنی روبه‌رو باشه که زنده‌س و حاصل شعور و احساس مؤلفش، به‌جای یه مشت تعبیر کپسولی و تکرار کلیشه‌ای. حالا گیرم که آدم با چار تا حرف و چار تا نظرش هم مخالف باشه. گفت‌وگو همینه دیگه. می‌گی و می‌شنوی و با بعضی حرفا هم موافق نیستی، ولی در مجموع داری از این مصاحبت آزاد کیف می‌کنی. من ویراستارم و تازه‌کار. دم مؤلف گرم که تجربۀ این‌همه سال رو نرم و روون و بی‌پروا توی یه کتاب گنجونده. واقعاً کتاب مغتنمیه. به‌نظرم بدبختیه که تا یکی پیدا می‌شه و حرف خودش رو با اعتمادبه‌نفس می‌گه، همه می‌ریزن سرش که ای بی‌ادبی، ای حدنشناس، ای فلان، ای بهمان. خب همینه که می‌گه بیست ساله گلی به سر خودمون نزدیم. خلق اثر ذهن آزاد و روحیۀ جسور می‌خواد. با سر پایین و دهن گل‌گرفته کی تا حالا شاهکار ساخته؟ بابا بردارید پاتون رو از رو گلومون یه‌ذره نفس بکشیم! اصلاً به گمون من همین که این کتاب خیلیا رو مگسی کرده یعنی کارش درست بوده. حرفی که به جای کسی نخوره که باد هواس. آفرین بر قلم دلکش و لطف سخنش!
  • سامان صراف ۲۳:۲۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۴
    خوندن این گفت‌وگو همون‌قدر لذت‌بخش بود که خوندن له و علیه ویرایش. چی بهتر از اینکه آدم با متنی روبه‌رو باشه که زنده‌س و حاصل شعور و احساس مؤلفش، به‌جای یه مشت تعبیر کپسولی و تکرار کلیشه‌ای. حالا گیرم که آدم با چار تا حرف و چار تا نظرش هم مخالف باشه. گفت‌وگو همینه دیگه. می‌گی و می‌شنوی و با بعضی حرفا هم موافق نیستی، ولی در مجموع داری از این مصاحبت آزاد کیف می‌کنی. من ویراستارم و تازه‌کار. دم مؤلف گرم که تجربۀ این‌همه سال ویراستاری رو نرم و روون و بی‌پروا توی یه کتاب گنجونده. واقعاً کتاب مغتنمیه. به‌نظرم بدبختیه که تا یکی پیدا می‌شه و حرف خودش رو با اعتمادبه‌نفس می‌گه، از در و دیوار می‌ریزن سرش که ای بی‌ادبی، ای حدنشناس، ای فلان، ای بهمان. خب همینه که می‌گه بیست ساله گلی به سر خودمون نزدیم. خلق اثر ذهن آزاد و روحیۀ جسور می‌خواد. با سر پایین و دهن گل‌گرفته کی تا حالا شاهکار ساخته؟ بابا بردارید پاتون رو از رو گلومون یه‌ذره نفس بکشیم! اصلاً به گمون من همین که این کتاب خیلیا رو مگسی کرده یعنی کارش درست بوده. حرفی که به جای کسی نخوره که باد هواس. آفرین بر قلم دلکش و لطف سخنش!
    • ۲۱:۲۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۵
      ویراستاری به ام سامان صراف که آرگو یا همان لاتی حرف می زند!!
  • ۰۰:۱۰ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۵
    امان از خودشیفته ها!واقعا آلوده کرده اند فضای ادبی مان را!
  • مریم رضایی ۱۰:۳۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۵
    خانم اقتصادنیا سالهاست حرف حق می زنندو ما هم هیچ وقت تحمل حرف حق نداشتیم . دوست داریم با دورغ شیرین مسموم و بی حس بشویم . این خانم تنها کاری که کردند اینست که آیینه گرفته اند جلوی چهرۀ ناجور ادبیات در این دو دهه ی گذشته. حالا عده ای زشتی چهره را می بینند می زنند آیینه را می شکنند !!...
    • فرهود ۱۶:۱۳ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۵
      خانم رضایی نویسنده ارجمند، شما دیگر چرا؟؟ خانم اقتصادی نیا یک هیاهوگر شبکه های اجتماعی است که دو کلمه درست در ده هزار کلمه دروغ را قاطی می کند فقط برای اینکه مطرح بماند . برای انکه سواد و عملکرد رفتاری حرفه ای ایشان را بدانید با یکی از بچه های فرهنگستان ادبیات فارسی نزدیک کتابخانه ملی تماس بگیرید تا چیزهای دیگری درباره ایشان بشنوید و متوجه شوید.
  • نادر ۱۰:۴۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۵
    درود متن خانم اقتصادی نیا یکی دوجا نیاز به ویراست دارد.شگفت آن که این خانم با این که دودهه در کار ادبیات ست نتوانسته بجای واژه ی سرد و بی مزه ی« برند» جای گزینی بیابدوناچار وناتوان از آن بکاردر نوشته ی خود برده و ادعای ویراستاری دارد. این انتقاد را به این خانم برسانید بسیار مایلم که پاسخ بشنوم.
  • محمدعلی ۱۲:۳۳ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۵
    برای نوع شلوغ کاریها و جنجال بازیهای این خانم که نویسنده بی استعدادی نیست ولی بجای کار درست و منطقی تظاهر به سواد می کند و با ایجاد سرو صدا می خواهد بگوید من با سوادم لطفا به من توجه کنید، لازم نیست به فیسبوک ایشان سر بزنید چراکه ایشان بار تریلی فیسبوکشان را در کتابشان خالی کرده اند و چون ناشرش گفته که خوانند ههای کتابت کو حالا با تبلیغات می خواهد کل بیست سی سال اخیر را با وقاحتی گوبلزی به نفع خودش هایجَک کند و اینهمه رمان و شعر و نقد و تحقیق و نویسنده و استاد و ادیب و مترجم و ..را یک قلم حذف نموده و خود ش را بر تخت قلم بنشاند.حمله های این خانم به کانون و نویسندگان متعهد هم از یادها فراموش نشده است.خدا به این خانم که یکشبه می خواهد مشهور شود کمی صبر عطا فرماید.ضمنا درباره کسانی که برای بانوی بی صبر و طاقت برای شهرت دست می زنند این بیت مرحوم ایرج میرزا -در زمانه ای که رو به ادبار و نکبت دارد-چندان بی ربط نمی نماید: کسانی می زنند از بهر تو دست که یا مثل تو نادانند یا مست!!
    • بابک ۲۲:۰۲ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۵
      عزیز جان ، خودِ کانون نویسندگان مدتهاست کمپلت از یاد همه رفته ، بعد شما میگی حمله های این خانم به کانون از یادها فراموش نشده ! عجب. کدوم کانون ؟ خب یه‌ ذره بیاید به امروز . تو خاطره ها هنوز سیر می کنیدها!
  • مهرو گلپایگانی ۲۲:۵۰ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۵
    له و علیه ویرایش را دو بار خواندم و بعضی مقالاتش را چندین و چند بار که قند مکرر بودند . خانم اقتصادی نیا در همان چیزهای معمولی هر روزه نکات نو و درخشان پیدا می کند و بعد هم با آن قلم شیرین بیانشان می کنند . این کتاب هم پر است از همین نکته های شیرین . خیلی ها را دیدم که له و علیه را خوانده اند ؛ در دوست و آشناها، در دانشکده ادبیات. قلم پرکشش و ذهن خلاق خانم اقتصادی نیاست که موضوع ویرایش را در چنین دایره وسیعی پخش کرده . گفتگو را هم با کیف خواندم و گاهی مخالف بودم و گاهی موافق، اما از خواندن کامنت ها حسابی متعجب شدم ! چقدر خصمانه و کینه توزانه! کاش جای زدن انگ بیسوادی ، اشاره کنند کدام بخش های له و علیه ناصواب است .
  • امیر ۰۰:۰۰ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۶
    اتفاق خیلي خوبی است که کتابي در حوزه ویرایش تا این حد توجه برانگیر میشود. من در مراسم رونمایي کتاب هم بودم. در خانه وارطان برگزار شد و سالن پر از جمعیت بود. سخنرانيها پرمایه بود و دور از تعارفهاي مرسوم.اینجا هم اینهمه نظر و بحث درگرفته. امسال با این کتاب ویرایش به کانون آمد. تبریک به خانم اقتصادي نیا و همه ویراستاران.
  • میترا مومنی ۰۶:۴۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۶
    کتاب خانم اقتصادی‌نیا بعد از سالها مرا با مطالعه آشتی داد. یک سره خواندم و بسیار آموختم. دست مریزاد.
  • شیرین هادوی گیلانی ۰۶:۵۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۶
    مشکل این است که فضای مردانۀ ادبیات ما تحمل ندارد یک خانم دست به قلم ببرد و مورد توجه واقع شود. اگر نویسنده مرد بود اینهمه به او اهانت و انتقاد نمی شد. چرا ایراد کتابشان را نمی گویند و فقط دربارۀ خود خانم اقتصادی نیا صحبت می کنند؟ چون ایشان زن موفقی است و به این هیاهوها توجه نمی کند. البته که رفتار مودبانۀ ایشان حسادت برانگیز است و طرفداران قلمشان هم کم نیستند.
  • محسن درودیان ۱۰:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۶
    من هیچ جای این گفتگو ندیدم خانم اقتصادی‌نیا گفته باشند کتاب تألیفی خوب مطلقاً نداریم. انتقاد ایشان روشن است: غلبهٔ ترجمه بر تألیف، کم‌شمار بودن تألیفات ممتاز. عجیب و غم‌بار است که چنین نقد بدیهی و آشکاری اینقدر حساسیت برمی‌انگیزد و کار به توهین و بی‌احترامی به شخص خانم اقتصادی‌نیا می‌رسد. من سال‌هاست نوشته‌های ایشان را در مطبوعات و شبکه‌های اجتماعی می‌خوانم. همیشه از ایشان صراحت و شجاعت دیده‌ام، اما حتی یک مورد توهین و حتک حرمت نه. هنر است حق‌گویی و رعایت انصاف، و ایشان طی سال‌ها نشان داده‌اند که حقاً هنرمندند.
    • علوی ۱۹:۲۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۷
      عنوان خبر را یک بار دیگر نگاه کنید.
  • شادی ابراهیم زاده ۱۱:۰۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۶
    قاب کامنت های این مطلب منظره ی مختصری ست از واقعیت فضای ادبی کشورمان : تنگ و نخوت آلود و هتاک مخاطب داشتن و موفق بودن گناه است ، و اگر در مورد زنی باشد ذنب لایغفر . از ویرایش و ترجمه شروع می کنیم و بی تابیم زودتر حیثیت شخصی افراد را نشانه برویم . آنچه خواهد ماند آثار درخشان خانم اقتصادی نیاست و رفتار اجتماعی محترمانه و دلپذیرشان که زبانزد همگان است از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود گنجی است که اندر قدم راهروان است
  • ناظر ۱۵:۲۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۶
    هم متن گفته ها را خواندم و هم مخصوصا کامنت ها را که جذابتر از آن بود.چه قدر کامنت های کسانی که حسنهای این خانم نویسنده را گفته اند حرفهایشان و استدلالشان شبیه هم هست مثل این است همه را یک نفر نوشته و متقابلا منتقدان این خانم نویسنده افکار مختلفی از چپ،مدرن ، سنتی و دانشگاهی وغیره دارند.امیدوارم اگر این خانم محترم این کامنت ها را می خواند که حتما باید اینطور باشد تجدید نظری در نوع و محتوا و روش و سبک کارشان به عمل بیاورند و انتقادها را جدی بگیرند ...بیش از این جایز نیست حرفی زده شود که در خانه اگر کس است یک حرف بس است!
  • محمود ۲۱:۱۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۸
    خانم اقتصادی‌نیا به گواه نوشته های فیس بوکی اش به نظر اهل کتاب خواندن نیست و همان طور که گفته اند کتاب ها و مقاله هایی را خوانده اند که زیر دست شان آمده به عنوان کار!
    • ۱۴:۰۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۹
      اتفاقا قلم سالم و استوار و دایره ی وسیع واژگانی اقتصادی نیا که بسیار بجا و با ظرافت به کارشان می برد نشان دهنده کثرت مطالعاتش است
    • محمد سهرابی‌ ۱۴:۰۹ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۹
      نوشته‌های خانم اقتصادی‌نیا به یادداشت‌های فیسبوکی محدود نیست. مقالات ایشان در بسیاری مجلات معتبر مستمراً چاپ می‌شود که البته معیارهای سخت‌گیرانه‌ای برای داوری مطالب دارند. برای مثال فقط اعضای تحریرۀ مجلۀ جهان کتاب را نگاه کتید. دقیقاً برعکس آنچه گفتید، کامنت شما مشخص می‌کند مطالعاتتان محدود است به فیسبوک!
  • ۱۷:۰۷ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۹
    مطالب خانم اقتصادنیا در فیسبوک و بخارا وجهان کتاب و شبکه های مجازی دیگر متاسفانه مطالب فست فودی و شتابزده و عیرعمیق است که به قول آلبرکامو اینگونه نوشتن ها و درخشش های لحظه ای و کوتاه و سر زبان بودن ، نویسندگان را از کارهای ماندگار بازمی دارد و با تاسف درباره این خانم نویسنده که تواناییهایی دارد در شش هفت سال اخیر چنین اتفاقی افتاده است.
  • ۰۹:۴۸ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۰
    دکتر فکوهی استاد جامعه شناسی چندی پیش در همین ایبنا درباره حضور لمپنیسم فضای مجازی در نشر و ترجمه و نویسندگی و لمپن های ناشر و نویسنده و مترجم هشدار داده بود که حاصل آن رواج بی دانشی و عوامفریبی خواهد بود.....!
    • ۱۸:۳۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۰
      جناب آقای جوان، شما لطفا مسائل شخصی‌تان را وارد تحلیلهای عمومی نکنید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها