چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۸
شناختن ایرج‌میرزا با هجویاتش جفا در حق اوست/ ماجرای قهر ایرج‌میرزا و ملک‌الشعرا بر سر نان

شهریار شاهین‌دژی می‌گوید: ایرج شاعری است که باید دوباره او را شناخت و مجددا به او پرداخت. هجویات او سر جای خود، ولی اگر این هجویات نبود، چقدر زیباتر می‌شد دیوان او را بررسی کرد. افراد ایرج را بیشتر با هجویات او می‌شناسند که این تا حدودی جفا در حق ایرج است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) هرکسی که از پیاده‌روهای خیابان انقلاب عبور می‌کند، قطعا در بساط دستفروشی‌ها یک کتاب زردرنگ که روی آن تصویر ایراج میرزاست را دیده است، کتابی که جزو کتاب‌های ممنوعه به صورت قاچاق به فروش می‌رسد و شاید بسیاری از مخاطبان کمتر جدی شعر ندانند این دیوان شاعری است که او را سعدی زمان می‌خوانند! یکی از شعرهایی که در دوران تحصیل در کتاب‌های  درسی‌ بود و همیشه در ذهن‌ مانده است، شعر مشهور «قلب مادر» است. واقعیت این است که «قلب مادر» تنها شعر خوب و اخلاقی ایرج‌میرزا نیست، هرچند از ایرج میرزا اغلب هجویات او را به یاد می‌آورند اما نادیده گرفتن فصاحت کلام ایرج میرزا و تاثیر کلام و شعر او در انقلاب مشروطه نوعی بی‌انصافی است، امروز  در سالمرگ این شاعر بزرگ مشروطه که بزرگانی چون ملک‌الشعرای بهار و شفیعی‌کدکنی او را «سعدی زمان» می‌نامند؛ به سراغ شهریار شاهین‌دژی رفتیم و با این پژوهشگر، نویسنده و استاد ادبیات فارسی که کتابی هم درباره زندگی و آثار ایرج‌میرزا به نام «نام‌آور ناشناخته» نوشته است، گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید:
 
از ایرج میرزا به عنوان بزرگترین شاعر مشروطه یاد می‌شود و هم در شعر ملک‌الشعرای بها و هم در نقل قولی از مظاهر مصفا ایرج میرزا سعدی زمان نامیده شده است؛ به نظر شما دلیل این نام‌گذاری و قیاس چیست؟
این سعدی زمان بودن، نظر استاد شفیعی‌کدکنی هم هست و او هم ایرج میرزا را سعدی زمان می‌داند. بیشترین مسئله‌ای که ما از سعدی در ذهن داریم و او را با آن ویژگی می‌شناسیم، بحث روان‌گویی و سهل‌ممتنع بودن شعر او است. از این دیدگاه می‌شود گفت کمتر کسی توانایی رقابت با ایرج‌میرزا را در میان معاصرها دارد. به نوعی خود ایرج‌میرزا هم به این مسئله واقف بوده است؛ یعنی از این هنر خودش غافل نبوده و اصطلاحا می‌شود گفت که با تواضع بی‌جایی این مسئله را رد نمی‌کرده است. ایرج قصیده مانندی در خطاب و اندرز به پسرش دارد و در میانه همین قصیده ایرج این مسئله را اینگونه بیان می‌کند که:
«سعدی عصرم، این دفتر و این دیوانم/ باورت نیست به دیوانم بین و دفتر»
یعنی مطرح می‌کند که من سعدی زمانم. پس خود ایرج هم این را در مسئله روان‌گویی می‌دانسته است.
 
آیا فقط روان‌گویی ایرج‌میرزا او را به سعدی شبیه می‌کند یا تجدد و نوع‌آوری که در مسیر شعر فارسی پدید می‌آورد هم باعث این قیاس است؟
از این منظر باید با یک دیدگاه متفاوت نگاه کرد. اشعار ایرج را می‌توان به چند دوره تقسیم کرد؛ یکی دوره ابتدای جوانی و دورانی است که ایرج میرزا حتی لقب فخرالشعرایی می‌گیرد و شاعری بوده که قصیده مدحی می‌گوید؛ که آنجا شاید خیلی نوآوری را نبینیم؛ ولی هر چه به سمت انتهای عمر ایرج بیاییم، نوآوری در شعر او بیشتر می‌شود. یکی این و یکی هم تنوع موضوع که تنوع موضوع در شعر ایرج بیداد می‌کند. ایرج این نکته را داشته که یکی از منظومه‌هایش-که می‌توان گفت معروف‌ترین هجونامه‌ تاریخ هم هست- «عارف‌نامه» است؛ ولی عارف‌نامه فقط یک هجونامه نیست، بلکه در آن نقد اجتماعی و نقد خرافات هم هست و از نظر روانی بیداد می‌کند؛ پس در این اثر هم روانی را دارد و هم تعدد موضوع را که این دو مسئله در شعر ایرج‌میرزا به هیچ‌وجه با هیچ یک از هم‌عصران خودش و تا حدودی، قبل و بعد از خودش قابل مقایسه نیست. بنابراین از این دیدگاه می‌توان او را با سعدی مقایسه کرد و از دیدگاه نقد و ناقد اجتماعی بودنش، با حافظ قابل مقایسه است، که ریزبینانه جامعه اجتماعی خود را نقد می‌کند.
 
مسئله دیگری که در شعر ایرج‌میرزا مورد بحث است، این است که شعر طنز ایرج‌میرزا خیلی با مسائل اروتیک گره خورده است؛ به نظر شما آیا این مسئله به شعر ایرج‌میرزا ضربه زده، یا بالعکس موجب دیده‌شدن و خاص بودن شعر او شده است؟
 
کاملا یک خصوصیت پارادوکسیکال شعر ایرج همین است. به نوعی شعر او را خواندنی کرده، ولی همین مسئله که دیوان او را خواندنی کرده، دیوان را از دسترس عموم خارج کرده است و الان شاهد هستیم که دیوان ایرج‌میرزا چاپ نمی‌شود.
عماد خراسانی در شعری که درباره ایرج سروده این را می‌گوید که:
«بس که آسان و روان حرف زنی/ خام‌طبعان به طمع می‌فکنی»
یعنی این‌قدر شعر را روان می‌گوید، که همه فکر می‌کنند آن‌ها هم می‌توانند و این ایرادی است که به نوعی می‌توان به شعر ایرج وارد کرد، که این حجم از کلمات هزل یا فضای اروتیک که در شعرش بوده خیلی مناسب دیوان شعر نیست.
البته نباید این را از خاطر دور داشت که ایرج خودش دیوانش را جمع‌آوری نکرد. شاید اگر خودش شعرها را جمع‌آوری، ترتیب‌بندی و تقسیم‌بندی می‌کرد، شاید این شعرها را نمی‌آورد. چون مرحوم «سعید نفیسی» و خیلی از بزرگان که محضر ایرج‌میرزا را درک کرده بودند، همه اذعان دارند که ایرج‌میرزا در حالت صحبت‌های روزمره و گفت‌وگوهای خودمانی، به شدت متین و مودب بود و لغات را شمرده بیان می‌کرد. در محافل جمعی شعرهای هزل خود را نمی‌خواند و از دیگران هم خواهش می‌کرد که این کار را نکنند. بنابراین می‌بینیم که این سکوت، وقار و متانت با آن هزل‌ها در شخصیت ایرج یک پارادوکس ایجاد می‌کند.



شهریار شاهین‌دژی

یعنی به نظر شما خود ایرج دوست نداشته که این سری اشعار او جمع‌آوری و منتشر شود؟
نمی‌توانیم صددرصد این را بگوییم؛ ولی خیلی از این شعرها، شعرهایی است که ایرج خصوصی برای کسی خوانده بوده و اینقدر برای آن طرف جالب بوده و اینقدر روان و راحت است، که آن شخص هم برای اشخاص دیگری می‌خواند و شعر ایرج‌میرزا دست به دست می‌چرخیده.
مثلا آن زمان برای نان مشکلی ایجاد شده بوده و ایرج‌میرزا درباره آن مطلبی را برای ملک‌الشعرای بهار مکتوب می‌گوید و بهار هم عینا آن را در روزنامه منتشر می‌کند که در نتیجه آن ایرج میرزا خیلی مورد تاخت‌وتاز قرار می‌گیرد و بسیار ناراحت می‌شود. بعد یک شکواییه در گله و شکایت از بهار می‌گوید؛ ولی جالب است که چون طرف مقابل یا مخاطب او ملک‌الشعرا است، به شدت کلام را محترمانه ذکر می‌کند. یعنی در آن شکواییه هیچ نکته بدی نمی‌بینید، حتی یک جایی از شکواییه شروع به تعریف از بهار می‌کند و می‌گوید:
«غزلی گفتم و کلک تو مرا رسوا کرد
گرچه هرگز هنری مردم رسوا نشود
اسم نان بردم و گفتی تو که نانِ دگران
همچو نانی که خورد حضرت والا نشود
محرمانه دو سه خط زیر غزل بنوشتم
گفتم این راز ز کلک تو هویدا نشود
سِر من فاش نمودی تو و تقصیر تو نیست
شاعری شاعر از این خوب تر اصلا نشود»
 
خیلی از شعرهای هجو به این شکل هم همین مسئله را داشته است؛ ولی خود همین مطلب که می‌گوییم باعث این شده که دیوان از دسترس ما خارج شود، باعث این شده که خیلی‌ها به همین دلایل به سراغ شعر ایرج بروند و این قسمتش جای تاسف دارد؛ به همین دلیل من نام کتابی که درباره ایرج‌میرزا نوشتم را «نام‌آور ناشناخته» گذاشتم؛ چون معتقدم ایرج را باید مجدد و به نوع دیگری شناخت. چرا فقط به دنبال هجویات ایرج برویم؟ ایرج اشعار اخلاقی، عاشقانه، اجتماعی، انتقادی و ... هم دارد، چرا به سراغ آن‌ها نرویم؟
البته از قدیم گفته‌اند «الانسان حریص علی ما منع»؛ شاید ایرج به این مسئله خوب واقف بوده، از همین اصل استفاده کرده و باعث شده که خیلی‌ها اشعار او را از بر داشته باشند. از این لحاظ واقعا شاعر توفیق‌مندی است که شعرش در حافظه‌ها آمده است.
 
از کارهای مهم ایرج میرزا ورود واژگان محاوره‌ای به شعر فارسی است. آیا قبل از ایرج هم شاهد این اتفاق در شعر فارسی هستیم و اینکه اساسا شما ورود واژگان محاوره به شعر را اقدامی مثبت ارزیابی می‌کنید یا منفی؟
به نظر من این یک رویکرد در زمان مشروطه است. در زمان مشروطه شاعران دو دسته شدند؛ کسانی مثل ملک‌الشعرای بهار و قائم‌مقام، همان حالت سنتی و کلاسیک شعر را حفظ کردند، وقار شعر به همان سبک کلاسیک حفظ شد ولی حرف‌ها تازه شد. گروهی مثل ایرج‌میرزا، اشرف‌الدین گیلانی و عارف قزوینی، این افراد بیشتر به زبان کوچه و بازار روی آوردند و از آن زبان استفاده کردند، ولی در عین حال بی‌اطلاع از هنر کلاسیک و ارایه‌ها و صنایع نبودند.
ایرج می‌گوید: «شاعری نه معانی نه بیان می‌خواهد» در صورتی که خودش استاد معانی و بیان بوده است. به قول شفیعی‌کدکنی، ایرج اینجا انگار می‌خواهد راه گم کند؛ یعنی از اطلاعاتش استفاده می‌کند، درمورد همین «عارف‌نامه» بزرگان می‌نویسند که ایرج میرزا تمام اشعار عارف‌نامه را در کاغذهای کوچک در یک طبق نوشته بود و دائم این‌ها را صیقل می‌داد و عوض می‌کرد تا به این روانی برسد؛ درواقع این رویکرد ایرج بود و قبل از او به این شکل کسی را نداشتیم که کلمات کوچه‌وبازار را به شعر وارد کند؛ ولی از لحاظ سبک شعر، سبک‌هایی مثل خراسانی، عراقی و همین‌طور که پیش می‌آییم، در سبک بازگشت، بیداری و مشروطه این روند آغاز شده بوده است، یعنی شعرا شروع می‌کنند با زبان مردم شعر گفتن که دهخدا سرآمد این مطلب است که می‌گوید ما برای مردم شعر می‌گوییم، پس باید به زبان مردم بگوییم.


ایرج را شاید بتوان گفت که یکی از موفق‌ترین کسانی است که توانست کلمات کوچه و بازار و تاحدودی عامیانه را وارد شعرش کند. ایرج آنقدر روان حرف می‌زند که عین سخن گفتن معمولی است، مثل سعدی. آنقدر شعر او روان است که آدم فکر می‌کند که من هم راحت می‌توان مثل آن را بگویم، ولی امکان پذیر نیست؛ یعنی سخن گفتن مانند ایرج تقریبا غیر ممکن است.
 
در جایی خواندم که اشعار ایرج میرزا را به دو بخش قطعات و قصیده‌ها تقسیم‌بندی کرده بود؛ و اینکه یکی از مفاهیم شعر ایرج میرزا به خصوص در قطعاتش، توجه به کودکان و تعلیم و تربیت آن‌ها بوده؛ آیا بر این اساس می‌توانیم بگوییم که ایرج میرزا به نوعی پدید آورنده ادبیات کودک در ایران بوده است؟
دو نکته در مطلب شما هست؛ یکی بحث تقسیم‌بندی شعر است که در شعر ایرج میرزا ابتدا قطعات، بعد قصیده‌ها، مثنوی‌ها و بعد قالب‌های نو و تک‌بیتی‌ها را داریم؛ که این‌ها هم جزو سروده‌های ایرج است و یکی از مهم‌ترین قسمت آثار ایرج، مثنوی‌های او نظیر مثنوی عاشقانه «زهره و منوچهر»، «هدیه عاشق» و «عارف‌نامه» است؛ پس مثنوی یکی از قسمت‌های اصلی شعر ایرج است.
ولی درباره تعلیم و تربیت که اشاره کردید، باید بگویم که ایرج به تعلیم و تربیت نگاه ویژه خودش را داشته است. البته نمی‌توان ایرج را سردمدار شعر تعلیمی دانست، چون بعضی جاها شعرش دقیقا عکس این را ثابت می‌کند؛ برای همین است که هنوز در بسیاری موارد می‌گویند نباید دیوان ایرج میرزا در دسترس کودکان و نوجوانان قرار گیرد.
اینکه بگوییم تعلیم و تربیت در شعر ایرج هست و درباره کودکان و برای آن‌ها شعر دارد؛ ولی مطلب مهم‌تر در شعر ایرج، بحث ستایشگر بودن مقام مادر است. ما شاعری را نداریم که این حجم از شعر را برای مقام مادر گفته باشد. پس یکی از گذشتگان به درستی ایرج را «ستایشگر مادر» لقب می‌دهد و کاملا قابل قبول است؛ اما ایرج را کاملا شاعر کودک دانست؛ یعنی به زبان کودکان و برای آن‌ها شعر گفته، ولی این فقط یک قسمت مهم از دیوان ایرج است، که توجهش به تعلیم و تربیت کودکان است، ولی مسلما سردمدار شعر کودکان نیست.
 
صحبت بنده این بود که آیا می‌توان ایرج را به عنوان شروع کننده بحث ادبیات کودک در شعر فارسی خواند یا خیر؟
در این مسئله دستی داشته است؛ البته دیگرانی هم بوده‌اند که به این موضوع پرداخته‌اند، ولی بیشتر از ان بحث مقام مادر در شعر ایرج مطرح است، تا شعر کودکان. حتی آن شعری هم که خطاب به کودکان گفته، اگر با دقت زیادتری خوانده شود، متوجه می‌شویم که روانی بقیه شعرهای ایرج را ندارد و یک مقدار تصنعی است؛ ولی شعرهایی که برای مادر گفته یا به نوعی اخلاقی‌اند خواندنی و روان هستند.
 
آیا به ایرج‌ میرزا و آثار او آن چنان‌که باید، پرداخته شده، یا هنوز جای کار دارد؟
ایرج بسیار جای کار کردن و پرداختن دارد. چون در خیلی از جاها ما ایرج را درست نشناختیم و اکثر افراد ایرج را بیشتر به هجویاتش می‌شناسند. چرا ما زمانی که اسم ایرج میرزا را می‌شنویم، فقط شعرهای بد ایرج به ذهن ما می‌آید؟ بنده در مقاله‌ای در جای دیگر ذکر کرده‌ام که ایرج یک بیت در رثای امام حسین (ع) دارد که وقتی علامه طباطبایی این شعر را می‌شنود، به گریه می‌افتد و می‌گوید کاش ایرج این شعر ار به من بدهد و من در عوض تفسیر المیزان را به او بدهم؛ این کم چیزی نیست و چرا باید این شعر نادیده گرفته شود؟ یا مثلا شعر معروف او در مذمت شراب که:
« ابلیس شبی رفت به بالین جوانی/ آراسته با شكل مهیبی سر و بر را»
 در آخر می‌گوید: «ای كاش شود خشك بن تاك خداوند/ زین مایه  شر حفظ كند نوع بشر را» که شعر کاملا اخلاقی است.
 

بیشترین حرف من این است که ایرج شاعری است که باید دوباره او را شناخت و مجددا به او پرداخت. هجویات او سر جای خود، ولی اگر این هجویات نبود، چقدر زیباتر می‌شد دیوان او را بررسی کرد. حتی بعضی از همین بیت‌های ایرج را اگر به صورت جداگانه برای شما بخوانم، نمی‌توانید حدس بزنید که شعر ایرج است. ایرج‌ میرزا شعرهای اخلاقی و عاشقانه زیاد دارد ولی نمی‌دانم بنابر دلایل مختلف افراد ایرج را بیشتر با هجویات او می‌شناسند که این تا حدودی جفا در حق ایرج است.
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها